نام پژوهشگر: اکرم شوشتری
اکرم شوشتری مسعود صفایی مقدم
اصلاح و تقویت نیروی فکر همواره جزو اهداف اولیه آموزش و پرورش رسمی و به عنوان هدف بنیادی تدریس و یادگیری در همه رشته های علمی بوده است. در دنیا در چند دهه اخیر فلسفه و آموزش فلسفه به عنوان روشی برای پرورش قوه تفکر مورد توجه قرار گرفته است. اما آنچه مهم است این است که انتخاب سنینی که آموزش فلسفه و تفکر فلسفی می تواند در آنها صورت گیرد، بر دیدگاه های معرفت شناسی متفاوتی مبتنی است، لذا در این پژوهش، دیدگاه دو نظریه پرداز بزرگ یعنی ژان پیاژه و متیو لیپمن که آراء تربیتی آنها تأثیر بسیاری بر نحوه آموزش دارد و دارای دیدگاههای متفاوتی در باب معرفت شناسی می باشند، به شکل تطبیقی مورد مطالعه قرار گرفته است. پیش فرض اساسی دیدگاه پیاژه آن است که استدلال و تعقل کودکان به صورت طبیعی و همانطور که آنها بزرگتر می شوند، پرورش خواهد یافت و تلاش جهت تسریع این فرایند اتلاف وقت خواهد بود. رشد کودکان از طریق مراحل مرتبط با سن، در هر صورت رخ خواهد داد. بر اساس این نظریه هر دوره دارای ویژگی هایی است که بر اساس آن ویژگی ها برنامه درسی باید تنظیم شود. پیاژه مدعی بود که افراد پس از رسیدن به دوره عملیات صوری- تقریباً 12 سالگی- است که می توانند به مسائل انتزاعی بیاندیشند. اما لیپمن این نظریه را مطرح کرد که بهترین زمان برای شکل گیری مهارت های تفکر، در کودکی و از طریق روش های تأمل محور است. به اعتقاد او چنانچه ذهن کودک را درگیر مباحث فلسفی کنیم می توانیم نحوه تفکر او را رشد دهیم. وی معتقد بود که اگر کنجکاوی طبیعی کودکان و میل آنان به دانستن درباره ی جهان را با فلسفه مرتبط کنیم می توانیم کودکان را به متفکرینی تبدیل کنیم که بیش از پیش نقاد، انعطاف پذیر و موثر باشند. در این پژوهش، پس از بررسی این دو نظریه، مشابهات و تفاوت هایی میان پیش فرض ها و مبانی معرفت شناختی دیدگاه های این دو نظریه پرداز بزرگ تشخیص داده شد در نهایت به زمینه های ضرورت استفاده از این دو دیدگاه در نظام تعلیم و تربیت ایران پرداخته شد.