خوانش های فردی در نثر ادبی فارسی نگاهی به آثار صادق هدایت
پایان نامه
- وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی
- نویسنده شیدا احمدی
- استاد راهنما کورش صفوی محمود بشیری
- تعداد صفحات: ۱۵ صفحه ی اول
- سال انتشار 1390
چکیده
الف: موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف) : موضوع اصلی پژوهش حاضر معرفی رویکرد"ادراکی" یا "تعاملی" است که به تعامل "نویسنده"،"متن" و"خواننده" در جریان تحلیل اثر ادبی توجه دارد. به این منظور در فصل اول رساله ی حاضر چهار رویکرد مسلط "نویسنده مدار"، "متن مدار" "خواننده مدار" و "متن- خواننده مدار" در نقد ادبی را معرفی و سپس داستان سگ ولگرد صادق هدایت را با هر چهار رویکرد تحلیل کردیم. علاوه بر این توضیح دادیم که هر یک ا ز این چهار رویکرد به چه دلیل در عرصه ی نقد ادبی نارسا تلقی می شوند؛ برای مثال رویکرد "نویسنده مدار" به دلیل نادیده انگاشتن نقش "متن" و "خواننده" در تحلیل اثر ادبی نارسا باقی می ماند وبه همین ترتیب رویکرد "متن مدار" به علت نادیده گرفتن نقش "نویسنده" و "خواننده" در تحلیل اثر ادبی نارسا است. با در نظر گرفتن کاستی های این رویکرد ها در فصل چهارم رساله ی حاضر رویکرد "ادراکی" یا "تعاملی" را معرفی کردیم ونشان دادیم که این رویکرد در تحلیل اثر ادبی به تعامل هر سه عامل "نویسنده"، "متن" و"خواننده" توجه دارد و به همین دلیل نسبت به سایر رویکردها کاملتر می نماید. اهمیت پژوهش حاضر در این نکته نهفته است که برای هر سه عامل"نویسنده"، "متن" و"خواننده" در جریان تحلیل اثر ادبی اهمیت قائل است و از این رهگذر رویکردی را در عرصه ی نقد ادبی معرفی می کند که بر اساس تعامل این سه عامل شکل گرفته است. رویکرد "ادراکی" با در نظر گرفتن نقش "نویسنده" به عنوان خالق اثر ادبی در جریان خوانش آن منتقد رویکرد "خواننده مدار" است که صرفاً ذهنیات مخاطب متن را در تحلیل آن موثر می داند؛ این رویکرد همچنین با مد نظر قرار دادن نقش "متن" در تحلیل اثر ادبی بر خود اثر به عنوان مخلوقی که در جریان خوانش خود نقش دارد تأکید می کند و از این جهت انتقادی را متوجه رویکرد"نویسنده مدار" و "خواننده مدار" می نماید و سرانجام چنین رویکردی با در نظر گرفتن نقش "خواننده" در تحلیل اثر ادبی بر ذهنیات مخاطب و روحیات او به عنوان عاملی موثر در تحلیل اثر ادبی تأکید داشته و به این ترتیب منتقد رویکردهای "نویسنده مدار" و "متن مدار" است که صرفاً بر نقش خالق اثر وخود متن در تحلیل آن تأکید می ورزند. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: چارچوب نظری پژوهش حاضر را ساخت گرایی تشکیل می دهد. می توان گفت ساخت گرایی جنبشی فکری است که زمینه های پیدایش آن زمانی فراهم شد که دانشمندان و نظریه پردازان در عرصه های مختلف علمی به ایده ی نظام رسیدند و ضرورت مطالعه ی نظام مند پدیده ها را آشکارا لمس کردند. ساخت گرایی روش نوینی در مطالعه ی پدیده های علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی است که این پدیده ها را در چارچوب نظامی از ارزش ها و قراردادها و بر اساس روابط و تقابل هایشان در این نظام ارزشی بررسی می کند. بر اساس نگرشی ساخت گرا هیچ پدیده ای فی نفسه دارای مفهوم نیست بلکه هویت و مفهوم خود را در چارچوب نظامی که در آن قرار دارد وبر اساس روابطش با سایر عناصر موجود در آن نظام کسب می کند. لازم به ذکر است که ضرورت وجود چنین نگرش نظام مندی به جهان و پدیده های آن به دنبال تفکیک حوزه های مختلف دانش از یکدیگر- پدیده ای که از تبعات مدرنیته است- و در نتیجه بیگانه شدن این حوزه ها با یکدیگر واز بین رفتن انسجام پیکره ی دانش به وجود آمد. ساخت گرایی در زبان شناسی از نیمه ی دوم قرن نوزدهم پدیدار شد و نخستین جلوه های خود را در مطالعه ی آواهای گفتاری یافت که قرار بود براساس یک نظام واج شناختی تعبیر شوند. بر اساس نگرشی ساخت گرا عناصر زبانی فی نفسه مفهومی ندارند بلکه مفهوم و هویت خود را در قالب نظام زبان وبر اساس روابط و تقابل هایشان با سایر عناصر زبانی در این نظام به دست می آورند؛ بنابراین آن چه در زبان شناسی ساخت گرا اهمیت دارد مطالعه ی تک تک عناصر زبان نیست بلکه مطالعه ی روابط موجود میان این عناصر است که اهمیت دارد. زبان شناسی ساخت گرا به دو مکتب اروپایی و آمریکایی تقسیم می شود و بنیان گذارش سوسور است. مکتب اروپایی خود به سه شاخه ی پراگ، کپنهاگ و لندن قابل تقسیم است. دو زبان شناس برجسته ی مکتب پراگ عبارتند از: تروبتسکوی و یاکوبسن؛ در مکتب کپنهاگ، یلمسلف زبان شناس شاخص است و در مکتب لندن هم جونز، سوئیت و فرث چهره های ممتازند. در رساله ی حاضر آرای سوسور را به دلیل اهمیتشان درپی ریزی مبانی زبان شناسی ساخت گرا بررسی کرده ایم وسپس از آنجایی که موضوع پژوهش حاضر نقد ادبی است به آرای یاکوبسن به دلیل شاخص بودنشان در بوطیقای ساخت گرا پرداخته ایم؛ در ادامه به اختصار آرای صاحب نظرانی را مطرح کرده ایم که از نظریه های زبان شناختی در مطالعات ادبی بهره گرفته اند. برخی از این صاحب نظران عبارتند از: لیچ، آبرکرومبی، هاورانک و موکارفسکی. در ادامه پرسش ها و فرضیه های رساله ی حاضر را مرور می کنیم. پرسش های پژوهش: الف: آیا عدم قطعیت مدلول ها و در نتیجه باز و نامتناهی بودن مطلق معنی قابل قبول است؟ ب: آیا می توانیم در تدوین نظریه ای برای خوانش متون ادبی به تعامل سه عامل "نویسنده"، "متن" و "خواننده" قائل شویم و در نهایت تفسیر متون را حاصل برآیند این سه عامل بدانیم؟ پ: آیا کیفیت نگارش اثر ادبی بر خوانش آن تأثیر می گذارد؟ فرضیه های پژوهش: الف: عدم قطعیت مدلول ها و در نتیجه نامتناهی و باز بودن مطلق معنی قابل قبول نیست. ب: در تدوین نظریه ای برای خوانش متون ادبی می توان به تعامل سه عامل "نویسنده"، "متن"و "خواننده" قائل شد و درنهایت تفسیر متون را حاصل برآیند این سه عامل دانست. پ: کیفیت نگارش اثر ادبی را می توان عاملی تأثیر گذار بر خوانش آن دانست. ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات: پژوهش حاضر چهار نتیجه ی مهم را در بر داشت؛ نخست آنکه با توجه به اشتراکات موجود میان خوانش های خوانندگان مختلف از متن سگ ولگرد می توان نتیجه گرفت که عدم قطعیت مدلول ها و در نتیجه باز و نامتناهی بودن مطلق معنی آن گونه که منتقدان پسا ساخت گرا مطرح کرده اند در عرصه ی نقد عملی پذیرفته نیست و صرفاً در مقام نظریه ای فلسفی قابل تأمل است. دومین نتیجه ای که پژوهش حاضر در پی داشت این بود که توانستیم با معرفی نقد "ادراکی" درادبیات نشان دهیم که هر سه عامل "نویسنده"،"متن" و "خواننده" به یک میزان در خوانش اثر ادبی دخالت دارند و بنابراین روش نقد "ادراکی" به دلیل در نطر گرفتن تعامل این سه عامل در جریان تحلیل اثر ادبی نسبت به سایر روش های نقد ادبی کامل تر می نماید. سومین نتیجه ای که پژوهش حاضر در بر داشت این بود که کیفیت نگارش اثر ادبی بر خوانش آن تأثیر گذار است. این نتیجه با توجه به دو خوانش "نویسنده مدار" و"نمادین" که از متن داستان ارائه شد تأیید می شود. سبک نگارش سگ ولگرد به گونه ای بود که توانستیم از دو منظر "نویسنده مدار" و "نمادین" آن را تحلیل کنیم بنابراین می توان گفت که کیفیت نگارش اثر ادبی بر خوانش آن تأثیر گذار است. آخرین تتیجه ی به دست آمده از پژوهش حاضر این است که آن چه در چارچوب نقد "ادراکی" امکان طرح می یابد محصول تعامل میان سه نوع نقد "نویسنده مدار" "متن مدار" و "خواننده مدار" است و بنابراین تحلیلی که ورای اشتراکات این سه نوع نقد قرار گیردرا شامل نمی شود. برای اینکه یک رویکرد انتقادی از حوزه ی صرفاً نظری خارج شده وکارکرد عملی بیابد لازم است که در تحلیل آثار ادبی مختلف به کار گرفته شود. پیشنهاد نگارنده برای تبدیل روش نقد "ادراکی" به روشی کاربردی در عرصه ی نقد ادبی این است که منتقدین ادبی این روش را برای تحلیل آثار داستانی دارای سبک های متفاوت به کار برند و از این رهگذر مشخص کنند که این روش نقد تا چه میزان کارآمد است. پیشنهاد دیگر نگارنده این است که منتقدین ادبی در تحلیل شعر نیز از این روش بهره گیرند و از این رهگذر مشخص کنند که آیا این رویکرد انتقادی در تحلیل شعر نیز مانند نثر کارایی دارد یا نه.
منابع مشابه
نقالیهای مکتوب به عنوان یک ژانر ادبی در نثر فارسی
«نقالیهای مکتوب»، داستانهای بلند عامیانهای هستند که در طی سنّت نقالی و داستانگزاری از شکل شفاهی - با حفظ برخی ویژگیهای زبان مردم- به شکل مکتوب درآمدهاند. سنّت داستانگزاری، سنّتی دیرپا در ایران بزرگ است که همواره منابع لازم برای آفرینش آثار ادبی ارزشمند را فراهم نموده است. داستان-هایی که از قلمرو ادبیات شفاهی به قلمرو ادبیات مکتوب وارد شدهاند، دارای ویژگیها و خصلتهای منحصربهفرد محتوایی ...
متن کاملمؤلّفه های نهیلیسم در آثار صادق هدایت و زکریا تامر
بدبینی به هستی و مناسبات آن، همواره در طول تاریخ بشر مطرح بوده است؛ لیکن رویکرد به آن به صورت یک مکتب فکری رسمی و با نام نهیلیسم از ثمرات مدرنیسم میباشد که به موازات ادامۀ حیات در آثار فیلسوفان و متفکران در اشعار شعرای زبان فارسی و عربی بازتاب یافتهاست. از آنجا که یکی از بهترین روشهای تبیین یک مسأله، مقایسة آن با نمونهای هم شأن و همجنس است، نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، عناصر و مؤلّفه...
متن کاملنقد شخصیت در آثار داستانی صادق هدایت
چکیده شخصیتهای داستانی از طریق انتساب خصیصههای فردی، اجتماعی، سیاسی و ... در یک متن معرفی میشوند و در جریان کنشها و واکنشها، بازتاب دهندۀ افکار، آمال و ناگفتههای درونی خود، خالق اثر و ویژگیهای محیطی هستند. هدف از مقالۀ حاضر، تحلیل ساختار شخصیت و امکانات محیطی در ایجاد و شکلگیری شخصیتهای داستانی در آثار داستانی «صادق هدایت» است. حضور شخصیتهای تیپیک «هدایت» در محیط داستانهایش به رکود...
متن کاملبازتاب جلوههای معناباختگی در آثار صادق هدایت
تحت تأثیر رواج اندیشههای پوچگرایی متأثر از وقایع و تحولات فلسفی، علمی، تاریخی و اجتماعی عصر مدرن، در ادبیات قرن بیستم، سبکی با عنوان ادبیات معنا باخته (Absurd literature ) پدید آمد که با تأکید بر فقدان منطق در طبیعت و انزوای انسان در جهانی فاقد معنا و ارزش، به بیان اندیشههایی همچون بیهدفی و پوچی، بیایمانی، از خودبیگانگی، بیهویتی، تنهایی، مرگاندیشی و... در زندگی انسان عصر مدرن میپرداخت....
متن کاملنقد شخصیت در آثار داستانی صادق هدایت
چکیده شخصیتهای داستانی از طریق انتساب خصیصههای فردی، اجتماعی، سیاسی و ... در یک متن معرفی میشوند و در جریان کنشها و واکنشها، بازتاب دهندۀ افکار، آمال و ناگفتههای درونی خود، خالق اثر و ویژگیهای محیطی هستند. هدف از مقالۀ حاضر، تحلیل ساختار شخصیت و امکانات محیطی در ایجاد و شکلگیری شخصیتهای داستانی در آثار داستانی «صادق هدایت» است. حضور شخصیتهای تیپیک «هدایت» در محیط داستانهایش به رکود و...
متن کاملمنابع من
با ذخیره ی این منبع در منابع من، دسترسی به آن را برای استفاده های بعدی آسان تر کنید
ذخیره در منابع من قبلا به منابع من ذحیره شده{@ msg_add @}
نوع سند: پایان نامه
وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی
کلمات کلیدی
میزبانی شده توسط پلتفرم ابری doprax.com
copyright © 2015-2023