نام پژوهشگر: محمد رضاپور
محمد رضاپور محمد مهدی سپهری
همودیالیز (hd) شایع ترین روش درمانی در بیماران مبتلا به «بیماری مرحله انتهایی کلیوی» (esrd) می باشد. بر اساس برآوردها در سال 2005، تعداد بیماران دیالیزی در جهان 1.5 میلیون نفر بوده که 90% آنها تحت دیالیز خونی قرار می گیرند. بعلاوه، یکی از مسائل اصلی در همودیالیز، «دسترسی عروقی» است که معمولاً با یکی از روشهای فیستول، گرَفت، کاتاتر یا شانت ایجاد می گردد. فیستول شریانی وریدی (avf)، در حال حاضر بهترین انتخاب برای دستیابی عروقی جهت همودیالیز مزمن محسوب می شود. بعنوان مثال، نرخ استفاده از avf در امریکا در اوائل سال 2003 برابر با 32.4% (344,87 بیمار) بوده و در ماه می سال 2009 به 52.6% (113,179 بیمار) افزایش یافته و در مارس 2011 به نرخ 57.9% رسیده است. از طرفی، با وجود شیوع استفاده از فیستول، اما میزان شکست آن نسبتاً بالا بوده و طی 25 سال گذشته نرخ این عارضه از 10-25% به 20-53% افزایش داشته است. شکست زودرس فیستول - که در سندهای علمی به بازگشت بیمار کمتر از 3 ماه بعد از جراحی اطلاق می شود- موجب تحمل زحمات و هزینه های مترتب می گردد. «توصیف ریسک فاکتورها» و نیز «پیش بینی وقوع این پدیده» اهدافی هستند که تحقق آنها می تواند کمک قابل توجهی در توصیف عوامل، کشف و کنترل آن نماید. از سوئی با داده کاوی بر روی داده های پزشکی می توان اُلگوهای مفید و نهفته را استخراج نمود و دانش قابل استفاده را کشف نمود؛ در داده کاوی، هم روشهای فاقدناظر برای توصیف و خوشه بندی عوامل، و هم روشهای باناظر برای پیش بینی و دسته بندی وضعیت نهایی یک پدیده، وجود دارند. بهره برداری از فناوری در حوزه ی علوم پزشکی و سلامت، در اسناد بالادستی نظیر نقشه جامع علمی کشور و نقشه جامع علمی سلامت تأکید شده است. بنابراین استفاده از روشهای داده کاوی می توانند به تحقق اهداف یادشده کمک نمایند و نتایجی چون «ارائه ی مشورت به کادر پزشکی و مدیریت این فرایند» و «کاهش زحمات و هزینه های بیمار و خانواده اش» را در بر داشته باشد. چنین مشورتی به جرّاح می تواند منجر به تصمیم سازی برای استفاده از روش جایگزین –مثل گرَفت- در موارد بالابودن ریسک شکست جراحی فیستول گشته و یا آنکه به آن دسته از بیمارانی که از درصد ریسک پائین تری در شکست جراحی فیستول برخوردارند، توصیه های پزشکی خاصی بشود؛ بدین ترتیب، گامی کنترلی برای پیشگیری از شکست خواهدبود. در این پژوهش، در مجموع مشخصات 417 نفر از بیماران همودیالیزی که در یکی از سه حالت جراحی موفق، شکست خورده و یا قبل از جراحی قرار دارند را با استفاده از تکنیکهای داده کاوی مورد تحلیل قرار می دهیم. ضمن توصیف بیماران دچارشده به شکست زودرس، سیستم را با استخراج مدلهای موفقیت و شکست آموزش داده و سپس میزان شکست جراحی بر روی بیماران جدیدی که توسط نفرولوژیست اعزام شده اند را پیش بینی می کنیم. در هر قسمت نرخ دقت روشها را ارزیابی نموده که برای خوشه بندی بین 71.67% تا 91% و برای پیش بینی ها بین 54.92% تا 75.13% بدست آمدند.
جواد حسین پور عبدالمجید زهادت
این پژوهش، تحت عنوان «ماهیت، مراتب و متعلقات ایمان از دیدگاه نهج البلاغه» تدوین یافته است. در آن سعی شده با محور قرار دادن کلمات امیرالمومنین در نهج البلاغه، دیدگاه آن حضرت در مقوله ایمان: ماهیت ایمان، ایمان و عمل، ایمان و اسلام، ایمان و یقین، نقص و زیاده در ایمان، مراتب و اقسام ایمان، متعلقات ایمان، مورد تبیین و بررسی قرار گیرد. چون مسئله ایمان از عمده مسائل کلامی است که بین متکلمان فرقه های مختلف اسلامی، مثل شیعه، اشاعره، معتزله، خوارج و مرجئه و... مورد اختلاف و معرکه آراء بوده است. لذا دیدگاه و نظرات آنان نیز مورد بازیابی قرار گرفته است و وجوه اشتراک و اختلاف آنها در موارد و مسائل گوناگون ایمان مطرح شده و سپس دیدگاه امیرالمومنینc در آن موارد به عنوان نظر نهائی مطرح شده است که دستاورد و ما حصل این تحقیق این است: ?ـ ماهیت ایمان تصدیق قلبی است و اقرار زبانی و عمل جوارحی از شرائط ایمان محسوب می شود. ایمان و اسلام با هم تفاوت دارند. ایمان همراه یقین، بلکه یقین اساس آن را تشکیل می دهد. تصدیق معرفت کامل همراه با التزام و انقیاد قلبی است. ?ـ ایمان قابل نقضان و زیاده و در نهایت دارای مراتب و درجات می باشد. ?ـ متعلقات ایمان، امور غیبی و آنچه که مربوط به غیب می شود، می باشد همچون: ایمان به خدای متعال، ایمان به رسالت رسولان، ایمان به امامت مامان معصوم، ایمان به ملائکه و ایمان به معاد و آنچه که مربوط به معاد می شود، همه از متعلقات ایمان محسوب می شود.
علی رضا ناصری حسن معلمی
اگر اصول و احکام اخلاقی را بر پایه اموری واقعی استوار بدانیم و معتقد به یک نظام اخلاقی مطابق با نظام تکوین و هماهنگ با قوانین جاری در آن باشیم در این صورت یک نظام اخلاقی معقول و موجه داریم که می توانیم در مورد آن به بحث و گفتگو بنشینیم و اصول و احکام مطرح شده در آن را در بوته نقد بگذاریم. اما اگر راهی غیر از این را پیمودیم به هر نحوی که باشد آن نظام اخلاقی معقولیت خود را از دست می دهند و نمی توان در مورد آن با ابزار عقل و اندیشه به قضاوت نشست و درباره اصول و احکام آن داوری نمود در صورت اول ما یکسری اصول ثابت کلی و دایمی داریم که منطبق بر امور عینی و نفس الامری هستند و به تعبیر دیگ یک نظام اخلاقی مطلق داریم. در غیر این صورت احکام اخلاقی یا اموری کاملا بی معنا و نامعقول هستند و یا ناشی از احساسات و امیال فردی و گروهی می باشند که منجر به نسبیت گرایی در اخلاق می شود. بحث از رابطه باید و هست ناظر به همین مساله می باشد که آیا می توان از هست ها و واقعیت ها بایدها و احکام اخلاقی را نتیجه گرفت و آنها را بر پایه هست ها توجیه نمود یا اینکه میان این دو سدی نفوذناپذیر وجود دارد که هرگونه ارتباطی میان آندو را ناممکن می کند. ما در این تحقیق نظرات سه تن از فیلسوفان معاصر یعنی علامه طباطبائی شهید مطهری و استاد مصباح یزدی را منعکس نموده ایم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که آن سه بزرگوار علی رغم اختلاف نظر در برخی مسایل صورت اول را برگزیده اند و قائل به ارتباط میان باید و هست می باشند.
حسین مرتضی انباروی محمد رضاپور
رساله حاضر موضوعش نقش اعتماد به معاد در زندگی بشر می باشد در راستای تبیین آثار و نقش اساسی اعتقاد به معاد در زندگی بشر است. برای فراهم آوردن بستر تحقیق گزارشی از دیدگاههای فلسفه و کلام عرفان اسلامی اراوه شده است و نیز از منظر قرآن و حدیث عقیده معاد مورد توجه قرار گرفته است. نکات مهم رساله صرف احتمال معاد در زمینه های مختلف زندگی تاثیر فراوان دارد. اعتقاد به معاد، دید انسان را نسبت به مرگ متغیر می سازد و انسان مرگ را همچون معبری و پلی می بیند که برای رسیدن به زندگی خیر و جاودان از آن عبور کند. و نگاه معتقد به معاد به مرگ یک نگاه مثبت است که به ملاقات پروردگار می انجامد. شناخت هویت و حصول کمال حقیقی بدون اعتقاد به معاد غیرممکن است هویت انسان و حقیقت او در این هیکل بدنی او خلاصه نمی شود بلکه حقیقت او روح او است که از آن به من و تو حکایت می شود. در حوزه اخلاق، اعتقاد به معاد است که به زندگی معنا می دهد و از پوچی و بی معنایی نجات می دهد اعتقاد معاد تنها عامل برای یافتن ملاک ارزشهای اخلاقی می باشد پروش فضایل اخلاقی در سایه اعتقاد به معاد انجام می پذیرد اعتقاد به معاد بهترین عامل رفع اضطرابهای روحی و روانی از زندگی انسان بوده و آرامشی عمیق و ماندگار را موجب است. در حوزه اجتماعی صحیح ترین و ریشه ای ترین راه حل مسائل اقتصادی اعتقاد به معاد است عقیده معاد نظام اقتصادی را از ظلم و نابرابریها و چپاولگری پاک می کند مشکل نظامهای اقتصادی جهان بی اعتقادی به معاد است اعتقاد به معاد سازندگی واقعی را تعریف و سیر به سوی آن را با نشاط و پرطراوت می سازد و بدان شتاب می بخشد سازندگی کسانیکه بهرمنده از این باورند نسبت به آنان که فاقد این اعتقاد اند سالم تر و با کیفیت تر است اعتقاد به معاد در همه عرصه های حیاب روحیه ایثار و مجاهدت را در انسان می پروراند و موجب می شود که وی در همه میدانها آماده باشد تا آنجا که برای آزمانهای حقیقی و اسلامی جان خود را فدا کند. بهترین ضامن اجرای قوانین اعم از مدنی و مذهبی اعتقاد به معاداست چراکه اعتقاد به معاد در جلوت و خلوت و حتی در نیت بیش از هر عامل بازدارنده ای انسان را کنترل می کند و با یادآوری عدالت الهی که ظرف ظهور آن آخرت است انسان را از انحراف و ظلم باز می دارد. علت اصلی انکار معاد بی بند و باری است شبهات منکرین معاد یا صرفا استبعاد است و یا راجع به برخی مباحث بنیادی چون وجود خدا و چیستی هویت انسان است. لذا انکار معاد انکار خداوند نبوت و دیگر معارف دینی است و سرچشمه همه بدیها انکار معاد است. اعتقاد به معاد بدون التزام عملی به آن از لحاظ تاثیر و نقش با انکار معاد تفاوتی ندارد و قهرا برای بهره مندی این آثار اولا باید نظام بینشها گرایشها و کنشها را براساس اعتقاد به معاد بازسازی نمود. ثانیا موانع التزام عملی به آن را مرتفع نمود.
محمد علی کمالی نیا حسن عبدی
پس از شکل گیری فلسفه در میان مسلمانان به عنوان دانشی که با روشی برهانی از احکام کلی هستی سخن می گوید، هماره این سوال مطرح بوده است که چنین دانشی آیا رابطه ای با حوزه اعتقادی دین دارد یا خیر؟ در این تحقیق سعی گردیده است با روشی تحلیلی-عقلی، ضمن واکاوی این مسئله، به این نتیجه برسد که این دانش به جهت نظری، در فرایند فهمِ حداقل بخشی از مهمترین گزاره های اعتقادی دین که همان گزاره های پیشینی است نقشی محوری داشته و در سایر اعتقادات، می تواند در تعمیق و تحکیم اعتقاد و فهم و اذعان، موثر باشد و این به آن جهت است که گزاره های بنیادین دین اسلام، محتوایی هستی شناختی دارند و تحصیل معرفت به این دست از اعتقادات اساسی نیز عقلا و نقلا ضروری است، پس تنها راهِ پیش رو جهت تحصیل معرفت و اعتقاد، بکارگیری فلسفه خواهد بودکه در محتوا، هستی شناختی و در روش، برهانی است.در بخش دیگر پایان نامه به شکل عملی و کاربردی، نقش فلسفه را در فهم گزاره های بنیادین در حوزه توحید و نبوت و امامت و معاد بررسی نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که دانش فلسفه در فهم گزاره های بینادین توحیدی و برخی گزاره های مربوط به نبوت و تحصیل اعتقاد نسبت به آن، نقش بی بدیل و ضروری داشته آنچنانکه در سایرگزاره های مربوط به نبوت و گزاره های مربوط به امامت و معاد، فلسفه بیشتر، جنبه توضیحی و تفسیری خواهد داشت. یعنی فلسفه با تکیه بر آموزه های قطعی خود، به تفسیر و تبیین آموزه های دینی در این حوزه ها می پردازد. در این میان به نظر می رسد همچنان بحث از نقش فلسفه در فهم گزاره های رفتاری، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دین و همچنین نقش دین در توسعه دانش فلسفه نیازمند تحقیق عمیقتری است.
فیض علی محمد رضاپور
یکی از مسائل مهم فلسفی چگونگی رابطه نفس و بدن است. در این رابطه مباحث بسیاری از سوی حکما و اندیشمندان مطرح شده است.این مسئله در غرب نیز مورد توجه بسیار بوده است مخصوصا در فلسفه دکارت زیاد توجه شده است. و در فلسفه اسلامی ابن سینا این بحث را مطرح کرده است. ولی در نظریات و تحقیقات ابن سینا حل این مسئله را نمی شود به طور واضح و صحیح یافت. زیرا اگر دو جوهر متباین به تمام ذات باشند منطقاً ممکن نیست که تبیین معقولی از رابطه آنها و تاثیر و تأثر آنها در یک دیگر به دست داده شود.بنابراین در این خصوص مشکل مشترکی در فلسفه دکارت و ابن سینا وجود دارد، که در هر دو فلسفه بدون حل باقی مانده است. این مسئله از طریق فلسفه ابن سینا برای ملاصدرانیزو مطرح شد لذا ملاصدرا براساس مبانی خود تلاش موفقتی برای حل این مسئله نموده است. از نظر وی نفس و بدن هر دو جوهر جداگانه اند ولی ملاصدرا آن دو جوهر را بیگانه از هم نمی داند و برخلاف ابن سینا حدوث نفس را نه روحانی بلکه جسمانی می داند. و اضافه نفس به بدن را ذاتی آن می داند. بر اساس اصول حاکم در فلسفه صدرائی در نفس بودن یک شئ، مرتبه جسمانی آن نیز محفوظ است و حتی بعد از آن نفس به تجرد تام می رسد و به عقل مجرد ارتقا می یابد، هم مراتب فعلیت جسمانی را واجد است و هم مراتب قبلی نفسانی لذا نفس و بدن با هم کاملاً بیگانه نبوده که آنها با هم سنخیت نداشته باشند بلکه آن هر دو از سنخ واحد هستند بنا بر این فرض اتحاد حقیقی بین آنها محال نیست. نفس مجرد حاصل حرکت تکاملی صورت طبیعی جسمانی است.ملاصدرا وابستگی نفس و بدن را تعلقی وجودی می داند. و در نظر او نفس در حدوث خود نیازمند بدن است. بنابراین وابستگی نفس به بدن در آغاز پیدایش و مسیر سیر جوهری آن است ولی در تداوم نیازی به آن ندارد. در آن مرحله تعلق نفس به بدن صرفاً از جهت به دست آوردن پاره ای کمالات نفسانی است که جز از راه تدبیر بدن حاصل نمی شود. از نظر دکارت نفس صرفاَ و منحصراً از طریق غدّه صنوبری شکل در مغز عمل می کند و تمام تعاملات و تبادلات خود را با بدن از طریق همین غده اجرا می کند.
جمال الدین شوکوراف حمیدرضا رضانیا
انسان کامل یکی از مهمترین موضوعات و دغدغه های متفکران در هر دوره فکری بوده و هست. اینکه انسان کامل کیست؟ و چه ویژه گیهایی را باید دارا باشد و عناصر و مولفه های آن از پرسش های این پژوهش می باشند. این پژوهش درباره انسان کامل از دیدگاه دو متفکر بزرگ شرق و غرب، اسلام و مسیحیت مرتضی مطهری و فریدریش نیچه انجام یافته است. علی رغم اینکه بین این دو متفکر در مبحث انسان همسانی های ظاهری دیده می شود، تفاوتها و ناهمسانی ها خیلی بیشتر است. هم با در نظر گرفتن همین خصوصیت، این پژوهش متشکل از چهار فصل می باشد: بحث های مقدماتی و کلیات و مفهوم شناسی و پیشینه این پژوهش و غیره... بوده است. بحث دوم انسان کامل از نظر استاد مرتضی مطهری مورد مداقه قرار گرفته است. خلاصه دیدگاه شهید مرتضی مطهری این است که «انسان کامل آن انسانی است که کمالات انسانی همگان در وی به اوج خود برسد، یعنی انسان به معنای واقعی کلمه باشد». از دیدگاه فردریش نیچه در باب انسان کامل یا ابر انسان پرداخته ایم. به نظر وی کمال انسان «میل به قدرت است نه نطق و عقل، لذا ابرمرد در منظر او همان قیصر مسیح، گوته ناپلئون است». او خودش را آموزگار ابرمرد می داند. در بخش نهایی به مقایسه انسان کامل استاد مرتضی مطهری و فریدریش نیچه همت گماشته ایم. و نقدهای استاد مطهری به مکتب قدرت و خاصه به نیچه که انسان را در قدرت منحصر نموده و دیگر کمالات انسان را نادیده می گیرد، بیان داشته ایم. نیز با استخراج همسانی ها و ناهمسانی ها بین این دو متفکر خاتمه یافته است. در کل انسان کامل استاد مرتضی مطهری و فریدریش نیچه علاوه بر تفاوتهای مبانی دینی و فلسفی، ناهمسانی های متفاوتی دارد. پس انسان کامل استاد مرتضی مطهری و فریدریش نیچه بیشتر مشترک لفظی است تا مشترک معنوی.
محسن رضایی استخروئیه حسن عبدی
اصل علیت که قدیمیترین مسأله فلسفه است، از مهمّترین ارکان این علم به شمار میرود به گونهای که بسیاری از مسائل مهمّ فلسفی مانند مباحث مربوط به علم، تبیین خلقت عالم، اثبات عوالم مجرّد، اثبات علّه العلل، بحث از صفات و افعال الهی، اثبات معاد و ... یا بر این اصل مبتنیاند و یا علّیت در اثبات آنها نقش دارد. با اینکه این اصل و احکام آن مسائلی عقلی و فرا دینیاند امّا در روایات امام علی علیه السّلام نیز به طور فراوان و با نیکوترین بیانها و دقیقترین معانی مطرح شدهاند که روش دستیابی به آنها استنباطی و استظهاری است و در مرحله تجزیه و تحلیل، تحلیلی- عقلی است. بداهت اصل علّیت، تقسیم موجودات به علّت و معلول، احاطه وجودی علّت بر معلول و بطلان تسلسل در علل فاعلی و غایی برخی از موارد مطرح شده در سخنان امام علی علیهالسّلام هستند. علاوه بر آن، سنخیت بین علّت و معلول که از مهمّترین اصول موجود در فلسفه است و آثار و نتایج مهمّی دارد، در روایات حضرت نیز هم به شکل کلّی آمده، و هم به صورت مصداقی بر وجود انسان تطبیق داده شده که نشان میدهد بین طبیعت انسان و افعال او سنخیت و مناسبت برقرار است و طبیعت هر انسانی فعل خاص خود را دارد. این نتیجه مهمّ فلسفی، میتواند مبنای برخی از علوم مربوط به انسان مانند علم اخلاق، روانشناسی، علوم تربیتی، و ... قرار گیرد و آنها را متحوّل سازد. در سخنان دیگر حضرت، تعریف معلول به « موجود فی غیره »، شاهدی است بر اینکه معلول وجود رابط است و شأنی جز ربط به علّت ندارد. به تعبیر دیگر حقیقت علّیت، تجلّی است و معلول، جلوه و ظهور علّت میباشد. امّا آنچه که بیشتر از همه احکام علیت در روایات امام علی علیه السّلام مطرح شده، علّت فاعلی و غایی است که در علّت فاعلی نیز بیشترین مسأله مورد اشاره، فاعلیت واجب تعالی است. روایات حضرت در این زمینه با غایه الغایات خواندن واجب و نفی علم حصولی از او و تصریح به عدم واسطه بین واجب تعالی و معلومات او، هم دیدگاه فاعل بالقصد را درباره واجب نفی مینمایند و هم نظریه فاعل بالعنایه را. از سوی دیگر با تثبیت علم تفصیلی ذاتی برای واجب، و تأکید بر عدم افزایش علم او با آفرینش، دیدگاه فاعل بالرّضا را نیز مخدوش دانسته و در مقابل، با تعابیر گوناگون و تصریح به ظهور و تجلّی واجب بر عوالم خارج و شوون نفس، اندیشه فاعل بالتّجلی را تأیید نموده و آثار فراوانی را برای آن ذکر مینمایند. در علّت غایی نیز روایات حضرت با اشاره به اینکه « هر موجودی غایتی دارد » و تأیید سلسله طولی علل غایی و اینکه « غایت حقیقی، ذات فاعل است »، واجب تعالی را غایه الغایات دانسته و فاعل کلّ را همان غایت کلّ میدانند. همچنین با تأکید بر اینکه واجب تعالی غایت عبادت و سیر موجودات است، محرّک این حرکت و سیر را نیز واجب الوجود میدانند، بنابراین واجب تعالی هم مبدأ حرکت، هم غایت حرکت و هم فاعل حرکت است.
محمد رضاپور محمد رضایی
موضوعی که بدان خواهم پرداخت معرفت شناسی دینی است. تقریبا، شاید که بگوییم گرایشهای معرفت شناختی آنهایی می باشد که در مسایلی نظیر این منعکس می گرد: ((چگونه شما p را می دانید؟)) و ((دلایل شما برای باور نهادن بر p چیست؟)) در بخش 1 این مسایل تا اندازه ای مفصل تر بحث می شود و شالوده ای جهت مبحث بعدی نهاده می شود. بخش دوم به تلاشهایی می پردازد برای پاسخگویی به چنین پرسشهایی آنگاه که متضمن باورهای دینی باشد، با مراجعه به استدلالها و خصوصا براهین وجود خدا. این بخش شاید اهمیتی بیش از اهمیت ذاتی استدلال در متون دینی را توجیه کند. اما اثبات نکاتی کلی تر در ارتباط با بحث استدلال و سپس بسط و گسترش آنها به دیگر زمینه ها مناسب می باشد. بخش سوم کوشش غیر متعارف سنتی برای پاسخگویی به مسایل معرفت شناختی بر حسب تجزیه و-به عنوان نوعی خاص از تجربه-وحی را به بحث می گذارد. بخش چهارم به ابعاد معرفت شناختی مشکل شر می پردازد که غالبا به عنوان برهانی بر علیه آموزه های دینی شرح و بسط می یابد. بخش پنجم یک جمع بندی در رابطه با رشته اصلی استدلال و مهمترین نتایج آن را فراهم می نماید.