نام پژوهشگر: امین خانم عمرانی نوش آبادی

نقد اخلاق راس در پرتو نقد اخلاق کانت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه پیام نور - دانشگاه پیام نور استان تهران - دانشکده الهیات 1389
  امین خانم عمرانی نوش آبادی   سروش دباغ

کانت از برجسته ترین فیلسوفان عصر روشنگری است که با آراء فلسفی خود تحول عظیمی را در فلسفه مغرب زمین رقم زد. نظریه وی در باب اخلاق یکی از مهمترین و بحث انگیزترین نظریات در قلمرو فلسفه اخلاق به شمار می رود که نقدهای بسیاری را هم از سوی فلاسفه هم مشرب خود و هم از سوی فلاسفه ای که دارای مشرب فکری متفاوتی با وی بوده اند بدنبال داشته است. از جمله فلاسفه ای که در زمره فلاسفه هم مشرب کانت به شمار می روند دیوید راس می باشد وی علی رغم پذیرش شاکله تنسیق های کانت معتقد به برخی از ناسازگاریهای درونی در دستگاه اخلاق کانتی است. این تحقیق درپی آن است با بررسی نظریه کانت و راس در باب اخلاق سئوالات زیر را مورد توجه قرار داده و پاسخ آنها را ارائه نماید: 1- نظریه کانت در فلسفه اخلاق چیست؟ 2- نظریه راس در فلسفه اخلاق چیست؟ 3- نقدهای وارده بر کانت از نظر راس کدام است؟ و 4- چه نقدهایی براخلاق راس با درنظر گرفتن اخلاق کانت وارد است؟ در پاسخ به سئوال اول مشخص شد آنچه فلسفه کانت را برجسته می کند، نظریه معرفت اوست. او معرفت مستقل از تجربه را با دو معیار ضرورت و کلیت از معرفت تجربی جدا کرده و در موضوع اخلاق، تفکر خود را بر نوعی احکام و قضایای پیشین استوار می کند. او مفاهیمی چون اراده خیر و وظیفه را به طور مبسوط مورد تحلیل قرار داده و عملی را دارای ارزش اخلاقی می داند که از روی وظیفه و از سر احترام به قانون انجام شود. کانت همه امرها را به دو دسته اوامر مشروط و مطلق تقسیم بندی می نماید و بیان می کند که اوامر مشروط بیانگر ضرورت یک عمل است و اوامر مطلق علاوه بر ضرورت متضمن یک قانون است. از نظر او اوامر مطلق پایه و اساس اخلاق است. برهمین اساس سه صورت بندی با عناوین قانون عام، غایت بودن و قانون گذاری برای جامعه اخلاقی از امر مطلق بدست می دهد. در پاسخ به سئوال دوم بیان می شود که راس از جمله فلاسفه شهودگرایی است که معتقد بود برای تعیین روایی و ناروایی یک عمل نمی توان انتزاعی اندیشید. او ضمن اذعان به این مطلب که می توان تعدادی از قواعد اخلاقی را بدون استثناء صادق دانست، ولی براین باور بود که آنچه کنشگر اخلاقی را در رسیدن به داور اخلاقی موجه مدد می رساند وظایف واقعی است. او وظایف را به دو دسته «وظایف درنظر اول» و «وظایف واقعی» تقسیم می نماید. و بیان می کند در قلمرو وظایف درنظر اول بعضی تکالیف از بعضی دیگر الزام آورتر است و نمی توان یک قاعده کلی در اختیار داشت که مبین این باشد که اگر تعارض بین وظایف در نظر اول پدید آمد چه باید کرد. نهایتاً راس پیشنهاد می کند برای رسیدن به داوری اخلاقی موجه در صورت بروز تعارض باید از شهود بهره گرفت. در پاسخ به سئوال سوم مشخص می گردد که نقدهای وارد به کانت در دو دسته نقدهای مبنایی و بنایی قابل بازشناسی است. راس مطلق گرایی کانتی را نقد می کند و معتقد است که این مسئله موجب ناسازگاری هایی در دستگاه اخلاقی کانت شده است، راس براین باور است که هرچند کانت داوری های اخلاقی برمبنای تجربه را در دستگاه اخلاقی خود نفی می کند ولی در بحث اخلاق ناگزیر از رجوع به تجربه شده است. در پاسخ به سئوال چهارم این نتیجه حاصل شد که گرچه راس سعی بر آن داشت با بکارگیری عناصر تجربی و غیرتجربی ناسازگاری های درونی دستگاه اخلاقی کانت را برطرف نماید، ولی هنگام شرح و بسط نظرات خود، ناسازگاری های دستگاه اخلاق کانتی را به دستگاه اخلاقی خود منتقل نموده و نتوانسته است در این امر توفیقی حاصل نماید. از جمله مشکلاتی که در دستگاه اخلاقی راس بوجود آمد این بود که وی نتوانست وظایف اخلاقی را که تعین و جنس وجود شناسانه متفاوتی دارند با هم ترکیب نموده، نحوه ترکیب آنها را توضیح دهد.