نام پژوهشگر: جواد صالحی فدردی
زویا آبام رحمتالله فتاحی
یافتههای پژوهش نشان داد تفاوت معناداری بین کاربران حوزههای تحصیلی، مقاطع تحصیلی و جنسیت از لحاظ اهمیت نسبی معیارهای قضاوت ربط وجود ندارد. همچنین آزمون فرضیههای پژوهش نشان داد بین کاربران حوزههای تحصیلی و مقاطع تحصیلی مورد مطالعه از لحاظ میزان آشنایی و درک عناصر و اجزاء صفحات وب تفاوت معناداری وجود دارد. دانشجویان حوزه تحصیلی علوم پایه و مهندسی و نیز دانشجویان دوره دکترا نمره میانگین بالاتری در متغیر مورد مطالعه کسب نمودند اما بین دختران و پسران مورد مطالعه تفاوت معناداری مشاهده نمیشود. یافته دیگر پژوهش وجود تفاوت معنادار را بین دانشجویان دو حوزه و مقطع مورد مطالعه از لحاظ فرآیند جهتیابی نشان میدهد اما تفاوتی بین دختران و پسران دانشجو مشاهده نمیشود. در اینجا نیز میانگین نمره جهتیابی دانشجویان حوزه تحصیلی علوم پایه و مهندسی و دوره دکترا بالاتر میباشد. در همین راستا، آزمون فرضیه تفاوت در عملکرد کاربران در جستجوی مروری دو حوزه و مقطع مورد مطالعه را نیز معنادار یافت. بر اساس شاخصهای عملکرد (مدت جستجو و نمره اسمیت)، دانشجویان حوزه علوم پایه و مهندسی و مقطع دکتری عملکرد بهتری در مرور محیط فراپیوندی دارند اما مشابه با موارد قبل، این تفاوت در بین دختران و پسران معنادار نیست. افزون بر آن، با توجه به رویکرد پژوهش حاضر و نتایج به دست آمده و همچنین مطالعه متون، مدلی از فرآیند جستجوی مروری در محیط فراپیوندی پیشنهاد شده است.
مسعود مقدس زاده بزاز جواد صالحی فدردی
بر اساس اعلام سازمان بهداشت جهانی، چاقی و اضافه وزن یکی از معضلاتی است که سلامت جمعیت بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران را تهدید می کند. بررسی مطالعات پیشین نشان می دهد که عوامل شناختی، به ویژه تورش توجه، نقشی اساسی در ناکامی کسانی که به منظور کاهش وزن، تحت رژیم درمانی قرار می گیرند، ایفا می کند. همچنین، نتایج پژوهش های صورت گرفته حاکی از آن است که سبک خورد و خوراک افراد، عامل مهمی در پیش بینی میزان موفقیت آنها در رسیدن به هدف کاهش وزن است. پژوهش حاضر شامل دو مطالعه است که در مطالعه اول، رابطه بین تورش توجه، سبک های خورد و خوراک، و تعامل این دو در کسانی که تحت رژیم کاهش وزن بودند، مورد بررسی قرار گرفت؛ این افراد واجد ملاک های اختلال بالینی (پر اشتهایی روانی و بی اشتهایی روانی) نبودند. نتایج مطالعه اول حاکی از آن بود که تورش توجه خوراکی در رژیم گیرندگان، بیش از افراد عادی است و هر چه قدر نمایه توده بدنی (bmi) افراد بیشتر بود، تورش توجه آن ها برای خوراکی های پرکالری نیز بیشتر بود. همچنین، افراد چاقی که رژیم غذایی داشتند، بیشتر دارای سبک خورد و خوراک هیجانی و بازداری شده بودند. مطالعه دوم به بررسی اثربخشی نوعی مداخله شناختی رایانه ای کوتاه مدت، با هدف کاهش تورش توجه خوراکی در رژیم گیرندگان، اختصاص داشت. شرکت کنندگان (49 = n) که همگی افراد دارای رژیم غذایی به منظور کاهش وزن بودند، در سه گروه آزمایش (که تمرین را دریافت کردند)، کنترل، و درمان نما جای داده شدند و بر روی همه آن ها پیش آزمون، پس آزمون، و آزمون پیگیری انجام شد. نتایج نشان داد که "برنامه آموزش کنترل توجه خوراکی" (factp) با کاهش تورش توجه به خوراکی ها در آزمون پیگیری همراه بود. همچنین، آزمودنی های گروه آزمایش بیشتر از دو گروه دیگر در برنامه رژیم درمانی خود ماندند. به علاوه، در میان افرادی که (factp) را دریافت نمودند، کسانی که سبک خورد و خوراک هیجانی داشتند، بیش از دیگران کاهش در نمایه توده بدنی (bmi) را نشان دادند. به طور کلی، پژوهش حاضر نشان داد که تورش توجه در رفتار رژیم گیرندگان ، نقشی اساسی دارد و آموزش کنترل توجه با کاهش تورش توجه خوراکی و کاهش احتمال ترک درمان در این افراد، همراه بود. این مداخله بر سبک خورد و خوراک هیجانی بیشترین تاثیر را داشت.
جواد سیاح زاده حمیدرضا پوررضا
استفاده از صفحات وب به منظور تجارت، سرگرمی، کسب علم و ... در سال های اخیر رشد چشم گیری داشته است. با وجود مزایای فراوان، استفاده از اینترنت معایبی نیز دارد. یکی از این معایب بروز مشکلات سلامتی در کاربران می باشد که اغلب این مشکلات به خاطر استفاده مداوم و نادرست از کامپیوتر بوجود می آید. مشکلات بصری نیز جزء همین دسته از مشکلات می باشند که در صورت استفاده نادرست از نمایش گر (تنظیم نبودن ارتفاع، عدم کیفیت صفحه نمایش، عدم خوانایی متن و ...) و همچنین عوامل محیطی (تنظیم نبودن نورپردازی محیط) به وجود می آید. ما در این پایان نامه به بررسی عدم رضایت کاربر در مواجهه با اندازه متن ریز صفحات وب پرداخته ایم. در ابتدا یک بانک داده ویدیویی تهیه شده است. این بانک حاوی 76 ویدیو از 76 نفر می باشد. از این افراد در حال کار با صفحات وب شبیه سازی شده فیلم برداری شده است. نام این بانک به اختصار wesd انتخاب شده است. پس از تهیه بانک wesd، عکس العمل هایی که فرد در مواجهه با متن ریز از خود بروز می دهد بایستی شناسایی شوند که برای این منظور عکس العمل های احتمالی شامل پلک زدن، جلوآمدن به سمت نمایش گر، گشاد شدن چشم و تنگ شدن چشم به صورت دستی از این ویدیوها استخراج شده است. با آمارگیری از این عکس العمل ها، به این نتیجه می رسیم که دو عکس العملی که بیش تر از بقیه، در برابر متن ریز رخ می دهد "تغییر نرخ پلک زدن" و "جلوآمدن فرد به سمت نمایش گر" می باشد. با ارائه یک روش ارزیابی، دقت کلی تشخیص ریزی متن از روی این دو عکس العمل 5/81% به دست می آید. برای خودکارسازی تشخیص ریزی متن، دو عکس العمل پلک زدن و جلوآمدن بایستی به صورت خودکار تشخیص داده شوند و بنابراین در ادامه، دو روش برای آشکارسازی پلک زدن و آشکارسازی جلوآمدن ارائه شده است. آشکارساز پلک زنی پیشنهادی بر اساس انطباق الگوی آنلاین با کمک معیار ssd عمل تشخیص را انجام می دهد. از خصوصیات این آشکارساز پلک زنی، مقاومت در برابر حرکات فرد می باشد که به خاطر آستانه های وفقی چشم باز و چشم بسته می باشد. از دیگر نقاط قوت این آشکارساز، بالارفتن دقت آن با ارائه ویژگی جدید "نسبت ارتفاع قله اوج منحنی عدم شباهت به همسایه ها" می باشد. دقت تشخیص این آشکارساز پس از تست بر روی بانک wesd 89/97% و با تست بر روی بانک zju برابر 03/96% بدست آمده است. تشخیص خودکار جلوآمدن فرد، با استفاده از آشکارساز جلوآمدن پیشنهادی انجام می شود. در آشکارساز جلوآمدن، با توجه به مساحت ناحیه سر پیدا شده توسط آشکارساز صورت viola-jones، منحنی مساحت با دقت یک ثانیه تشکیل شده و پس از رفع خطاهای آشکارساز صورت در این منحنی، یک منحنی تفاضل از روی منحنی مساحت ساخته می شود که حاصل تفریق ثانیه های پشت سر هم منحنی تفاضل می باشد. پیک های منحنی تفاضل به معنای جلوآمدن فرد در آن لحظه تشخیص داده می شود. آشکارساز جلوآمدن پشنهادی، با دقت کلی 6/99% عمل تشخیص را انجام می دهد. در انتها، پس از قرار دادن آشکارساز پلک زنی پیشنهادی و آشکارساز جلوآمدن پیشنهادی، عمل تشخیص ریزی خودکار متن با دقت 24/73% انجام می شود که با توجه به دقت تشخیص ریزی متن از روی ground truth، به 83% از آنچه هدف بوده است رسیده ایم.
زینب شیخی کوهسار زهره سپهری شاملو
رضایت زناشویی، یکی از مهم ترین رکن های سلامت روانی افراد خانواده است. پژوهش حاضر شامل دو مطالعه بود: در مطالعه اول، هدف بررسی رابطه رضایت مندی زناشویی با باورهای ارتباطی و انتظارات غیرمنطقی زوج ها بود که در این مطالعه با حجم نمونه 115 نفر در بین کارمندان دانشگاه فردوسی مشهد به طور داوطلب در این پژوهش شرکت کردند. نتایج مطالعه اول نشان داد که بین رضایت زناشویی کلی و باورهای ارتباطی کلی رابطه معکوس معنی دار وجو دارد. بین انتظارات از زندگی زناشویی کلی و باورهای ارتباطی کلی رابطه معکوس معنی دار تایید شد؛ و نتایج رگرسیون سلسله مراتبی نشان داد که از میان متغیرهای پیش بین کننده، متغیرهای سنوات تحصیلی و وابستگی به ترتیب هرکدام 26/0 درصد، 57/0- درصد از واریانس رضایتمندی زناشویی را به تنهایی تبیین می کنند. در مطالعه دوم به بررسی اثربخشی آموزش غنی سازی ازدواج اولسون بر ارتقاء آگاهی از انتظارات در زندگی؛ بهبود باورهای ارتباطی و افزایش رضامندی زناشویی پرداخته شد؛ این مطالعه، شامل هفت زوج در هر کدام از گروه کنترل و آزمایش (هشت جلسه آموزش غنی سازی ازدواج اولسون)، در بین زوج های مراجعه کننده به بهزیستی گنبدکاووس با روش نمونه گیری دردسترس انجام شد. آزمودنی هایی که در گروه مداخله شرکت داشتند نسبت به آزمودنی هایی که در گروه کنترل جایگزین شده بودند، پس از دریافت آموزش اولسون نمرات رضایتمندی زناشویی بیشتری نشان دادند، اما باورهای ارتباطی زوج هایی که آموزش غنی-سازی ازدواج را دریافت کردند نسبت به گروه کنترل تفاوتی نیافت. همچنین انتظارات زناشویی افرادی که آموزش را دریافت کردند نسبت به زوج هایی که آموزش دریافت نکردند، تفاوتی پیدا نکرد. نتایج پیشنهاد می کنند که بهبود در رضایت زناشویی ممکن است در غیاب بهبود فوری در باورها و انتظارات زناشویی مشاهده شود.
زهرا وفایی جهان جواد صالحی فدردی
درمان افراد وابسته یا سوء مصرف کننده مواد چه به صورت سرپایی یا بستری مستلزم مشاوره و درمان گروهی و شرکت در فعالیت های گروهی دیگر، مثل شرکت در گروه های الکلی های بی-نام، گروه های سوء مصرف کنندگان مواد بی نام می باشد. پژوهش حاضر شامل دو مطالعه است. در مطالعه اول، منبع کنترل، احساس کنترل (مثبت و منفی) و شادکامی در سوء مصرف کنندگان مواد و افراد عادی مقایسه شد. نتایج نشان داد که منبع کنترل و احساس کنترل (منفی و مثبت) در سوء مصرف کنندگان مواد و افراد عادی تفاوت معناداری نداشت، اما افراد عادی در مقایسه با سوء مصرف کنندگان از شادکامی بیشتری برخوردار بودند. مطالعه دوم به مقایسه اثر بخشی برنامه های آموزش گروهی غنی سازی و ارتقاء زندگی و واقعیت درمانی بر بهبود شاخص-های درمانی اعتیاد سوء مصرف کنندگان مواد پرداخت. شرکت کنندگان (30= n) که همگی به دلیل سوء مصرف مواد تحت درمان بودند، به طور تصادفی به یکی از سه گروه برنامه غنی سازی و ارتقاء زندگی، واقعیت درمانی، و کنترل نما گمارده شدند و بر روی همه آنها پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری با استفاده از ابزار یکسانی، انجام شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل کوواریانس چند متغیره (mancova) استفاده شد. نتایج نشان داد که در مقایسه با گروه کنترل نما، برنامه های آموزشی غنی سازی و ارتقاء زندگی leap و واقعیت درمانی rt با بهبود شاخص های اعتیاد در پس آزمون و آزمون پیگیری همراه بودند. گروه آموزشی rt در شاخص های منبع کنترل، میزان وسوسه، احساس کنترل مثبت و رضایت از زندگی موثرتر از گروه کنترل نما بود. برنامه leap در شاخص های، افزایش شادکامی، کاهش احساس کنترل منفی، اطمینان موقعیتی، کاهش میزان داروی مصرفی، کاهش میزان وسوسه و میزان رضایت از زندگی موثرتر ازگروه کنترل نما بود. بنابراین، گروه leap از نظر تعداد شاخص های بهبودی بر گروه rt برتری داشت.
راحله مداح شورچه جواد صالحی فدردی
اضافه وزن و چاقی پیامدهای نامطلوب جسمی و روانی مهمی به همراه دارد. مطالعات پیشین نشان می دهند که ساختار انگیزشی غیرانطباقی، نقشی اساسی در رفتارهای آسیب زا مانند پرخوری، بدخوری، و مصرف مواد ایفا می کند. همچنین، سبک خوردن افراد، میزان موفقیت در کاهش وزن را پیش بینی می کند. پژوهش حاضر شامل سه مطالعه بود. مطالعه اول با هدف بررسی نقش ساختار انگیزشی و سبک های خوردن بود. 60 خانم مبتلا به اضافه وزن و چاقی و 60 خانم با وزن طبیعی به صورت نمونه گیری دردسترس و داوطلبانه در پژوهش شرکت، و پرسش نامه های اهداف شخصی و عادات خوردن داچ را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که (الف) ساختار انگیزشی غیر انطباقی در افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی از افراد دارای وزن طبیعی بیش تر بود؛ (ب) ساختار انگیزشی غیر انطباقی در افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی با سابقه شکست های مکرر در رژیم درمانی از افراد موفق بیش تر بود؛ (ج) افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی نسبت به افراد دارای وزن طبیعی در سبک های خوردن هیجانی، هیجانی سرگردان، هیجانی مشخص و بیرونی نمره بالاتری را گزارش کردند. مطالعه دوم، با هدف بررسی روابط بین ساختار انگیزشی، سبک های خوردن و نمایه توده بدنی انجام شد. نتایج نشان داد که (الف) نمایه توده بدنی با سبک خوردن هیجانی و خوردن بیرونی، همبستگی داشت؛ (ب) افزایش در ساختار انگیزشی انطباقی با نمایه توده بدنی پایین تر و تعداد شکست کم تر در رژیم درمانی همراه بود؛ و (د) نمایه توده بدنی در رابطه ی بین ساختار انگیزشی انطباقی و سبک خوردن به عنوان متغیر میانجی عمل نکرد. مطالعه سوم با هدف بررسی اثربخشی انفرادی و ترکیبی ورزش و برنامه آموزش غنی سازی و ارتقای زندگی بر موفقیت رژیم درمانی در افراد مبتلا به اضافه وزن و چاقی انجام شد. تعداد 40 نفر از آزمودنی های داوطلب در مطالعه اول، به صورت تصادفی ساده انتخاب و به صورت تصادفی ساده درگروه های مداخله ترکیبی (10= n)، کنترل نما (10= n)، کنترل 1 (10= n) و کنترل 2 شامل (10= n) جایگزین شدند. قد آزمودنی ها در مرحله پیش آزمون و وزن و دورکمر در مراحل پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری اندازه گیری شد و نمایه توده بدنی آن ها محاسبه شد. نتایج نشان داد که برنامه مداخله ترکیبی نسبت به کنترل نما، کنترل 1 و کنترل 2 (الف) با کاهش بیش تر نمایه توده بدنی و اندازه دور کمر؛ و (ب) با افزایش نمرات ساختار انگیزشی در جهت انطباقی تر شدن همراه بود.
سعیده آذرآیین جواد صالحی فدردی
اختلال وسواس فکری عملی یکی از اختلالات روانی است که معمولاً دوره مزمنی دارد، مگر اینکه مورد درمان قرار بگیرد. مطالعات بسیاری نشان می دهد که عوامل شناختی، بخصوص سوگیری توجه به اطلاعات تهدید کننده، نقشی اساسی در بروز و تداوم ocd ایفا می کند. پژوهش حاضر شامل سه مطالعه بود که در مطالعه اول رابطه بین اضطراب، افسردگی و وسواس مورد بررسی قرار گرفت. نتایج مطالعه اول نشان داد که افزایش در وسواس افزایش در میزان افسردگی را فرای اثر اضطراب پیش بینی می کند. در مطالعه دوم، رابطه سوگیری توجه به محرک های وسواسی با علائم اضطراب و افسردگی این بیماران مورد بررسی قرار گرفت و عملکرد 30 فرد دارای نشانه های ocd (میانگین سن= 24 و انحراف استاندارد= 45/4) (با شدت نشانه هایی در حد بالینی یا شبه بالینی) با 30 آزمودنی گروه کنترل (میانگین سن= 66/24 و انحراف استاندارد= 24/2) در آزمون استروپ هیجانی برای محرک های وسواسی مقایسه شد. نتایج بدست آمده از تحلیل واریانس یک راهه نشان داد که افراد وسواسی در مقایسه با گروه کنترل سوگیری توجه بیشتری به محرک های مربوط به وسواس نشان دادند. همچنین سوگیری به محرک های وسواسی با میزان اضطراب و افسردگی آزمودنی ها، رابطه معناداری نداشت. مطالعه سوم به بررسی اثربخشی نوعی مداخله شناختی رایانه ای کوتاه مدت، با هدف کاهش سوگیری توجه به محرک های وسواسی در افراد وسواسی، اختصاص داشت. شرکت کنندگان (30=n) که همگی افراد وسواسی مطالعه دوم بودند، در دو گروه آزمایشی و کنترل نما جای داده شدند و بر روی همه آنها پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری انجام شد. نتایج نشان داد که برنامه آموزش کنترل توجه با کاهش سوگیری توجه به محرک های وسواسی هم در پس آزمون و هم در آزمون پیگیری همراه بود اما اثر آن در کاهش میزان وسواس، تنها در دوره پیگیری معنادار بود. نتایج در ارتباط با پژوهش های پیشین و کاربرد آنها در حیطه های مختلف بحث شده است.
سپیده معماریان جواد صالحی فدردی
اختلال اضطراب اجتماعی به عنوان رایج ترین اختلال اضطرابی و سومین اختلال شایع روان پزشکی و اختلالی با اهمیت در زمینه بهداشت همگانی می تواند تاثیر عمیقی بر زندگی شخص داشته باشد. در دو دهه اخیر افزایش چشم گیری در پژوهش-های بالینی، به خصوص با جهت گیری شناختی، با هدف بررسی مکانیزم های زیربنایی اضطراب اجتماعی صورت گرفته است. پژوهش حاضر شامل سه مطالعه است. مطالعه اول، نقش نشخوار فکری را در پیش بینی اضطراب اجتماعی (134=n) بررسی کرد؛ نتایج نشان داد که زنان از مردان نمرات نشخوار فکری بیشتری داشتند. به علاوه بعد از کنترل اثر سن، جنسیت، میزان تحصیلات، افسردگی (بک) و اضطراب صفت- حالت (اشپیلبرگر)، افزایش نشخوار فکری (نولن-هوکسما) با افزایش در میزان اضطراب اجتماعی (کانور) همراه بود. مطالعه دوم، سوگیری توجه نسبت به محرک های تهدیدکننده اجتماعی را در مبتلایان به اضطراب اجتماعی (میانگین سن = 93/22 و انحراف استاندارد = 155/3) (30=n) و بهنجار (میانگین سن = 73/23 و انحراف استاندارد = 84/2) (30=n) توسط آزمون استروپ اضطراب اجتماعی، مقایسه کرد. نتایج نشان داد که به رغم کنترل اثر افسردگی و نشخوار فکری، در مقایسه با گروه کنترل، مبتلایان به اضطراب اجتماعی سوگیری توجه بیشتری نسبت به محرک های تهدیدکننده اجتماعی نشان دادند. مطالعه سوم، اثربخشی برنامه کامپیوتری آموزش کنترل توجه را، به عنوان نوعی مداخله شناختی برای کاهش سوگیری توجه و بهبود شاخص های درمانی افراد مضطرب اجتماعی، بررسی کرد. شرکت-کنندگان (30=n) که همگی اضطراب اجتماعی بالا داشتند، به طور تصادفی به گروه آزمایش (دریافت تمرین اصلی) و درمان نما (دریافت تمرین ساختگی) تقسیم شدند و بر روی همه آنها پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری انجام شد. نتایج نشان داد که در مقایسه با گروه درمان نما، گروه آموزش بعد از اتمام برنامه، سوگیری توجه کمتری را نسبت به محرک-های تهدیدآمیز نشان دادند؛ بعلاوه، علائم اضطراب اجتماعی آنها کاهش یافت. به طورخلاصه، (الف) نشخوار فکری به عنوان یک سازه شناختی در پیش بینی اضطراب اجتماعی نقش داشته، و مختص اختلال افسردگی اساسی نیست؛ (ب) افراد مضطرب اجتماعی با سوگیری توجه بیشتر نسبت به محرک های تهدیدآمیز اجتماعی، احتمالاً تحریفات شناختی ای را تجربه می کنند که باعث بزرگ تر شدن سطوح دریافتی تهدید در محیط می شود و در تداوم و تشدید اضطراب اجتماعی نقش دارند؛ و (ج) آموزش کنترل توجه کامپیوتری با کاهش این سوگیری توجه می تواند در کاهش علائم اضطراب اجتماعی موثر باشد.
فاطمه اکبری کریزی بهرامعلی قنبری هاشم آبادی
کمرویی یکی از جدی ترین مسائل کودکان و نوجوانان می باشد که می تواند به ایجاد مشکلات در زمینه های مختلف منجر گردد. به همین منظور این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی تلفیق گروه درمانی رفتاری -عقلانی -عاطفی و آموزش مهارتهای اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت. در این پژوهش اطلاعات از طریق مقیاس کمرویی و مقیاس سنجش مهارتهای اجتماعی ماتسون و پرسشنامه باورهای غیر منطقی در دانش آموزان دختر دبیرستان جمع آوری شد . 150 نفر ازآزمودنی ها پرسشنامه ها را کامل کردند و افرادی که در آزمون کمرویی نمره بالاتر از 50 دریافت کردند در چهار گروه جایگزین شدند. 12 نفر گروه کنترل، 11 نفر گروه آزمایش با رویکرد تلفیقی، 10 نفر گروه آزمایش با رویکردرفتاری عقلانی هیجانی و 13نفر گروه آزمایش با رویکرد آموزش مهارتهای اجتماعی بودند. گروههای آزمایش به مدت 8 جلسه دو ساعته مورد درمان قرار گرفتند. نتایج تحلیلهای آماری نشان داد که در مقایسه ای که بین گروه کنترل و گروه تلفیقی به عمل آمد تفاوت معنی داری بین دخترانی که درمان تلفیقی دریافت کرده بودند و کسانی که هیچ نوع درمانی دریافت ننموده بودند، مشاهده شد . در تحلیل نتایج آزمونها به این نتیجه میرسیم که رابطه معنی داری بین مهارتهای اجتماعی، باورهای غیرمنطقی و کمرویی مشاهده می شود و از روی نمرات مهارتهای اجتماعی و باورهای غیرمنطقی میتوان نمرات کمرویی را پیش بینی کرد . نتایج گروه آموزش مهارتها و گروه رفتاردرمانی- عقلانی- هیجانی نیز از گروه کنترل بهتر بود و بهبود معنی داری را نشان داد و تلفیق این دو گروه هم باعث بهبود نمرات آزمودنیها در پس آزمون و پیگیری شد ولی بین این سه گروه آزمایش تفاوت معنی داری مشاهده نگردید.
زهرا صفاری جواد صالحی فدردی
چکیده فارسی مطالعه پیشینه های موجود در موردنوجوانان بی سرپرست و مقایسه آنها با افراد عادی نشان می دهد که رشد و رفتار آنها متأثر از نوع خانواده ای است که در آن زندگی می کنند. شرایط نامناسب خانواده و محیط زندگی نوجوانان را در معرض سطوح بالای اضطراب،افسردگی و دیگر پیامدهای منفی روانی قرار می دهد. نتایج پژوهش های صورت گرفته حاکی از آن است که برنامه های پیشگیری می توانند از رفتارهای غیر انطباقی نوجوانان پیشگیری کنند. هدف پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی آموزش نظریه معکوس بر ساختار انگیزشی و مولفه های بهداشت روان دختران بی یا بد سرپرست است که شامل دو مطالعه می باشد که در مطالعه اول ساختار انگیزشی و مولفه های بهداشت روان دختران بی یا بد سرپرست و عادی 14 تا 19 سال با یکدیگر مقایسه شدند.نتایج مطالعه اول حاکی از تفاوت معنا دار ساختار انگیزشی و مولفه های بهداشت روان دو گروه بود. مطالعه دوم به بررسی اثر بخشی آموزش نظریه معکوس بر بهبود ساختار انگیزشی و مولفه های بهداشت روان دختران بی یا بد سرپرست اختصاص داشت. بدین منظور تعداد 26 نفر از دختران بی یا بد سرپرستی که در مطالعه اول شرکت کرده بودند انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل نما جای داده شدند و بر روی همه آنها پرسشنامه های اهداف و دلمشغولی های شخصی(pci)، عزت نفس کوپر اسمیت، احساس کنترل شاپیرو و dass21 در جلسات پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری انجام شد. نتایج حاکی از اثر بخشی آموزش نظریه معکوس بر ساختار انگیزشی و مولفه های بهداشت روان افراد شرکت کننده در گروه آزمایش بود.
سرور البرزی زهره سپهری شاملو
بر اساس دیدگاه های های شناختی توجه انتخابی بیماران اضطرابی به سوی اطلاعات تهدید کننده، هدایت می شود. پژوهش حاضر به منظور بررسی سوگیری شناختی در جمعیت غیر بالینی، و به منظور بررسی ارزیابی تورش توجه در گروه هایی با اضطراب اجتماعی و امتحان بالا در دو سطح زیر آستانه ای و فوق آستانه ای صورت گرفت. ابتدا300 دانش آموز دختر مقطع سوم دبیرستان، بر اساس نمونه گیری در دسترس، پرسشنامه های اضطراب امتحان و اضطراب اجتماعی را پر کردند. سپس، 60 نفر از دانش آموزانی که اضطراب بالایی داشتند در هر کدام از متغیر های اضطراب اجتماعی (30 نفر) و اضطراب امتحان (30 نفر) به عنوان آزمودنی انتخاب شدند. در هر گروه 15 نفر هم به عنوان گروه کنترل مورد سنجش قرار گرفتند. در مرحله دوم با استفاده از تست استروپ هیجانی ترکیبی تورش توجه آزمودنی ها در دو سطح زیر و فوق آستانه ای نسبت به محرک های اضطراب آور، مورد سنجش قرار گرفت. نتایج نشان داد که زمان های واکنش و نمرات تداخل گروه های آزمایشی نسبت به گروه های کنترل، چه در سطح فوق آستانه ای و چه در سطح زیر آستانه ای تفاوت معناداری نداشت. به نظر می رسد که عدم تفاوت مشاهده شده می تواند به غیربالینی بودن نمونه مورد بررسی نسبت داده شود. پیشنهادانی برای بررسی توان آزمون های تورش توجه در سطوح زیر و فوق آستانه ای، ارایه شده اند.
شادی ظفرامیلی جعفر حسنی
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر ارزیابی مجدد و فرونشانی تجارب هیجانی منفی بر واکنش های قلبی- عروقی و نظم جویی شناختی هیجان با نگاه به ابعاد سیستم فعال ساز رفتاری (bas) و سیستم بازداری رفتاری (bis) بود. بدین منظور، ابتدا 557 نفر از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، نسخه ی فارسی پرسشنامه ی گری- ویلسون را تکمیل نمودند؛ سپس بر اساس نمرات انتهایی توزیع در دو بعد سیستم فعال ساز رفتاری و سیستم بازداری رفتاری، چهار گروه 20 نفری (سیستم بازداری رفتاری بالا، سیستم بازداری رفتاری پایین، سیستم فعال ساز رفتاری بالا، سیستم فعال ساز رفتاری پایین) انتخاب شدند. ابتدا سه مرتبه شاخص های فشارخون سیستولیک، دیاستولیک و ضربان قلب آزمودنی ها ثبت گردید و آن ها به پرسشنامه ی نظم جویی شناختی هیجان پاسخ دادند. در مرحله ی بعد، واکنش های قلبی- عروقی شرکت کننده ها متعاقب حالت های القای ساده، ارزیابی مجدد و فرونشانی تجارب هیجانی منفی مورد ثبت قرار گرفت و پرسشنامه ی نظم جویی شناختی هیجان توسط آزمودنی ها تکمیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که هنگام القای تجارب هیجانی منفی افراد با خصوصیات سیستم بازداری بالا بیشترین افزایش در فشارخون سیستولیک و دیاستولیک را نشان دادند، درحالی که افراد با خصوصیات سیستم بازداری پایین بیشترین افزایش در ضربان قلب را به همراه داشتند. از سوی دیگر، ارزیابی مجدد تجارب هیجانی منفی منجر به کاهش فشارخون سیستولیک و دیاستولیک شد و تفاوت معنی-داری بین گروه ها دیده نشد. اما، ارزیابی مجدد منجر به افزایش ضربان قلب شد و این افزایش در افراد با خصوصیات سیستم بازداری بالا بیشتر از افراد با خصوصیات سیستم بازداری پایین بود. از طرفی فرونشانی تجارب هیجانی منفی منجر به افزایش فشارخون سیستولیک و ضربان قلب شد، این افزایش در افراد با خصوصیات سیستم بازداری بالا بیشتر از دیگر افراد بود، همچنین، فرونشانی منجر به بیشترین افزایش در فشارخون دیاستولیک در افراد با خصوصیات سیستم بازداری بالا شد. همچنین نتایج پژوهش نشان داد که القای تجارب هیجانی منفی منجر به کاهش معنی دار راهبردهای ملامت خویش، تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مجدد مثبت و دیدگاه-پذیری، و افزایش راهبردهای تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، فاجعه سازی و ملامت دیگران شد. از سوی دیگر، ارزیابی مجدد کاهش در راهبردهای ملامت خویش، نشخوارگری، ارزیابی مجدد مثبت و دیدگاه پذیری و افزایش در راهبردهای تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، فاجعه سازی و ملامت دیگران را به همراه داشت. در انتها، فرونشانی تجارب هیجانی منفی منجر به کاهش راهبردهای ملامت خویش، تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مجدد مثبت و دیدگاه پذیری و افزایش استفاده از راهبردهای فاجعه سازی و ملامت دیگران شد. در مجموع، یافته های پژوهش بیانگر این مطلب هستند که ابعاد سیستم فعال ساز رفتاری و سیستم بازداری رفتاری نقش تعدیل گری در مکانیسم های قلبی- عروقی راهبردهای ارزیابی مجدد و فرونشانی نظم جویی هیجان دارند و این راهبردها تاثیر متفاوتی بر واکنش های قلبی- عروقی دارند. همچنین، تاثیرات متفاوت راهبردهای نظم جویی هیجان بر واکنش های قلبی- عروقی و نظم جویی شناختی هیجان بر اساس ابعاد شخصیتی متفاوت، از مسائل قابل تامل در زمینه ی آسیب شناسی، روش های درمانی و دیگر مسائل پژوهشی می باشد. کلید واژه ها: نظم جویی هیجان، ارزیابی مجدد، فرونشانی، واکنش های قلبی- عروقی، نظم جویی شناختی هیجان، سیستم فعال ساز رفتاری، سیستم بازداری رفتاری.
زهره انصاری جواد صالحی فدردی
این مطالعه، پژوهشی بنیادی است که تلاش کرده است تا بین علوم شناختی، روان پزشکی و روان شناسی بالینی پل بزند. هدف از انجام این مطالعه، اعتبار یابی خصیصه ی دقت در جزییات در مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی با استفاده از آزمون فلیکر و تمیز این افراد از گروه بهنجار بود. شرکت کننده ها 25 نفر از گروه اختلال شخصیت وسواسی و 25 نفر از گروه بهنجار را شامل می شدند که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه انتخاب شدند. به منظور غربال کسانی که به اختلال شخصیت مبتلا بودند، از مصاحبه ساختاریافته بالینی برای اختلالات محور دو scid-ii استفاده شد. آزمون فلیکر شامل 34 تصویر بود که یکبار بدون تغییر و یکبار با تغییر در یکی از اجزا، توسط کامپیوتر ارایه می شد. برای پاسخ دهی لازم بود تا شرکت کننده، ابتدا دکمه فاصله بر روی صفحه کلید، را فشار دهد و سپس جزء تغییر یافته را به آزمونگر اعلام کند. تعداد پاسخ های درست، غلط، از دست رفته، تکرار هر کوشش آزمایشی و زمان واکنش بر روی کل آزمون، محاسبه شد. نتایج آزمون مانکوا نشان داد در افراد ocpd، تعداد پاسخ های درست، بیشتر از افراد عادی، و تعداد پاسخ های غلط و از دست رفته کمتر از افراد عادی بود. اما افراد ocpd، کوشش های آزمایشی بیشتر و زمان واکنش طولانی تری از افراد عادی داشتند. نتیجه آن که آزمون فلیکر برای تفکیک افراد مبتلا به شخصیت ocpd از عادی، اعتبار افتراقی دارد. بر اساس متن dsm، عملکرد متفاوت افراد ocpd، نسبت به افراد عادی، می تواند از خصیصه توجه زیاد به جزییات و کمال گرایی آن ها ناشی شده باشد.
زینب آزادی سید علی کیمیایی
بررسی مطالعات پیشین نشان می دهند که عدم توانایی حل مسأله، نقش اساسی در بروز اختلافات زناشویی دارد. هم چنین، نتایج پژوهش ها حاکی از آن است که باورهای منطقی، عامل مهمی در رضایت زناشویی است. پژوهش حاضر، شامل دو مطالعه بود. مطالعه اول، با هدف بررسی رابطه توانایی حل مسأله خانواده و باورهای غیر منطقی با کاهش مشکلات و ناسازگاری زناشویی صورت گرفت. نمونه ای از مردان و زنان متأهل (تعداد= 103؛ 50% مرد) که تاکنون به دادگاه خانواده مراجعه نداشتند، به روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه، انتخاب شدند و چهار پرسشنامه ی سازگاری زناشویی، فهرست مشکلات زناشویی، تفکرات غیرمنطقی و حل مسأله خانواده را تکمیل کردند. نتایج آزمون همبستگی پیرسون نشان داد که بین متغیرهای حل مسأله خانواده، باورهای غیرمنطقی، مشکلات زناشویی و ناسازگاری زناشویی روابط معناداری وجود دارد (001/0 p ?). نتایج دو مدل رگرسیون سلسله مراتبی نشان دادند که پس از کنترل اثر جنسیت، سن، تحصیلات، نوع ازدواج، طول دوران عقد، طول ازدواج، تعداد فرزندان، توانایی حل مسأله پیش بینی کننده منفی و باورهای غیرمنطقی پیش بینی کننده ی مثبت در میزان مشکلات و ناسازگاری زناشویی بودند. مطالعه دوم، به مقایسه ی اثربخشی زوج درمانی راه حل- محور و عقلانی- هیجانی -رفتاری در کاهش مشکلات و ناسازگاری زناشویی در زوج های متقاضی طلاق، پرداخت. تعداد 30 زوج در سه گروه (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) جایگزین شدند و بر روی همه آن ها پیش آزمون-پس آزمون، انجام شد. هم چنین، آزمون پیگیری برای دو گروه آزمایش راه حل-محور و عقلانی-هیجانی-رفتاری، صورت گرفت. تحلیل نتایج نشان داد که زوج درمانی راه حل- محور حل مسأله را در زوج ها افزایش داد و زوج درمانی عقلانی- هیجانی -رفتاری توانست تفکرات غیرمنطقی را در زوج ها کاهش دهد. هم چنین، زوج درمانی راه حل- محور و عقلانی- هیجانی -رفتاری نسبت به گروه کنترل با کاهش مشکلات و ناسازگاری زناشویی در پس آزمون، همراه بودند. در آزمون پیگیری، زوج درمانی راه حل- محور و عقلانی- هیجانی -رفتاری با کاهش نمرات در مشکلات و ناسازگاری زناشویی همراه شدند. مقایسه بین دو رویکرد حاکی از آن بود که نمرات مشکلات زناشویی در زوج درمانی عقلانی-هیجانی-رفتاری کاهش بیش تری نسبت به زوج درمانی راه حل- محور داشتند. در مقایسه ی نمرات سازگاری زناشویی بین دو گروه آزمایش، تفاوت معناداری مشاهده نشد و هر دو گروه توانستند در کاهش ناسازگاری زناشویی، نسبت به گروه کنترل، موثرتر باشند.
محمد حمزه لو علی مشهدی
اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی (adhd) یکی از اختلال های روان پزشکی شایع است که اغلب تا بزرگسالی پایدار بوده، و با اختلال های روان پزشکی زیادی همچون اختلال های شخصیت، سوءمصرف مواد، اضطراب و افسردگی همبودی دارد. هدف: هدف از اجرای این پژوهش از یک سو برآورد میزان شیوع adhd و اختلال های همبود در جمعیت زندانیان بزرگسال، مقایسه کنش های اجرایی (حافظه کاری، بازداری رفتاری و شناختی) در زندانیان مبتلا به adhd با زندانیان غیر مبتلا، و از سوی دیگر، بررسی اثربخشی شیوه های درمانی آموزش بازداری رفتاری و حافظه کاری بر افزایش کنش های اجرایی و کاهش نشانه های adhd در زندانیان مبتلا به adhd بود. روش: برای این منظور، در مطاله اول تعداد ??7 نفر از زندانیان بزرگسال مرد موجود در بندهای بسته زندان گرگان به صورت نمونه طبقه ای در دسترس انتخاب شده و با پرسشنامه خود سنجی adhd (asrs) مصاحبه بالینی مبتنی بر dsm-iv و مصاحبه روانپزشکی مورد ارزیابی تشخیصی قرار گرفتند. اختلال های همراه با پرسشنامه اضطراب بک (bai)، پرسشنامه افسردگی بک-2 (bdi-ii) و پرسشنامه چند محوری بالینی میلون-3 (mcmi-iii) مورد ارزیابی قرار گرفت. در مطالعه دوم تعداد 30 نفر از زندانیانی تشخیص adhd را دریافت کردند، و30 نفر از زندانیان غیر مبتلا به adhd به صورت تصادفی انتخاب شده و در شاخص های سن و تحصیلات با هم همتا سازی شدند. به منظور اندازه گیری کنش های اجرایی از تکالیف برو برو، استروپ کلاسیک و stop it برای سنجش بازداری و تکالیف فراخنای ارقام وکسلر و بلوک های تپنده کورسی برای سنجش حافظه کاری استفاده شد. در مطالعه سوم تعداد 30 نفره مبتلا به adhd مطالعه دوم به صورت تصادفی در سه گروه 10 نفره (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) قرار داده شدند. برنامه آموزش بازداری و حافظه کاری با استفاده از نرم افزارهای آموزش بازداری و حافظه کاری اجرا شد. نتایج حاصل با استفاده از آزمون های آماری توصیفی و استنباطی شامل آزمون های خی دو، t گروه های مستقل، تحلیل واریانس چند متغیری و تحلیل کوواریانس چند متغیری تحلیل شد. یافته ها: مطالعه اول، از بین 907 نفری که مورد ارزیابی تشخیصی قرار گرفتند، تعداد ??? نفر (2/16%) مبتلا به adhd تشخیص داده شدند. ??% از آنها اختلال وابستگی به مواد، دارو یا الکل را دارا بودند. زندانیان مبتلا به adhd میزان بالایی از اختلال های اضطرابی (1/55%) و اختلال های خلقی (8/40%)، اختلال های شخصیت همچون ضداجتماعی (2/44%) و مرزی (21%) را نشان دادند. مطالعه دوم، بین زندانیان مبتلا و غیر مبتلا به adhd در سازه کنش های اجرایی بازداری رفتاری، شناختی، حافظه کاری کلامی و دیداری-فضایی با یکدیگر تفاوت معناداری وجود داشت. مطالعه سوم، آموزش حافظه کاری به بهبود عملکرد در تکالیف حافظه کاری و کاهش نشانه های adhd منجر شد، اما آموزش بازداری اثر معناداری نداشت. هر دو شیوه آموزش به کاهش نشانه های اختلال های همراه از همچون اضطراب و افسردگی منجر شدند. نتیجه گیری: نتایج این پژوهش نشان داد که اختلال نارسایی توجه/فزون کنش اختلال شایعی در بین زندانیان بزرگسال است که با اختلال های روان پزشکی زیادی همبودی دارد. همچنین، نتایج این پژوهش نارساکنش وری های اجرایی بزرگسالان مبتلا به adhd را تایید نمود و نشان داد که آموزش حافظه کاری می تواند به طور نیرومندی کابرد بالینی برای کاهش نشانه های adhd داشته باشد. علاوه براین، آموزش کنش های اجرایی می توانند در کاهش نشانه های اختلال های همبود همچون اضطراب و افسردگی موثر باشد.
عبدالرحیم قیمتی سیدعلی کیمیایی
ازدواج یکی از مقدس ترین تعهدهای بشری به شمار می رود که پایبند بودن به آن، در بیشتر جوامع به عنوان یک ارزش پذیرفته شده است و زیر پا گذاشتن آن تأثیرات مخربی بر کیفیت و سلامت افراد خانواده ها خواهد داشت. هدف پژوهش حاضر، پیش بینی کیفیت زندگی به وسیله متغیرهای هیجان خواهی و رضایت جنسی در بین زنان و مردان دارای فرا ارتباط زناشویی است. در این پژوهش تعداد 90 نفر از زنان و مردانی که به علت مسئله خیانت به کلینیک های سطح شهر بندرعباس مراجعه می کردند از طریق روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه، انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. به منظور جمع-آوری اطلاعات از پرسشنامه های کیفیت زندگی، هیجان خواهی و رضایت جنسی، استفاده شد. اطلاعات بدست آمده از پرسشنامه ها توسط نرم افزار آماری spss، و با استفاده از رگرسیون سلسله مراتبی، ضریب همبستگی بیرون و آزمون t برای گروه های مستقل، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که رضایت جنسی و هیجان خواهی به ترتیب 57/0 و 32/0- درصد از کیفیت زندگی زنان و مردان دارای فرا ارتباط را پیش بینی می کنند، بین رضایت جنسی و کیفیت زندگی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد (37/0r =، 003/0p =) و همچنیـن بین رضایت جنــی و هیجان خواهی رابطه منـفی و معنی داری وجود دارد (46/0- r =، 001/0> p). اتخاذ مداخلات و بالا بردن آگاهی های لازم در زمینه روابط جنسی زوج ها می تواند منجر به برخورداری از کیفیت بالاتری از زندگی در خانواده ها شده و به دنبال آن زوجین را در برخورداری از تعهد بیشتر در زندگی خانواده یاری کنند.
زینب هاشم زاده امیر امین یزدی
پژوهش حاضر با هدف بررسی نظریه ذهن و رشد هیجانی کارکردی در کودکان دبستانی نابینای شهر مشهد و مقایسه با همتایان بینایشان انجام شد. برای تعیین حجم نمونه از نرم افزار جی پاور استفاده شد. تعداد 126 دانش آموز از هر دو گروه، همراه با مادران خود در این پژوهش شرکت کردند. نمونه گیری در هر دو گروه به شیوه تصادفی انجام شد. به منظور بررسی نظریه ذهن در کودکان نابینا و همتایان بینایشان فرم کلامی آزمون باور کاذب اجرا شد و سپس برای بررسی رشد هیجانی کارکردی مقیاس رشد هیجانی کارکردی گرینسپن در اختیار مادران آن ها قرار گرفت. تعداد 90 پرسشنامه توسط والدین کامل شد. برای تحلیل داده ها در بخش نظریه ذهن از آزمون مکنمار استفاده شد و نتایج نشان داد که عملکرد نابینایان از همتایان بینا بهتر بود. داده های مربوط به رشد هیجانی کارکردی به وسیله آزمون تحلیل واریانس چند متغیره مورد بررسی قرار گرفت. تحلیل یافته ها نشان داد که کودکان نابینا در مرحله اول (توجه و تنظیم اشتراکی) از همتایان خود عقب تر هستند اما در سایر مراحل تفاوت معنی داری بین دو گروه وجود نداشت. نابینایی از مهم ترین عوامل موثر بر توانمندی های شناختی، اجتماعی و به طور کلی رشد همه جانبه فرد است. رشد هیجانی کارکردی، به عنوان فرایندی که یکپارچگی سیستم حسی-حرکتی، شناختی و هیجانی را در بر دارد، و نظریه ذهن به عنوان یک مهارت سطح بالای اجتماعی جز مقوله های برجسته رشد محسوب می شوند.
صایمه خلیلی طرقبه جواد صالحی فدردی
هدف. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی برنامه ی تعدیل سوگیری شناختی- تفسیر (cbm-i) چهار جلسه ای بر کاهش سوگیری تفسیر منفی و علایم اضطراب اجتماعی در گروهی از افراد مضطرب اجتماعی انجام شد. روش. افراد داوطلبی که نمرات بالایی در مقیاس ترس از ارزیابی منفی و مقیاس اجتناب و آشفتگی اجتماعی کسب کرده بودند (34= n) به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. در پیش آزمون، آزمودنی ها به تکمیل تکلیف رایانه ای سنجش سوگیری تفسیر و مقیاس های اضطراب اجتماعی و پرسشنامه افسردگی پرداختند. به گروه آزمایش با استفاده از برنامه ی cbm-i به مدت چهار جلسه و در طی دو هفته، آموزش سوگیری تفسیر مثبت ارائه شد. به گروه کنترل چهار جلسه آموزش سوگیری تفسیر خنثی ارائه شد. در پس آزمون و پیگیری 45 روزه، تمام آزمودنی ها بار دیگر، تکلیف رایانه ای سنجش سوگیری تفسیر و مقیاس های اضطراب اجتماعی را تکمیل کردند. نتایج نشان داد که تسهیل تفسیرهای مثبت، سوگیری تفسیر منفی در گروه آزمایش را به طور معناداری کاهش داد. همچنین، آزمودنی های گروه آزمایش در نشانه های اضطراب اجتماعی کاهش نشان دادند. نتیجه گیری. یافته های فوق، پیشنهاد می کند که استفاده از cbm-i چند جلسه ای به منظور تسهیل تفسیرهای مثبت ممکن است بتواند در درمان اضطراب اجتماعی کاربردهای بالینی داشته باشد.
سامیه پناهنده جواد صالحی فدردی
افسردگی اختلالی بسیار شدید و رایج در میان اختلالات روانپزشکی است که براساس سازمان بهداشت جهانی امروزه دلیل اصلی ناتوانی بوده و پیش بینی می شود، در سال 2020 دومین مشکل رایج سلامت روان خواهد بود. در دو دهه ی اخیر افزایش چشم گیری در پژوهش های بالینی، به خصوص با جهت گیری شناختی، با هدف بررسی سازوکارهای زیربنایی افسردگی صورت گرفته است. مطابق فرض نظریه های شناختی، افراد آسیب پذیر به افسردگی، متمایل به پردازش اطلاعات منفی درباره ی خود هستند. عزت نفس ضمنی نگرش به خود نا آگاهانه نامیده شده است، که با مقیاس های ضمنی سنجیده می شود. پژوهش حاضر شامل دو مطالعه است، که در مطالعه ی اول، نمرات عزت نفس ضمنی دو گروه 17 نفره ی افسرده و عادی در آزمون تداعی ضمنی عزت نفس مقایسه شد. نتایج حاکی از آن بود که افراد گروه افسرده دارای نمره ی عزت نفس ضمنی پایین تری، در آزمون تداعی ضمنی عزت نفس، نسبت به گروه عادی بودند. مطالعه ی دوم، اثربخشی برنامه ی کامپیوتری آموزش شرطی-سازی ارزشی زیر آستانه ای را به عنوان نوعی مداخله ی شناختی برای افزایش عزت نفس ضمنی افراد افسرده بررسی کرد. افراد افسرده به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی (8/58% =دختر ؛17 =n) و مداخله نما (80% =دختر ؛15 =n) گمارده شدند و بر روی همه ی آنها پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری یک ماهه انجام شد. نتایج نشان داد که در مقایسه با گروه مداخله نما، گروه آزمایش بعد از اتمام برنامه ی آموزشی، نمرات عزت نفس ضمنی بالاتری در مرحله ی پس آزمون و پیگیری یک ماهه نشان دادند و مرحله ی پیگیری نمایانگر کاهش نمرات نشخوار فکری در آنان بود.
فائزه رییس المحدثین جواد صالحی فدردی
انزجار از جمله هیجانات اصلی است که در آسیب شناسی روانی اختلال وسواس- اجبار به ویژه نوع آلودگی آن نقش مهمی را ایفا می کند. این هیجان به طور گسترده ای از طریق شرطی سازی ارزشی (ec) ایجاد می شود و از طریق ایجاد سوگیری توجه بر رفتار تأثیر می گذارد. پژوهش حاضر با مقایسه ی ارائه های زیرآستانه ای و فراآستانه ای در یک الگوی متشکل از تصویر-واژه، در پی بررسی آن است که آیا شرطی سازی ارزشی مثبت می تواند واکنش های انزجاری را در نمونه ی غیربالینی و شبه بالینی تغییر دهد یا خیر. نتایج حاصل از مطالعه ی اول (34=n) و دوم (39=n) نشان داد ec مثبت زیرآستانه ای توانست سوگیری توجه نسبت به محرک های مرتبط با انزجار – خواه از نوع شرطی شده باشند و یا از نوع ارزشی درونی- را تغییر دهد در حالی که ارائه های فراآستانه ای چنین اثری را نشان ندادند. همچنین نتایج نشان داد ec زیرآستانه ای توانست برشناخت های ضمنی (سوگیری توجه در تکلیف جستجوی نقطه) اثرگذار باشد اما تغییری در شناخت های آشکار (ارزیابی محرک ها در یک مقیاس نمره گذاری) ایجاد نکرد. مطالعه ی سوم ec مثبت زیرآستانه ای را بر روی نمونه ای شبه بالینی با علائم وسواس آلودگی (10=n) در قالب طرحی متقاطع آزمایش نمود. در مرحله ی اول گروه آزمایشی، مداخله ی آزمایشی و گروه کنترل نما مداخله ی کنترل نما را تجربه کرد؛ نوع مداخله در مرحله دوم برای هر گروه خلاف مرحله قبل بود. در پس-آزمون مرحله ی اول، اثر مداخله (ec مثبت زیرآستانه ای) در کاهش دشواری در رهاسازی توجه نسبت به تصاویر مرتبط با آلودگی همچنین تصاویر نشان دهنده ی پاکیزگی مشاهده شد. همچنین در بررسی اثر مداخله ی آزمایشی در هرگروه تفاوت های معنی داری پس از انجام شرطی سازی مشاهده شد که این اثر در گروهی که شرطی سازی را پس از مواجهه (مداخله-ی کنترل نما) تجربه کرده بودند گسترده تر بود. . این یافته ها پیشنهاد می کند ec مثبت زیرآستانه ای می تواند سوگیری توجه نسبت به موارد مرتبط با انزجار را هم در نمونه ی غیربالینی و هم در نمونه ی شبه بالینی وسواس آلودگی کاهش دهد و در مواجهه با این محرک ها نیز تغییررفتاری ایجاد نماید.
مهرناز صفرزایی جواد صالحی فدردی
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر آموزش برنامه آمادگی برای والدشدن بر اضطراب، افسردگی و سلامت روان زنان نخست باردار بود. روش پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان نخست باردار 20 تا 35 ساله بودند که در هفته های 28 تا 30 بارداری قرار داشتند وبرای معاینات دوران بارداری در سال 1391 به مراکز بهداشتی شهر مشهد مراجعه کردند. تعداد 32 نفر از این زنان انتخاب، و به دوگروه 16نفره آزمایش و کنترل تقسیم شدند. هر دو گروه در طی دومرحله پیش آزمون – پس آزمون پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ، پرسشنامه افسردگی بک و پرسشنامه اضطراب بک را تکمیل نمودند. داده های جمع آوری شده با آزمون تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت و نتایج نشان داد که آموزش این برنامه ، اضطراب ، افسردگی و سلامت روان را در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل بهبود بخشید. کلید واژه ها: آموزش برنامه به سوی والدشدن، اضطراب، افسردگی، سلامت روان و بارداری.
ثریا بیات مختاری زهره سپهری شاملو
طلاق عاطفی، نماد وجود مشکل در روابط زناشویی است که منجر به اختلال در کارکردهای روانی، جسمی، عاطفی و کلامی می شود. هدف. هدف از این مطالعه، بررسی اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر کاهش طلاق عاطفی و پیامدهای روان شناختی آن بود. مطالعه اول به بررسی رابطه طلاق عاطفی، آسیب های روان شناختی (افسردگی، اضطراب و تنیدگی) و دلزدگی زناشویی و مطالعه دوم به اثربخشی واقعیت درمانی گروهی بر کاهش طلاق عاطفی و پیامدهای روان شناختی آن پرداخت. روش. مطالعه اول از نوع توصیفی همبستگی و مطالعه دوم از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه در مطالعه اول، 75 نفر از افراد متأهل و در مطالعه دوم، 24 نفر از زنان متأهل شاغل در مرکز بهداشت شهر مشهد بود که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه، 12 نفر) جایگزین شدند. مداخله در قالب هشت جلسه دو ساعتی به صورت دوبار در هفته اجرا شد. ابزارهای هر دو مطالعه، مقیاس طلاق عاطفی (edm)، آسیب روان شناختی (dass-21) و دلزدگی زناشویی (cbm) بود. یافته ها. در مطالعه اول، از آزمون همبستگی پیرسون و در مطالعه دوم از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد. نتایج مطالعه اول نشان داد بین طلاق عاطفی و پیامدهای روان شناختی آن رابطه مثبت معناداری وجود دارد(بالای 60%). و علاوه بر این، بین طول مدت ازدواج و متغیرهای طلاق عاطفی، پیامدهای روان شناختی (افسردگی و اضطراب ) و دلزدگی رابطه معناداری یافت نشد، تنها در مورد استرس این رابطه معنادار بود. در مطالعه دوم، گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل کاهش معناداری را در طلاق عاطفی و پیامدهای روان شناختی نشان داد. نتیجه گیری. واقعیت درمانی گروهی می تواند به زوج هایی که درگیر طلاق عاطفی هستند کمک کرده و پیامدهای روان شناختی آن را کاهش دهد.
مهسا احمری جواد صالحی فدردی
پژوهش حاضر شامل دو مطالعه است. مطالعه اول، سوگیری توجه نسبت به جلوه های تهدیدکننده اجتماعی را در مبتلایان به اضطراب اجتماعی (میانگین سن = 90/21 و انحراف استاندارد = 90/1) (30=n) و بهنجار (میانگین سن = 30/21 و انحراف استاندارد = 10/2) (30=n) توسط آزمون سنجش سوگیری توجه نسبت به جلوه های هیجانی، مقایسه کرد. نتایج نشان داد در مقایسه با گروه کنترل، مبتلایان به اضطراب اجتماعی در سه شکل سوگیری توجه که شامل: (الف) تسهیل توجه به تهدید، (ب) اجتناب توجه، (ج) تاخیر در رهاسازی توجه به محرک های تهدیدکننده اجتماعی به طور معناداری از گروه سالم متفاوتند. مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی نسبت به تهدیدهای اجتماعی گوش بزنگی نشان می دهند و در طی ارایه محرک های چهره حاوی بار هیجانی منفی از رهاسازی توجهشان از تهدید ناتوان هستند. مطالعه دوم، اثربخشی برنامه نوین آموزش کاهش سوگیری توجه به تهدید را، به عنوان نوعی مداخله شناختی برای کاهش سوگیری توجه و بهبود شاخص های درمانی افراد مضطرب اجتماعی، بررسی کرد. شرکت کنندگان (30=n) که همگی اضطراب اجتماعی بالا داشتند، به طور تصادفی به گروه آزمایش (دریافت تمرین اصلی) و درمان نما (دریافت تمرین ساختگی) تقسیم شدند و بر روی همه آنها پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری انجام شد. نتایج نشان داد که در مقایسه با گروه درمان نما، گروه آموزش بعد از اتمام برنامه، سوگیری توجه کمتری را نسبت به محرک های تهدیدآمیز نشان دادند؛ بعلاوه، علائم اضطراب اجتماعی آنها کاهش یافت. به طورخلاصه، (الف) افراد مضطرب اجتماعی با گوش بزنگی بیشتر نسبت به تهدید های اجتماعی در محیط و مشکل در رهاسازی توجه نسبت به محرک های تهدیدآمیز اجتماعی، احتمالاً تحریفات شناختی ای را تجربه می کنند که باعث بزرگ تر شدن سطوح دریافتی تهدید در محیط می شود و در تداوم و تشدید اضطراب اجتماعی نقش دارند؛ و (ب) آموزش کاهش سوگیری توجه به تهدید با کاهش این سوگیری توجه می تواند در کاهش علائم اضطراب اجتماعی موثر باشد.
نرگس پرهیزکار علی مشهدی
هدف: پژوهش حاضر با هدف اثر بخشی درمان شناختی – رفتاری مبتنی بر کنش های اجرایی به شیوه ی گروهی بر کاهش نشانه ها و بهبود کنش وری اجرایی دانشجویان مبتلا به adhd صورت گرفت. روش: بدین منظور از طریق فراخوان از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد که قبلا تشخیص adhd گرفته بودند یا از نشانه های این اختلال رنج می بردند و در سال 91-92 مشغول به تحصیل بودند، دعوت به همکاری شد، 32 نفر از دانشجویان مبتلا به adhd انتخاب شدند، تشخیص اولیه از طریق پرسشنامه ی baars و تشخیص قطعی با مصاحبه ی روانپزشکی صورت گرفت، سپس شرکت کنندگان به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند و درمان شناختی - رفتاری برای گروه آزمایش ارائه شد، و گروه کنترل در حالت انتظار قرار گرفتند. هر دو گروه قبل و بعد از اجرای گروه درمانی پرسشنامه های baars و bdefs را تکمیل کردند. یافته ها: نتایج حاصل از تحلیل واریانس چند متغیری (mancova) و تحلیل کوواریانس (ancova) نشان داد که گروه آزمایش، پس از درمان، کاهش معناداری را در نشانه های adhd نشان دادند (1p < 0/00)، همچنین گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، در متغیر کندی زمان شناختی کاهش معناداری را نشان دادند (p < 0/001)، و گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل بهبود معناداری را در مولفه های کنش های اجرایی نشان دادند p <0/001)) به عنوان مثال تفاوت دو گروه در متغیر مدیریت زمان ، متغیر سازمان دهی و حل مساله، بازداری، خودانگیزشی و متغیر خود نظم جویی هیجانی (همه موارد:p <0/001 ) به نفع گروه آزمایش معنادار بود. نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان می دهد که درمان شناختی - رفتاری مبتنی بر کنش های اجرایی بر کاهش نشانه های اختلال adhd و بهبود کنش وری اجرایی در این دانشجویان موثر بوده و می تواند به عنوان یک روش درمانی در کنار سایر درمان ها مورد استفاده قرار گیرد.
پگاه اباذری مسعود فریدونی
مقدمه: یافته ها نشان می دهند که سطوح هورمون های تخمدانی با افزایش سن و در طول زندگی بانوان در حال تغییر بوده و هم چنین در مراحل مختلف چرخه قاعدگی به شدت در نوسان است. با توجه به حضور گیرنده های استروژن و پروژسترون در مغز، این هورمون ها می توانند عملکردهای شناختی مهمی مانند حافظه، یادگیری، حل مسأله و ... را تحت تأثیر قرار دهند. در مطالعه ی حاضر این فرضیه مورد بررسی قرار می گیرد که تغییرات جنسی همراه با تغییرات سن در جنس ماده بر روی توجه در سطوح مختلف اثر می گذارد و افزایش سن به ویژه در محدوده یائسگی دارای اثر منفی بر ویژگی های توجه می باشد. روش کار: در این تحقیق سه گروه مورد مطالعه قرار گرفتند: گروه اول شامل هفده دختر سالم نابالغ (11- 9 سال)، گروه دوم شامل پانزده بانوی جوان سالم ( 25- 20 سال) با چرخه ی قاعدگی منظم و گروه سوم شامل هفده بانوی یائسه ( 55- 45 سال)، که به صورت داوطلبانه در این آزمایش شرکت کرده اند. در شروع جلسه اول به آزمودنی ها دستورالعمل هایی برای آزمون شناختی استروپ و ant داده شد علاوه بر این وضعیت خلقی شرکت کنندگان به وسیله ی پرسش نامه ی اشپیل برگر مورد ارزیابی قرار گرفت. عملکرد آزمودنی های گروه دوم به وسیله آزمون های استروپ و ant سه مرتبه مورد سنجش قرار گرفت: ابتدای مرحله ی فولیکولی ( روزهای 3- 2 چرخه ی قاعدگی)، مرحله ی تخمک گذاری(روز 14 چرخه ی قاعدگی) و میانه ی مرحله لوتئال( روزهای 22- 21 چرخه ی قاعدگی). بلافاصله پس از هر جلسه یک نمونه خون به منظور هورمون سنجی برای استروژن، پروژسترون، lh و fsh جمع آوری شد. عملکرد آزمودنی ها در گروه اول و سوم تنها در یک جلسه مورد ارزیابی قرار گرفته و سپس از هر کدام یک نمونه خون جمع آوری شد. نتایج: نتایج آزمون استروپ مبین آن است که نمره ی تداخل در کودکان نابالغ و بانوان یائسه به طور معناداری بزرگتر از گروه بالغین جوان در مراحل مختلف چرخه قاعدگی بود(p<0.01 ). نمره ی اختلاف در شبکه ی هشدار، در کودکان نابالغ به طور معناداری بزرگتر از سایر گروه ها بود(p<0.01 ). نتایج آزمون ant نشان داد که تفاوت معنی داری در عملکرد شبکه جهت یابی بین گروه های نابالغ تا یائسه وجود نداشت. نمره اختلاف در شبکه کنترل اجرایی در کودکان نابالغ به طور معناداری بزرگتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 )، هم چنین نمره اختلاف در شبکه کنترل اجرایی در میانه مرحله لوتئال چرخه قاعدگی به طور معناداری کوچکتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 ). میزان هورمون استرادیول در سرم خون کودکان نابالغ به طور معناداری کمتر از گروه بالغین جوان و بانوان یائسه بود(p<0.001 ). میزان هورمون پروژسترون در سرم خون بانوان یائسه به طور معناداری بیشتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 ). میزان هورمون lh به طور معناداری در سرم خون بانوان یائسه بیشتر و در سرم خون کودکان نابالغ کمتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 )، هم چنین سطح هورمون lh در گروه بالغین جوان در مرحله تخمک گذاری به طور معناداری بیشتر از مراحل دیگر چرخه ی قاعدگی بود(p<0.01 ). میزان هورمون fsh در سرم خون بانوان یائسه به طور معناداری بیشتر از سایر گروه ها بود(p<0.001 ). بحث: این نتایج پیشنهاد می کنند که سطوح پایین هورمون استروژن می تواند عملکرد شبکه ی توجه در سطوح هشدار و کنترل اجرایی را در آزمون ant و عملکرد توجه در آزمون استروپ را در کودکان نابالغ تحت تأثیر قرار دهد. هم چنین سطوح پاین هورمون استروژن و بالا بودن میزان هورمون های lh و fsh می تواند بر روی عملکرد توجه در آزمون استروپ در بانوان یائسه اثر بگذارد، اگرچه نیاز به تحقیقات بیشتر می باشد. کلمات کلیدی: استروپ، استروژن، پروژسترون، توجه، چرخه قاعدگی، هشدار، جهت یابی، کنترل اجرایی
احسان عبدخدایی جواد صالحی فدردی
به تنگ شدن مردمک در اثر تحریک توسط نور، بازتاب نور مردمک گویند که مسیرها و مراکز عصبی متعددی در آن دخیل اند. هدف این پژوهش بررسی بازتاب نور مردمک در افراد مصرف کننده متادون بود. علاوه بر استفاده از نمون? ایرانی، ارزیابی هر دو چشم و کنترل عوامل روان شناختی از ویژگی های این پژوهش است. آزمودنی ها عبارت بودند از 20 سوء مصرف کننده که تحت درمان نگهداری متادون بودند و 41 غیر مصرف کننده. پس از تابش نور سبز در چشم چپ، بازتاب هر دو مردمک (چپ) همسو و راست (دگرسو) به وسیل? دستگاه ردیاب چشمی smi iview x 250سنجیده شد. یافته های به دست آمده از تحلیل کوواریانس چندگانه نشان داد از بین 9 متغیر مورد بررسی، میزان تنگ شدگی و سرعت تنگ شدگی مردمک راست در گروه سوء مصرف کننده در مقایسه با گروه غیر مصرف کننده کم تر است. همچنین، از بین متغیرهای روانشناختی، متغیر خلق هفته با میزان تنگ شدگی و سرعت تنگ شدگی مردمک راست ارتباط داشت. تلویحات این یافته ها در زمین? اهمیت در نظر گرفتن پاسخ مردمک دگرسو و اثر قابل توجه خلق بر بازتاب نوری مردمک بحث شده اند.
الهام گنابادی امیر امین یزدی
چکیده از آنجایی که بخش مهمی از مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان به شیوه فرزندپروری والدین بر می گردد و آموزش های فرزندپروری در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان در مطالعات متعدد مورد آزمون قرار گرفته است؛ پژوهش حاضر با این هدف که، کدام یک از دو شیوه فرزندپروری، مثبت و انتخاب، تأثیر بیشتری در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودک دارد، انجام گرفت. تحقیق حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. نمونه پژوهش را خانواده های مراجعه کننده به فرهنگسرای کودک و آینده شهرداری مشهد، در بازه فروردین تا تیر 1392 تشکیل دادند؛ برگزاری این کارگاه ها از طریق پیامک به خانواده ها اطلاع رسانی شد. تعداد 30 مادر دارای کودک 3 تا 6 سال (20 نفر گروه های آزمایش و 10 نفر گروه کنترل) که بر اساس سیاهه رفتاری کودک آخنباخ (cbcl) کودکان شان دارای مشکلات هیجانی یا رفتاری بودند (بالاتر از نمره درصدی 80 و نقطه برش60=t)انتخاب شدند. همچنین والدین پرسشنامه والد بودن(خودکارامدی) را نیز تکمیل نمودند. جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چند متغیره (ancova) استفاده شد. نتایج نشان داد که هر دو گروه آموزش فرزندپروری در مقایسه با گروه کنترل کاهش معناداری را در مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان نشان دادند. همچنین هر دو آموزش توانست میزان صلاحیت والدینی شرکت کنندگان در کارگاه را نسبت به گروه کنترل افزایش دهند. اما فرزندپروری انتخاب، در کاهش مشکلات هیجانی و رفتاری کودکان موثرتر از برنامه فرزندپروری مثبت بود. میزان صلاحیت والدینی شرکت کنندگان گروه فرزندپروری انتخاب با شرکت کنندگان در گروه فرزندپروری مثبت تفاوت معناداری نداشت. نتایج نشان داد که به طور کلی آموزش های فرزندپروری در هر دو گروه نسبت به گروه کنترل سبب کاهش معناداری در مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان است، و همچنین این آموزش ها سبب افزایش احساس خودکارآمدی و توانمندی در والدین هر دو گروه نسبت به گروه کنترل شده است. کلید واژه ها: فرزندپروری مثبت، فرزندپروری انتخاب، مشکلات رفتاری ـ هیجانی، خودکارآمدی.
سهیلا سلطانی اصل هریس جواد صالحی فدردی
وابستگی به متامفتامین، تبدیل به یک مسئله سلامت عمومی شده است وآنچه درمان سوء مصرف این ماده را دچار مشکل کرده است، وجود وسوسه ها و به تبع آن عود (بازگشت) است که هر دو با شناخت مختل شده ارتباط دارد که یک بخش از این شناخت مختل شده می تواند شکست در بازداری (توانایی عقب نگه داشتن یک فکر، احساس یا عمل) باشد. بنابراین توجه به بازداری به عنوان مهم ترین کنش اجرایی دخیل در سوء مصرف مواد در فرآیند سنجش و درمان می تواند به فهم سوء مصرف و ایجاد برنامه های درمانی کمک کند. هدف. مقایسه بازداری شناختی و رفتاری در سوء مصرف کنندگان متامفتامین و گروه کنترل در مطالعه اول و بررسی اثر بخشی آموزش کنترل بازداری بر کاهش وسوسه و خطر عود در سوء مصرف کنندگان متامفتامین در مطالعه دوم بود. روش. در مطالعه اول، 20 نقر در گروه سوء مصرف کننده و 20 نقر در گروه کنترل قرار گرفتند و در مطالعه دوم، 10 نفر در گروه آزمایشی و 10 نفر در گروه مداخله نما به صورت تصادفی گمارده شدند. ابزار. آزمودنی ها در مطالعه اول، تکلیف برو/ نرو و آزمون نگهش دار را انجام دادند و در مطالعه دوم، از تکلیف برو/ نرو هیجانی، مقیاس خطر عود مواد محرک، پرسشنامه وسوسه آمفتامین ها را تکمیل کردند. نتایج. مطالعه اول نشان داد که افراد گروه سوء مصرف کننده دارای بازداری شناختی ضعیف تری نسبت به گروه کنترل بودند اما تفاوت معناداری در بازداری رفتاری بین دو گروه وجود نداشت، و نتایج مطالعه دوم نیز نشان داد که گروه آزمایشی در مقایسه با گروه مداخله نما، پس از دریافت آموزش کنترل بازداری در مرحله پس آزمون و پیگیری، بهبود عملکرد در بازداری شناختی، کاهش نمرات وسوسه و کاهش خطر عود را نشان دادند.
زهره غلامی دوبرجه جواد صالحی فدردی
مقدمه. نقش احساسات و فرایند های ناخودآگاه در تصمیم گیری خریداران، شناخت مغزانسان وکارکردهای عصبی آن رابه حیطه مناسبی برای فهم رفتار و پیش بینی تصمیم گیری خریداران تبدیل کرده است. در این راستا، ترکیب شدن مطالعات میان رشته ای مختلف درحوزه های علوم شناختی منجر به ایجاد حوزه نوپای نورومارکتینگ شده است. هدف.این مطالعه دو هدف اصلی داشت: (الف) سنجش مولفه های تاثیرگذار بر رجحان مصرف کنندگان در مواجهه با نام تجاری نوشیدنی های مختلف و(ب) پیش بینی انتخاب نام تجاری مصرف کنندگان بر اساس پروتکل انتخابی با استفاده از پتانسیل های وابسته به رویداد که از اهداف مهم در مطالعات بازاریابی عصبی می باشند. روش.در این پژوهش، 26 آزمودنی در بازه سنی 18 الی 26 ساله (13 نفر مرد؛ میانگین سن = 24.40؛ انحراف استاندارد =1.34 ؛ و 13 نفر زن؛ میانگین سن =22.60 ؛ انحراف استاندارد =2.87) مورد بررسی قرار گرفتند. برای یکسان سازی تصویر ذهنی آزمودنی ها پیش زمینه تکلیف ها و نیز افزایش توجه، داستانی کوتاه برای انتخاب یک نوشیدنی گفته شد.دو تکلیف طراحی شده به روش نظم متقاطع ارائه شدند و همزمان با اجرا ثبت پتانسیل های وابسته به رویداد (erps) از آزمودنی ها، انجام گرفت. همچنین، پس از انجام ثبت، پاسخ های رفتاری آزمودنی ها از طریق آزمون چشیدن مورد سنجش قرار گرفت. از داده های مورد استفاده میانگین گیری شد تا با پاسخ های کلامی مورد مقایسه قرار گیرد. نتایج حاصل از erpداده ها به روش تحلیل آماری اندازه گیری های مکرر rannovaو آزمون همبستگی و رگرسیون جهت بررسی رجحان افراد به نام تجاری، و تاثیر رنگ و طعم محصول در سوگیری توجه به نام تجاری محصول در چهار زیر گروه(آشنا-ناآشنا، ایرانی-خارجی) مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافته:مولفه های پیش از درک erp جهت پیش بینی دقیق تر رجحان های مصرف کنندگان معنادار شد ومقایسه رفتارهای کلامی و پاسخ های ثبت شده مغزی افرادحاکی از 68% عدم مطابقت با یکدیگر بود. نتیجه گیری: نتایج حاصل، این فرضیه را که مقیاس های خود-گزارشی در شناسایی رجحان افراد کاملا دقیق نبوده و نیازمند پیش بینی های مبنی بر روش های عصب شناختی نیز می باشد را تایید می نماید. واژه های کلیدی:نورومارکتینگ، پتانسیل های وابسته به رویداد (erp)، آزمون چشیدن، برندینگ، رجحان، سوءگیری توجه.
فهیمه قویدل ریزه جواد صالحی فدردی
سالمندی و مشکلات شناختی این دوران یکی از مسائل عمده جوامع کنونی محسوب می شود. پژوهش حاضر شامل دو مطالعه بود. مطالعه اول با این هدف که آیا آزمون ساعت به اندازه آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی، به عملکرد شناختی افراد سالمند حساس است و هم چنین به منظور غربال گری تعدادی از سالمندان برای ورود به مطالعه دوم صورت گرفت (تعداد= 70، میانگین سنی= 70/69 ، انحراف استاندارد= 41/6 ). آزمودنی ها آزمون ساعت و آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی را کامل کردند، نتایج نشان داد که عملکرد افراد سالمند در دو آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی و ساعت از تحصیلات و جنسیت تاثیر می پذیرد نه سن. به علاوه، بین نمره کلی آزمون ساعت و آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی و هم چنین دو زیر مقیاس یاد آوری، توجه و محاسبه آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی ارتباط معنی داری وجود داشت. بنابراین به نظر می رسد که آزمون ساعت می تواند به عنوان یک ابزار ساده و سریع برای غربال وضعیت شناختی افراد سالمند استفاده شود. مطالعه دوم، اثربخشی برنامه آموزش حافظه کاری (ان- بک) و راهبردهای حافظه را برای ارتقا عملکرد حافظه کاری دیداری، کلامی و سرعت پردازش در افراد سالمندی که با استفاده از آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی در محدوده نرمال قرار داشتند، بررسی کرد. شرکت کنندگان (تعداد= 20، میانگین سنی= 70/67، انحراف استاندارد= 16/5) که همگی در آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی نمره 26 و بالاتر کسب کرده بودند، به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (دریافت تمرین شناختی ان-بک و آموزش راهبردهای حافظه) و مداخله نما (دریافت برنامه تحریک شناختی آموزش کار با تلفن همراه) قرار داده شدند و بر روی همه آن ها پیش آزمون و پس آزمون (بلوک های کورسی، فراخنای ارقام وکسلر و استروپ) انجام شد. نتایج نشان داد که عملکرد حافظه کاری دیداری و حافظه کاری کلامی گروه آزمایش در مقایسه با گروه مداخله نما، بعد از اتمام برنامه آموزش حافظه کاری، افزایش یافت. بنابراین آموزش حافظه کاری و راهبردهای حافظه می تواند به بهبود عملکرد شناختی سالمندان فاقد علایم بالینی کمک نماید. واژه های کلیدی: آزمون معاینه مختصر وضعیت شناختی، آزمون ساعت، سالمندی، حافظه کاری، آموزش شناختی، تکلیف ان- بک
مهسا سمیعی فرد جواد صالحی فدردی
زمینه و هدف: شواهد علمی فرض می کنند که سطح تحمل ناکامی پایین یکی از پیش بینی کننده های سوءمصرف مواد است. ناکامی منجر به افزایش سوگیری شناختی نسبت به تفسیر منفی می شود. پژوهش حاضر شامل دو مطالعه بود. (الف) مقایسه سطح تحمل ناکامی خودگزارشی و ضمنی در سوءمصرف کنندگان مواد در مقایسه با گروه غیرسوءمصرف کننده؛ و (ب) بررسی اثربخشی cbm-i برکاهش سوگیری تفسیر منفی در برابر ناکامی و شاخص های سوءمصرف مواد. روش کار: سوءمصرف کنندگان مرد (n=70) و غیر سوءمصرف کنندگان مرد (n=70) مقیاس های ناراحتی- ناکامی و استرس ادراک شده و پرسشنامه های وسوسه مواد، و خلق مثبت و منفی را تکمیل نمودند. به منظور انتخاب آزمودنی های مطالعه دوم و بررسی تکرارپذیری نتایج، مطالعه اول بر روی 62 فرد سوء مصرف کننده و 62 فرد غیرسوءمصرف کننده تکرار گردید. 29 فرد سوء مصرف کننده و 29 فرد غیرسوء مصرف کننده که نمرات بالایی در مقیاس های ناراحتی- ناکامی و استرس ادراک شده و پرسشنامه های وسوسه مواد، خلق مثبت و منفی کسب نمودند، تکلیف رایانه ای سنجش سوگیری تفسیر را تکمیل نمودند. در مطالعه دوم، سوءمصرف کنندگان بصورت تصادفی در دو گروه آزمایش (12n=) و کنترل (12n=) جایگزین شدند. گروه آزمایش بااستفاده از برنامه cbm-i مثبت به مدت سه جلسه، آموزش سوگیری تفسیر مثبت را تکمیل نمودند. گروه کنترل، سه جلسه آموزش سوگیری تفسیر خنثی انجام دادند. در پس آزمون و پیگیری یک ماهه، آزمودنی ها بار دیگر، تکالیف پیش آزمون را تکمیل نمودند. یافته ها: نتایج همسو با فرضیه ها، نشان دادند که سطح تحمل ناکامی خودگزارشی و ضمنی در سوءمصرف کنندگان پایین تر از افراد عادی است. افزون براین، تسهیل تفسیرهای مثبت بطور قابل ملاحظه ای سوگیری تفسیر منفی در برابر ناکامی و شاخص های رفتار سوءمصرف مواد، نظیر وسوسه مصرف را در گروه آزمایش کاهش داد. بحث و نتیجه گیری: یافته ها تاکید می کنند که استفاده از cbm-i مثبت به منظور تسهیل تفسیرهای مثبت و کاهش سوگیری تفسیر منفی در برابر ناکامی می تواند در گسترش فعالیت های مداخله ای و درمان سوءمصرف مواد کاربردهای بالینی داشته باشد.
جواد وکیلی علی کیمیایی
هدف پژوهش حاضر ،بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک بر علایم اختلال شخصیت مرزی وتعارض های زناشویی زندانیان مرد بودکه درقالب یک طرح نیمه آزمایشی 30 آزمودنی با تشخیص اختلال شخصیت مرزی ازمیان زندانیان شهرستان چناران به روش نمونه گیری در دسترس و داوطلبانه انتخاب و به شیوه ی تصادفی در دوگروه ازمایش وکنترل جایگزین شدند.پس از طی جلسات متعدد فردی و20جلسه مهارت آموزی گروهی ،تاثیر رفتاردرمانی دیالکتیک از نظر نشانه های اختلال شخصیت مرزی وتعارض هازناشویی مورد ارزیابی قرار گرفت .ارزیابی در 4مرحله پیش آزمون،3ماه بعددرمان،پس ازمون وپیگیری صورت گرفت.ابزارهای اندازه گیری شامل: مصاحبه بالینی نیمه ساختاریافته (scid-ii)،شاخص شدت اختلال شخصیت مرزی (bpdsi)وپرسشنامه تعارض هازناشویی(mcq)می باشد.اطلاعات بدست آمده ازپرسشنامه ومصاحبه توسط نرم افزار آماری spss19 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت که تحلیل واریانس مختلط نشان داد رفتاردرمانی دیالکتیک موجب کاهش علایم اختلال شخصیت مرزی به جز در نشانه های ترک شدن ،روابط بین فردی وعقایدپارانوییدشده است وتحلیل کوواریانس چندراهه در ارتباط با تعارض زناشویی نشان دادکه رفتاردرمانی دیالکتیک موجب کاهش واکنش های هیجانی و افزایش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسر و دوستان، در بیماران مرزی شده است.
حسن بهزادی اعظم صنعت جو
نظام های بازیابی اطلاعات باید به گونه¬ای طراحی شوند که مبتنی بر ویژگی¬های جسمی و روانی جستجوگران بوده و رضایت، کاربرپسندی و تعامل بیشتری را برای کاربران و طراحان نظام به دنبال داشته باشند. از این رو، پژوهش حاضر با هدف شناسایی هیجان¬های کاربران در مراحل مختلف بازیابی اطلاعات، بر مبنای مدل بازیابی اطلاعات در محیط وب و همچنین، شناخت هیجان¬های فرعی کاربران پس از اتمام جستجو، بر اساس مدل انتساب هیجان¬های وینر انجام شد. از نظر روش¬شناسی، پژوهش حاضر آزمایشی و از نظر نوع کاربردی است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه بین المللی امام رضا (ع) در مقطع کارشناسی ارشد رشته¬های علوم انسانی، تشکیل می¬دادند. نمونه آماری جامعه پژوهش، شامل 72 دانشجو بود که در 3 گروه مورد آزمون قرار گرفتند: 30 نفر گروه اصلی آزمون و دو گروه 21 نفره به عنوان گروه¬های القای هیجانی مثبت و منفی. حجم نمونه با استفاده از نرم افزار g*power و بر اساس روش نمونه¬گیری تصادفی طبقه¬ای، تعیین شد. گردآوری داده¬ها با استــفاده از: پرسشــنامه ویژگی¬های جمعیت¬شناختی و سابقه کار با اینترنت، پرسشنامه¬ی سبک¬های اسنادی، پرسشنامه¬ی پس از جستجو، پرسشنامه موفقیت / شکست در بازیابی اطلاعات، فایل¬های ثبت رخداد (تحلیل گزارش داد و گرفت)، مقیاس عواطف مثبت و منفی (panas)، پایگاه تصاویر عاطفی ژنو (gaped) و تصاویر ضبط شده از چهره کاربران، صورت گرفت. یافته¬های پژوهش نشان داد که: 1- انطباق داده¬های گردآوری شده بر اساس مدل بازیابی اطلاعات در وب چو، دتلور و ترنبال (2000) نشان داد که در مرحله¬ی جستجوی آغازین، هیجان ترس و در مرحله پیوندیابی، هیجان¬های منفی در مجموع با 3/49% بیشترین میزان فراوانی را داشتند. همچنین در دو مرحله¬ی مرور و تمایز، هیجان شادی بیش از سایر هیجان¬ها مشاهده شدند. 2- بین هیجان¬های مختلف کاربران در مراحل چهارگانه¬ی بازیابی اطلاعات، رابطه معناداری مشاهده شد. 3- اسناد موفقیت¬ها و شکست¬ها به علت¬های درونی در بین هر سه گروه مورد آزمون، بیشترین سهم را به خود اختصاص داد که بر اساس نظریه¬ی وینر، این اسناد در موفقیت، هیجان فرعی غرور و در شکست، دو هیجان فرعی گناه و شرمساری را به دنبال داشت. همچنین، آزمودنی¬ها، عامل تلاش را اصلی¬ترین علت موفقیت خود در بازیابی اطلاعات می¬دانستند که این انتساب، هیجان فرعـــی امـــید را برای این افراد در پی داشـــت. 4- بررسی هیجان¬های کاربران در جستجوهای انجام شده نیز نشان داد که در جستجوی ساده، هیجان شادی بیشترین و هیجان تنفر، کمترین هیجان بروز داده شده توسط آزمودنی¬ها و در جستجوی دشوار نیز هیجان¬های غم و عصبانیت به ترتیب بیشترین و هیجان تنفر، کمترین هیجانی بود که توسط آنان بــروز داده شد. در مجــموع هیجان¬های منفی (ترس، عصبانیت، غم و تنفر) در جستجوی دشوار بیشتر از جستجوی ساده بود و بین سطح دشواری وظایف جستجــو و نوع هیجان¬های کاربران رابطه معنا اری وجود داشت. 5- بین دو گروه آزمودنی¬ با القای هیجانی مثبت و منفی، تفاوت معناداری بین عملکرد آنان در جستجوی ساده وجود نداشت، اما در جستجوی دشوار، این تفاوت معنادار بود. 6- بررسی میانگین رضایت کلی آزمودنی¬های دو گروه مثبت و منفی نشان داد که میانگین رضایت گروه مثبت، هم در جستجوی ساده و هم در جستجوی دشوار نسبت به گروه منفی، اندکی بیشـــتر بود، اما این تفاوت معنادار نبود. 7- آزمودنی¬های دارای سبک اسناد درونی، نسبت به آزمودنی¬های سبک اسناد بیرونی، دارای رضایتمندی بیشتری بودند. همچنین، آزمودنی¬هایی که در بازیابی اطلاعات، موفقیت خود را به توانایی خویش نســـبت داده¬ بودند، نسبت به افرادی که انتساب¬های دیگری داشتند، دارای میزان رضایت بیشتری بودند. 8- آخرین یافته پژوهش نیز نشان داد که بین الگوی کلی انتساب هیجان¬های کاربران و الگوی انتساب هیجان¬های آنان در بازیابی اطلاعات، در جستجوی ســاده رابطه¬ای معناداری وجود ندارد، اما این رابطه در جستجوی دشوار و مجموع دو جستجو، رابطه وجود دارد. نتایج نشان می¬دهند که نظـام¬های بازیابی اطلاعات و یا واسط¬های اطلاعاتی (همانند کتابداران) باید بتوانــند با کم¬رنگ کردن و یا از بین¬بردن ضعف¬های کاربران در بازیابی اطلاعات و فراهم¬نمودن تهمیداتی همانند: راهنماها، اصطلاحنامه¬ها، شیوه¬نامه¬ها و دستورالعمل¬های جستجو، زمینه¬ی ارتـقای توانمند¬های کاربران در بازیابی اطلاعات و در نتیجه افزایش رضایتمندی کاربران را فراهم نمایند تا آنان موفقیت خود را مدیون توانایی¬های خویش که عاملی درونی و پایدار است، بدانند تا بدین وسیله خودکارآمدی و عزت نفس آنان افزایش یابد.
هاجر خردمند علی کیمیایی
پژوهش حاضر به منظور بررسی اثر بخشی رفتار درمانی دیالکتیکی به شیوه گروهی بر تاب آوری و تنظیم هیجانی زنان با همسر سوءمصرف کننده مواد انجام شد. طرح پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه شامل 16 نفر از زنان افراد سوءمصرف کننده موادی که جهت دریافت متادون درمانی به مرکز گذری تحت نظر مرکز بهداشت مشهد مراجعه کرده بودند، بود که 8 نفر در گروه رفتاردرمانی دیالکتیکی و 8 نفر در گروه کنترل گمارش شدند. اعضای گروه آزمایش تعداد 8 جلسه رفتاردرمانی دیالکتیکی را دریافت کردند، اما به گروه کنترل مداخله خاصی ارائه نشد. قبل و بعد از اجرای مداخله پرسشنامه های تاب آوری کانر (2003)و دیویدسون و تنظیم هیجانی گراتز (2004) توسط گروه نمونه تکمیل شدند. نتایج تحلیل کوواریانس چندمتغیره نشان داد که در پس آزمون، توانایی تنظیم هیجانی در آزمودنی های گروه رفتاردرمانی دیالکتیکی نسبت به آزمودنی های گروه کنترل، افزایش معناداری داشته است. همچنین نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که در پس آزمون، تاب آوری آزمودنی های گروه رفتاردرمانی دیالکتیکی نسبت به آزمودنی های گروه کنترل، افزایش معناداری داشته است. در نتیجه رفتاردرمانی دیالکتیکی باعث افزایش توانایی تنظیم هیجانی و تاب آوری زنان با همسر سوءمصرف کننده مواد می شود.
سوسن رئوف حدادی ثانی زهرا طبیبی
تخلفات رانندگی همواره یکی از علل بروز مشکلات، معضلات و حوادث ترافیکی در همه ی جوامع می باشد. هدف از مطالعه ی حاضر بررسی رابطه ی بین پرخاشگری، خود نظم جویی هیجانی، سوگیری توجه نسبت به محرک های هیجان منفی مربوط به رانندگی و توانایی بازداری بر رفتارهای پرخطر رانندگی در مطالعه ی اول و مقایسه ی رفتارهای پرخطر رانندگی، خود نظم جویی هیجانی و سوگیری توجه نسبت به محرک های هیجان منفی مربوط به رانندگی در بین رانندگان مبتدی و باتجربه در مطالعه ی دوم بود. به طور کلی نتایج مطالعه ی حاضر بر اهمیت نقش ویژگی های شخصیتی از جمله پرخاشگری، توانایی خودنظم جویی هیجانی و همچنین تجربه بر بروز رفتارهای پرخطر رانندگی صحه می گذارد. اما همچنان نقش سوگیری توجه نسبت به هیجانات منفی مربوط به رانندگی نیازمند پژوهش های بیشتر است.
عطیه تقوی بجنوردی زهره سپهری شاملو
چکیده پژوهش حاضر بر آن شد به بررسی اثربخشی آموزش فنون و مفاهیم رویکرد تصویرسازی ارتباطی بر مادران دارای سبک فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه بپردازد. روش این پژوهش شبه آزمایشی بود و از طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل استفاده شد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه ی سبک ها و ابعاد فرزندپروری رابینسون (همراه اطلاعات دموگرافیک) است که در مرحله پیش آزمون و پس آزمون توسط آزمودنی ها تکمیل گردید و پس از دو ماه به منظور پیگیری هر دو گروه مجددا پرسشنامه ی مربوطه را تکمیل نمودند. پس از تکمیل پیش آزمون، گروه مداخله در هشت جلسه دو ساعته آموزش فنون و مفاهیم درمان تصویرسازی ارتباطی شرکت کردند. داده ها با روش تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان داد که گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل، افزایش معناداری را در به کارگیری سبک فرزندپروری مقتدرانه و کاهش در به کار بردن سبک فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه نشان دادند. هم چنین نتایج پیگیری پس از دو ماه نشان دهنده ی این بود که گذشت زمان موجب بازگشت مادران به فرزندپروری ناکارآمدشان نشده و سبک فرزندپروری مقتدرانه را حفظ کردند. بنابراین، می توان درمان تصویرسازی ارتباطی را به عنوان روش موثری برای افزایش سبک مقتدرانه ی مادران در نظر گرفت و از آن در مراکز آموزشی و مشاوره استفاده کرد. واژه های کلیدی: فرزندپروری، سبک فرزندپروری مستبدانه، سبک فرزندپروری سهل گیرانه، سبک فرزندپروری مقتدرانه، رویکرد تصویرسازی ارتباطی.
مسلم کرد تمینی علی مشهدی
اضطراب صفت نوعی از اضطراب است که عملکردهای شناختی و عاطفی را تحت تاثیر می گذارد و افراد دارای اضطراب صفت بالا دارای مشکلاتی در این زمینه می باشند. آموزش حافظه کاری هیجانی نوع خاصی از آموزش شناختی است که با محرک های هیجانی صورت می گیرد که اخیرا باعث بهبود مولفه های کنترل شناختی و عاطفی و نظم جویی هیجان در افراد گردیده است.
فرید برمال جواد صالحی فدردی
شیوع افسردگی در بین جوانان و دانشجویان وجود دارد که افسردگی مرتبط بر یکسری فرایندهای شناختی و هیجانی می باشد که سه مولفه اساسی آن یعنی نشخوار فکری، نظم جویی شناختی هیجانی و شیوه حل مسئله می باشد. و برای درمان رویکرد ذهن آگاهی متمرکز بر mbctرا بکار گرفیم .ذهن آگاهی اساسا متمرکز بر علوم شناختی برای استفاده از آن در درمان شناختی و رفتاری می باشد
سلیل ضیایی جواد صالحی فدردی
مشخص شده است که شناخت های ضمنی، به ویژه تورش توجه نسبت به محرک مربوط به مواد، نقش مهمی در حفظ، پیشرفت و عود رفتار سوء مصرف مواد بازی می کند. مطالعه اول، روایی آزمون استروپ مواد را بر روی نمونه ای از سوء مصرف کنندگان مواد تحت درمان (53= n) و افراد عادی (71= n) تعیین کرد. مطالعه دوم، امکان پذیری پرورش توجه با برنامه آمورش کنترل توجه نسبت به مواد را بر روی نمونه ای از سوء مصرف کنندگان تحت درمان (48= n) که به شیوه تصادفی به دو گروه تقسیم شدند، بررسی کرد. گروه آزمایش، سه جلسه آموزش را پشت سر گذاشت. تمامی شرکت کنندگان، آزمون استروپ مواد، پرسشنامه جمعیت شناختی، مقیاس وسوسه فارسی، مقیاس استرس ادراک شده، پرسشنامه خلق مثبت-خلق منفی، پرسشنامه اطمینان موقعیت، پرسشنامه آمادگی برای تغییر و مقیاس دغدغه های شخصی را کامل کردند. همین طور، شاخص های بازخورد زیستی هنگام مواجهه آزمودنی ها با محرک های مواد و محرک های خنثی، ثبت شد. از تمامی آزمودنی ها در جلسات پس آزمون و پیگیری دو ماهه، سنجش به عمل آمد. یک پیگیری مختصر تلفنی شش ماهه نیز برای ارزیابی وسوسه، اطمینان موقعیتی، آمادگی برای تغییر، خلق مثبت و منفی، استرس ادراک شده و میزان و دفعات لغزش آزمودنی ها اجرا شد. نتایج نشان داد، آزمون استروپ مواد که برای این مطالعه تدوین شده است، روایی پیش بین و افتراقی دارد. علاوه بر این، آموزش کنترل تورش توجه نسبت به مواد، وسوسه را در پس آزمون، میزان دارو و دفعات لغزش را در پیگیری دو ماهه کاهش داد. این کاهش با افزایش در دو خرده مقیاس پرسشنامه های اطمینان موقعیتی و آمادگی برای تغییر، به ترتیب در جلسات پیگیری دو و شش ماهه شد. نتایج نشان داد که مستقل از عضویت در گروه، انگیزش انطباقی با اطمینان موقعیتی همبستگی مثبت و با وسوسه، استرس ادراک شده، خلق منفی و نمره تداخل استروپ کلاسیک همبستگی منفی داشت. تلویحات یافته های پژوهش از لحاظ نظری و عملی بحث شد.
نجمه اشکانی جواد صالحی فدردی
رضایت زناشویی، نشانگر استحکام و کارایی نظام خانواده است. برای برخی همسران جانبازان زندگی زناشویی به دلایل مخلتف ممکن است به صورت ویژه ای فشارزا باشد و به همین دلیل در معرض اختلافات زناشویی و آسیبهای خانوادگی بیشتری باشند. هدف پژوهش حاضر بررسی میزان رضایت مندی زناشویی در همسران جانبازان و غیرجانبازان و هم چنین اثربخشی مداخله گروهی غنی سازی و ارتقا زندگی (leap) و عقلانی هیجانی رفتاریrebt)) بر افزایش رضایت مندی زناشویی همسران جانبازان بود. در مطالعه اول، 60 آزمودنی برای هر گروه با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه رضایت مندی زناشویی (دارای چهار خرده مقیاس جاذبه، ارتباط، نگرش و سرمایه گذاری و یک نمره کل) بر روی آنها اجرا شد. برای مطالعه دوم، از بین داوطلبانی که در مطالعه اول نمره رضامندی زناشویی پایینی داشتند، برای هر گروه 30 نفر داوطلب فراخوانی شدند و به طور تصادفی در یکی از دو گروه آزمایشی leap وrebt و یا در گروه گواه قرار گرفتند. جلسات گروهی برای گروههای مداخله 5 جلسه یک و نیم ساعته بود. بر روی گروه گواه درمانی صورت نگرفت. در مطالعه دوم پرسشنامه رضایت زناشویی بر روی تمام آزمودنی ها اجرا شد. پرسشنامه اهداف شخصی (pci) برای سنجش ساختار انگیزشی و پرسشنامه تفکرات غیر منطقی (ibq) برای سنجش باورهای غیرمنطقی از دیگر ابزارهای پژوهش بودند که اولی برروی گروه leap و دومی بر روی گروه rebt به صورت پیش و بعد از مداخله اجرا شدند. نتایج مطالعه اول نشان داد که همسران جانبازان نسبت به همسران عادی در تمام مقیاسها و نمره کل، رضایت مندی زناشویی نمرات پایین تری دارند. مطالعه دوم نشان که (الف) گروه leap بر روی 9 مقیاس از 11 مقیاس ساختار انگیزشی پیشرفت کردند؛ (ب) گروه rebt از مجموع 11 باور غیرمنطقی در 9مورد تغییر معنادار به دست آورده بود؛ (ج) از نظر نتایج رضایت مندی زناشویی بین گروه درمانی leap و گروه درمان rebt به جز خرده مقیاس نگرش تفاوت معناداربود. نتیجه آن که هر دو مداخله در افزایش رضامندی زناشویی همسران جانباز موثر بوده اند.
فاطمه عبدالحسینی جواد صالحی فدردی
در این پژوهش دو هدف در قالب دو مطالعه دنبال شدند. هدف مطالعه اول عبارت بود از بررسی حالتهای خلقی در زنان سوء مصرف کننده مواد (30 = n) و زنان غیر سوء مصرف کننده (30 = n). هدف مطالعه دوم عبارت بود از مقایسه اثر بخشی برنامه غنی سازی و ارتقای زندگی و رفتار درمانی عقلانی هیجانی بر بهبود شاخص های درمان اعتیاد (حالت خلقی، ساختار انگیزشی غیر انطباقی، باورهای غیر منطقی و وسوسه مصرف مواد) در نمونه ای از زنان سوء مصرف کننده مواد تحت درمان نگهدارنده متادون (30 = n). در مطالعه دوم، آزمودنی ها به شیوه تصادفی به سه گروه، تقسیم شدند. گروه اول برنامه غنی سازی و ارتقای زندگی و گروه دوم رفتار درمانی عقلانی هیجانی را دریافت کردند؛ گروه سوم مداخله ای را دریافت نکرد. هر سه گروه در سه مرحله زمانی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری سه ماهه مورد سنجش قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده عبارت بودند از پرسشنامه های خلق مثبت-خلق منفی، وسوسه مصرف مواد، دغدغه های شخصی و باورهای غیر منطقی. در مراحل پس آزمون و دوره پیگیری شاخص های بهبودی دیگری شامل تعداد لغزشها و میزان داروی مصرفی نیز اندازه گیری شدند. نتایج مطالعه اول نشان داد که زنان سوء مصرف کننده مواد، خلق منفی بیشتر و خلق مثبت کمتری در مقایسه با گروه غیر سوء مصرف کننده داشتند. نتایج مطالعه دوم نشان داد که (الف) در مقایسه با گروه کنترل، ساختار انگیزشی غیر انطباقی در گروه برنامه غنی سازی و ارتقای زندگی و باورهای غیر منطقی در گروه رفتار درمانی عقلانی هیجانی بهبود یافتند؛ (ب) در مقایسه با گروه کنترل، هر دو برنامه غنی سازی و ارتقای زندگی و رفتار درمانی عقلانی هیجانی به بهبود شاخص های درمان اعتیاد کمک کردند؛ و (ج) برنامه غنی سازی و ارتقای زندگی بیشتر از رفتار درمانی عقلانی هیجانی به تغییرات مثبت در خلق و وسوسه آزمودنی ها انجامید. این یافته ها از لحاظ نظری، و اهمیت آن ها در تشخیص، مداخلات بالینی و پیشگیری به بحث گذاشته شده اند.
مینا باقری نژاد جواد صالحی فدردی
پژوهش حاضر از سه مطالعه تشکیل شد. در مطالعه اول، رابطه بین نشخوارفکری و افسردگی در یک نمونه از دانشجویان ایرانی (تعداد = 119؛ 37% مرد) بررسی شد. شرکت کنندگان، پرسشنامه های افسردگی و اضطراب بک و مقیاس پاسخ های نشخواری را کامل کردند. نتایج نشان داد که افزایش نشخوارفکری، افزایش افسردگی را به همراه داشت. به علاوه، مقیاس پاسخ های نشخواری ترجمه و اعتباریابی شد. در مطالعه دوم، رابطه سوگیری توجه با افسردگی و نشخوارفکری در یک نمونه از دانشجویان (تعداد = 52؛ 20% مرد) بررسی شد. شرکت کنندگان، پرسشنامه های افسردگی و اضطراب بک و مقیاس پاسخ های نشخواری را کامل کردند و در آزمون استروپ افسردگی شرکت کردند. بر اساس نمرات کسب شده در پرسشنامه افسردگی بک و مقیاس پاسخ های نشخواری، شرکت کنندگان به دو گروه افسرده و غیرافسرده تقسیم شدند. نتایج نشان داد که سوگیری توجه مثبت و سوگیری مرتبط با دغدغه با میزان افسردگی رابطه معکوس دارد. هم چنین، سوگیری توجه مثبت و مرتبط با دغدغه با نشخوارفکری رابطه معکوس دارد. به علاوه، افزایش سوگیری توجه منفی، با افزایش نشخوار فکری همراه بود. به علاوه، میزان سوگیری توجه برای محرک های مثبت و محرک های مرتبط با دغدغه، در غیرافسرده ها بیشتر از افسرده ها بود. رابطه بین سوگیری توجه منفی و افسردگی به زنان گروه افسرده محدود بود. در مطالعه سوم، اثربخشی برنامه آموزش کنترل توجه در کاهش سوگیری توجه منفی، نشخوارفکری و میزان افسردگی بر روی 16 نفر از دانشجویان زن، بررسی شد. شرکت کنندگان از بین گروه افسرده ی شرکت کننده در مطالعه دوم انتخاب شدند. پرسشنامه افسردگی بک، مقیاس پاسخ های نشخواری و آزمون استروپ افسردگی در سه پیش آزمون، پس آزمون و دوره پیگیری (70 روز) بر روی شرکت کنندگان اجرا شد. نتایج نشان داد که برنامه آموزش کنترل توجه، سوگیری توجه منفی و نشخوار فکری را تنها در دوره پس آزمون کاهش داده است و اثر آن در کاهش میزان افسردگی در حد نزدیک به معنی داری نیز تنها در دوره پس آزمون بوده است. اثر برنامه آموزش کنترل توجه در افزایش سوگیری توجه برای محرک های مثبت و مرتبط با دغدغه ها مشاهده نشد. نتایج، در ارتباط با پژوهش های پیشین و کاربرد آن ها در در حیطه های مختلف بحث شده است.
خدیجه علوی امیر امین یزدی
به رغم پیشرفت های شایان توجهی که در مداخلات درمانی مربوط به افسردگی صورت گرفته است، همچنان با شیوع بالا، عود مکرر دوره ها و مزمن شدن اختلال افسردگی مواجه هستیم؛ نکته ای که به نابسنده بودن مداخلات درمانی موجود و نیاز به معرفی درمان های جدید، با اثر بخشی و دوام بیشتر اشاره دارد تا چالش های پیش روی درمان های افسردگی را با توجه به هزینه های انسانی و اجتماعی آن، هدف قرار دهند. رفتار درمانی دیالکتیکی(dbt) یک رویکرد درمانی جدید مرکب از اصول درمان های شناختی رفتاری و فلسفه شرقی ذن می باشد که در ابتدا برای درمان اختلال شخصیت مرزی ابداع شده و علاوه بر این اختلال، در دامنه نسبتاً وسیعی از اختلالات، از جمله افسردگی مورد مطالعه قرار گرفته و اثربخشی آن نشان داده شده است. با این حال، هنوز در ایران شواهدی در زمینه اثربخشی این شیوه در درمان افسردگی وجود ندارد. لذا این مطالعه، اثربخشی گروه درمانی dbt را در درمان افسردگی از طریق بهبود مولفه های هشیاری فراگیر، تحمل پریشانی و تنظیم هیجانی، در یک جمعیت ایرانی، بررسی کرده است. جامعه آماری این پژوهش را دانشجویان دانشگاه فردوسی و دانشجویان دختر ساکن خوابگاه های علوم پزشکی مشهد، تشکیل می دهند. با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک(bdi)، تعداد بیست نفر از دانشجویان دارای نشانه های افسردگی شناسایی شده که به طور تصادفی در گروه های آزمایش(رفتاردرمانی دیالکتیکی) و فهرست انتظارقرار گرفتند. دیگر ابزارهای پژوهشی مورد استفاده، عبارتند از: پرسشنامه هشیاری فراگیر فریبرگ(fmi)، مقیاس تحمل پریشانی(dts) و مقیاس دشواری های تنظیم هیجانی(ders) که از آن ها برای سنجش تغییرات آزمودنی ها بعد از درمان، در مقایسه با قبل از درمان استفاده شد. نتایج این مطالعه حاکی از اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیکی در درمان نشانه های افسردگی، افزایش معنادار در شاخص های هشیاری فراگیر و تحمل پریشانی بود. با این حال، آزمودنی های گروه آزمایش در مقایسه با لیست انتظار در شاخص دشواری های تنظیم هیجانی، کاهش معناداری را نشان ندادند. بهبودی های مشاهده شده در آزمودنی های گروه آزمایش در ارزیابی پیگیر یک ماهه، حفظ شده بود.