نام پژوهشگر: سروناز ملک
سروناز ملک مرتضی محسنی
تحوّلات اجتماعی ایران در عهد مشروطه، نخست به تخریب افکار سنّتی، و واردکردن اندیشه های نو همّت گماشت، و سپس لزوم تغییر شیوه های بیانی را دنبال کرد؛ به گونه ای که شاعران این عهد، هم پای تحولات، و از طریق بازتاب جهان بیرون در آثار خود به مخالفت با وضع موجود پرداختند. عشقی، از جمله شعرایی است که در مواجهه با جامعه ی عصر خود، و انعکاس مسایل و پدیده های آن برخوردی انتقادی داشته است. هرچند تعامل عشقی تحت تأثیر اوضاع جاری جامعه و انقلاب مشروطه، بیشتر برخوردی مستقیم است؛ در این تعاملِ مستقیم هم یک منتقد است تا تأییدکننده ی وضع حاکم. او با نگرش انتقادی اش، راه رهایی از تنگناهای موجود و نظم مستقر را هموار می کند. به دلیل همگرایی نگرش عشقی با آموزه های نظریه پردازان زیبایی شناسی انتقادی(مکتب فرانکفورت)، در این پایان نامه، ضمن معرفی این نظریه، و آشنایی با اوضاع اجتماعی ـ ادبی عهد مشروطه، عناصر شعر عشقی(عاطفه، تخیل، زبان، موسیقی و شکل)، بر اساس نظریه ی فوق تحلیل شده است. درون مایه های شعر میرزاده، که نتیجه ی برانگیخته شدن عواطف وی هستند، در اکثر موارد به صورت سلبی و نفی گرا که مبتنی بر انتقاد است، مطرح می شود. وی با ناسازگاری نسبت به واقعیّت هایی که صاحبان قدرت سیاسی برای رسیدن به منافع شخصی به دنبال تثبیت آن بودند، مخالفت خود را نشان می دهد، و برای برهم زدن افکاری که نظام حاکم به تبلیغ آن می پرداخت، به طرح اندیشه های معارض روی می آورد. نتیجه ی این نگرش، و توجه به جهان عینی و واقعی به ابژکتیو شدن شعرش منجر شده است. وی هم چنین با درک موقعیّت زمانی و جهان پیرامونی اش توانست با تغییر مناسبات موجود در آثار ادبی پیشینیان، تا حدودی به وضعیّتی جدید در شعرش دست یابد. او به علّت آشنایی با ادبیّات اروپایی، مطالعه ی ترجمه ی آثار نویسندگان و شاعران مغرب زمین، و تحت تأثیر تحوّلات جاری جامعه، در تخیل، زبان، موسیقی و قالب شعرش، دگرگونی هایی متناسب با جامعه ی نوین به وجود آورد. شاعر برای بازتاب اندیشه هایش، از ابزارهای بیانی امروزی همانند شیوه ی وصفی ـ روایی، و از عناصر زبان محاوره ای کمک می گیرد و با ایجاد تغییراتی در موسیقی و قالب شعری اش انتقاد خود را نسبت به شیوه های ادبی معهود اعلام می کند. شعر او، علاوه بر معنا و مضمون انقلابی اش، بیشتر به علّت انعکاس محتوا در شکل و زبان خاص خود، انقلابی است؛ زیرا شکل زیباشناختی آن توانسته خود را تقریباً از قید و بندهای سنّت برهاند. وظیفه ی انتقادی شعر میرزاده را تا حدودی می توان در همین شکل زیباشناختی اش دید؛ به گونه ای که شعر وی را در برابر روابط اجتماعی موجود تا حدّ زیادی خودمختار کرده است.
سروناز ملک غلامرضا پیروز
پس از جهانی شدن جریان ادبیات پسامدرن، بسیاری از نویسندگان ایرانی نیز نوشتن به سبک و سیاق پسامدرن را آغاز کردند. شمار روزافزون این نویسندگان، به خصوص نویسندگان جوان در دهه ی هشتاد موجب شد ده رمان پسامدرن فارسی دهه ی هشتاد (هم نوایی شبانه ی ارکستر چوب ها از رضا قاسمی، رود راوی از ابوتراب خسروی، فرانکولا از پیام یزدانجو، کتاب اعتیاد از شهریار وقفی پور، بیوتن از رضا امیرخانی، بازی از قاسم کشکولی، مارمولکی که ماه را بلعید از قاسم شکری، آفتاب پرست نازنین از محمدرضا کاتب، شب ممکن از محمدحسن شهسواری و من کاتالان نیستم از هادی خورشاهیان) برای بررسی در این پایان نامه انتخاب شود. ابتدا، طبق نظریه ی لاج، لوئیس و حسن که شگردها و مولفه هایی را برای داستان های پسامدرن برشمرده اند و معتقدند صرف وجود آن ها در یک اثر، آن را وارد حیطه ی پسامدرن می کند، شگردها و مولفه ها از رمان های مورد نظر استخراج و در چهار بخش عناصر داستان، مفهوم، زبان و شکل یا صورت مورد بررسی قرار می گیرد؛ سپس بر اساس نظریه ی عنصر غالب برایان مک هیل که ویژگی داستان های پسامدرن را طرح مباحث هستی شناسانه می داند، مشخص می شود که این شگردها و مولفه ها تا چه حد در برجسته کردن عناصر هستی شناسانه ی اثر نقش دارند. بررسی ها نشان می دهد که همه ی رمان های منتخب، بر اساس نظریه ی لاج، لوئیس و حسن پسامدرن هستند؛ زیرا از بسیاری از شگردها و مولفه هایی که آنان به عنوان ویژگی داستان های پسامدرن نام برده اند، استفاده می کنند، اما از نظر مک هیل، عنصر غالب در رمان های پسامدرن مباحث هستی شناختی است که با استفاده از شگردها و مولفه های پسامدرنیستی، هم مخاطب را با این پرسش های بنیادی مواجه می کند که چه جهانی با چه ویژگی هایی در داستان خلق شده است و نویسنده چگونه با نقض خطوط ثابت هستی شناسی میان این جهان ها، نسبت میان واقعیت و تخیل را به چالش کشیده است، هم از ارائه ی پاسخ قطعی به آن طفره می رود. بر اساس نظر مک هیل، نویسندگان رمان های مورد نظر در برجسته کردن عناصر هستی شناسانه از طریق این شگردها و مولفه ها یکسان عمل نکرده اند. در برخی از این رمان ها، یک یا چند شگرد و مولفه کارایی برجسته کردن عناصر هستی شناسانه را ندارد. در آفتاب پرست نازنین و من کاتالان نیستم از اکثر شگردها و مولفه های پسامدرنیستی در راستای برجسته کردن عناصر هستی شناسانه و به پرسش کشیدن ماهیت جهان های متفاوت درون داستان استفاده نشده یا در شب ممکن از شهسواری، فقط یک شگرد، یعنی حضور شخصیت های واقعی در داستان، فاقد این کارکرد است و در رمان بیوتن نیز هیچ یک از شگردها و مولفه های پسامدرنیستی این کارایی را ندارد. با این حال، دیگر نویسندگان توانستند با استفاده از شگردها و مولفه های پسامدرنیستی که بیش تر شگردهای فراداستانی هستند، مرزهای ثابت هستی شناسی میان جهان واقعی و جهان داستان و جهان های درون داستان را نقض کنند و با قرار دادن خواننده در حالت تعلیق میان باور و ناباوری، به طیف گسترده ای از پرسش های هستی شناختی دامن بزنند.