نام پژوهشگر: آرشین آگشته

بررسی زیبایی شناسی رنگ طلایی درمعراجنامه میرحیدر((تصویر سازی داستان آفرینش زروان))
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده هنرهای تجسمی 1388
  آرشین آگشته   ایرج داداشی

با توجه به کلیدواژه هایی که در عنوان این تحقیق وجود دارد (زیبایی شناسی، رنگ طلایی، معراج، معراجنامه میرحیدر) و به منظور دستیابی به نگاهی متناسب با این نگاره ها، سوالاتی را مطرح نموده ام که بدین ترتیب است: 1) زیبایی شناسی نزد فلاسفه ی غرب به چه معناست؟ 2) زیبایی شناسی از منظر فلاسفه ی ایرانی چه مفهومی دارد؟ 3) واژه ی معراج به چه معناست؟ و معراجنامه ی میرحیدر دارای چه مشخصاتی است؟ 4) رنگ طلایی در این آثار به چه مفهومی به کار گرفته شده است؟ به عبارت دیگر، معنا و مفهوم این رنگ چیست؟ 5) آیا معیارهایی مرتبط، به منظور نقد این آثار موجود است؟ 6) آیا می توان با معیارهای زیباشناسانه ی غربی به تفسیر و تبیین این آثار پرداخت؟ سه سوال نخست، تنها از طریق مطالعه حاصل می شد. اما در پاسخ به سوال چهارم، فرض بر این گرفته شد که رنگ طلایی، دارای مفاهیمی مقدس است. فرضیه ای که درپاسخ به سوال پنجم داده شد این بود که باید چنین نقدهایی موجود باشند، و فرض نهایی این بود که نمی توان با معیارهای زیباشناسی غربی به تفسیر و تبیین این آثار پرداخت. بدیهی است که پرسش نخست، آغازگر فصل نخست با عنوان زیبایی شناسی از دیدگاه فلاسفه غرب است. در این فصل ابتدا نگاهی گذرا به فضای حاکم بر اروپا در قرن 18 میلادی داشته ام و سپس نظریات کلی برخی از این فلاسفه را در مورد زیبایی و زیبایی شناسی مطرح نموده ام. سپس این مسیر را درمورد قرن 19 میلادی نیزطی کرده ام. براساس سوال دوم، فصل دوم با عنوان زیبایی شناسی از دیدگاه فلاسفه ایرانی مطرح می شود. در این بخش نگاهی اجمالی به نظریات فلاسفه ای همچون بوعلی سینا، ملاصدرا و سهروردی داشته ام. با بررسی نظریات این حکیمان، مبحث نور مطرح می شود که در ادامه ی این بخش به مفهوم این واژه نزد این اندیشمندان پرداخته ام. این واژه در کنار خود واژه های دیگری را مانند تاریکی، فرشته ی سروش، نورسیاه و... دارد که آنها نیز به اختصار بیان شده اند. از آن جایی که هنر نزد این فلاسفه دارای مفهومی مقدس می باشد در انتهای این فصل نگاهی اجمالی به مفهوم هنر قدسی داشته ام. با در نظر گرفتن کلید واژه ها و فرضی که درمورد واژه ی معراج و معراج نامه داشتیم، در فصل سوم به واقعه ی معراج و همچنین کتاب معراج نامه ی میرحیدر توجه داشته ام و تفسیر برخی از منتقدین را در خصوص این تصاویر ذکر کرده ام. در انتهای این فصل، بخش کوچکی را نیز به استفاده ی تکنیکی رنگ طلایی اختصاص داده ام. فصل چهارم بر اساس فرضهایی که درمورد نقد بیان شده شکل گرفته است. در این بخش به ذکر چند مورد از نقدهایی که در رابطه با هنر سنتی رایج است پرداخته ام ودر انتها مسئله ی نقد هنر ایرانی منطبق با حکمت متعالیه اشراق مطرح می شود. در فصل نهایی که نتیجه گیری این پژوهش است با توجه به تفاوت نگاه زیباشناسانه نزد فلاسفه ی شرق و غرب، مجدداً سوال فرض خود را که مسئله چگونگی نقد این آثار است، مطرح می نماییم. آیا می توان با نگاه زیباشناسانه غربی به رمزگشایی این آثار پرداخت؟ از چه طریق و به وسیله چه نوع نقدی می توانیم این آثار را بررسی نماییم؟ در انتها با توجه به مباحث فصلهای پیشین و همچنین بر اساس نظریات موجود، استنباط خود را تبیین نموده و به این پرسشها پاسخ داده ام.