نام پژوهشگر: داود حکمت پو

تبیین فرآیند بستری مجدد در بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب و طراحی و ارزشیابی مدل کنترل کننده آن
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1388
  داود حکمت پو   عیسی محمدی

بستری مجدد یکی از دلایل اصلی هزینه های سرسام آور درمان و مراقبت های بیمارستانی است. نارسایی احتقانی قلب یک سندروم بالینی است که با اختلال در عملکرد قلب به دلیل فعالیت عصبی هورمونی، احتباس آب و نمک واختلال در گردش خون محیطی مشخص می شود. میزان بستری مجدد افراد مبتلا به این بیماری50% است که در هفته اول تا 6 ماه پس ازترخیص اتفاق می افتد. علی رغم پیشرفت های دارویی و درمانی هنوز پیش آگهی این بیماری مطلوب نیست و بستری مجدد به وفور بروز می کند. هدف: مطالعه حاضر با هدف کلی طراحی و ارزشیابی مدل کنترل کننده بستری مجدد در سه مرحله تبیین فرآیند و عوامل موثر در بروز بستری مجدد بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب، طراحی مدل کنترل کننده این پدیده و ارزشیابی اثر بخشی آن انجام شد. وش پژوهش تلفیقی از دو روش پژوهش کیفی و کمی بطور متوالی و غیر همزمان می باشد. محل پژوهش دو بیمارستان تخصصی قلب در مرکز شهر تهران بود. ابتدا مصاحبه بر اساس نمونه گیری هدفمند با 8 بیمار، اعضا خانواده، پرستار و پزشک جهت استخراج کدهای اولیه انجام شد، سپس نمونه گیری نظری در راستای تکامل کد های اولیه و رسیدن به اشباع نظری داده ها با مصاحبه تا 42 مشارکت کننده، ادامه یافت. تجزیه و تحلیل داده ها بر مبنای روش استرابرت و کارپنتر بطور مستمر و چرخشی تا رسیدن به نظریه زمینه ای تبیین کننده فرآیند بستری مجدد در بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب ادامه یافت. برای طراحی مدل کنترل کننده بستری مجدد، از روش واکر و اوانت و تعیین اثر بخشی مدل، از روش نیمه تجربی استفاده گردید. متغیرهای پدیدار شده و بیان کننده فرآیند بستری مجدد در این بیماران شامل: سیستم درمانی بیماری محور، ترخیص غیر اصولی بیمار، خوددرمانی، ناامیدی از درمان قاطع بیماری و"عدم حساسیت نسبت به بستری مجدد" به عنوان متغیر اصلی، بودند. نگرانی اصلی مشارکت کنندگان "اداره مشکلات حاد" بیماری بود. فرآیند بستری مجدد با تمرکز بر نگرانی اصلی آغاز می شد، به همین دلیل تمامی مشارکت کنندگان از موضوع بستری شدن مجدد بیمار غفلت می کردند. با درمان مشکلات حاد، تمامی بیماران بدون دریافت برنامه ترخیص و کسب آمادگی لازم برای تداوم مراقبت از خود، دوباره به جامعه بازگردانده می شوند. این باعث شروع به خود درمانی سنتی می گردد که چرخه معیوب و دور باطل بستری مکرر را بوجود می آورد. یافته ها و نتایج پژوهش در بخش تعیین اثر بخشی مدل بیانگر این واقعیت است که بکارگیری "مدل حساس سازی بستری مجدد" در اکثر پارامترهای مربوط به شاخص های کنترل بیماری نارسایی احتقانی قلب مانند میانگین دفعات بستری مجدد، نمایه توده بدنی، شاخص های خونی،کیفیت زندگی و میزان فعالیت روزمره زندگی بیماران درگروه مداخله اثر مثبت داشته است بطوری که این تاثیر سبب ایجاد اختلاف معنی دار بین دو گروه آزمون و شاهد گردیده است. بکارگیری مدل بومی و بالینی " حساس سازی بستری مجدد" موجب حساس شدن مشارکت کنندگان نسبت به چالش بهداشتی بستری مجدد، کنترل این پدیده، کاهش بار بیماری و هزینه های مربوط به درمان و مراقبت در بیمارستان شده است. بنابراین به منظور کنترل پدیده بستری مجدد در بین بیماران مبتلا به نارسایی احتقانی قلب و سایر بیماری های مزمن، استفاده از این مدل توصیه می شود.

تاثیر برنامه ی طراحی شده ممیزی بالینی برکیفیت آموزش به بیمار در بخش های ویژه قلبی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم پزشکی 1392
  فاطمه السادات رحمانی   عیسی محمدی

مقدمه: یکی از ابعاد کیفیت مراقبت پرستاری به ویژه دربخشهای ویژه قلبی،کیفیت آموزش به بیمار از جانب پرستاران است. یافته های مطالعات نشان می دهد که پرستاران علی رغم آگاهی ازمسئولیت های قانونی ،اخلاقی و ارزشی درآموزش به مددجویان و اهمیت آن ،تاکنون به خوبی پذیرای نقش واقعی خود دراین مورد نشده اند. لذا نیاز به شناسایی و ارایه راهبردی مناسب برای مواجهه و حل این مشکل وجود دارد.، یکی از راهبردهای عمومی توصیه شده برای بهبود کیفیت خدمات، ممیزی بالینی می باشدکه قسمت مرکزی حاکمیت بالینی راتشکیل می دهد، لذا این مطالعه با این هدف طراحی شده است. هدف: تعیین تاثیر برنامه طراحی شده ممیزی بالینی برکیفیت آموزش به بیمار دربخشهای ویژه قلبی روش کار: پژوهش حاضر یک مطالعه مداخله ای از نوع نیمه تجربی است. برای جمع آوری داده ها از یک فرم طراحی شده بررسی استانداردهای آموزش به بیمار قلبی استفاده شد که از سه طریق مصاحبه حضوری با پرستاران و بیماران و نیز بررسی گزارش کتبی پرستاران قبل و بعد از مداخله تکمیل شدند. مداخله ممیزی به صورت گام های اجرایی چرخه ممیزی بالینی در رابطه با استانداردهای آموزش به بیمار قلبی اجرا شد. این مطالعه درسال 1392 انجام شد و نمونه های مورد بررسی شامل کلیه پرستاران شاغل در بخشهای ویژه قلبی بیمارستان های منتخب اراک دردو گروه آزمون وکنترل بود.. جهت تجزیه وتحلیل داده ها از آزمونهای آماری توصیفی و تحلیلی مقایسه میانگین ها و نسبت ها و از نرم افزار spss استفاده شد. یافته ها: تحلیل داده ها نشان می دهد که میانگین کلی امتیاز اجرای استانداردهای آموزش به بیمار قبل از مداخله در گروه کنترل(14/0±59/0)ودرگروه مداخله (19/0±59/0) آزمون آماری تی مستقل در رابطه با مقایسه میانگین ها تفاوت معنی داری را نشان نداد (345/0 = p) و اما بعد از اجرای ممیزی درگروه کنترل (21/0±63/0) و در گروه مداخله (08/0±89/0) که در این مورد اختلاف معنی دار بود ( 003/0p? ) نتیجه گیری: نتایج حاکی از تاثیر مثبت اجرای برنامه ممیزی برکیفیت آموزش به بیمار دربخشهای ویژه قلبی است. براین اساس ممیزی بالینی می تواند به عنوان چارجوبی در جهت ارتقای کیفیت آموزش به بیمار و حتی درعرصه های دیگر خدمات مراقبتی در بخشهای ویژه قلبی و دیگر بخشها مورد استفاده قرار بگیرد. کلمات کلیدی: آموزش به بیمار ، بخش ویژه قلبی، پرستار، ممیزی بالینی، حاکمیت بالینی.

مقایسه تأثیر ماساژ بازتابی و ماساژ استروک بر شاخص های فیزیولوژیک و اضطراب در بیماران مبتلا به سکته قلبی
thesis وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی - دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان مرکزی - دانشکده علوم پزشکی اراک 1392
  پروین تقی زاده   داود حکمت پو

زمینه تحقیق: امروزه در بسیاری از کشورها انجام ماساژ به عنوان یک بخش مهم از مراقبت پرستاری محسوب می گردد و در موقعیت های بالینی به عنوان درمان مکمل در کاهش استرس و تثبیت علائم حیاتی به کار می رود. این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر ماساژ بازتابی و ماساژ استروک بر شاخص های فیزیولوژیک و اضطراب در بیماران مبتلا به سکته قلبی انجام شد. روش مطالعه: این کارآزمایی بالینی بر روی 105 بیمار که ابتدا به صورت مبتنی بر هدف و سپس به طور تخصیص تصادفی انتخاب شدند، درسه گروه(35 نفره) ماساژ استروک، ماساژ بازتابی و گروه کنترل انجام شد. در گروه مداخله هر بیمار در دو نوبت صبح و عصر در یک روز و هر نوبت به مدت 15 دقیقه تحت ماساژ مربوطه قرارگرفت. علائم حیاتی و میزان اکسیژن خون شریانی قبل و بلافاصله بعد از انجام ماساژ با استفاده از فشارسنج و ترمومتر و پالس اکسی متر اندازه گیری شد. میزان اضطراب نیز با استفاده از پرسشنامه استاندارد اضطراب اشپیلبرگر قبل از ماساژ صبح و بیست دقیقه بعد از ماساژ عصر اندازه-گیری شد. از آزمون تی زوجی و کای دو در تجزیه و تحلیل داده ها استفاده گردید. یافته ها: در گروه ماساژ استروک، میانگین میزان اکسیژن خون شریانی در شیفت صبح قبل از انجام ماساژ(66/2±34/93) و میانگین میزان اکسیژن خون شریانی بعد از ماساژ نوبت صبح (78/2±95) اختلاف معنی داری داشت (002/0=p). میانگین میزان اکسیژن خون شریانی در شیفت عصر قبل از انجام ماساژ(19/2±22/94) و میانگین میزان اکسیژن خون شریانی بعد از ماساژ نوبت عصر (53/2±28/95) دارای اختلاف معنی داری بود (002/0=p). همچنین میانگین درجه حرارت قبل از ماساژ نوبت صبح (54/0±62/36) و بعد از ماساژ نوبت صبح (587/0±71/36) و دارای اختلاف معنی داری (017/0p=) بود. در گروه ماساژ بازتابی نیز بین میانگین تعداد نبض قبل از انجام ماساژ صبح(33/17±51/75) و بعد از انجام ماساژ صبح( 96/15±20/72) اختلاف معنی دار (005/0=p) وجود داشت. بین میانگین تعداد نبض قبل از ماساژ نوبت عصر(33/15±91/75) و بعد از ماساژ نوبت عصر(71/14 ± 40/74) اختلاف معنی دار آماری(014/0p=) مشاهده گردید. در گروه ماساژاستروک میانگین میزان اضطراب قبل از ماساژ صبح(34/9±22/47) و بعد از ماساژ عصر (57/10±20/41) دارای اختلاف معنی داری (001/0=p) بود. در گروه ماساژ بازتابی نیز بین میانگین میزان اضطراب قبل از ماساژ صبح(61/12±24/46) و بعد از ماساژ عصر (04/12±68/42) اختلاف معنی داری آماری(046/0=p) دیده شد. در گروه کنترل بین هیچ یک از شاخص های فیزیولوژیک و میانگین میزان اضطراب در نوبت صبح و عصر اختلاف معنی داری مشاهده نگردید. نتیجه گیری: نتایج نشان داد هر دو نوع ماساژ بر برخی از علائم حیاتی و اضطراب موثرند اما ماساژ استروک علاوه بر علائم حیاتی بیماران بر میزان اکسیژن خون شریانی آنها نیز اثر مثبت داشت؛ بنابراین انجام آن در این بیماران توصیه می شود.