نام پژوهشگر: محمد بنایان اول
احسان نعمت الهی محمد بنایان اول
در سال های اخیر بحث استفاده از تکنولوژی های جدید در برنامه ریزی های کلان کشاورزی به شدت در محافل علمی مطرح شده است. یکی از دلایل مهم حرکت کشاورزی نوین به سمت فناوری های جدید افزایش روز افزون جمعیت جهان و تامین نیاز غذایی آنان است. از جمله مباحث جدید و کاربردی که متخصصان علم کشاورزی اکنون بر آن بسیار تاکید دارند کشاورزی دقیق می باشد. در کشاورزی دقیق از پنج تکنولوژی جدید شامل: سامانه اطلاعات جغرافیایی ، سنجش از دور ، سیستم موقعیت یاب جهانی ، رقومی کردن عملکرد و سیستم تعیین نهاده استفاده می شود. در این پایان نامه با استفاده از داده های جمع آوری شده از دشت مشهد اقدام به تهیه نقشه های روز رشد برای تعیین مناطق مطلوب و یا غیر مطلوب این دشت برای کشت سه گیاه زراعی گندم، چغندر قند و ذرت گردید. در مطالعه حاضر از سه ابزار نوین در کشاورزی دقیق یعنی سیستم اطلاعات جغرافیایی بطور خاص و هم چنین داده های سنجش از دوری و سیستم موقعیت یاب جهانی استفاده شده است. در این تحقیق با استفاده از داده های ماهواره ای تولید نقشه های لازم برای دشت مشهد انجام گرفته (تولید نقشه شیب، ارتفاع، جهات جغرافیایی، نقشه پراکندگی روستاها، قنوات، چاهها، چشمه ها و رودها) و با تکیه بر داده های 20 ساله هواشناسی بدست آمده از 6 ایستگاه سینوپتیک (مشهد، گلمکان، قوچان، نیشابور، سرخس و فریمان) میانگین دما، بارندگی و تبخیر سالانه، هم چنین میزان درجه روز رشد در هر یک از مراحل مختلف رشد سه گیاه تعیین گردید و در یک فرآیند پیچیده و با تلفیق داده های بدست آمده از تصاویر ماهواره ای و داده های هواشناسی تولید شده با استفاده از جدیدترین نرم افزار سامانه اطلاعات جغرافیایی نقشه های مربوطه تولید و اقدام به تناسب بندی اراضی دشت مشهد برای این محصولات گردید. نتایج بدست آمده نشان می دهد که برای مراحل رشدی مختلف، گندم و چغندر قند مناطق مطلوب متفاوتی در دشت وجود دارد، بنابراین نمی توان برای گندم و چغندر قند در تمامی مراحل رشدی منطقه ثابت مطلوبی را تعیین کرد، اما در مورد ذرت هم بصورت علوفه و هم دانه قسمت مشخصی از دشت مطلوبیت داشت. باید در هر منطقه با توجه به میزان واحد روز رشد تولیدی در آن اقدام به کشت گیاهی مناسب با آن ناحیه نمود و در صورت کشت گیاهی خاص برای چندین ناحیه، باید رقمی از آن گیاه کشت شود که با واحد روز رشد تولیدی در آن ناحیه خاص مطابقت داشته باشد.
مهدیه ارباب زایی مقدم حمیدرضا خزاعی
بررسی تغییرات صفات مورفوفیزیولوژیک ریشه و اندام هوایی و رابطه آن با عملکرد ما را در شناخت فرم ایده آل گیاهی با بهبود عملکرد یاری میکند . بعلاوه آگاهی از ارتباط بین بخش زیرزمینی و هوایی در تولید کشاورزی مهم است. .هدف از این تحقیق بررسی صفات مورفوفیزیولوژیک ریشه و اندام های هوایی و ارتباط آن با عملکرد دانه در ارقام قدیم و جدید گندم می باشد. این آزمایش به صورت طرح کاملا تصادفی با سه تکرار و 6 رقم گندم شامل ارقام سیوند، پارسی و پیشتاز ( جدید ) و چمران ،کراس اروند و قدس ( قدیم ) در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1388 انجام گرفت. به منظور سهولت مطالعه ریشه کشت در بستر شن و در لوله های پلاستیکی با ارتفاع یک متر صورت گرفت. نمونه گیری در 3 مرحله ساقه رفتن، خوشه دهی و رسیدگی فیزیولوژیک انجام شد. نتایج نشان داد که رقم جدید سیوند و رقم قدیم قدس به ترتیب بیشترین و کمترین عملکرد دانه با میانگین 75/20 و32/6 گرم در گیاه را دارا بودند. بین ارقام قدیم و جدید گندم از نظر صفات مورفوفیزیولوژیک ریشه و اندام هوایی اختلاف وجود دارد و در بین صفات مورفولوژیک ریشه، مجموع طول ریشه ، سطح ریشه ، وزن خشک ریشه، طول بلندترین ریشه، و نسبت طول ریشه به طول ساقه نقش بارزی در عملکرد بالاتر ارقام جدید بخصوص دو رقم سیوند و پارسی داشتند. و در بین صفات مورفوفیزیولوژیک اندام هوایی وزن تر اندام هوایی، وزن خشک ساقه، وزن خشک برگ، سطح برگ و مقدار آب نسبی برگ نقش بارزی در عملکرد بالاتر ارقام جدید بخصوص دو رقم سیوند و پارسی داشتند. تعداد پنجه بارور، تعداد دانه در سنبله و طول سنبله نیز از دیگر خصوصیات موثر در عملکرد دانه بالاتر ارقام جدید بود.
ایمان حسام عارفی حمید رضا خزاعی
موسیر گیاهی دارویی و صنعتی، چند ساله دارای غده زیرزمینی و از محصولات فرعی مراتع می باشد که در رویشگاه های مرتفع و طبیعی رشد می کند. با توجه به خودرو بودن این گیاه و احتمال مواجه شدن با کمبود عناصر غذایی و تاثیر بر عملکرد آن تعیین نیاز غذایی گیاه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بدین جهت به منظور بررسی اثرات سطوح مختلف عناصر غذایی نیتروژن، فسفر و پتاسیم، آزمایشی در قالب طرح فاکتوریل بر پایه طرح کاملاٌ تصادفی در 3 تکرار در محیط کنترل شده انجام شد. تیمار های آزمایش شامل چهار سطح نیتروژن: (صفر، 70، 140 و 210)، سه سطح فسفر: (صفر، 50 و 100) و سه سطح پتاسیم: (صفر، 25 و 50) کیلوگرم در هکتار بود. نتایج نشان داد نیتروژن و فسفر باعث افزایش عملکرد خشک و تر پیاز، عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه، وزن خشک برگ و وزن ساقه ی گل آذین دار شد. همچنین افزایش نیتروژن تاثیر معنی داری در افزایش سطح برگ و میزان نسبی کلروفیل داشت. نیتروژن، فسفر و اثرات متقابل نیتروژن و فسفر تاثیر معنی داری بر افزایش فتوسنتز برگ گیاه داشت. اثرات متقابل نیتروژن و فسفر نیز باعث افزایش عملکرد خشک و تر پیاز، عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک و وزن ساقه با گل آذین شد. پتاسیم تاثیر معنی داری بر صفات مورد مطالعه نداشت که احتمالا به دلیل پتاسیم کافی محیط رشد بود. نتایج و تجزیه نمونه خاک گلدان و کاه و کلش ساقه و برگ پس از برداشت نشان داد که تفاوت معنی داری در غلظت نیتروژن نمونه ها در سطوح مختلف این کود وجود نداشت. آزمایش نمونه پیاز موسیر نشان داد که با افزایش سطوح کود نیتروژنه، غلظت نیتروژن پیاز بطور معنی داری افزایش پیدا کرد. بطوریکه بالاترین غلظت نیتروژن آن با 3/2 درصد در سطح چهارم نیتروژن کاربردی مشاهده شد که نسبت به شاهد حدود 4 برابر افزایش داشت. نتایج این مطالعه نشان داد گیاه موسیر به کاربرد عناصر غذایی اصلی واکنش نشان می دهد.
علی رضا دهقان بهابادی محمد بنایان اول
پراکندگی گونه های هرز در مقیاس زمان ومکان به صورت لکه ای می باشد. این ویژگی منحصر به فرد گونه های هرز روش مدیریت نوینی را می پسندد که می توان آنرا مدیریت زمان-ویژه نامید که برای دستیابی به این مهم مدل های سبزشدن گیاهچه راهگشا هستند. هدف از این پژوهش که در مزرعه دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد ساخت مدل های زمان-دمایی مبتنی بر مدلهای سیگموئیدی برای پیش بینی سبزشدن علف های هرز سمج درمزارع گلرنگ، کدوی تخم کاغذی و ذرت بود. مدل های پیشنهادی عبارت بودند از لجستیک(logistic)، گامپرتز(gompertz)، ریچارد(richards) و ویبول(weibull). برای ساخت مدلهای سبزشدن نخست پاسخ علف های هرز به دما با مدلهای پیشنهادی بررسی گردید و سپس با کمک معیارهای سنجش مدلی شامل ریشه میانگین مربعات خطا(rmse)، کارآیی مدلسازی(me)، ضریب وزن باقیمانده (crm)، ضریب دقت اندازه گیری(?? r?^2?_adj) و شاخص آیکائیک تصحیح شده(aicc) مدل مناسب جهت پیش بینی سبزشدن هر یک از گونه های علف های هرز در سه مزرعه گیاه زراعی ارائه شد. شاخص های محاسبه شده برای رویش نشان داد که میانگین زمان رویش(met) برای پنج گونه علف هرز مورد آزمون در مزرعه ذرت نسبت به دو مزرعه گیاه زراعی دیگر بالاتر است. محاسبه شاخص سرعت رویش(eri) برای تمامی گونه های هرز موردآزمون نیز نشان داد که شاخص سرعت رویش در مزرعه های گیاهان زراعی متغیر است به طوریکه شاخص سرعت رویش برای تاج خروس و سلمه تره و تاجریزی در مزرعه گلرنگ بیشتر از دو مزرعه گیاه زراعی دیگر بود حال آنکه شاخص سرعت رویش برای دو گونه علف هرز سوروف وخرفه در مزرعه کدوی تخم کاغذی بالاتر می باشد. همچنین میزان gdd مورد نیاز برای ?? درصد رویش گونه های هرز تنها برای چهار گونه علف هرز در مزرعه ذرت معنی دار شد در حالیکه gdd مورد نیاز برای ?? درصد رویش علف هرز خرفه در هیچ یک از سه مزرعه گیاه زراعی معنی دار نشد.
متین حقیقی خواه محمد بنایان اول
چکیده جوانه زنی و رشد اولیه نشاء نقش مهمی در استقرار گیاه دارند. با توجه به اهمیت این مرحله از رشد و خسارات سوروف در مزارع گیلان آزمایشاتی به اجرا در آمد. در آزمایش اول شکستن خواب بذر سوروف با 8 تیمار آب مقطر (شاهد)، جداسازی لما و پالئا، جدا سازی تستا، خراشدهی، اسید جیبرلیک، سرمادهی، گرمادهی و اسید سولفوریک انجام شد. در آزمایش دوم جوانهزنی سه رقم برنج در اعماق آب (0، 2، 4، 6، 8 و 10 سانتیمتر) و در دماهای 10، 15، 20، 25، 30، 35 و 40 درجهسانتیگراد مورد مطالعه قرار گرفت. خصوصیات اللوپاتیک متقابل برنج و سوروف نیز بررسی شد. در نهایت احتمال ظهور سوروف در مناطق مختلف گیلان در طول دوره رشد برنج محاسبه شد. نتایج نشان داد خواب بذر سوروف در تیمارهای جداسازی تستا و اسید سولفوریک بطور کامل شکسته میشود، که به نظر میرسد عامل خواب در پوسته بذر آن نهفته باشد. جوانه زنی برنج و سوروف بصورت معنی داری تحت تأثیر درجه حرارت و عمق آب قرار گرفتند. بیشترین درصد جوانه زنی برنج و سوروف در دمای 30 درجه سانتیگراد محیط بدست آمد. افزایش ارتفاع آب تا 6 سانتیمتر باعث افزایش جوانه زنی و بیش از 6 سانتیمتر باعث کاهش جوانه زنی هر دو گونه شد. بررسی خصوصیات اللوپاتیک برنج و علف هرز سوروف بر همدیگر نشان داد، بیشترین درصد جوانه زنی برنج در حضور بذر کامل سوروف رخ میدهد. در مطالعه ای مقدماتی نیز زمان های بحرانی ظهور سوروف در چهار منطقه گیلان براساس درجه حرارت میانگین آنها برآورد شد. واژه های کلیدی: اللوپاتی، برنج، جوانه زنی، خواب بذر، ، درجه حرارت، سوروف
الهه مرادی مرجانه محمد بنایان اول
بمنظور بررسی اثر مقادیر مختلف کود نیتروژن و تراکم کاشت بر شاخص های رشد، عملکرد، اجزای عملکرد و درصد روغن دانه کدوی تخم کاغذی (cucurbita pepo l. )آزمایشی به صورت کرت های خرد شده بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی با دوعامل و سه تکرار در سال زراعی 89-1388 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد. عامل کرت اصلی کود نیتروژن، شامل سه سطح 150، 250 و 350 کیلوگرم در هکتار و عامل کرت فرعی تراکم کاشت، شامل سه سطح 62/0، 25/1 و 5/2 بوته در متر مربع بود. نتایج آزمایش نشان داد که از بین تیمارهای کود نیتروژن، سطوح 150 و 250 کیلوگرم در هکتار، در افزایش شاخص سطح برگ و وزن خشک تاثیر معنی داری داشتند. در بین تیمارهای تراکم کاشت، تیمار 5/2 بوته در متر مربع، بالاترین میانگین شاخص سطح برگ و وزن خشک را داشت. حداکثر میانگین سرعت رشد نسبی، در بین سطوح تراکم کاشت، در 5/2 و 25/1 بوته در متر مربع و بین سطوح کود نیتروژن، در تیمار 250 کیلوگرم در هکتار حاصل شد. حداکثر میانگین سرعت اسیمیلاسیون خالص در ابتدای فصل رشد، بین سطوح کود نیتروژن در تیمار 250 کیلوگرم در هکتار بیشترین بود. در بین سطوح تراکم کاشت، بالاترین میزان کارایی مصرف نور در سطح 5/2 بوته در متر مربع حاصل شد و نیز در همین تراکم، گیاهان کدوی تخم کاغذی که 150 کیلوگرم در هکتار نیتروژن دریافت کردند، بالاترین کارایی مصرف نور را داشتند. همچنین اثرات متقابل این دو عامل بر روی شاخص سطح برگ، وزن خشک و سرعت رشد نسبی معنی دار بود. از لحاظ عملکرد و اجزای آن، کود نیتروژن تاثیر معنی داری بر عملکرد میوه و وزن هزار دانه نداشت، در حالی که تراکم کاشت تاثیر معنی داری بر عملکرد کدوی تخم کاغذی داشت و در بین سطوح مختلف، تراکم کاشت 5/2 بوته در متر مربع موجب افزایش معنی دار عملکرد میوه، دانه و عملکرد روغن شد. همچنین نتایج اثرات متقابل نشان داد که در بین سطوح کود نیتروژن، میزان 250 کیلوگرم در هکتار در تراکم کاشت 5/2 بوته در متر مربع منجر به دستیابی بیشترین عملکرد دانه و عملکرد روغن شد.
احمدرضا سلطانی مهدی افشاری
علف های هرز موجود در مزارع لوبیای شهرستان دهاقان به عنوان یکی از عوامل مهم کاهش دهنده عملکرد مطرح می-باشند. هریک از کشاورزان با توجه به اطلاعات، عقاید و امکانات موجود از روشی خاصی برای کنترل علف های هرز این محصول استفاده می نمایید. جهت ارزیابی روشهای مختلف مدیریت تلفیقی علف های هرز درمزارع لوبیای شهرستان دهاقان آزمایشی بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی با 4تکرار(روستای عباس آباد، کریم آباد، نواب و عمران آباد) اجرا شد. 10 تیمار آزمایشی(کنترل کامل، 2 مرحله وجین، یکبار مصرف ترفلان، ترفلان+2 مرحله وجین، ترفلان+یک مرحله وجین+پاراکوات، یک مرحله وجین+ بنتازون، ترفلان+ بنتازون، ترفلان+ یک مرحله وجین+بنتازون، ترفلان+ستوکسیدیم+وجین و عدم کنترل علف های هرز) مورد استفاده قرار گرفت. در این بررسی پس از شناسایی علف های هرز، چهار گونه تاج خروس وحشی(amaranthus retroflexus)، خارخسک(tribulus terrestris)، سوروف(echinochloa crus-galli) و کنف وحشی(hibiscus trionum) به عنوان علف های هرز غالب مزارع منطقه مشخص شدند. نتایج نشان داد که تیمارهای کنترل کامل(5 مرحله وجین)، تریفلورالین+2 مرحله وجین دستی و تریفلورالین+پاراکوات+یک مرحله وجین دستی به ترتیب بیشترین و تیمار یک مرحله وجین دستی+بنتازون کمترین عملکرد دانه لوبیا و درآمد خالص را شامل شدند. در تیمارهای کنترل کامل(5 مرحله وجین)، تریفلورالین+2 مرحله وجین دستی و تریفلورالین+پاراکوات+یک مرحله وجین دستی کمترین و در تیمار یکبار مصرف ترفلان بیشترین تراکم علف های هرزنسبت به شاهد مشاهده شد. از نتایج قابل توجه این آزمایش کنترل نامناسب علف های هرز کنف و حشی و خارخسک توسط علفکش ترفلان و سوروف توسط بنتازون است.
رضا حسین ابادی علی قنبری
به منظور بررسی تاثیر مقادیر و زمان مصرف کود نیتروژن بر رقابت چند گونه ای علف هرز و ذرت در شرایط مزرعه ای وتعیین بهترین شاخص جهت برآورد کاهش عملکرد در سال زراعی 89-1388 آزمایشی در قالب طرح پیمایشی با 3 تیمار به ترتیب کود نیتروژن در 3 سطح (0،400و600کیلوگرم در هکتار)و زمان مصرف کود به صورت(1 t: 1/2 درمرحله کاشت و1/2 درمرحله 5-4برگی،2 :t 1/3 درمرحله کاشت ، 1/3 درمرحله 4 برگی و1/3 درمرحله 8 برگی و 3:t 1/3 درمرحله کاشت، 1/3درمرحله 8 برگی و1/3 درمرحله ظهور تاسل) وتیمار سوم مدیریت علف های هرز(عدم کنترل علف هرز و کنترل کامل علف های هرز ) در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد.بررسی رقابت در این تیمار ها با انداختن 12 کوادرات در مرحله 6 برگی ذرت در کرت های تخریبی و 20 کوادرات در کرت های غیر تخریبی و 20 کوادرات در زمان برداشت ذرت در کرت های غیر تخریبی انجام شد.علف های هرز به تفکیک گونه شمارش و وزن خشک و سطح برگ هر گونه جداگانه اندازه گیری شد.جهت مقایسه چگونگی رقابت و برآورد ضرایب رقابت درون گونه ای و بین گونه ای بین سطح برگ نسبی بعنوان متغیر مستقل و لگاریتم وزن تک بوته هر یک از علف های هرز یا ذرت بعنوان متغیر وابسته توابعی برازش داده شد. مشخص شد که لگاریتم وزن تک بوته و سطح برگ نسبی دارای همبستگی بالایی برای برآورد کاهش عملکرد و ضرایب رقابتی هستند. نتایج این تحقیق نشان داده است که در سطح کودی 400 و تقسیط کود در مرحله کاشت و مرحله 5-4 برگی ذرت در میان گونه هایی که اثر منفی بر وزن تک بوته ذرت داشتند، تاج ریزی سیاه دارای بیشترین اثر باز دارنده بود اما با افزایش میزان کود به 600 کیلو گرم علف هرز سوروف بیشترین اثر منفی را به خود اختصاص داد و این ممکن است به دلیل منابع بیشتر و جذب لوکس علف هرز سوروف بوده باشد.در سطح کودی400 و تقسیط کود در سه مرحله کاشت، 4 برگی و 8 برگی ذرت بیشترین اثر بازدارنده مربوط به علف هرز سوروف و با افزایش میزان کود به 600 کیلو گرم اثر باز دارنده سوروف نیز افزایش یافت، همچنین در سطح کودی 400و تقسیط کود در سه مرحله 4 برگی،8 برگی و مرحله ظهور سنبله سوروف تنها علف هرزی بود که اثر مثبت بر وزن تک بوته ذرت داشت، اما با افزایش میزان کود به میزان 600 کیلوگرم علف هرز پیچک تنها علف هرزی بود که اثر مثبت بر وزن تک بوته ذرت داشت، که این تفاوت در واکنش علف های هرز احتمالا مربوط به نوع گونه و و تفاوت در میزان جذب نیتروژن توسط گونه ها باشد. طبق نتایج این تحقیق توصیه می شود در شرایط عدم کنترل علف های هرز جهت رسیدن به بیشترین عملکرد اقتصادی از سطح کودی 600 کیلو گرم در هکتار و تقسیط کود در مرحله کاشت و 5-4 برگی ذرت استفاده شود و در شرایط کنترل علف های هرز جهت رسیدن به بیشترین عملکرد اقتصادی از سطح کودی 400 کیلو گرم نیتروژن در هکتار و از تقسیط کود در سه مرحله کاشت، 8 برگی و مرحله ظهور استفاده گردد.
نوشین خالقی سید حسین ثنایی نژاد
اقلیمی محصولات مختلف، می توان قابلیت کشت دیم آنها را ارزیابی نمود و عوامل اقلیمی محدود کننده کشت دیم را تعیین کرد. در بخش دوم، محاسبات در طول دوره رشد محصولات اصلی دیم استان انجام شده است. نتایج حاصل از این بخش، پتانسیل کشت دیم هر یک از محصولات را در نقاط مختلف استان نشان می دهند. همچنین ایستگاههای مختلف برای کشت دیم این محصولات مورد مقایسه قرار گرفته اند. محاسبات در بخش بارش شامل تعیین شاخصهای فصل بارش، خصوصیات بارش و فراوانی روزهای خشک و بارانی و برآورد باران موثر می باشد.برای بررسی درجه حرارت نیز شاخصهای فصول یخبندان و گرما و فراوانی وقوع یخبندان و تنش گرمایی تعیین شده است. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که در همه ایستگاهها کشت دیم با محدودیت بارش هم از نظر مقدار و هم از لحاظ پراکنش مواجه است و این محدودیت در گناباد، سرخس، سبزوار و تربت جام بیشتر است. همچنین عدم توزیع بهینه بارشهای ماهانه در ارتباط با کشت دیم و عدم اطمینان از دریافت بارش کافی در ایام مورد نیاز گیاه، محدودیتهایی را برای کشت دیم در همه ایستگاهها باعث می شود. وقوع یخبندان و تنش گرمایی نیز در همه ایستگاهها، کشت دیم را محدود می کند. بیشترین محدودیت یخبندان در ایستگاههای قوچان، تربت حیدریه، مشهد و نیشابور است. ایستگاههای سرخس، سبزوار و گناباد از نظر تنش گرمایی بیشترین محدودیت را نشان می دهند.
امید الستی محمد بنایان اول
گندم در استان خراسان از مهمترین محصولات زراعی به شمار می رود. به دلیل اهمیت آن ، تصمیم گیری های دراز مدت و نیز پیش بینی عملکرد برای بهبود راندمان، ابزار اساسی در مبحث کشاورزی در دهه اخیر می باشد. مدلهای شبیه سازی رشد و عملکرد گیاهان زراعی ابزار مناسبی در امر پیش بینی و شبیه سازی عملکرد گیاهان زراعی به شمار می روند. در این میان مدل ceres-wheat، یکی از موثرترین و پرکاربردترین مدلها در این امر به حساب می آید. این مدل به یک سری ورودی مورد نیاز برای حصول یک خروجی قابل قبول با دقت و صحت بالا نیازمند است. داده های روزانه تابش خورشید از ورودی های مهم در بخش اقلیمی مدل فوق است. به دلیل کمبود داده های مستمر و دراز مدت ثبت شده در ایستگاههای کشور، لذا برآورد آن توسط دیگر پارامترهای اقلیمی که در ایستگاههای هواشناسی ثبت می شوند، می تواند مفید باشد. روشهای مختلفی از قبیل 6 مدل تجربی و 3 مدل هوشمند ( سیستم استنتاج منطقی عصبی- فازی (anfis) ) بدین منظور برای منطقه مشهد به کار گرفته شد. براین اساس، از پارامترهای مختلف هواشناسی( تابش فرا جو روزانه، ساعات آفتابی مشاهده شده و نیز ساعات آفتابی پتانسیل روزانه، دمای حداکثر و دمای حداقل روزانه و میانگین پوشش ابری روزانه) استفاده شد. واسنجی ضرایب معادلات تجربی و نیز روش anfis صورت گرفت و نتایج اعتبار سنجی نشان داد مدلی که بر پایه سیستم استنتاج منطقی عصبی- فازی با استفاده از ورودی ساعت روزانه آفتابی و روز سال، تابش روزانه خورشید را برآورد نموده بود، در مقایسه با دیگر مدلها از دقت و صحت بالاتری برخوردار بود (12/2rmse=، 92/0r2=) . مدل تجربی باهل هم که بر اساس نسبت ساعات آفتابی روزانه به حداکثر ساعات آفتابی واقعی روزانه تشعشع را تخمین می زند، نسبت به بقیه مدل های مورد بررسی از دقت بالاتری برخورداربود. از داده های شبیه سازی شده سال زراعی 1388-1389 تشعشع خورشید به عنوان ورودی در مدل ceres-wheat استفاده گردید. بعد از واسنجی مدل ceres-wheat و تعیین ضرائب ژنتیکی برای 3 رقم گندم، اعتبار سنجی این مدل برای سال زراعی 1388- 1389 بوسیله داده های برداشت شده در مزرعه صورت پذیرفت. نتایج نشان داد روش هایی که تابش روزانه خورشید را با دقت و صحت بالاتری برآورد کرده بودند، در شبیه سازی عملکرد ، بیوماس کل و نیز شاخص سطح برگ برای 3 رقم گندم میزان خطای کمتر و دقت بالاتری را در مقایسه با داده های مزرعه ای از خود نشان دادند. بنابراین می توان نتیجه گیری کرد مدلهایی که تابش روزانه خورشید را به وسیله پارامترهای هواشناسی که همبستگی مناسبی با آن دارند برآورد می کنند، می توانند راهکار مناسبی در هنگام نبود داده های دراز مدت این فاکتور اقلیمی محسوب شوند. همچنین مدل ceres-wheat هنگام وجود داده های برآورد تابش روزانه خورشید با دقت بالا می تواند کمک شایانی در امور تصمیم گیری زراعی به حساب بیاید. کلید واژه ها: ceres-wheat، تابش روزانه خورشید، شبیه سازی، مشهد
محمد صادق sadegh سید محمد موسوی بایگی
در مدل سازی عملکرد گندم دیم همواره مدل هایی بر پایه روش های رگرسیونی و توابع تجربی با در نظر گرفتن عوامل موثر مورد واسنجی و اعتبارسنجی قرار گرفته است. حال آنکه در بسیاری از موارد استفاده از رگرسیون کلاسیک در مدل سازی عملکرد دیم عملا غیر علمی می باشد. چرا که دقت در اندازه گیری متغیر ها از پیش فرض های رگرسیون کلاسیک می باشد. از آنجا که کشت دیم معمولا در مناطقی صورت می گیرد که داده های دقیقی از آن مناطق در دسترس نمی باشد، نمی توان به نتایج مدل های رگرسیونی اعتماد کرد. برای مثال یکی از مهمترین پارامتر های موثر در عملکرد نهایی محصول دیم بارندگی می باشد که معمولابا استفاده از روش های درون یابی بدست می آیند. مطالعات نشان می دهد که روش های درون یابی در تخمین بارندگی دارای دقت کمی می باشند که می تواند باعث عدم دقت نتایج مدل سازی عملکرد محصول شود. از طرف دیگر، تلفیق عوامل موثر بر کشت دیم و قرار دادن آنها در کنار یکدیگر بدون در نظر گرفتن اثرات متقابل، نمی تواند نتیجه مطلوبی را به همراه داشته باشد. چراکه تغییر یک متغیر مانند بارندگی می تواند باعث تغییر سایر متغیر های موثر از جمله رطوبت خاک، رطوبت نسبی، دما و ... شود که مدل رگرسیونی با ضرایب ثابت نمی تواند آن توجیه نماید. در این پژوهش، به منظور افزایش دقت داده های بارندگی به عنوان مهمترین پارامتر در عملکرد محصول دیم، خروجی مدل های تخمین بارش بر مبنای داده های سنجش از دور بجای روش های درون یابی مورد استفاده قرار گرفت. برای ارزیابی مدل های تخمین بارندگی، مطالعه ای در منطقه خراسان شمالی صورت پذیرفت. نتایج آنالیز آماری، همبستگی بیشتر خروجی مدل های بارندگی(persiann و trmm) را با داده های بارندگی ایستگاه نسبت به روش های درون یابی نشان داد. همچنین به منظور مدل سازی عملکرد دیم، بجای تلفیق مستقیم عوامل موثر در عملکرد محصول، از شاخص تنش گیاهی بر مبنای نسبت تعرق واقعی به پتانسیل که نشان دهنده میزان تنش وارده بر گیاه می باشد، استفاده شد. شاخص apt (نسبت تعرق واقعی به پتانسیل) که در بر گیرنده تمامی عوامل موثر بر عملکرد نهایی محصول دیم می باشد می تواند به خوبی در مدل سازی مورد استفاده قرار گیرد. همچنین استفاده از تعرق واقعی برای مدل سازی عملکرد محصول دیم باعث می شود تا تلفیق عوامل موثر از حالت روابط تجربی در مدل های رگرسیونی خارج شده و مبنای فیزیکی داشته باشد. این امر با بکار گیری مدل سطح زمین (lsm) به منظور تخمین تبخیر و تعرق واقعی صورت پذیرفت. در این مطالعه مدل هیدرولوژیکی sets تدوین و برای تخمین تبخیر و تعرق واقعی بر مبنای روابط فیزیکی و فیزیولوژیکی مورد استفاده قرار گرفت. در این پژوهش حوضه آبریز indus واقع در پاکستان به منظور بررسی اهمیت استفاده از مدل های هیدرولوژیکی در تخمین تبخیر و تعرق واقعی مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج نشان داد که هیدرولوژی زیر سطحی اهمیت زیادی در تخمین تبخیر و تعرق داشته و عدم در نظر گرفتن آن در روش های دیگر می تواند باعث بیش و یا کم برآورد نمودن تبخیر و تعرق واقعی شود. در نهایت با استفاده از خروجی های مدل sets، شاخص apt برای ایستگاه های مورد مطالعه در شمال شرق ایران محاسبه گردید. سپس با استفاده از روش تابع متعامد تجربی (eof) و رگرسیون فازی مدل عملکرد گیاهی برای هر ایستگاه بدست آمد. نتایج مدل سازی عملکرد گندم دیم نشان داد که با دقت قابل قبولی می توان از شاخص apt برای مدل سازی عملکرد گندم دیم استفاده کرد. به طوری که در اکثر موارد 50 درصد عملکرد واقعی به خوبی تخمین زده شده و در بهترین پیش بینی در ایستگاه گناباد تا 72 درصد نتایج با مشاهدات منطبق بوده است. در این پژوهش با افزایش دقت تخمین بارندگی و تعرق واقعی و استفاده از شاخص تنش گیاهی تا حدودی نواقص مدل سازی های گذشته برطرف گردید.
محمود همتی راد بیژن قهرمان
بدین منظور در منطقه مشهد، کارآیی مدل در پیش بینی عملکرد و کارآیی مصرف آب گیاه کوشیا (kochia scoparia) در 4 تیمار آبیاری (آبیاری کامل، 20، 40 و 60 درصد کم آبیاری) مورد مطالعه قرار گرفت. در این پژوهش آب مصرفی گیاه (تبخیر-تعرق واقعی) طی دوره رشد (11/4/1391 الی 28/7/1391) برای تیمارهای 100، 80، 60 و 40 درصد به ترتیب 588، 509، 408 و 306 میلی متر به دست آمد. مقدار کارآیی مصرف آب نیز 54/0، 55/0، 55/0 و 50/0 کیلوگرم بر متر مکعب محاسبه گردید. حداکثر ضریب گیاهی برای گیاه کوشیا در منطقه مشهد 16/1 به دست آمد. همچنین میزان ضریب حساسیت عملکرد کوشیا 99/0 محاسبه شد. مدل aquacrop با استفاده از اطلاعات موجود کشت کوشیا در منطقه مشهد (سلیمانی، 1387) واسنجی، و صحت سنجی برای تیمارهای مختلف نشان داد که مدل aquacrop پیش بینی بسیار خوبی برای بیوماس در تیمارهای آبیاری100، 80 و 60 درصد به ترتیب با راندمان مدل 98/0، 98/0 و 92/0 داشته و در مورد تیمار آبیاری 40 درصد با راندمان مدل 50/0-، ضعیف عمل کرده است. مدل فقط در شبیه سازی درصد پوشش گیاهی در آبیاری کامل با راندمان مدل 67/0، در حد متوسط بوده و در سایر تیمارها به ترتیب با 33/0، 09/0 و 79/15-، عملکرد خوبی نداشته است. همچنین در پیش بینی میزان دانه تولیدی به جز تیمار آبیاری 40 درصد که با 80/56- درصد خطا، بسیار ضعیف بوده، در بقیه موارد در تیمار 100، 80 و 60 درصد آبیاری به ترتیب با 15/9-، 91/7- و 49/17- در حد خوبی عمل کرده است. در شبیه سازی کارآیی مصرف آب نیز در تیمار آبیاری کامل با درصد خطای صفر، عملکرد بسیار خوب، در تیمار آبیاری 80 و 60 درصد، با 8/6- و 7/19- درصد خطا، درحد متوسط و در تیمار آبیاری 40 درصد با 1/56- درصد خطا، بسیار ضعیف بوده است. مدل aquacrop در مجموع نسبت به افزایش شدید تنش آبی عملکرد خوبی نداشته است، ولی در آبیاری کامل و تنش های آبی پایین عملکرد خوبی داشته است.
مژگان ضیغمی امین علیزاده
حساسیت بالای تولیدات کشاورزی به شرایط اقلیمی و اثرات تغییرات الگوهای دما و بارش بر رشد و توسعه ی گیاهان، اهمیت تحقیقات متمرکز در این زمینه را آشکار می سازد. علاوه بر این، با توجه به اهمیت اجتماعی و اقتصادی کشاورزی برای امنیت غذایی و به منظور فراهم ساختن اطلاعات لازم برای اجرای استراتژی های سازگاری مناسب، لازم است تا ارزیابی هایی از چگونگی اثرگذاری تغییر اقلیم پیش رو بر عملکرد محصول صورت گیرد. به همین منظور، هدف از این تحقیق، ارزیابی پتانسیل اثرات تغییر اقلیم بر رشد و فنولوژی 3 رقم ذرت در 62 گرید در خراسان رضوی با در نظر گرفتن 3 مدل گردش عمومی جو (cgcm2، csiro2 و hadcm3) و 4 سناریوی انتشار ( a1fi، a2، b1 و b2) از مجموعه داده های واحد تحقیقات آب و هواشناسی (cru) است، که منعکس کننده عدم قطعیت بالا در پیش بینی آب و هوای آینده می باشد. مدل csm-ceres-maize در ترکیب با دو مولد آب و هوایی (simmeteo و wgen) به منظور تعیین اثرات تغییر اقلیم بر رشد و فنولوژی ذرت در دوره ی پایه (1990-1961) و آینده (2060-2031) مورد استفاده قرار گرفت. نتایج نشان داد که دمای ماکزیمم و مینیمم تحت هر 12 سناریوی اقلیمی افزایش می یاید و میزان افزایش در دمای مینیمم بیش از دمای ماکزیمم است. الگوی مکانی درصد تغییرات دمای میانگین نسبت به دوره ی پایه نشان می دهد بیشترین کاهش دما مربوط به شمال شرق و جنوب غرب استان و بیشترین افزایش دما مربوط به مشهد، چناران و قوچان خواهد بود. در مورد بارش روند خاصی در همه ی سناریوها دیده نشد. تاریخ گل دهی، تاریخ رسیدگی فیزیولوژیک، طول دوره ی رشد، حداکثر شاخص سطح برگ و وزن زیست توده در اکثر نقاط استان و تحت هر سه رقم کاهش خواهد یافت، که این اختلاف ها همگی در سطح 5 درصد معنادار می باشد. میزان تبخیر و تعرق در رقم سینگل کراس 704 بر خلاف دو رقم دیگر تحت هر 12 سناریوی اقلیمی افزایش یافت. الگوی مکانی میانگین برای آینده حاکی از آنست که به طور کلی تبخیر و تعرق در شرق استان افزایش و در قسمت های شمال و شمال غرب کاهش می یابد، همچنین الگوی مکانی درصد تغییرات وزن زیست توده برای هر سه رقم سینگل کراس بیانگر افزایش وزن زیست توده در نواحی مرکزی استان و کاهش شدید آن در نواحی جنوب غرب استان به خصوص در رقم سینگل کراس 260 می باشد. به نظر می رسد استراتژی سازگاری در نظر گرفته شده (استفاده از ارقام با تحمل گرمایی بالا) یک راهکار مفید در واکنش به تغییراقلیم باشد.
فاطمه چوپان کهنه قوچان محمد بنایان اول
به منظور بررسی تاثیر تاریخ کاشت و تراکم بر شاخص های رشدی و برخی صفات کمی گیاه کدو-تخم پوست کاغذی، آزمایشی درسال زراعی91-1390 در مزرعه ی تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد، بصورت کرت های خرد شده و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار اجرا شد. فاکتورهای مورد مطالعه شامل سه سطح تاریخ کاشت (12 اردیبهشت، 22 اردیبهشت و 1 خرداد) به عنوان فاکتور اصلی وتراکم (5/2 و4 بوته در متر مربع) به عنوان فاکتور فرعی در نظر گرفته شدند. نتایج حاصل برتری تاریخ کاشت دوم (22 اردیبهشت) را دربین تیمارهای تاریخ کاشت، در شاخص های رشدی و تمام صفات کمی مورد بررسی نشان داد و تراکم 4 بوته در متر مربع، بالاترین میانگین شاخص های رشدی و تراکم 5/2 بوته در متر مربع، بالاترین میانگین را درعملکرد میوه، عملکرد دانه و سایرصفات کمی نشان داد. همچنین اثرات متقابل تاریخ کاشت و تراکم، افزایش معنی داری را در بین شاخص های رشدی در شاخص سطح برگ، وزن خشک و سرعت رشد محصول و برای صفات کمی درتعداد دانه در میوه و وزن دانه در میوه داشتند. بیشترین میزان کارایی مصرف نور در تاریخ کاشت دوم و برای تراکم 4 بوته در متر مربع مشاهده شد. به طور کلی نتایج این آزمایش نشان داد که تعیین تاریخ کاشت و تراکم مناسب می تواند نقش مهمی را در افزایش عملکرد میوه و دانه در گیاه کدوتخم پوست کاغذی داشته باشد.
سمیه تکاسی محمد بنایان اول
به منظور بررسی جنبه هایی از اکوفیزیولوژی و مدیریت تلفیقی علف هرز انگلی گل جالیز مصری در گوجه فرنگی آزمایش هایی طی سال های 1388 تا 1391 در آزمایشگاه و گلخانه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه آرهوس دانمارک انجام شد. در آزمایش اول، تحمل 29 رقم رایج گوجه فرنگی به آلودگی گل جالیز بررسی شد. آزمایش دوم به منظور تعیین دز و حجم ماده محرک جوانه زنی gr24 برای جوانه زنی بذر گل جالیز در شرایط بودن و نبودن دوره آماده سازی انجام شد. در آزمایش سوم، اثر دما و مدت زمان دوره آماده سازی و دمای دوره جوانه زنی بررسی شد. در آزمایش چهارم، اثر دما و پتانسیل آب در دوره جوانه زنی بر صفات جوانه زنی بذور گل جالیز مورد مطالعه قرار گرفت. در آزمایش پنجم، تأثیر علف کش های گلایفوسیت، سولفوسولفورون، ریم سولفورون، کلروسولفورون، تریاسولفورون، ایمازاپیک و ایمازاماکس بر توسعه اولیه بذر گل جالیز بررسی شد و در نهایت در آزمایش ششم، تأثیر شاخساره ای علف کش ها بر روی دو رقم گوجه هیبرید پتوپراید 2 (حساس) و ویوا (متحمل) جهت دستیابی به بهترین دز و زمان کاربرد برای کنترل گل جالیز مطالعه شد. نتایج نشان داد که، درجه حساسیت 29 رقم گوجه فرنگی به آلودگی گل جالیز با هم متفاوت است. ارقام ویوا، کالیگن 86، هیبرید پی اس 6515، هیبرید فیرنز (پی اس 8094) و کال جی ان3 در برابر آلودگی گل جالیز متحمل تر و ارقام کیمیا فلات، هیبرید پتوپراید 2 و هیبرید ای پی 865 حساس تر بودند. بذور بدون آماده سازی جوانه زدند ولی دوره آماده سازی باعث افزایش درصد نهایی و سرعت جوانه زنی شد. بالاترین درصد جوانه زنی (98 درصد) در بذور با آماده سازی با حجم 900 میکرولیتر و دز ppm 10 از gr24 مشاهده شد. در شرایط بدون آماده سازی بالاترین درصد جوانه زنی در دماهای 20 و 23 درجه سانتیگراد و در شرایط آماده سازی، بالاترین درصد جوانه زنی در مدت 6 روز آماده سازی در دمای 18 درجه سانتیگراد و جوانه زنی در دمای 23 درجه سانتیگراد رخ داد. کاهش پتانسیل آب موجب کاهش درصد جوانه زنی نهایی، دامنه دمایی مطلوب جوانه زنی شد. کمترین و بیشترین درصد جوانه زنی نهایی به ترتیب در پتانسیل آبی 12- بار با دمای 10 درجه سانتیگراد و شاهد با دمای 20 درجه سانتیگراد بدست آمد. علف کش های تریاسولفورون، کلروسولفورون درصد جوانه زنی و طول ریشه چه بذور و سولفوسولفورون، ریم سولفورون، گلایفوسیت و ایمازاپیک طول ریشه چه بذور را نسبت به شاهد کاهش دادند. رقم ویوا نسبت به رقم هیبرید پتوپراید 2 زیست توده بالاتری تولید کرد. کاربرد یک بار دزهای 20 و 40 گرم ماده موثر در هکتار گلایفوسیت در رقم ویوا، کاربردیک بار 50 گرم ماده موثره در هکتار سولفوسولفورون در رقم ویوا، سه بار کاربرد دز 25 گرم ماده موثر در هکتار ریم سولفورون در رقم ویوا، دو بار کاربرد 5/7 گرم ماده موثر در هکتار و یک بار کاربرد 25/11 گرم ماده موثر در هکتار کلروسولفورون در رقم ویوا، سه بار کاربرد 15 گرم ماده موثر در هکتار و دو بار کاربرد 5/22 گرم ماده موثر در هکتار تریاسولفورون و دو بار کاربرد دز 5 گرم ماده موثر در هکتار و یک بار کاربرد دز 10 گرم ماده موثر در هکتار علف کش ایمازاپیک در رقم ویوا بهترین تیمارهای هر علف کش بودند. علف کش ایمازاماکس علف کش مناسبی نبود و موجب بروز خسارت در گوجه فرنگی شد.
زهرا شبانی محمد بنایان اول
برگها اندامهای اصلی فتوسنتزکننده هستند و تولید سطح برگ از عوامل مهم در جهت انتقال انرژی و فرآیند تجمع ماده خشک در گیاه زراعی میباشد. سطح برگ یکی از مهمترین متغیرهایی است که در بررسی رشد و شبیهسازی و بسیاری از فرآیندهای فیزیولوژیکی و اکولوژیکی از جمله فتوسنتز، تعرق و بیلان انرژی مورد استفاده قرار میگیرد و متغیری کلیدی برای مطالعات فیزیولوژیکی است از این رو، شبیهسازی دقیق و صحیح تغییرات زمانی شاخص سطح برگ ، اولین ضرورت در کلیه مدلهای شبیهسازی رشد گیاهان زراعی است. نیتروژن و کربن نیز از جمله عناصری هستند که نقش بسزایی در رشد و نمو گیاهان دارند. بنابراین تعیین روابط دقیق و سادهای که بتوانند سطح برگ گیاهان را مدلسازی کنند، در مدلسازی رشد گیاهان نقش بسزایی دارد. برای این منظور آزمایشی در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1389 بر روی گیاه دارویی موسیر انجام شد. آزمایش در قالب فاکتوریل بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی با دو عامل نیتروژن (در چهار سطح 100، 200، 250، 300 کیلوگرم در هکتار) و وزن غده موسیر (10-20گرم و 20-30گرم) در 3 تکرار انجام گرفت. برای تخمین سطح برگ این گیاه ابعاد برگ (طول و عرض برگ)، وزن خشک بوته و برگ اندازهگیری و درجه حرارت تجمعی لازم با استفاده از داده های هواشناسی محاسبه شد. جهت بدست آوردن بهترین مدل برای تخمین سطح برگ گیاه موسیر، از روابط مختلفی شامل مدل حاصل از رابطه بین ابعاد برگ و سطح برگ، رابطه بین درجه روز رشد و تغییرات سطح برگ با استفاده از تابع بتا، مدلسازی سطح برگ با در نظرگرفتن اثر کربن روی سطح برگ و ایجاد رابطه سطح برگ با میزان نیتروژن ورودی استفاده گردید. بین تمام مدلهای مورد ارزیابی در این آزمایش مدل (+0.999(w2 la=0.00005(w2)2، دقیقترین تخمین )0/0msd= ,1 r2=) و مــــــدل کمترین دقت را در تخمین )742/92msd= ,733/0 r2=) سطح برگ موسیر داشتند. در این میان مدل پیشبینیکنندهی اثر نیتروژن روی سطح برگ دقت (49/4% ,rmse=999/0 r2=) بیشتری نسبت به مدل اثر کربن (44/39%rmse= ,733/0 r2=) داشت.
سودابه سیفی امین علیزاده
قسمت چشمگیری از ایران را مناطق خشک و نیمه خشک دربرگرفته و این مناطق معمولاً با خشکی و شوری مواجه هستند. بهره وری آب در این مناطق معمولاً پایین می باشد. مدل های ریاضی که رابطه ی متغیرهای مزرعه ای (مانند رطوبت خاک در دسترس) را با مقدار تعرق گیاه شبیه سازی می کنند، یکی از ابزارهای مفید مدیریتی می باشند. در زمینه چگونگی پاسخ گیاهان به تنش همزمان شوری و خشکی و سهم هریک از آنها در کاهش جذب آب، مدل های ریاضی متعددی وجود دارد. در این مطالعه شش تابع کاهش جذب آب ماکروسکوپی وان گنوختن (جمع پذیر و ضرب پذیر، 1987)، دیرکسن و آگوستیجن (1993)، وان دام و همکاران (1997)، همایی (1999) و اسکگز و همکاران (2006)، با استفاده از داده های گلخانه ای چمن چچم (lolium prenne) مورد ارزیابی قرار گرفت. آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملاً تصادفی با چهار سطح شوری (5/0، 5/5 ، 5/7 و 10 دسی زیمنز بر متر) و سه سطح خشکی (100، 75 و 50 درصد ظرفیت زراعی) و سه تکرار به انجام رسید. نتایج نشان داد در شوری های کم واکنش چچم به تنش همزمان شوری و خشکی جمع پذیر است؛ در حالیکه در شوری های بالاتر از 5/5 دسی زیمنز بر متر، مدل های ضرب پذیر برازش بهتری دارند. از میان مدل های ضرب پذیر، مدل های اسکگز و همکاران، همایی و وان گنوختن برازش بهتری نشان دادند. همچنین نتایج این تحقیق نشان داد که وزن تر و خشک بخش هوایی و ریشه، شاخص تحمل تنش برای وزن خشک گیاه dmsti، طول ریشه، ارتفاع گیاه، شاخص تحمل تنش برای ارتفاع گیاه phsti، سطح برگ، شاخص پایداری غشاء، محتوای نسبی آب برگ و آب از دست رفته برگ ها، با افزایش سطوح خشکی و شوری به طور معنی داری کاهش یافتند؛ بطوریکه شدیدترین تیمارهای خشکی (50 درصد ظرفیت زراعی) و شوری (10 دسی زیمنز بر متر) کمترین مقادیر این صفات را به خود اختصاص دادند. درحالیکه صفات نشت الکترولیت و کمبود اشباع نسبی، با افزایش سطوح خشکی و شوری به طور معنی داری افزایش یافتند.
احسان عیشی رضایی محمد بنایان اول
با افزایش درک از کاربردهای مختلف گیاهان دارویی میزان نیاز و مصرف گیاهان دارویی رو به افزایش گذارده است. با این وجود رویشگاههای طبیعی این گیاهان پاسخگوی نیاز رو به گسترش جوامع انسانی نمی باشند و خطر انقراض این منابع ارزشمند با برداشت بیرویه رو به افزایش است. به منظور بررسی اثر تیمارهای مختلف بر عملکرد، کارایی مصرف نور و نیتروژن، الگوهای تخصیص کربن در اندامهای مختلف گیاه و تدوین و اعتبار سنجی مدل رشد و تخصیص در گیاه دارویی موسیر در شرایط پتانسیل دو آزمایش مزرعه ای دو ساله (1390-1389 و 1391-1390) و یک طرح آزمایشگاهی برای تعیین دماهای کاردینال موسیر در دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد طراحی و اجرا شد. آزمایش اول مزرعهای بصورت فاکتوریل (2×4) بر پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی در 3 تکرار بود. عوامل مورد مطالعه در آزمایش اول شامل: وزن پیاز موسیر در 2 سطح (10 تا 20 گرم و 20 تا 30 گرم) و مقادیر کود نیتروژن در 4 سطح (شاهد (پایه 100 کیلوگرم در هکتار)، 200، 250 و 300 کیلوگرم در هکتار) بود. آزمایش دوم مزرعهای نیز بصورت فاکتوریل (3×3) در سه تکرار اجرا شد. عامل اول در آزمایش دوم شامل تراکم کشت در 3 سطح (6، 8 و 10 بوته در متر مربع) و فاکتور دوم تاریخ کاشت در 3 سطح شامل (کشت در اواخر مهر، اواسط آبان و اواخر آبان) در سه تکرار بود. طرح آزمایشگاهی نیز به منظور تعیین دماهای پایه، مطلوب و حداکثر سبزشدن موسیر آزمایشی بر مبنای طرح کاملا تصادفی با 10 تیمار دمایی (6، 9، 12، 15، 18، 20، 22، 26 و 28 درجه سانتیگراد) در سه تکرار انجام شد. نتایج این بررسی نشان داد دمای پایه گیاه موسیر بین 3/3 تا 6/5 درجه سانتیگراد و دمای اپتیمم رشد این گیاه بین 9/16 تا 8/17 درجه سانتیگراد بود. افزایش کاربرد کودهای نیتروژنه و وزن پیاز کشت شده باعث افزایش معنی دار عملکرد موسیر در هر دو سال انجام این مطالعه شد زیرا بیشترین عملکرد پیاز و بذر موسیر تحت تاثیر تیمار وزن پیاز 20-30 گرم و کاربرد 300 کیلوگرم در هکتار نیتروژن بدست آمد. همچنین افزایش سرعت توسعه برگها، تولید سطح برگ بالاتر از سایر تیمارها تحت این تیمار حاصل شد. بطور کلی واکنش گیاه موسیر به افزایش سطح نیتروژن مصرفی برخلاف اکثر گیاهان دارویی جدید بصورت افزایش خطی در میزان رشد و توسعه رشد رویشی و به تبع آن افزایش انتقال مواد تولیدی فتوسنتزی به بخش های ذخیره ای گیاه بود. تغییر تاریخ کشت تاثیر معنی داری بر عملکرد موسیر در هر دو سال این مطالعه نداشت. اما افزایش تراکم کشت باعث افزایش معنیدار در عملکرد پیاز موسیر شد. افزایش تراکم کشت موسیر از 6 به 10 بوته در مترمربع باعث افزایش حداقل 30 درصدی در تولید پیاز موسیر در واحد سطح در هر دو سال این مطالعه شد. همچنین، افزایش مصرف کود نیتروژنه، وزن پیاز کشت شده و تراکم کشت موسیر باعث افزایش سرعت رشد گیاه موسیر و به تبع آن افزایش محسوس در زیست توده تجمعی موسیر شد. از سوی دیگر افزایش نیتروژن کاربردی باعث بیشترین تغییر مثبت در کارایی مصرف نور موسیر نسبت به سایر تیمارهای اعمال شده بر روی موسیر شد. هر چند این افزایش باعث کاهش معنیدار کارایی مصرف نیتروژن موسیر شده بود. بررسی کلی ضرایب اختصاص مواد فتوسنتزی تحت شرایط عدم وجود محدودیت (وزن پیاز 20-30 گرم و کاربرد 300 کیلوگرم در هکتار نیتروژن) و محدودیت مواد در دسترس گیاه در اوایل دوره رشد و نیتروژن (وزن پیاز 10-20 گرم و عدم کاربرد نیتروژن) نشان داد، محدودیت منابع باعث اختصاص مواد بیشتر به بخش زیر زمینی گیاه (پیاز) در کل دوره رشد گیاه شد. همچنین محدودیت منابع باعث تشدید محسوس در فرآیند انتقال مجدد مواد فتوسنتزی از اندامهای هوایی به بخش زیرزمینی گیاه موسیر شد. شبیه سازی زیست توده و پیاز تولیدی و شاخص سطح برگ گیاه نشان داد، مدل تجربی طراحی شده کارایی بالایی در شبیهسازی عملکرد موسیر در شرایط پتانسیل داشت که برای صفات مورد بررسی دارای مجذور میانگین مربعات از 10 تا 37 درصد بود.
زهرا کریمیان علی تهرانی فر
با توجه به گسترش شهرنشینی و رشد صعودی جمعیت، ایجاد فضاهای سبز مطلوب و کافی از منظر بهبود ریز اقلیم و آسایش دمایی افراد بویژه در مناطق گرم ضروری است. به این منظور آزمایشاتی طی گرم ترین دوره سال 1390 در برخی مناطق شهر مشهد انجام شد و داده های مختلف اقلیمی، گیاهی و ساختمانی برداشت و در آزمایشات مستقل با کمک دو مدل نرم افزاری ریمن و ان وای مت جهت ارزیابی و شبیه سازی اثرات پوشش گیاهی بر تغییرات ریزاقلیم شهری و آسایش دمایی افراد مورد استفاده قرار گرفت. همچنین در آزمایش مستقل دیگری دما و رطوبت نسبی حاصل از سایه دو گونه درختی اقاقیا و کاج به ترتیب به عنوان شاخص یک گیاه پهن برگ و سوزنی برگ با سایه حاصل از ابر مقایسه شدند. خروجی های مدل ریمن نشان داد سایت های مختلف شهری، با توجه به درصد پوشش گیاهی، تفاوت چشمگیری از نظر آسایش دمایی افراد در رده های سنی و جنسی مختلف و برخی عوامل ریزاقلیمی دارند. در بخش دیگری از آزمایشات، خروجی های مدل ان وای مت نشان داد که مناطق ارزیابی شده با این مدل به استثنای پارک ملت در محدوده تنش گرمایی بسیار شدید قرار گرفته اند. همچنین سایت های شبیه سازی شده با این مدل، علی رغم اختلاف اندک در دما و رطوبت نسبی، شاخص آسایش دمایی بسیار بالایی داشتند و بنابراین در محدوده تنش گرمایی بسیار شدید قرار گرفته بودند. بخش دیگر آزمایشات نشان داد اگر چه گونه اقاقیا (پهن برگ) در مقایسه با گونه کاج (سوزنی برگ) و فضای باز منجر به تغییرات معنی دار ریز اقلیمی از نظر کاهش دما و افزایش رطوبت شده است، اما درختان اقاقیا و کاج در مقایسه با حضور ابر مشابهت ریز اقلیمی ندارند. به طور کلی می توان نتیجه گرفت در شهر بزرگی چون مشهد با تابستان های بسیار گرم، تاثیر فضای سبز بر بهبود آسایش دمایی و تغییرات ریز اقلیمی حدودا در سطح کمتر از 30 درصد بسیار محدود بوده و برای تغییر محسوس آسایش دمایی و ریز اقلیم، نیاز به سطوح بالاتر پوشش گیاهی نظیر جنگل های شهری می باشد.
زهره امینی مهدی پارسا
به منظور بررسی اثر کود نیتروژن و رژیم آبیاری بر عملکرد، اجزای عملکرد و رابطه منبع – مخزن در نخود رقم (ilc 482)، آزمایشی در سال 1391 به صورت کرت های دو بار خرد شده با طرح پایه بلوک¬های کامل تصادفی در سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد اجرا گردید. کود نیتروژن شامل سه سطح 30، 75 و 150 کیلوگرم در هکتار به عنوان عامل اصلی، تیمار آبیاری شامل آبیاری کامل، آبیاری تکمیلی در مرحله گلدهی و آبیاری تکمیلی در مراحل گلدهی و غلاف دهی به عنوان عامل فرعی در نظر گرفته شد. تیمارهای برگ زدایی و غلاف زدایی نیز به عنوان عامل فرعی-فرعی به صورت دو آزمایش جدا از هم اعمال شد. برگ زدایی در پنج سطح صفر، 25،50، 75 و 100 درصد و غلاف زدایی در چهار سطح صفر، 25، 50 و 75 درصد انجام شد. وزن خشک برگ و ساقه ، عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک ،تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در بوته و وزن صد دانه اندازه گیری شدند. در هر دو آزمایش، تیمار 150 کیلوگرم نیتروژن باعث بهبود اکثر صفات فوق شد. این تیمار با عملکرد 126 و 136 گرم دانه در متر مربع به ترتیب در آزمایش برگ زدایی و غلاف زدایی بیش ترین میزان عملکرد را تولید کرد. بیش ترین شاخص برداشت نیز به تیمار 30 کیلوگرم نیتروژن تعلق داشت. هم چنین در هر دو آزمایش تیمار آبیار در مراحل گلدهی و غلاف دهی با متوسط عملکرد دانه 147 گرم در متر مربع نسبت به دو سطح دیگر آبیاری برتری داشت. بالاترین شاخص برداشت نیز با میزان 40 درصد به همین سطح آبیاری تعلق داشت. در آزمایش برگ زدایی بیش ترین عملکرد بیولوژیک از تیمار های 150 کیلوگرم نیتروژن (4/413 گرم در متر مربع) و آبیاری کامل (7/415 گرم در متر مربع) بدست آمد. در آزمایش غلاف زدایی نیز بیش ترین عملکرد بیولوژیک با 425 گرم و 472 گرم در متر مربع به همین تیمارها تعلق داشت. برگ زدایی و غلاف زدایی اکثر صفات مورد بررسی را به طور معنی داری کاهش دادند. برگ زدایی کامل و 75 درصد غلاف زدایی، عملکرد دانه را به ترتیب 54 و 56 درصد و عملکرد بیولوژیک را 42 و 30 درصد نسبت به شاهد کاهش دادند. کمترین شاخص برداشت نیز به تیمار برگ زدایی کامل و 75 درصد غلاف زدایی تعلق داشت. با افزایش مقدار کود نیتروژن مصرفی، اثرات منفی ناشی از برگ زدایی در برخی صفات مانند تعداد دانه، تعداد غلاف و وزن برگ بهبود یافت. همچنین مقدار بالای نیتروژن (150 کیلوگرم)، توانایی گیاه را در جهت جبران غلاف های از دست داده تا حدی بهبود بخشید، در نتیجه تعداد غلاف در بوته در این سطح نیتروژن کمتر تحت تاثیر غلاف زدایی قرار گرفت.
فهیمه سادات شیردل امین علیزاده
در این تحقیق داده های مدل گردش عمومی جو hadcm3 و gfcm21 با استفاده از مدل lars-wg5 طبق سناریوهای a1b و a2 تأیید شده ipcc ریز مقیاس شده و مقادیر روزانه بارش، دمای کمینه، دمای بیشینه و ساعت آفتابی استان خراسان رضوی در دوره 2030-2011 شبیه سازی شد. سپس میانگین سالانه پارامترهای بارندگی و تبخیر تعرق پتانسیل برای محاسبه شاخص خشکی یونیپ (unep) برآورد گردید. برای محاسبه شاخص خشکی دوره پایه، از روش پرستلی تیلور برای برآورد تبخیر تعرق پتانسیل استفاده شد و کلاس خطر بیابان¬زائی ایستگاه¬های مورد مطالعه مشخص گردید. نتایج حاکی از آن است که مدل hadcm3 تحت دو سناریو برآورد بیشتری از تغییرات شاخص خشکی را نشان می¬دهد و مدل gfcm21 تحت سناریوی a1b، شاخص خشکی را با تغییرات کمتری برآورد کرده است. اقلیم ایستگاه¬های مشهد، کاشمر، سرخس، سبزوار، گلمکان و تربت¬حیدریه نیمه¬خشک بوده و در کلاس بیابان¬زایی شدید قرار خواهند گرفت و ایستگاه گناباد تحت مدل hadcm3 به سمت نیمه¬خشک شدن اقلیمی پیش خواهد رفت. جهت بررسی تغییرات رخ داده در گسترش مکانی اقلیم های خشک ونیمه¬خشک خراسان رضوی پهنه بندی براساس شاخص مورد مطالعه صورت گرفت. نتایج نشان داد که اکثر گستره خراسان رضوی شاهد افزایش در شاخص زیست¬اقلیمی یونیپ بوده است و اقلیم استان در دو دهه آتی تمایل به سمت نیمه¬خشک شدن اقلیمی دارد. نتایج حاکی از آن است که گسترش مکانی اقلیم نیمه¬خشک در قسمت¬های شمال، شمال شرق و مرکزی استان می¬باشد و قسمت¬های جنوبی استان با شدت و گسترش کمتری شاهد گسترش اقلیم نیمه¬خشک است و از پتانسیل بیابان¬زائی بسیارشدیدی برخوردار است.
رستم یزدانی بیوکی محمد بنایان اول
به منظور بررسی اثرات کود اوره و آزوکمپوست در چین های مختلف بر گیاه دارویی مرزنجوش وحشی، آزمایشی به صورت فاکتوریل اسپلیت پلات در قالب طرح پایه بلوک کامل تصادفی در سه تکرار در دو منطقه یزد و مشهد در سال زراعی 92-1391 انجام شد. چهار سطح کود اوره (u) و چهار سطح کود آزوکمپوست (a) (جهت تأمین مقادیر صفر، 40، 80 و 120 کیلوگرم نیتروژن در هکتار از هر کود) به عنوان عامل های اصلی و چین (چین اول در تیرماه و چین دوم در مهرماه) به عنوان عامل فرعی در نظر گرفته شدند. در این تحقیق برخی ویژگی های رشدی، عملکرد و اجزای عملکرد مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج تجزیه مرکب نشان داد که اثرات کودهای اوره و آزوکمپوست بر تمامی صفات اندازه گیری شده به جز شاخص برداشت، درصد اسانس و ترکیبات اسانس معنی دار بودند (05/0p<). گیاهان تیمار شده با u1a2 (به ترتیب سطح 40 و 80 کیلوگرم در هکتار نیتروژن خالص اوره و آزوکمپوست) و u1a3 (به ترتیب سطح 40 و 120 کیلوگرم در هکتار نیتروژن خالص اوره و آزوکمپوست) در تمامی ویژگی های کمی مورد ارزیابی به جز درصد نیتروژن گیاه دارای بیش ترین و گیاهان تیمار شاهد از کمترین مقادیر برخوردار بودند. مصرف کودهای آلی و شیمیایی سبب افزایش کارایی مصرف نور و کاهش کارایی استفاده از نیتروژن در هر دو منطقه شد. آنالیز (gc) و (gc/ms) حاکی از استخراج 44 و 50 ترکیب اسانس در چین اول به ترتیب در منطقه مشهد و یزد و 44 ترکیب در چین دوم در هر دو منطقه بود. ترکیب های تیمول، 4- ترپینئول، آلفا-ترپینن، سابینن و ترانس سابینن هیدرات با بیش از 70 و 60 درصد به ترتیب در چین اول و دوم به عنوان ترکیبات عمده اسانس مرزنجوش در هر دو منطقه بودند. به طورکلی نتایج حاکی از آن بود که در مقایسه کاربرد کودهای اوره و آزوکمپوست برای تأمین مقادیر یکسان نیتروژن موردنیاز مرزنجوش، کاربرد آزوکمپوست سبب عملکرد اقتصادی (برگ و گل خشک)، کارایی مصرف نور و کارایی مصرف نیتروژن بالاتری نسبت به اوره شد. لذا به نظر می رسد استفاده از کود آلی آزوکمپوست نسبت به اوره ازلحاظ اقتصادی توجیه پذیر باشد.
سعید کامل ارومیه رضا ولی زاده
جهت تعیین سطح مناسب مصرف کربوهیدرات های غیر الیافی (nfc) و اثر آن بر ماده خشک مصرفی، تولید و ترکیبات شیر، قابلیت هضم ظاهری ترکیبات خوراک، فراسنجه های شکمبه ای، وزن بدن، متابولیت های خون و تعادل نیتروژن تعداد 8 رأس گاو شیری هلشتاین با چند شکم زایش و میانگین روزهای شیردهی 28±107 و وزن 68±644 کیلوگرم در یک قالب طرح مربع لاتین 4×4 تکرار شده با دوره های آزمایش 21 روزه مورد استفاده قرار گرفت. تیمارهای آزمایش به ترتیب شامل 33، 36، 39 و 42% nfc در ماده خشک جیره با پروتئین خام 5/17% بود. بر اساس نتایج بدست آمده، افزایش مقدار nfc به طور معنی داری باعث افزایش ماده خشک مصرفی (05/0p<) و کاهش ماده خشک مدفوع (01/0p<) شد.nfc اثر معنی داری بر قابلیت هضم ظاهری ndf و adf نداشت. اما قابلیت هضم ظاهری پروتئین خام، چربی خام، nfc، ماده خشک و ماده آلی تحت تأثیر سطح nfc قرار گرفت (05/0p<) و به جزء قابلیت هضم ظاهری چربی خام که با افزایش سطح nfc روند خاصی را نشان نداد سایر پارامترها افزایش پیدا کرد. ph شکمبه تحت تأثیر سطح nfc قرار نگرفت. با افزایش سطح nfc نیتروژن آمونیاکی به طور معنی داری کاهش یافت (05/0p<). افزایش سطح nfc به طور معنی داری بر تولید شیر، درصد پروتئین، چربی، لاکتوز، کیلوگرم مواد جامد شیر، کیلوگرم مواد جامد بدون چربی، راندمان تولید شیر و راندمان نیتروژن تولید شده در شیر، اثر معنی دار داشت (05/0p<) و (01/0p<). به طور کلی افزایش مقدار nfc منجر به عملکرد بهتر در تولید و ترکیبات شیر شد. سطح کربوهیدرات های غیر الیافی تنها بر کلسترول سرم خون تأثیر داشت و با افزایش آن ها کاهش پیدا کرد (01/0p<). اگرچه افزایش nfc بر ادرار و مدفوع مرطوب تأثیر معنی داری نداشت اما با افزایش nfc، افزایش یافت. تنها میزان مدفوع خشک تحت تأثیر سطح nfc قرار گرفت و رابطه عکس با آن داشت (01/0p<). افزایش nfc تأثیری بر مشتقات پورینی نداشت با این حال منجر به افزایش تولید نیتروژن میکروبی شد. افزایش سطح کربوهیدرات غیر الیافی به طور معنی داری منجر به افزایش مصرف نیتروژن و افزایش ترشح نیتروژن در شیر شد (01/0p<) همچنین باعث کاهش دفع نیتروژن از طریق مدفوع شد (05/0p<). مجموع نیتروژن دفع شده از ادرار و مدفوع و دفع شده از طریق ادرار، تحت تأثیر سطح nfc قرار نگرفت. افزایش سطح nfc به طور معنی داری منجر به کاهش نیتروژن اوره ای شیر (01/0p<) و پلاسمای خون (05/0p<) شد. به طور کلی نتایج نشان داد افزایش سطح nfc در جیره گاوهای شیری منجر به بهبود عملکرد آن ها شد. به نظر می رسد جیره های گاوهای شیری در اوایل شیردهی باید حاوی بیش از 36 درصد nfc در ماده خشک باشد. همچنین مدلی جهت ورود اثر nfc بر متابولیسم نیتروژن در گاوهای شیری که بر اساس میزان نیتروژن و nfc مصرفی در روز، بتواند میزان نیتروژن خروجی از شیر، ادرار و مدفوع را برآورد کند، توسعه یافت. علاوه بر آن، مدل کبریب و همکاران (2002) نیز مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج حاصل از ارزیابی مدل کبریب و همکاران نشان داد، پیش بینی های مدل تنها در مجموع نیتروژن دفع شده از ادرار و مدفوع تطابق مناسبی با مشاهدات داشت. پیش بینی های حاصل از نیتروژن مترشحه در شیر و دفع شده از ادرار بیش از مشاهدات بود و نیتروژن دفع شده از مدفوع کمتر از مشاهدات بود. با این وجود اگر چه میزان نزدیکی پیش بینی ها به مشاهدات بالا نبود، اما پیش بینی های حاصل از این آزمایش و آزمایش فیروزی (1392) با پیش بینی های کبریب و همکاران (2002) در یک راستا بود. نتایج حاصل از ارزیابی مدل ایجاد شده در این آزمایش نشان داد، به طور کلی تطابق پیش بینی ها بهتر از نتایج بدست آمده از مدل کبریب و همکاران بود. به نظر می رسد پیش بینی های مدل ایجاد شده در این آزمایش به مشاهدات نزدیکتر بوده و قابلیت اطمینان به آن بالاتر است.
حسین حمامی مهدی پارسا
امروزه یکی از اجزای بسیار مهم تولید در اکوسیستم های زراعی علف کش ها می باشند. با توجه به افزایش جمعیت و در نتیجه افزایش نیاز به تولید غذا به نظر می رسد وابستگی به این ترکیبات در آینده افزایش می یابد. بهینه سازی کارایی علف کش ها می تواند ضامن تولید غذا و کاهش اثرات زیست محیطی مخرب ناشی از کاربرد آنها باشد. به منظور بررسی جنبه های مختلف کاربرد روغن های گیاهی به عنوان ماده افزودنی شش طرح آزمایشی به ترتیب جهت بررسی اثر روغن های گیاهی بر کارایی کنترلی ستوکسیدیم، کشش سطحی آب مقطر و محلول ستوکسیدیم، مقاومت به باران شویی، تجزیه نوری بر روی سطح برگ، تجزیه نوری محلول آبی ستوکسیدیم و تغییر فلورسنس کلروفیل در سال های 1390 تا 1392 در پارک علم و فناوری مشهد، گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد و پژوهشکده بوعلی انجام شد. نتایج نشان داد که روغن های منداب، زیتون، سویا، ذرت، آفتابگردان، کلزا، کنجد، کرچک و پنبه دانه به ترتیب 03/4، 46/3، 15/3، 93/2، 75/2، 08/2، 98/1، 79/1 و 25/1 برابر کارایی ستوکسیدیم را در مقایسه با تیمار بدون روغن افزایش دادند. کاربرد روغن های گیاهی به استثنای روغن کرچک منجر به کاهش کشش سطحی آب مقطر شد. در حالی که نتایج تاثیر روغن های گیاهی بر کشش سطحی محلول علف کش ستوکسیدیم نشان داد که تمامی تیمارها به طور معنی داری موجب کاهش کشش سطحی شدند. تمامی روغن ها باعث بهبود مقاومت به باران شویی شدند. اثر روغن های گیاهی تا تیمار بارندگی 60 دقیقه پس از کاربرد علف کش دارای اختلاف معنی داری بودند در حالی که تیمارهای بارندگی 120 و 240 دقیقه پس از کاربرد اختلاف معنی داری با تیمارهای بدون بارندگی نداشتند. نتایج آزمایش تجزیه نوری بر روی سطح برگ نشان داد که تمامی روغن ها باعث کاهش تجزیه نوری شدند. اثر روغن های گیاهی تا تیمار نور شبیه سازی شده 60 دقیقه پس از کاربرد علف کش دارای اختلاف معنی داری بودند در حالی که تیمارهای نور شبیه سازی شده 120 و 240 دقیقه پس از کاربرد اختلاف معنی داری با تیمارهای بدون نور نداشتند. نتایج آزمایش تجزیه نوری محلول ستوکسیدیم در حضور روغن های گیاهی نشان داد که روغن های منداب، زیتون، سویا، ذرت، آفتابگردان، کلزا و کنجد تجزیه ستوکسیدیم را به ترتیب 74/4، 38/2، 81/1، 75/1، 52/1، 28/1 و 11/1 برابر افزایش داده و روغن های کرچک و پنبه دانه تجزیه ستوکسیدیم را به ترتیب 39/1 و 18/1 برابر افزایش دادند. از این رو به نظر می رسد کاربرد روغن های گیاهی از یک سو باعث افزایش کارایی کنترلی ستوکسیدیم شده و از سوی دیگر منجر به افزایش تجزیه ستوکسیدیم در محیط می شود. نتایج آزمایش فلورسنس کلروفیل نشان داد که حداکثر کارایی کوانتومی فتوسیستم دو (fv/fm)، تغییرات نسبی فلورسنس در مرحلهj (fvj) و مساحت بین منحنی کاتسکی و fm (area) 11 روز پس از پاشش علف کش ستوکسیدیم در تمامی تیمارهای مورد بررسی کاهش یافت. کلید واژه ها: تجزیه نوری، روغن های گیاهی، ستوکسیدیم، فلورسنس کلروفیل، مقاومت به باران شویی.
رضا امیری ده احمدی مهدی پارسا
آنالیز خلاء عملکرد راهکاری مفید برای اولویت بندی تحقیقات و پژوهش های کشاورزی است که هدف آن کاهش موانع تولید است. به منظور بررسی راهکارهایی برای افزایش عملکرد نخود، مدل ssm-chickpea برای شرایط آب و هوایی خراسان رضوی واسنجی و اعتبارسنجی شد. سپس عملکرد پتانسیل، کارایی مصرف آب و خلاء عملکرد برای 12 منطقه تحت کشت نخود بررسی شدند. جهت واسنجی مدل، آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در چهار تکرار در مزرعه دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال 91-90 اجرا شد. ژنوتیپ مورداستفاده ilc482 بود. سطوح آبیاری در سه سطح ( آبیاری کامل، آبیاری در مرحله گل دهی و آبیاری در مراحل گل دهی و غلاف دهی) بود. علاوه بر آزمایش مذکور، داده های سایر منابع برای تعیین اعتبار مدل استفاده شدند. نتایج ارزیابی مدل نشان داد که این مدل قابلیت خوبی در تخمین عملکرد نخود در شرایط پتانسیل و محدودیت آب دارد (به ترتیب با ریشه میانگین مربعات خطای 127 و 110 کیلوگرم در هکتار). نتایج اجرای مدل در شرایط آبیاری کامل و تاریخ های کاشت (30 بهمن، 25 اسفند، 15 فروردین و 1 اردیبهشت) نشان داد که بیشترین و کمترین عملکرد پتانسیل آبی در تایباد و مشهد به ترتیب با متوسط عملکرد 2736 و 2306 کیلوگرم در هکتار در تاریخ کاشت 30 بهمن قابل حصول است. بیشترین و کمترین عملکرد پتانسیل دیم نیز در قوچان و تایباد به ترتیب با 1300 و 620 کیلوگرم در هکتار در تاریخ کاشت 30 بهمن بدست آمد. به طور کلی در تاریخ های کاشت بهینه، بیشترین و کمترین عملکرد در کلیه سطوح آبیاری تکمیلی و دیم به ترتیب در قوچان و تایباد بدست آمد. بیشترین و کمترین عملکرد در آبیاری تکمیلی در مراحل گلدهی و غلاف دهی مربوط به قوچان و تایباد به ترتیب با 1941 و 1300 کیلوگرم در هکتار بود. در اکثر شهرستان های مورد مطالعه (به جز شهرستان های گناباد، تربت جام و تایباد)، کارایی مصرف آب در سطح آبیاری تکمیلی در مرحله گل دهی بهترین وضعیت را داشت. همچنین بیشترین و کمترین خلاء عملکرد ناشی از اختلاف عملکرد پتانسیل آبی با سطوح مختلف آبیاری تکمیلی به ترتیب در تایباد و مشهد مشاهده شد. به طور کلی نتایج نشان داد که آبیاری در مراحل گل دهی و غلاف دهی به همراه تاریخ کاشت 30 بهمن علاوه بر این که خلاء عملکرد را کاهش می دهد (کمترین مقدار خلاء عملکرد در مشهد با 426 کیلوگرم در هکتار) منجر به افزایش کارایی مصرف آب نیز می شود که راهکاری مفید در مناطق تحت کشت دیم روبه رو با کمبود بارندگی و رطوبت می باشد.
ارمغان کوثری مقدم حسن عاقل
از آن جایی که هزینه ی استفاده از ماشین های کشاورزی، بخش عمده ی هزینه های تولید در بخش کشاورزی را تشکیل می دهد، مدیریت صحیح آن ها به منظور افزایش سودآوری امری ضروری است. این هزینه ها غالباً در سه بخش هزینه های ثابت، متغیر و به موقع نبودن تقسیم بندی می شوند. یکی از عوامل مهم در هزینه های به موقع نبودن، تعداد روزهای کاری است که نشان دهنده ی زمان موجود برای انجام عملیات ماشین های کشاورزی می باشد. در این پژوهش، مدل شبیه سازی به منظور محاسبه ی رطوبت خاک در مزرعه تهیه شده است. مدل به دست آمده تعداد روز کاری برای انجام عملیات خاک ورزی ثانویه و کاشت را در پاییز پیش بینی می کند. این مدل تابعی از شرایط آب و هوایی مانند بارندگی و تبخیر و خصوصیات لایه ی 25 سانتی متری بالای خاک می باشد. برای اعتبارسنجی از داده های هشت ساله ی عملیات خاک ورزی ثانویه و کاشت مزرعه ی تحقیقاتی دانشکده ی کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد استفاده شد. معیار کارپذیری خاک رطوبت کمتر یا مساوی 85 درصد حد ظرفیت زراعی خاک و بارندگی روزانه ی کم تر از چهار میلی متر در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که سازگاری خوبی میان خروجی مدل در مقایسه با واقعیت وجود داشته است. تعداد روز کاری برای عملیات خاک ورزی ثانویه و کاشت پاییزه در مزرعه ی دانشکده ی کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد با احتمال 50، 80 و 90 درصد به طور میانگین برای دوره های ده روزه مهرماه به ترتیب 9/94، 9/21 و 8/57 روز، آبان ماه، 9/77، 8/02 و 6/41 روز و برای آذرماه، 9/68، 7/48 و 5/24 روز به دست آمد. در قسمت بعد، یک مدل با استفاده از شبیه سازی پیشامد گسسته به کمک زبان شبیه سازی ارنا برای عملیات خاک ورزی ثانویه و کاشت ایجاد شد. هشت مجموعه از ماشین های کشاورزی در یک مزرعه 50 هکتاری مورد ارزیابی قرار گرفت. هزینه های ماشین های کشاورزی (هزینه های ثابت، متغیر و به موقع نبودن) برای این مجموعه ها مبتنی بر وضعیت روزانه ی خاک (روش کار روزانه) در طول 21 سال محاسبه شد و نتایج با روش دیگر مبتنی بر فرمول های جامعه مهندسان کشاورزی امریکا (روش کار میانگین) مقایسه گردید. مدت زمان مورد نیاز برای تکمیل عملیات برای هر مجموعه، خروجی مدل بوده است. اعتبار مدل با داده های مشاهده شده از مزرعه ی تحقیقاتی دانشکده ی کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در طول سال های 1381 تا 1389 مورد ارزیابی قرار گرفت. اختلاف معنی داری میان داده های شبیه سازی شده و مشاهده شده در سطح احتمال 5 درصد وجود نداشت.
فرامرز نظری مقدم محمد بنایان اول
به منظور بررسی شاخص¬های رشد، عملکرد و اجزای عملکرد کشت مخلوط شاهدانه و ماش تحت شرایط آب و هوایی مشهد، آزمایشی در قالب طرح بلوک¬های کامل تصادفی با 3 تکرار و 9 تیمار در سال 93-1392 انجام شد. تیمارهای این آزمایش شامل : کشت خالص (کشت خالص ماش وکشت خالص شاهدانه)، کشت مخلوط جایگزینی (25 ? شاهدانه + 75? ماش، 50? شاهدانه + 50? ماش و 75? شاهدانه + 25? ماش) و کشت مخلوط افزایشی(100? ماش + 25? شاهدانه، 25% ماش + 100% شاهدانه، 100? ماش + 50% شاهدانه و50% ماش + 100% شاهدانه) بود. نتایج نشان داد که عملکرد و اجزای عملکرد شاهدانه و ماش به طور معنی¬داری تحت تاثیر تیمار¬های مورد بررسی قرار گرفتند. بیشترین میزان عملکرد شاهدانه در نسبت کشت مخلوط 100% ماش + 50% شاهدانه 1995 کیلوگرم در هکتار و در مورد ماش، در کشت خالص 2542 کیلوگرم در هکتار مشاهده شد. بیشترین مقادیر تجمع ماده خشک (tdm) شاهدانه 8/1421 گرم در مترمربع از تیمار 100% ماش + 50% شاهدانه حاصل شد. بیشترین میزان سرعت رشد محصول (cgr) شاهدانه در تیمار 100% ماش + 50% شاهدانه 52 گرم بر مترمربع در روز به دست آمد. بالا ترین میزان سرعت رشد نسبی (rgr) شاهدانه 15/0 گرم بر گرم در روز در تیمار 100% ماش + 50% مشاهده شد و کشت مخلوط تاثیر مثبتی بر شاخص های رشد شاهدانه داشت. نسبت برابری زمین(ler) در تمامی تیمار¬های کشت مخلوط بیشتر از یک بود و بالاترین میزان آن در تیمار کشت مخلوط 100% ماش + 50% شاهدانه 77/1 به دست آمد. به طورکلی با توجه به ler جزئی شاهدانه و ler جزئی ماش می¬توان نتیجه گرفت که شاهدانه گیاه غالب بود.
خدیجه پویانسب محمد بنایان اول
نوسانات عملکرد، ناشی از تفاوتها در سطح نهاده، پیشرفت های کشاورزی و همچنین شرایط محیطی خاک و اقلیم است.این پژوهش به منظورمطالعه نوسانات عملکرد گندم و لوبیا در 6 شهرستان خراسان رضوی از پارامترهای اقلیمی (بارش و دما) برای دوره آماری 17 ساله از سال 1372 تا 1388 استفاده شد. در این مطالعه جهت بررسی نوسانات زمانی عملکرد از روش سری های زمانی وآزمون من کندال و جهت بررسی نوسانات عملکرد دو گیاه گندم و لوبیا در بعد مکان از دو روش وزن دهی عکس فاصله و کریجینگ استفاده شد. نتایج نشان داد که تغییرات عملکرد گندم محصولات زراعی تحت تاثیر متغیر های آب و هوایی است که 32 تا 77 درصد از تغییرات عملکرد را می توان با این متغییرهای اقلیمی توصیف کرد. تغییرات عملکرد لوبیا با متغیرهای آب و هوایی فقط با مشهد را بطه رگرسیونی داشت وبقیه شهرها هیچ رابطه رگرسیونی با پارامترهای اقلیمی نداشتند. با آزمون منکندال با سطح معنی داری 95% عملکرد گندم در شهرهای مشهد، نیشابور و تربت حیدریه دارای روند مثبت و عملکرد لوبیا در شهرهای مشهد و تربت حیدریه دارای روند منفی است و بقیه شهرها روند خاصی را نشان ندادند.از بعد مکانی در سال1388 عملکرد گندم از شرق به سمت غرب کاهش یافته است و عملکرد لوبیا مرکز خراسان رضوی (تربت حیدریه) بالاترین عملکرد را دارا بود. برای ارزیابی روشها ابتدا با استفاده از شاخص میانگین بایاس میزان خطای داده های برآورد شده محاسبه شد. نتایج حاصل نشان داد که از نظر دقت فضایی کریجینگ بهتر از وزن دهی عکس فاصله است.
فریبا آرمون محمد بنایان اول
به¬منظور بررسی تاثیر سطوح مختلف کود نیتروژن بر شاخص¬های رشدی، کارایی مصرف آب و عملکرد کمی و کیفی و اجزای آن در گیاه کدو¬تخم¬کاغذی (cucurbita pepo l.) آزمایشی بصورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک¬های کامل تصادفی با سه تیمار و سه تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال زراعی 92-1391 اجرا شد. تیمارهای آزمایش شامل: کود نیتروژن (به شکل اوره) در سه سطح 50، 150 و 250 کیلوگرم در هکتار بودند. نتایج آزمایش نشان داد که بیشترین میانگین شاخص سطح برگ، وزن خشک و سرعت رشد محصول در بین سطوح نیتروژن، در سطح 250 کیلوگرم در هکتار و بیشترین میانگین سرعت رشد نسبی و سرعت جذب خالص در سطح 150 و 250 کیلوگرم در هکتار حاصل شد. در بین سطوح نیتروژن، بالاترین میزان کارایی مصرف آب در سطح 250 کیلوگرم در هکتار بدست آمد. اثر سطوح کود نیتروژن بر عملکرد میوه و دانه، عملکرد روغن، تعداد میوه درهکتار، وزن دانه در میوه و وزن هزار دانه معنی¬دار بوده درحالی که بر درصد روغن و تعداد دانه در میوه تاثیر معنی¬داری نداشت. مقایسه میانگین سطوح نیتروژن حاکی از این بود که میزان 150 کیلوگرم در هکتار منجر به دستیابی بیشترین عملکرد میوه، عملکرد دانه و عملکرد روغن گردید.
وحید مداح افشین سلطانی
هدف اول این مطالعه توصیف یک مدل برای گیاه گندم (ssm)، تعیین ضرایب ژنتیکی ارقام گندم مورد کشت در گرگان برای مدل و ارایه نتایج حاصل از ارزیابی آن بود. بعد از برآورد پارامترهای ژنتیکی، مدل با استفاده از داده¬های مستقل مورد آزمایش قرار گرفت و نتایج حاکی از کارایی قابل قبول آن برای جنبه¬های مهم گیاه زراعی در مقابل آزمایشات مشاهده شده شامل روز تا گرده افشانی (4/5%cv=، 98/0r=) و رسیدگی (5/6%cv=، 96/0r=¬)، شاخص سطح برگ (11/8%cv=، 8/0r=¬)، ماده خشک کل در گرده افشانی (9/3%cv=، 72/0r=¬)، ماده خشک کل در رسیدگی (9/5%cv=، 82/0r=¬) و عملکرد دانه (8/4%cv=، 89/0r=¬) بود. سپس از خروجی دو مدل گردش عمومی hadgem1 و ipslcm4 تحت دو سناریوی a1b و a2 با استفاده از نرم افزار lars-wg برای سه دوره زمانی 2020، 2055 و 2090 برای پیشبینی تولید عملکرد دانه گندم آبی و دیم به عنوان داده های اقلیمی در مدل ssm برای گرگان و سناریوی a1b توسط دو مدل مذکور برای سال های 2050 و 2090 برای سایر ایستگاه های استان گلستان استفاده شد. بیشترین مقدار عملکرد آبی گندم برای گرگان برابر با 5/684 گرم بر متر مربع بود که توسط مدل ipslcm4 تحت سناریوی a2 برای سال 2090 بود که مقدار کاهش 9/2 درصدی در عملکرد دانه نشان داد. کمترین مقدار عملکرد دانه گندم آبی نیز مربوط به مدل ipsclm4 برای سال 2020 تحت سناریوی a2 و برابر با 620/87 گرم بر متر مربع بود که مقدار 0/78- کاهش در عملکرد را نشان داد. نتایج مقایسه عملکرد گندم دیم نشان داد که بیشترین مقدار عملکرد گندم دیم در سال 2090 توسط مدل ipsclm4 تحت سناریوی a2 اتفاق خواهد افتاد و مقدار آن 7/547 گرم بر متر مربع خواهد بود که بیان کننده 82/56 درصد افزایش در مقدار عملکرد است. در تمام حالات مقدار تغییر عملکرد گندم در شرایط تغییر اقلیم یافته آینده برای کشت دیم در مقابل تغییر عملکرد گندم آبی مثبت بود. تغییر در مقدار عملکرد گندم دیم پیش بینی شده توسط مدل hadgem1 تحت دو سناریوی a1b و a2 38/43 و 54/33 درصد در دوره زمانی 2055 بود. میزان تغییر عملکرد برای مدل ipslcm4 در همین شرایط برابر با 27/2،28/2 و 62/51 درصد تحت سناریوی a1b و 17، 36/5 و 82/56 درصد تحت سناریوی a2 به ترتیب برای دوره های زمانی 2020، 2055 و 2090 بود. مقدار تغییر در عملکرد گندم دیم در شرایط تغییر اقلیم یافته آینده گرگان 2/17 تا 56/82 درصد است که این مقدار برای سال 2090 بیشترین مقدار تغییر را داشت. مقدار متوسط عملکرد پیش بینی شده آبی گندم استان برای سال¬های 2050 به ترتیب برابر با 897/43 و 898/39 گرم بر متر مربع برای مدل hadgem و ipsclm4 و 84/943 گرم بر متر مربع برای مدل ipsclm4 برای سال 2090 بود. همچنین مقدار متوسط عملکرد پیش بینی شده دیم گندم نیز برای سال-های 2050 به ترتیب برابر با 425/94 و¬415/30 گرم بر متر مربع برای مدل hadgem و ipsclm4 و 484/46 گرم بر متر مربع برای مدل ipsclm4 برای سال 2090 بود.
امید آرمندپیشه حمیدرضا خزاعی
ایران کشوری مستعد به خشکی و خشکسالی است و میزان خسارت وارده در اثر این خطر طبیعی رو به افزایش است. کمبود آب و خشکسالی از بزرگترین چالش هایی می باشند که توسعه کشاورزی کشور در حال و آینده با آن مواجه خواهد بود. در این مقاله الگو های خشکسالی در استان خراسان برای دوره زمانی 1390-1362 بررسی شد. شرایط خشکسالی با استفاده از نوسان عملکرد گندم دیم به عنوان یک شاخص منعکس کننده شرایط و الگوهای اقلیمی است از منظر کشاورزی مورد استفاده قرار گرفت. از تلفیق یک شاخص تنش خشکی مناسب با شرایط منطقه (شاخص نسبت گرما به بارش) و تجزیه و تحلیل زمین- مکانی برای ارزیابی توزیع مکانی و روند زمانی خشکسالی در طی سال های گذشته استفاده شد. این مطالعه تجزیه و تحلیل مکانی مشخصه های عمومی اقلیمی استان خراسان را در مقایسه با خشکسالی نسبتا شدید در سال 1379 ارائه می دهد و هم چنین به شناسایی برخی مناطق (مانند تربیت حیدریه، مشهد، کاشمر، قوچان و بشرویه) می پردازد که خشکسالی نسبتا شدید تولید محصول در آنها را با مشکل مواجه می کند. نقشه توزیع مکانی تنش خشکسالی در طول زمان برای سراسر استان خراسان تهیه شد که نشان داد مقادیر بالای hpr مربوط به مناطق گرم بود. اگرچه در سال 1379 مقادیر بالای hpr در بخش وسیع تری از استان خراسان دیده شد و مقادیر بالاتر hpr مربوط به شهرهای نهبندان و بشرویه بود. به طور کلی، الگو های زمانی در این مطالعه نشان می دهد که خشکسالی در سراسر استان خراسان با روند افزایشی همراه است. با توجه به اینکه اغلب مطالعات شبیه سازی به بررسی تغییرات آب و هوایی آینده و اثرات آن بر روی عملکرد محصولات کشاورزی می پردازد، در این مطالعه سعی شدکه با تجزیه و تحلیل انجام شده، یک روش منسجم در اختیار متخصصان محیط زیست ، هواشناسی و دیگر علاقمندان سازنده الگو های زیستی- اقلیمی در مناطق وسیع جغرافیایی فراهم شود.
فاطمه حسن زاده اول محمد بنایان اول
به منظور بررسی تأثیر وزن بنه مادری و مدیریت تغذیه از طریق مصرف کود دامی و محلول پاشی عناصر غذایی بر خصوصیات مورفولوژیکی، کیفی، عملکرد و اجزاء عملکرد گل و بنه زعفران، سه آزمایش جداگانه در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال های زراعی 92-1390 به اجرا درآمد. آزمایش اول به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با چهار سطح وزن بنه مادری (شامل گروه های وزنی 3-1/1، 5-1/3، 7-1/5 و 9-1/7 گرم) و چهار سطح کود گاوی (0، 20، 40 و 60 تن در هکتار) و در سه تکرار اجرا گردید. آزمایش دوم نیز به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با چهار سطح وزن بنه مادری (شامل گروه های وزنی 3-1/1، 5-1/3، 7-1/5 و 9-1/7 گرم) و چهار سطح محلول پاشی با محلول غذایی کامل (با غلظت های 0، 6، 8 و 10 در هزار) و در سه تکرار انجام شد. آزمایش سوم با چهار سطح کود گاوی (0، 20، 40 و 60 تن در هکتار) و چهار سطح محلول پاشی (با غلظت های 0، 6، 8 و 10 در هزار)، به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و در سه تکرار انجام گردید.
اعظم لشکری تخم مرز محمد بنایان اول
شدت کمبود منابع آبی در دشت مشهد به حدی رو به وخامت است که این منطقه در لیست مناطق مورد مطالعه ی برنامه مدیریت منابع آب در مناطق خشک و نیمه خشک یونسکو قرار گرفته است. طی سال های اخیر، تغییرات اقلیمی،کمبود منابع آبی و افزایش جمعیت شهر نشینی سطح زیر کشت و میزان تولید گیاهان زراعی از جمله غلات را در این دشت تحت تأثیر قرار داده است. لذا تحقیق حاضر به منظور ارزیابی عملکرد پتانسیل و اثرات زیست محیطی این محصولات در رابطه با تغییرات اقلیمی دشت مشهد انجام شد.
محمد بنایان اول حمید رحیمیان
افزایش عملکرد بالقوه گیاهان زراعی در گرو شناخت دقیق و صحیح فرایندهای فیزیولوژیکی و مرفولوژیکی کنترل کننده عملکرد است . بنابراین اولین قدم برای افزایش عملکرد بالقوه گیاهی زراعی، تعیین صفات فیزیولوژیکی و مرفولوژیکی است که بیشترین نقش را در تغییر عملکرد دارند. در همین راستا 6 رقم هیبرید سینگل کراس ذرت دانه ای جهت دستیابی به مبانی فیزیولوژیک افزایش علمکرد این گایه مورد مقایسه قرارگ رفتند. علاوه بر اندازه گیری الگوی تجمع ماده خشک در کل گیاه و اجزای آن، خصوصیات فیزیولوژیک و مورفولوژیک ارقام اندازه گیری و محاسبه شد خصوصیاتی که نقش عمده تری در تعیین عملکرد دارند مشخص و سپس سهم صفات عمده در تغییرات ژنتیکی عملکرد محاسبه گردید. از آنالیز آماری پت نیز برای تعیین چگونگی تغییر عملکرد با تغییر صفاتی که بیشترین سهم را در میزان عملکرد دارند استفاده گردید. عملکرد دانه حاصل ازی کشت این ارقام آنها را عملا" به دو دسته پرمحصول و کم محصول طبقه بندی نمود . ارقام پرمحصول از ابتدای رشد بیشترین سرمایه گذاری را در برگ های خود نمودند. بیشترین وزن ساقه برای کلیه ارقام در شروع گرده افشانی بدست آمد. تمامی ژنوتیپ ها بالاترین پوشش برگ سبز خود را با وجود اختلاف معنی داری بین دو دسته پرمحصول و کم محصول در هنگام گرده افشانی داشتند. گرچه ارقام ازنظر شاخص سطح برگ تفاوت معنی داری داشتند اما ازنظر شاخص وزن مخصوص برگ تفاوت ها معنی دار نبود. ژنوتیپ های پرمحصول در تمامی مراحل نمونه برداری اختلاف معنی داری را نسبت به ارقام کم محصول ازنظر سرعت رشد دارا بودند. همچنین اختلاف معنی داری ازنظر تعداد کل برگ ، تعداد برگ های بالاتر از اولین بلال، ارتفاع، قدرت منبع، شاخص برداشت بلال، قطر دانه و وزن هزار دانه بین ارقام پرمحصول و کم محصول بدست آمد. تعداد کمتر انشعابات تاج گل در ارقام پرمحصول منجر به جذب بیشتر تشعشع توسط این ارقام نسبت به ارقام کم محصول شد. ازنظر طول دوره پرشدن دانه نیز اختلاف معنی داری بین دو دسته مشاهده شد. نتایج نهایی این آزمایش نشان داد که مهمترین صفات تعیین کننده میزان عملکرد در ذرت عبارتند از شاخص تداوم سطح برگ ، شاخص برداشت بلال، قدرت منبع، وزن هزاردانه و طول دوره پرشدن دانه . افزایش کمی این صفات خصوصا" در ترکیب با سرعت بالای رشد گیاه جذب بیشتر نور، دیرپیرشدن گیاه و الگوی تخصیص بهتر منجر به دستیابی به بیشترین عملکرد می شود و بایستی به عنوان الگوهای انتخاب ژنوتیپ های مناسبب مورد نظر متخصصین اصلاح نباتات باشد.