نام پژوهشگر: رحمت الله معمار
رحمت الله معمار مسعود چلبی
در پژوهش حاضر، تلاش گردید تا استدلال های اصلی تئوری های مشارکت انتخاباتی، یعنی منابع، مدرنیزاسیون، بازنمایی و نظریه فرهنگی (با تأکید بر محیط دینی) در سطح تحلیل سیستمی، و در قالب فرضیات تحقیق، استخراج و فرموله گردند. لذا بر مبنای دلالت های مشترک آنها بر موضوع تفاوت پذیری در نرخ های رأی دهی، مدلی تئوریک از تلفیق این فرضیات، ساخته شد، که دربردارنده سازه های اصلی تئوری های مذکور و در واقع، پیوند دهنده آنها به یکدیگر بود. سپس در یک مطالعه تطبیقی درون کشوری و مقطعی از ایران، با مقابله این مدل تئوریک با داده های 189 شهرستان در یک دوره نسبتاً بلندمدت زمانی (16 سال) میزان انطباق و تناظر پیش بینی های نظری هر یک از این تئوری ها با شواهد بین شهرستانی، مورد ارزیابی و داوری تجربی قرار گرفت. در مجموع، مدل تلفیقی تحقیق، توانست بیش از یک سوم تفاوت پذیری بین شهرستانی رأی دهی در ایران را در مقطع زمانی مورد مطالعه، توضیح دهد؛ و نسبت به مدل های دیگر، به میزان بیشتری، آن را تبیین کند. در مقایسه خرده مدلها با یکدیگر، مدل پایگاه دارای کمترین، و مدل مستخرج از نظریه بازنمایی واجد بیشترین غنای تبیینی بوده اند؛ اما هیچکدام از این تئوری ها به تنهایی، نتوانسته اند تبیین نسبتاً قدرتمندی از مشارکت انتخاباتی سطح شهرستانی در ایران داشته باشند. از بین همه سازه های نظری، سازه بازتوزیع منابعی، دارای قوی ترین ضریب مسیر بوده است. این یافته نشان می دهد که عدالت توزیعی، مهم ترین عامل تبیینی برای توضیح تفاوت پذیری های بین شهرستانی میزان رأی دهی در مقطع مورد مطالعه می باشد. نکته حائز توجه در این فرضیه آزمایی آن است که دو فرضیه از سه فرضیه ابطال شده، متعلق به نظریه مدرنیزاسیون می باشد؛ که آن هم دالّ بر ناهمخوانی مدّعیات این نظریه درباره مشارکت انتخاباتی، با واقعیات موجود در جامعه ایرانی می باشد.
امین فهیمی اکبر علیوردی نیا
گسترش انحرافات، از جمله مسائل عدیده ای است که امروزه گریبان گیر بسیاری از جوامع کنونی است. در این میان، نسل جوان به دلیل حساسیت زیاد و سایر خصوصیات روحی و جسمی، بیش از سایر افراد در معرض انواع فشارها و ناملایمات قرار دارند. به علاوه کمبود تجربه و عدم توانایی کافی در مقابله با مشکلات در میان جوانان، امکان ابتلای آنان را به انواع انحرافات اجتماعی بیشتر می نماید. لذا با توجه به اهمیت مسأله ی حاضر و نحوه ی حضور و تأثیر آن در زندگی افراد، پژوهش حاضر می-کوشد با کمک اطلاعات تجربی به دست آمده از تحقیق و چهارچوب نظری که مبتنی بر تئوری پیوند اجتماعی هیرشی می باشد، در سطح توصیف به شناسایی میزان و نوع رفتارهای انحرافی دانشجویان بپردازد و سپس سعی در تبیین علل رفتارهای انحرافی دانشجویان به عنوان بخشی از جوانان جامعه دارد. هدف اصلی پژوهش حاضر آزمون تعمیم پذیری تئوری پیوند اجتماعی به رفتارهای انحرافی دختران می-باشد. بنابراین سوال اساسی این پژوهش این است با توجه به اینکه تئوری پیوند اجتماعی پیش از این غالباً بر روی نمونه های مردانه آزمون شده است، آیا این تئوری توانایی تبیین رفتارهای انحرافی زنان را نیز دارد یا خیر؟. روش پژوهش، پیمایشی است و اطلاعات حاصل بر اساس ابزار پرسشنامه گردآوری شده است. جمعیت تحقیق حاضر، کلیه ی دانشجویان دختر و پسر دانشگاه مازندران در سال تحصیلی (92-91) بوده که تعداد کل آنها برابر با 9940 نفر است. از این تعداد، 410 نفر براساس نمونه گیری طبقه ای متناسب با حجم هر جنس در هر دانشکده مورد مطالعه قرار گرفتند. در تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری spss بهره گرفته شده است. نتایج داده های توصیفی حاکی از آن است که میزان رفتارهای انحرافی دانشجویان در حد پایینی است. در این میان نیز میانگین رفتارهای انحرافی دختران به صورت معناداری کمتر از پسران بوده است. نتایج تحلیل رگرسیونی نیز نشان می دهد که مجموع متغیرهای پیوند اجتماعی توانسته اند نزدیک به 28 درصد از تغییرات رفتارهای انحرافی کل پاسخگویان را تبیین کنند. هرچند که این تئوری توانایی تبیین رفتارهای انحرافی دختران را نیز داشت، اما متغیرهای این تئوری قادر بوده اند که رفتارهای انحرافی مردان(34 درصد) را بهتر از زنان(24 درصد) تبیین کنند. در میان متغیرها، باور بیشترین تأثیر را بر رفتارهای انحرافی پاسخگویان(چه دختران و چه پسران) داشته است. متغیر پیوستگی نتوانسته است تأثیر معناداری بر رفتارهای انحرافی دختران داشته باشد درحالیکه اثر سایر متغیرها معنادار بوده است. بنابراین از بین متغیرهای مستقل که وارد مدل رگرسیونی شدند اثر متغیرهای باور، التزام و مشغولیت بر رفتار انحرافی دختران، معکوس و معنادار برآورد شدند و مورد تأیید قرار گرفتند. در نهایت نیز مشخص گردید که این تئوری البته با تأثیری کمتر(در مقایسه با پسران) قادر به تبیین رفتارهای انحرافی دختران می باشد.
سیمین نصرتزهی اکبر علیوردی نیا
دین با راهنمایی ها و قواعد خاصِ اخلاقی خود فرد را مجهز می¬کند که با کنترل خویشتن از برخی رفتارها امتناع کند. خودکنترلی یک ستون حمایتی روانی را در گرایشات رفتاری و روانی بیشمار در انسان بکار می¬گیرد. اگر این فرض را درست بدانیم، مفهوم مذهب باعث ایجاد سطوح بالایی از خودکنترلی می¬گردد. این نظام معنایی می¬تواند مانع از خطرپذیری و رفتار هیجان طلبانه و در نهایت منجر به احتمال کاهش رفتارهای انحرافی توسط افراد گردد. تحقیق حاضر در پی آن است تا رابطه¬ی بین دینداری، خودکنترلی و رفتارهای انحرافی را در میان دانشجویان دانشگاه مازندران بررسی کند. روش مورد استفاده در این پژوهش، پیمایش و ابزار جمع¬آوری داده¬ها پرسشنامه می¬باشد. جمعیت این تحقیق شامل کلیه دانشجویان دختر و پسر دانشگاه مازندران در سال تحصیلی93-92 می¬باشد که 416 نفر به روش نمونه¬گیری طبقه¬ای متناسب با حجم به عنوان نمونه انتخاب شده و مورد مطالعه قرار گرفته¬اند. متغیر رفتارهای انحرافی شامل چهار بعد «مصرف مواد مخدر، روانگردان، مشروبات الکلی و انحراف جنسی»، «وندالیسم و سرقت»، «تقلب تحصیلی» و «پرخاشگری» می¬باشد و ابعاد متغیر مستقل عبارتند از: «اعتقادی»، «عاطفی» و «رفتاری» که با میانجیگری متغیر خودکنترلی تاثیر آنها بر رفتارانحرافی و ابعاد چهارگانه آن بررسی شده است. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار «spss» انجام گرفته است. یافته های توصیفی نشان می¬دهند که دینداری دانشجویان نسبتا بالا، خودکنترلی آنها در سطح متوسط و رفتارهای انحرافی آنها در سطح کم می¬باشد. نتایج تحلیل استنباطی حاکی از آن است که بین خودکنترلی و دینداری با رفتارهای انحرافی رابطه معکوس و معنی¬داری مشاهده می¬شود. اما بین دینداری و خودکنترلی رابطه¬ای معناداری مشاهده نشده است. به عبارت دیگر خودکنترلی نقش میانجی برای تقویت دینداری نداشته است و به طور مستقل بر رفتار انحرافی تاثیر می¬گذارد. واژه های کلیدی: دینداری، خودکنترلی، رفتار انحرافی، دانشجویان، جنسیت
رحمت الله معمار منوچهر محسنی
تحقیقی که پیش رو دارید، به تبیین عوامل عمدتا اجتماعی موثر بر میزان آگاهی و دانش تاریخی نوجوانان، عطف به تاریخ کشورمان از ایران باستان تا آغاز انقلاب اسلامی در سال 1357 می پردازد. جامعه آماری تحقیق، شامل کلیه نوجوان (اعم از دختر و پسر) دانش آموز پایه سوم مقطع متوسطه نظام جدید آموزشی، در مناطق 22 گانه شهرستان تهران در سال تحصیلی 79-78 و نمونه برگزیده شده شامل 222 نفر از دانش آموزان پایه سوم متوسطه در مناطق یک (شمال شهر)، شش (مرکز شهر) و شانزده (جنوب شهر) می باشد. چهارچوب نظری تحقیق ملهم از نظریه کارکردگرایی ساختاری تالکوت پارسونز است و کلیدی ترین مفهوم در این دستگاه نظری برای تبیین مساله ((آگاهی اجتماعی)) به عنوان یکی از چهارده خرده نظام ((جامعه))، کار ویژه انتقال عناصر و محصولات فرهنگی، از جمله وجه شناختی فرهنگ، شامل دانشها و آگاهیهای مربوط به پیشینه تاریخی و سازنده هویت تاریخی به نسل نوپدید را، از طریق نهادهای عمده جامعه پذیری (خانواده، مدرسه، رسانه های ارتباطی جمعی و ...) بر عهده دارد. در نتیجه این فرآیند، نسل نوجوان و جوان جامعه واجد حد متیقنی از آگاهی تاریخی و مالا احساس هویت تاریخی خواهند شد. متقابلا هر گونه ضعف، خلل و کاستی در چنین آگاهی و احساسی، پیامد بی کارکردی، کج کارکردی و یا تزاحم و تدخل کارکردی هر یک از این نهادها جامعه پذیری تاریخی نسل جدید می تواند تلقی شود. تحلیل رگرسیون داده های تحقیق نشان می دهد که مجموعه متغیرهای مستقل باقی مانده در معادله رگرسیونی به میزان 60 درصد از تغییرات در متغیر وابسته تحقیق، یعنی ((آگاهی تاریخی)) را تبیین می کنند. این متغیرهای تبیینی عبارتند از: نگرش تاریخی، میزان تماشای برنامه های تاریخی سیما، میزان مطالعه مجله های تاریخی، میزان تشویق و ترغیب والیدین به مطالعه تاریخ کشور، تدریش مشارکتی درس تاریخ توسط معلمین، شاخصه های پایگاه اجتماعی - اقتصادی نوجوان و میزان علاقه کلی به مطالعه کردن (فرهنگ مطالعه).