نام پژوهشگر: محمد رضا اسدی
محمد رضا اسدی گیتی ترکمان
چکیده: علی رغم وجود گزارشات متعدد در مورد اثرات مفید تحریک الکتریکی بر ترمیم زخم، هنوز پارامترهای مناسب تحریک الکتریکی برای ترمیم زخم تعیین نشده است. بدون فهم روشنی از مکانیزم های اصلی تأثیرگذاری تحریک الکتریکی بر ترمیم زخم نمی توان پارامترهای مناسب تحریک الکتریکی را برای ترمیم زخم تعریف کرد. در این مطالعه اثر دو شدت حسی ( جریان dc با شدت 600 میکروآمپر) و حرکتی ( جریان monophasic با شدتی در حد انقباض عضله) جریان کاتدال بر آزادسازی فاکتور رشد اندوتلیال عروقی، پتانسیل جراحت، سطح زخم و قدرت کششی بافت بررسی شد. 78 سر موش صحرایی، نژاد اسپراگ دالی به وزن 400-300 گرم، به صورت تصادفی در یک گروه کنترل و دو گروه آزمایش (حسی و حرکتی) قرار داده شدند. زخم تمام ضخامت پوستی در فاصله یک سانتی متری از ستون فقرات پشتی حیوان ایجاد شد. در گروههای آزمایش، تحریک الکتریکی (شدت حسی و حرکتی) به مدت یک ساعت به صورت یک روز در میان تا سه هفته اعمال گردید. پتانسیل تفاضلی سطحی موضع زخم، قبل و بلافاصله پس از ایجاد زخم و نیز یک روز در میان تا سه هفته اندازه گیری شد. همچنین اندازه گیری سطح زخم در طی پروسه التیام و آزمون تنسیومتری نیز در روز 21 انجام شد. مقدار فاکتور رشد اندوتلیال عروقی در روزهای 3 و 7 پس از زخم اندازه گیری شد. نتایج نشان داد در روز هفتم پس از زخم، مقدار فاکتور رشد اندوتلیال عروقی در موضع زخم به طور معنی داری در گروه حسی بیشتر از گروههای دیگر بود (05/0p<). بازگشت پتانسیل آسیب به سطح پایه قبل از آسیب و بسته شدن سطح زخم در گروه حسی سریعتر از گروههای دیگر رخ داد هرچند بین گروهها اختلاف معنی داری وجود نداشت (05/0p>). در گروه حرکتی، افزایش شدت تحریک تا حد حرکتی سبب افزایش غیرمعنادار stiffness بافت زخم شد. براساس نتایج بدست آمده، افزایش آزادسازی فاکتور رشد اندوتلیال عروقی در موضع زخم توسط تحریک الکتریکی حسی ممکن است یکی از مکانیزم های تأثیرگذاری این نوع تحریک الکتریکی در تسریع ترمیم زخم باشد.
محمد باقر شهریاری خلجی محمد رضا اسدی
نیچه اخلاق را به دو دسته سروران و بردگان تقسیم می کند.اخلاق سروران،اخلاق برجستگان استکه فقط در یونان یافت میشد.با آمدن مسیحیت این اخلاق از بین رفت وجای آرا اخلاق بردگان گرفت.نیچه معتقد است با ظهور ابر انسان می توان دوباره به اخلاق سروران بازگشت.نیچه در تحلیلهای خود بدیهی ترین امور را نیز به چالش کشاند او تمام دستاوردهای فرهنگ غرب را بر خطا می داند .نیچه همواره ستایش گر فرهنگ یونان قبل از سقراط است.به نظر او این فرهنگ توانست به وسیله تراژدی بر جنبه های وحشتناک زندگی چیره شود وبه زندگی آری بگوید.
حسین اجتهادیان هدایت علوی تبار
مباحث فلسفی دین شکلهای بسیاری به خود می گیرند و این شکلها از جمله دیگر چیزها بستگی دارد به برداشت از دین، موضوعات فلسفی غالب در یک دوره و برداشت از کار فلسفی. با پذیرش این تنوع می توان گفت که فلسفه دین موضوعی حیاتی در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم بوده است. هدف این تحقیق ترسیم نقشه ای از جریانهای اصلی فلسفه دین غربی در ابتدای قرن بیستم است. این گونه جریان شناسی در این حوزه به شناخت عمیقتر فلسفه دین کمک شایانی خواهد کرد. این پایان نامه به جریانهای فکری در فلسفه دین در هنگام عبور از قرن نوزدهم به بیستم می پردازد و عمدتا به چهار جریان اصلی فکری مربوط می شود: ایده آلیسم مطلق، ایده آلیسم شخصی، مکتب نوکانتی و مکتب تحصلی و علم دینی.
نسیم خراشادی زاده هدایت علوی تبار
فیلسوفان و الهی دانان تحت تأثیر هگل یا کانت از امر ایدئال و متافیزیکی برتافتند و به سوی امر واقعی و تجربی روی آوردند. علم در موارد بسیار در تعریف تجربه و معرفت برتری یافت و الهی دانان غالباً درحذف دین از قلمرو تجربهی بشری و امر قابل شناسایی همکاری کردند. این تحولات سرانجام به نابودی رابطه ی نزدیک میان فلسفه و الهیات انجامید که در آغاز قرن بخش عمده ایی ازتفکر غرب بود. چهار سنت فلسفی که هر یک در تحولات فلسفی بخش آغازین قرن ریشه داشتند، برای مباحث فلسفه ی دین پس از میانهی قرن حائز اهمیت هستند. ابتدا، تحلیل فلسفی که ریشه های آن در نوواقع گرایان انگلستان قابل ردگیری است که در مرحله بعدی آن در نیمه ی دوم قرن با درک فراخ تر از تجربه و معنا، زمینه ی مساعدی را برای مباحث معنا و حقیقت زبان دینی فراهم کرد. در مرتبهی دوم، فلسفهی وجودی است که ریشه های آن از یک سو در سنت پدیدارشناسی، و از سوی دیگر در تأملات اندیشمندان قرن نوزدهم، کییرکگارد و نیچه یافتنی است. مهمترین مسئله برای ایشان عبارت است از این که چگونه می توان در زمینهی تجربهی شخصی فرد از خود به عنوان وجودی متناهی و گذرا در این جهان به خدا اندیشید و از او سخن به میان آورد؟ ما پس از تحلیل فلسفی و فلسفه ی وجودی، دو فلسفه ی مهم دیگر یعنی نئوتومیسم و فلسفه ی پویشی را مورد بررسی قرار می دهیم. توماس گرایی، تا اواسط قرن جنبشی رو به رشد و زنده ماند. فلسفهی پویشی به ویژه به مابعد الطبیعهی واقع گرای آلفرد نورث وایتهد و کسانی که تحت تأثیر او بودند برمیگردد.
حسن حاجی قاسمی عبدالله نصری
حضور مسئله انتخاب در مهمترین عرصه از حیات بشری،ازدواج، و بررسی چالش میان سپهر زیبائی شناختی و سپهر اخلاقی در توجیه این رفتار آدمی مورد بحث قرار گرفته است.سورن کیرکگارد در کتاب خود به نام either/or ضمن تبیین سه سپهر زیبائی شناختی،اخلاقی و دینی به اعمال آدمی نظر می کند و معتقد است که انسان در هر لحظه از زندگی مخیر است و دست به انتخاب می زند.او به ویژه در مجلد دوم کتاب فوق به تحلیل جهش آدمی به درون دو سپهر زیبائی شناختی و اخلاقی پرداخته و موضع گیری ناشی از انتخاب انسان را به هنگام ازدواج در هر یک از این دو قلمرو به بحث می نشیند. او ازدواج را در سپهر اخلاقی از روی وظیفه می داند که برعشق زناشویی استوار است. اما در مقابل در قلمرو زیبائی شناختی ضمن تردید در وقوع پیوند زناشویی، آن را مبتنی بر عشق نخستین می داند که بیواسطه است.
سید محمد مهدی موسوی مهر محمد رضا اسدی
الف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): به نظر هیدگر ذات تکنولوژی به هیچ وجه امری تکنولوژیک نیست و نباید تکنولوژی را امری خنثی تصور کرد زیرا در آن صورت تسلیم آن خواهیم شد. او از تحلیل مفهوم پوئیسیس و تخنه کمک می گیرد تا نشان دهد که ماهیت تکنولوژی ربطی تام با انکشاف دارد. به نظر او انکشاف حاضر در تکنولوژی جدید نوعی تعرض است. تعرضی که از این انتظار بیجا ناشی شده که طبیعت باید تامین کننده انرژی باشد و این همان چهارچوب بندی است. اهمیت این تحقیق به ویژه با تاکیداتی که در جامعه ما بر آراء هیدگر وجود دارد که عموما به نظریات او در باب علم کمتر توجه می شود، مضاعف خواهد بود. همچنین تحقیقاتی از این دست می تواند برخی سوء تعبیرها که درباره هیدگر وجود دارد را برطرف نماید. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: تا قبل از هیدگر تعاریف معمولی از تکنولوژی و حتی تعاریف فلسفی نوعی تعاریف ابزاری و مبتنی بر رویکردی جامعه شناختی بوده است. اما هیدگر با تبیین هستی شناختی که از تکنولوژی ارایه می دهد، افق جدیدی را در فهم تکنولوژی می گشاید که مسبوق به سابقه نیست. مضاف بر آن این تحلیل از تکنولوژی چنان با تعابیر پیچیده و دشوار فلسفی آمیخته است که استفاده از دیدگاه او برای اهل فلسفه و خصوصا غیراهالی فلسفه تا حدودی ناممکن می شود. لذا لازم است برای برطرف کردن ابهامات و پیچیدگیهای تبیین هیدگر از تکنولوژی و قابل استفاده کردن آن برای دیگر شاخه های علوم انسانی و حتی علوم پایه نیاز جدی به بررسی دیدگاه هیدگر باشد. بنابراین منظور اصلی از این تحقیق تبیین و تحلیل عناصر اصلی فلسفه تکنولوژی هیدگر و بیان نقاط مبهم آن است. پرسش های تحقیق : الف) پرسش اصلی : تکنولوژی جدید چگونه وجودی است که ذات آن باید بر اساس تعریف جدیدی از علیت و در نسبت با حقیقت و هنر و معرفت معرفی شود؟ ب) سوالات فرعی 1- چگونه تکنولوژی از ماهیت (ذات) تکنولوژی متمایز می شود؟ 2- تعریف جدید هیدگر از علیت چیست؟ 3- نسبت انکشاف با پوئیسیس و ماهیت تکنولوژی چیست؟ 4- نسبت تخنه با هنر و حقیقت چیست؟ 5- نسبت علم جدید و تکنولوژی چیست؟ 6- گشتل چیست؟ 7- نسبت گشتل با تقدیر و آزادی و خطر و نجات بخشی چیست؟ 8- نسبت آزاد با تکنولوژی به چه معناست؟ 9- نسبت هنر و تکنیک جدید چیست؟ فرضیه تحقیق اساسا چنین تحقیق هایی چون از نوع اکتشافی هستند نمی توانند با فرضیه آغاز شوند. پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه اجرای آن، شیوه گرد آوری و تجریه و تحلیل داده ها: در این تحقیق با مراجعه به منابع دست اول شامل متون اصلی هیدگر و استفاده از منابع دست دوم، شامل کتاب ها، مقالات، شروح و تعلیقه های موجود در باب فلسفه تکنولوژی که مرتبط با مباحث هیدگر است و همچنین مراجعه به مقالات و آثار منتشر شده در نمایه ها، پایان نامه ها و مجلات معتبر علمی داخلی و خارجی کوشش شده است بر اساس مطالعه کتابخانه ای به بررسی و تحلیل مسایل مطروحه پرداخته شود. ت. یافته های تحقیق: در نظر هیدگر تکنولوژی هم هستی را به عقب نشانده است، هم تفکر را محدود و بی خاصیت کرده و هم زبان را از کار انداخته است. یعنی از همان دوره افلاطون که تکنولوژی تحقق یافته است به تدریج چنین پیامدهایی را به بار آورده است تا به امروز که در نقطه اوج تحقق تکنولوژی هر یک از عناصر یاد شده، در نهایت دوری از مراتب اصیل خود گرفتار آمده اند. بر این اساس می توان تحلیل هیدگر از تکنولوژی را زمینه ساز درک عمیق ذات تکنولوژی دانست و این همان چیزی است که هیدگر همواره بر آن تاکید کرده است. به همین دلیل امروزه در نظر بسیاری از محققین، فلسفه تکنولوژی هیدگر، مهم ترین گرایش در فلسفه تکنولوژی است و هیدگر هم به عنوان مهم ترین فیلسوف تکنولوژی شناخته می شود. چرا که مبانی یاد شده با روابطی در هم تنیده و در خلاقیتی بی نظیر تفکری را پیش روی ما می گزارد که می توان آن را فلسفه پدیدارشناسانه تکنولوژی نامید. عناصر موجود در فلسفه هیدگر توانسته اند نظامی استوار در باب تبیین و تحلیل تکنولوژی پدید آورند و این نظام مند بودن ناشی از این است که تفکری اصیل در پس این عناصر وجود دارد. زیرا از همان ابتدا که هیدگر تکنولوژی جدید را در نظر می آورد، متوجه هستی است و به دنبال این است که شیوه انکشاف هستی را در دوره معاصر بنمایاند. نتیجه ای که او بدان دست می یابد این است که شیوه انکشاف هستی در دوره معاصر «تکنولوژی» است.محوریت هستی و نوع انکشاف آن را که ذات تکنولوژی جدید است، می توان در تحلیل هیدگر از تکنولوژی به شکل بارزی ملاحظه کرد. حتی شاید در یک نگاه عمیق تر به مبانی و محتوای فلسفه تکنولوژی هیدگر، بشود بر این سخن اصرار ورزید که می توان کلیت اندیشه هیدگر را در یک گونه تبیین تکنولوژیکی عرضه نمود. این قرائت و تحلیل از فلسفه تکنولوژی هیدگر واجد همه خصلت های یک اندیشه فلسفی عمیق و سترگ است. چرا که این قرائت ناظر بر تفکراتی است که از دوره پیش سقراطیان تا دوره معاصر وجود داشته است و می تواند کلیت تفکرات فلاسفه تبیین کند. ث. نتیجه گیری و پیشنهادها: فلسفه تکنولوژی هیدگر وجودشناسانه است و هیدگر از متن هستی شناسی بنیادین خود به آن رسیده است. همه آنچه که هیدگر درباره تکنولوژی گفت اقتضای هستی است. او برای تکنولوژی طرحی نمی دهد بلکه شرایط وجودی آن را برای ما آشکار می کند به همین جهت نباید او را ضدتکنولوژی دانست همان طور که او خود بارها اعلام کرده است. موضوع دومی که به نظر ما مبنای تحلیل هیدگر از تکنولوژی بود، شرایطی بود که امروزه علم جدید ایجاد کرده است. در این تحقیق نشان داده شد که گشتل تکنولوژی، توسط علم در جهان جدید گسترده شده است و بنابراین باعث نفوذ چهارچوب بندی در جهان شده است. طبق آنچه در فصل دوم نشان داده می شود اصول و مبانی تکنولوژی بر آموزه های هستی و زمان استوار شده بود و اگرچه هیدگر بخش دوم هستی و زمان را منتشر نکرد اما آنچه بعنوان فلسفه تکنولوژی هیدگر از لابلای سایر آثار دوره متاخر قابل تحصیل است بر همان پایه ها و ستونهایی استوار شد که در هستی و زمان بر پا شده است. بنابر آنچه در فصل سوم تبیین شد فلسفه تکنولوژی هیدگر در دو بخش قابل تحلیل است. بخش اول آن سعی در نشان دادن ماهیت تکنولوژی به ما دارد. در این بخش هیدگر سعی می کند به ما نشان دهد که در وراء تکنولوژی انکشافی نهفته است که همان گشتل است. هیدگر در قسمت دوم تحلیل خود سعی می کند نحوه سلوک درست با تکنولوژی را با استفاده از تفکر معنوی به ما نشان دهد. شاید بتوان گفت همان چیزی که عموما درباره هیدگر متاخر می گویند( که هیدگر متاخر به تکنولوژی و شعر پرداخته است) در دو بخش تحلیل تکنولوژی حضور دارد. به نظر می رسد بخش اول بررسی هیدگر که به نقد تکنولوژی می پردازد به نسبت بخش دوم تحلیل او از تکنولوژی که سلوک با تکنولوژی را بازگو می کند، چشم گیرتر و قابل استفاده بیشتری است.
سیده معصومه موسوی محمد رضا اسدی
هر دو فیلسوف تعبین های دقیقی از نسبت میان این دو مفهوم ارائه می کنند . گرچه این امری است که در دو سویه متقابل ، در هیدگر به نحوه ایجابی و در سارتر به نحوه سلبی به انجام می رسد .
مرضیه آجورلو حسین کلباسی اشتری
با توجه به اهمیت و ضروت واکنش به درک غربی از فلسفه اسلامی، در این پایان نامه پس از بررسی دیدگاه های مختلف درباره فلسفه اسلامی به تبیین ماهیت حقیقی این فلسفه پرداخته شده است و روشن گردیده است که فلسفه به معنای تفکر عقلانی در امور هستی شناسانه، نه تنها امری مخالف با دین و در مقابل آن نیست بلکه از دل دین برمیخیزد. همچنین ضمن بیان گزارشی از تلقی چند تن از اندیشمندان معاصر درباره سیر تفکر فلسفی- کلامی فلاسفه مسلمان و مکاتبی چون فارابی، اسماعیلیه، ابن سینا، غزالی، ابن رشد و ابن طفیل، روشن شده است که نباید صرفاً به بررسی مآخذ، منابع و خاستگاه عقاید فلاسفه ی مسلمان در میان متفکرین یونان نشست، اگرچه شناخت پیشینه تفکر فلاسفه در بررسی افکار و آراء آنان اهمیت دارد اما صرف بررسی منابع و مآخذ افکار فلاسفه در آراء پیشینیان، سبب غفلت از معرفت نسبت به حقیقت فلسفه ی آنان و دستیابی به عمق آن خواهد شد؛ همچنین روشن شده است که در بیان تأثیرپذیری فلسفه از کلام باید به این نکته مهم عنایت نمود که اگرچه متکلمین نقشی اساسی در سنت پس از ابن سینا داشته اند، اما اینگونه نبوده که فلسفه اسلامی به عنوان علمی لابشرط نسبت به دین و آموزههای دینی، در اثر پیوند با کلام به عنوان علمی منطبق با آموزه های اسلامی رشد یافته باشد. بلکه بالعکس، فلسفه و استدلالات عقلی وارد کلام شده به طوری که گاهاً موضوع آنها به هم آمیخته است و حتی دوره ای تازه در کلام اشعری آغاز شده است.
زهرا حاتمی نعمتی محمد رضا اسدی
سخن از انسان است. انسانی که معمای بزرگ قرون و اعصار بوده و از قدیم الایام مورد توجه مذاهب و فرهنگ های بسیاری قرار گرفته است و کمتر نظام فکری و فلسفی را می توان یافت که به گونه ای به شناسایی انسان و عوارض آن نپرداخته باشد. آری سخن از انسان است. انسانی که عضو فعال و موثر این جهان بوده و با هستی داد و ستد پیگیر دارد .او با چنین تعاملی، زمینه ی صعود یا سقوطش را فراهم می سازد! چرا که انسان موجودی است که در میان دو بی نهایت قرار دارد به این معنا که در هریک از روابط چهارگانه هم استعداد آن را دارد که تعالی یابد و از ملائک هم بالاتر رود و هم می تواند تا بی نهایت سقوط کند به گونه ای که نتوان هیچ درنده ای را با اوقیاس کرد. علامه محمد تقی جعفری در مورد انسان چهار نوع رابطه را مطرح میکند که عبارت است از :رابطه ی انسان با خویشتن،رابطه ی انسان با خدا،رابطه ی انسان با جامعه و رابطه ی انسان با جهان هستی.ایشان خاطرنشان میکنندکه انسان در این روابط چهارگانه که محسوس ترین روابط انسان در پهنه ی گسترد? وجود میباشند موجودی مسئول و متعهد بوده وهرگز بیرون از قانون نمیتواند کاری انجام دهد .به این معنا که من یا روح که در این رساله از آن تحت عنوان "انسان" یاد میشود بدون تردید در هر یک از روابط مذکور قانونی دارد که با عمل به آنها میتوانند خود را متحول و دگرگون سازد. قوانین حاکم بر انسان در"رابطه با خویشتن"عبارت است از :الف-آگاهی انسان به تمام ابعاد مادی و معنوی خویش و اینکه انسان جزئی معنادار از جهان معنادار است .ب-انسان قدرت هرگونه تصرف نسبت به خویشتن را ندارد بلکه همواره موظف به حفظ روح از پلیدی ها و شکوفایی روح است .ج-پذیرش واقعیات و پرهیز از خود فریبی .د-حداکثر بهره برداری از استعدادهای مثبت .انسان در ارتباط با خدا نیز که مهمترین رابطه در روابط چهارگانه است مسئول و متعهد بوده به پذیرش این نکته که الف-خداوند اورا بدون کمترین نیاز آفریده است وب- آدمی موظف است که تمام موجودیت خود را در حیط? نظاره و سلط?خداوندی قرار دهد.در ارتباط انسان با جامعه و همنوع نیز آدمی موظف به قبول این اصل اساسی است که الف- همه ی انسانها دارای کرامت ذاتی میباشند احساس تکلیف برین نسبت به همدیگر لازم و ضروری است .در ارتباط انسان با جهان هستی، الف- انسان موظف به شناخت جهان هستی و جدی گرفتن قوانین جاریه در آن وب- دریافت هدفدار بودن جهان هستی میباشد
سید محسن موسوی قاسم پور حسن درزی
تبیین و بررسی آراء جان هیک (1922-) فیلسوف معاصر بریتانیایی، درباب دین، تجربه دینی، کثرت گرایی دینی موضوع رساله حاضر است. این مطالعه بر اساس ترجمه و تعلیق فصولی از ویرایش دوم اثر مشهور وی موسوم به «تفسیری از دین: پاسخ های بشر به امر متعالی» سامان یافته است. این اثر، صورت مکتوب و ویراسته مباحثی است که جان هیک در سال های 87-1986در مجموعه سخنرانی های بنیاد گیفورد ارائه کرده است. اصلی ترین و مفصل ترین تبیین هیک از فرضیه کثرت گرایانه اش در همین اثر ارائه شده و بر همین اساس، این کتاب را مهمترین اثر وی دانسته اند. در مقدمه رساله حاضر، پس از شرح زندگی، تحصیلات و اشاره به آراء و آثار عمده وی، مرور و تحلیلی انتقادی بر رأی و رویکرد هیک درباب دین و کثرت گرایی دینی با تأکید بر مباحث کتاب تفسیری از دین و با بهره از سایر آثار وی ارائه شده است.
سمیرا مهرآور محمد رضا اسدی
"معرفت نفس" از نظر علامه طباطبائی نزدیک ترین و بلکه یگانه طریق رسیدن به معرفت حقیقی و کمال مطلق است. وی معرفت حضوری و شهودی نفس را معرفتی حقیقی می داند و معتقد است معرفت حصولی انسان را به حقیقت نمی رساند. از نظر ایشان انسان برای نزدیک شدن و رسیدن به کمال حقیقی باید با کسب معرفت حضوری نسبت به نفس خویش که لازمه آن عدم توجه به غیر خدا و توجه محض و مطلق نسبت به خداوند است، از عالم ماده رهایی یابد و پس از گذر از عالم مثال و عالم عقل یعنی مراتب عالم که البته شناخت آنها برای شناخت مراتب نفس لازم است، در ذات حق تعالی فانی گردد. اگرچه گذر از این عوالم و رسیدن به اسرار و حقایق عالم باطن برای همگان میسر است لیکن علاوه بر انبیاء و اولیاء، تنها افرادی به این مرحله نائل می شوند که پس از شناخت و آگاهی پیدا نمودن نسبت به نفس شان و درک رابطه خویش با پروردگار جهان که همانا فقر و نیاز محض به آن کمال مطلق است ، تقوای الهی بر گزینند و پیوسته به محاسبه اعمال خویش بپردازند تا دچار غفلت و بی توجهی نسبت به هدف خویش نگردند. البته ایشان معتقدند که معرفت نفس باعث شناخت پروردگار می گردد یعنی در همان زمان که انسان نسبت به نفس خویش آگاهی می یابد در واقع به خداوند عالم می گردد چرا که او مخلوق خداوند است، و همین شناخت باعث درک رابطه اش با خداوند می گردد.
فهیمه داوری قاسم پورحسن
در این تحقیق، در مسائل گوناگونی تاثیر اخوان الصفا بر ملاصدرا را مشاهده کردیم مسائل نفس مانند جوهریت، حدوث و قدم، جاودانگی و تجرد، سعادت و شقاوت نفس، در این مسائل و مخصوصا در مساله حدوث و قدم سرچشمه اصلی نظریه حدوث جسمانی نفس ملاصدرا را در رسائل اخوان الصفا می توان یافت و همچنین در مساله جاودانگی و تجرد ملاصدرا دو دلیل را عینا از رسائل بیان می دارد. اخوان الصفا با صبغه نوافلاطونی خود تاثیر زیادی بر فلاسفه بعد خود داشته اند، این گروه که بیشتر به تفکر و شهود در مسائل فلسفی تاکید می کنند باعث شدند که این روش در بین فیلسوفان اسلامی جاودانه شود.
محمد رضا اسدی محمد منصور فلامکی
این پایان نامه بر آن است که بر پایه دو اصل "اصالت" و "وحدت تاریخی" با هدف مراقبت، حفاظت و معرفی پل شکسته (شاپوری) و بهره گیری از منابع تاریخی، فرهنگی و طبیعی نهفته در آن ، وضعیت کنونی ساختمان پل را بهبود بخشیده و نیز چشم انداز باستان شناختی محدوده را با حفظ ارزشهای منحصر بفرد آن تقویت نماید . به این منظور در فصل نخست ابتدا به تعاریف و رویکرد های حفاظت و ساماندهی پل پرداخته شده و در فصل دوم مطالعات جغرافیایی ، تاریخی و بررسی های پایه به منظور شناخت ویژگیها و ارزشهای نهفته پل و محدوده پیرامونی آن انجام میپذیرد و در فصل سوم آسیب نگاری و آسیب شناسی پل صورت گرفته است و در فصل چهارم با بهره گیری از نتایج حاصل از پژوهش های علمی فصول گذشته به تهیه طرحهای مرمت ، احیاء وساماندهی پل پرداخته شده است و در فصل پایانی پنجم نتیجه گیری های حاصل از تحقیق مذکور و پیشنهادات ارائه شده است .
حسین رستمی جلیلیان علی اصغر مصلح
این رساله در پی شرح و بسط تفسیر هیدگر از هگل بویژه در باب مسأله وجود و روح در ترتیب زمانی نگارش آثار هیدگر درباره اوست. از اینرو به آراء شارحان نیز در باب موضوع رساله توجه شده است. داده های این پژوهش با استفاده از روش مطالعات کتابخانه ای گردآوری شده است. فرضیه اصلی رساله این است که توجه هیدگر به مسأله تفاوت وجودشناختی در بررسی مولفه های مهم تفکر هگل دارای نقشی اساسی است. اما مسأله اصلی این بررسی این است که تفسیر هیدگر از هگل درباره مسائلی نظیر نسبت روح و زمان، وجود، پدیدارشناسی روح، مفهوم مطلق و... چیست؟ در پاسخ به نسبت زمان و روح می توان گفت، از نظر هیدگر، زمان در هگل، زمان عرفی و عامیانه است، و هگل این نسبت را تنها به طریقی صوری و به عنوان نفیِ نفی شناخته است. هیدگر درباره شاهکار هگل یعنی پدیدارشناسی روح به بررسی غرض، شرح برخی از سوءتعبیرها درباره آن و نسبت امر متناهی و نامتناهی با توجه به کلید واژه فلسفه او یعنی روح پرداخته است. او پدیدارشناسی روح را به مفهوم پدیدارشناسی هوسرلی ندانسته و معتقد است که هگل تنها به نحو صوری واقعیت متناهی را به امر نامتناهی اعتلاء بخشیده است. او در مفهوم تجربه هگل، پدیدارشناسی هگل را حضور یا ظهور مجدد مطلق می خواند و سپس با برقراری نسبت بین متافیزیک دوره جدید و نیست انگاری حاصل از تفکر حیث موضوعی، نیست انگاری دوره جدید را حاصل این نحوه از برداشت هگل می خواند. از نظر هیدگر، متافیزیک هگل، انتو- تئو- لوژیک یا به عبارتی، وجودشناختی- الهیاتی است. در این بررسی به نقش مفهوم موضوع شناسایی در نسبت هگل و یونانیان نیز اشاره شده است. سپس در نتایج حاصل از بحث به نقد تجدد و متافیزیک دوره جدید پرداخته شده است. در پایان نتیجه گرفته می شود که علی رغم تعاریف هیدگر از هگل که او را از نخستین متفکرانی می داند که در باب تاریخ و به نحو تاریخی می اندیشیده است، اما تصویر واقعی هیدگر از هگل آنست که فلسفه او را فلسفه ای متافیزیکی و موضوع(شناسایی) محور می داند که غایت آن در متافیزیک تکنولوژیکی تجدد رقم خورده است. در عین حال به نظر نگارنده در هر دو نحوه از تفکر در باب مسأله اینهمانی و تفاوت با گونه ای انسداد مواجهیم و تفکر هیدگر نیز نتوانسته است کاملاً رافع تمامی تعارضات در این باره باشد.
فریده سنگیان محمد رضا اسدی
سه حکایت عرفانی ابن سینا از لحاظ مفهوم و شیوه ی بیان با آثار مشائی وی تفاوت دارند ولی در کلیت با نظام فلسفی وی ساختار یگانه ای را پی ریزی می کنند این سه داستان در مقایسه با نمط سوم به بررسی قوای ظاهری و باطنی نفس می پردازند .رساله ی حی بن یقظان مرحله ابتدایی سلوک را نشان می دهد رساله الطیر بیان مراحل میانی سیر است و سلامان ابسال ختم این حرکت را با نماد ابسال بازگو می کند .
سید محمد حسین نواب عبدالله نصری
در سنت فلسفی و عرفانی شرق و غرب، هنر علاوه بر زیبایی کارکرد های دیگری نیز بر عهده دارد. یکی از مهم ترین این کارکردها، تعلیم و تربیت اخلاقی است. هنرمندان بسیاری تنها به هدف تربیت اخلاقی دست به خلق اثر هنری زده اند. امروزه نیز که هنر بخش وسیعی از زندگی انسان را به خود اختصاص داده است، نگرانی ها درباره هنر افزایش پیدا کرده است و سئوال از «نسبت میان هنر و اخلاق» اهمیت بیشتری یافته است. فیلسوفان در طول تاریخ پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده اند و از افلاطون گرفته تا فلیسوفان مدرن به گونه ای به این پرسش پاسخ داده اند و به این تقاطع میان فلسفه هنر و فلسفه اخلاق توجه ویژه ای داشته اند. مولانا به عنوان شاعری فیلسوف و عارف به این پرسش پاسخ داده است؛ او در جای جای شعر خود به هنر و تأثیر آن بر تعلیم و تربیت اخلاقی اشاره کرده است. در این رساله تلاش شده است با بازخوانی آثار مولانا در ابتدا به نظام زیبایی شناختی او دست پیدا کنیم و پس از تبیین نظام زیبایی شناختی و هنری مولانا، نسبت میان هنر و تعلیم و تربیت اخلاقی را بررسی کنیم. او معتقد است هنر به واسطه ی «عشق» و «خیال» می تواند موجب تعلیم و تربیت اخلاقی گردد و باعث زیست اخلاقی هنرمند و مخاطب هنر شود. مرداک نیز به عنوان هنرمند و فیلسوفی نوافلاطونی-نوویتگنشتاینی به این مسأله پرداخته است و به سئوال اصلی این رساله «آیا هنر در تعلیم و تربیت اخلاقی تأثیر دارد؟» پاسخ داده است. او بر این باور است که هنر خوب توانایی تربیت اخلاقی را دارد و می تواند به استکمال اخلاقی کمک کند. او تلاش دارد تا نشان دهد هنر به دلیل «انکشاف از واقعیت» و استفاده از «خیال» شرایط دستیابی به فضیلت را فراهم می آورد. در پایان تلاش داشتم شباهت نظر مولانا و مرداک را نشان دهم و با توجه به این شباهت پلی میان دو پاره شرقی و غربی وجودمان تصویر کنم و مطابق اصل «وحدت حقیقت» صحت این نظر را به اثبات برسانم. بر این اساس می توان نتیجه گرفت باید نگاه جدی تری به هنر به عنوان مسیری برای تعلیم و تربیت اخلاقی در جامعه داشته باشیم.
حسن امین الرعایایی محمد رضا اسدی
گوهر و صدف دین در نظر سید حیدر آملی در مفاهیم سه گانه شریعت طریقت و حقیقت (ظاهر و باطن ) جلوه گر است مرحله شریعت ممکن است در عموم دین داران بدن طریقت و حقیقت تحقق یابد ولی مراحل طریقت و حقیقت برای سالکان بدون التزام به شریعت امکانپذیر نیست چرا که این مراحل همان عمق و باطن شریعت هستند بنابراین اگر چه احکام فرعی تر شریعت نسبت به زمان و مکان و افراد قابل تغییرند اما کلیت آنها غیر قابل تغییر و حذف است . اقای شبستری نیز که گوهر دین را سلوک توحیدی انسان به سوی خدا می داند اعتقاد به تنظیم تمامی احکام شریعت بر مدار تجربه دینی و ایمانی دارداین تغییر در کلیت احکام مورد پذیرش سید حیدر نیست