نام پژوهشگر: علی انتظاری
راضیه شکوری علی انتظاری
عنوان تحقیق حاضر، بررسی واقعه ی طلاق و روند تحولات آن در سال های 65 و 75، 85 است و مطالعه ی موردی در استان قم صورت گرفته است. زنان همسردار و مطلقه ساکن در شهر قم جامعه ی آماری این پژوهش هستند. برای گردآوری اطلاعات از زنان همسردار، از شیوه ی نمونه گیری طبقه بندی چند مرحله ای استفاده شده است و برای گردآوری اطلاعات از زنان مطلقه نیز به دادگاه شهید قدوسی در استان قم مراجعه کرده ام. تعداد نمونه ی آماری 215 نفر است؛ 135 نفر زنان همسردار و 80 نفر زنان مطلقه و برای گرد آوری اطلاعات، از روش اسنادی و پیمایشی استفاده شده و ابزار گرد آوری اطلاعات، پرسش نامه ی چاپی است. در چهارچوب نظری این تحقیق، از نظریه های مبادله، هم سان همسری، فاصله ی نقش ها، شبکه، نوسازی استفاده شده است. در این تحقیق، متغیر وابسته، طلاق است و متغیرهای مستقل این تحقیق با الهام از مباحث نظری یاد شده، عبارت اند از: تفاوت فرهنگی اجتماعی، طول زندگی مشترک، میزان آشنایی با طلاق در بین اطرافیان، رضایت از همسر، سن ازدواج، اشتغال زنان، فضای همسرگزینی و تعداد فرزندان. هم چنین برای تجزیه و تحلیل از آمار توصیفی و استنباطی و برای آزمون روابط بین متغیرها با استفاده از نرم افزار آماری «spss» و «excel» از آزمون های خی دو (x) و ضریب کرامر (v) ، t ، u مان ویتنی و همین طور توزیع فراوانی و درصدی استفاده شده است. بر اساس یافته های تحقیق با استفاده از آزمون خی دو در سطح اطمینان 99 درصد و آزمون یو مان ویتنی در سطح اطمینان 95 درصد، تفاوت فرهنگی و اجتماعی، طول زندگی مشترک، میزان آشنایی با طلاق در بین اطرافیان، رضایت از همسر، تعداد فرزندان و سن ازدواج رابطه ی معناداری با طلاق دارند. هم چنین نتایج آماری، نشان دهنده ی این مطلب است که اشتغال زنان، رابطه معناداری با طلاق ندارد. در این تحقیق به بررسی روند تحولات طلاق در سال های 65 و 75 ، 85 نیز پرداخته شده است. یافته ها نشان می دهد که هم در کشور و هم در استان قم، رقم رشد سالانه ی جمعیت زنان مطلقه نسبت به رشد سالانه ی جمعیت کل زنان بالاتر است.
هادی راه چمندی علی انتظاری
نقد علوم انسانی مدرن و ضرورت تولید علوم انسانی و اجتماعی اسلامی از موضوعاتی است که با پیروزی انقلاب اسلامی به صورت جدی در ایران مطرح شد و در این اواخر اهمیت پرداختن به این موضوع بیش تر احساس شده است. تاکنون در حوزه های مختلف علوم انسانی اسلامی و به ویژه علوم اجتماعی اسلامی مباحثی هر چند اندک مطرح شده که نیازمند بررسی و ارزیابی است. بر این اساس، این تحقیق درصدد بررسی رویکردهای علم اجتماعی اسلامی یا جامعه شناسی اسلامی در فضای علمی جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر سه رویکرد است. برای محقق شدن این هدف، دو پرسش اصلی که نسبت وثیقی نیز نسبت به هم دارند، مطرح گردید. اول، موضع این رویکردها نسبت به علم و جامعه شناسی مدرن؛ دوم، معیارهای تحقق علم دینی و جامعه شناسی اسلامی. ادبیات مربوط به موضوع در چند حوزه ی رابطه ی علم با متافیزیک و ارزش، رابطه ی علم و دین، علم دینی و جامعه شناسی دینی مرور شد تا در چارچوب مفهومی به عناصر پارادایمی و معیارهای تحقق علم اجتماعی اسلامی رسیده و از این رهگذر پرسش های تحقیق دقیق تر گردد. روش این تحقیق اسنادی است، به این معنا که اسناد موجود(کتاب، مقاله، سخنرانی، مصاحبه و مطالب مستند در فضای مجازی) این سه رویکرد مورد بررسی قرار گرفت. بر اساس یافته های تحقیق، حسین بستان با رویکرد معرفتی تلاش دارد جامعه شناسی اسلامی را به عنوان یک پارادایم رقیب در کنار سه پارادایم اثبات گرا، تفسیری و انتقادی مطرح کند که ویژگی اصلی آن، بهره گیری از روش استنباطی یا اجتهادی است . حسین کچویان رویکرد خود را از منظر تاریخی ـ اجتماعی ارائه می دهد و ماهیت انقلاب اسلامی را تعیین-کننده ی ماهیت علم اجتماعی تولیدی می داند. رویکرد سوم که از آنِ حمید پارسانیا است از منظر معرفتی ـ فرهنگی، عوامل وجودی معرفتی و غیرمعرفتی موثر در تولید علم و نظریه ی علمی را مطرح می کند. هم چنین قائل به وجود علم اجتماعی اسلامی بالفعل است که می توان در تاریخ تفکر اجتماعی مسلمین نمونه هایی از آن را مشاهده نمود.
زهره نصیری علی انتظاری
این پایان نامه به مطالعه نیازها و اولویت های کاربران در بهره مندی از خدمات رفاهی فضای مجازی میپردازد، که در این زمینه دو گروه نمونه واقعی و مجازی مقایسه شده است. مهمترین پرسشهایی که در این تحقیق دنبال شده است عبارتند از: افراد تا چه میزان با خدمات رفاهی موجود در فضای مجازی آشنایی دارند و استفاده می کنند؟ افراد تا چه اندازه به خدمات ارائه شده در این فضا اعتماد دارند؟ در این زمینه چه تفاوتی بین دو گروه واقعی و مجازی وجود دارد؟ افراد در تأمین کدام دسته از نیازهای خود با مشکل روبرو هستند؟ کاربران اینترنت بر اساس میزان بهره مندی در چه گروه بندی هایی قرار می گیرند؟ و از نظر افراد تأمین کدام دسته از نیازها از طریق فضای مجازی اهمیت بیشتری دارد؟ برای تدوین چهارچوب مفهومی از نظریه نیازهای مازلو و نظریه استفاده و بهره مندی استفاده شد و دادههای لازم برای این پایان نامه از طریق پرسشنامه واقعی که توسط یک نمونه 270 نفری از کارمندان شهرداری منطقه 22 تهران تکمیل شد و پرسشنامه مجازی که توسط نمونه 200 نفری غیراحتمالی کاربران اینترنت پاسخ داده شد به دست آمد. از جمله مهمترین نتایج به دست آمده این است که: خدمات رفاهی چون امورآموزش و پژوهش، خدمات مالی، امور اداری، تعیین موقعیت و مسیریابی، اطلاعات آب و هوایی، خدمات پزشکی و مشاوره ای از اولویت و اهمیت بیشتری در بین پاسخگویان برخوردار بوده است و خواهان انجام این خدمات به صورت مجازی می باشند. در زمینه استفاده از اینترنت گروه مجازی که طبعاً استفاده بیشتری داشتند، اعتماد بیشتری نیز به فضای مجازی دارند، در مقابل گروه واقعی استفاده کمتری داشته و اعتماد متوسطی به فضای مجازی دارند. پاسخگویان بیشتر به منظور کسب اخبار و چک کردن ایمیل از اینترنت استفاده کرده و مهم ترین مشکل آنان در خصوص استفاده از اینترنت پایین بودن سرعت اینترنت است. عدم ارایه خدمات کافی، عدم اعتماد، به روز نبودن سایت ها و هزینه بالای دسترسی به اینترنت از دیگر مشکلات افراد در استفاده از اینترنت بوده است.
میثم مهدیار وحید شالچی
در دهه های اخیر با رشد جامعه شناسی تاریخی، پژوهشهایی از این دست در بررسی های تاریخی ایران نیز رو به افزایش بوده است. گونه شناسی راهبردهای به کار گرفته شده در این زمینه تحقیقاتی (و از نظر عده ای روش تحقیقاتی) می تواند هم متخصصان جامعه شناسی تاریخی و هم مخاطبان آنها را نسبت به هدف ها، نقاط قوت و ضعفِ رهیافت های بدیل حساس سازد. در پژوهش حاضر سعی شده فرایند شکل گیری راهبردهای گوناگون جامعه شناسی تاریخی در غرب به اجمال توضیح داده شود و سپس کاربست این راهبردهای چهارگانه در مورد نمونه های جامعه شناختی تاریخی کلان ایرانی بررسی گردد. یافته های تحقیق حاضر نشان می دهد در حالی که جامعه شناسی تاریخی معاصر در غرب به منظور تنقیح چارچوبی غیر جهانشمول و توجه به شرایط زمانی و مکانی بوم مورد مطالعه، مورد توجه قرار گرفته است ولی به کار گیری راهبرد الگوی عام (فلسفه تاریخی) متاثر از نظرات کارل مارکس در بررسی تاریخ کلی ایران بیشترین استقبال را در میان پژوهشگران جامعه شناسی تاریخی ایران و مخاطبان آنها داشته است. همچنین محققان به جای توجه به ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تاریخ ایران بر وجه خاصی (اغلب اقتصاد و جغرافیا) از تاریخ ایران تاکید گذارده اند و نتوانسته اند میان این ابعاد مختلف ارتباط تاریخی معناداری برقرار کنند.
حسین نجفی محمدسعید ذکایی
هویت ایرانی یکی از مهم ترین دل مشغولی روشنفکران ایرانی در دهه های اخیر بوده است به طوری که عموم ایشان درباره موضوع هویت ایرانی آثار متعددی ولی متفاوتی را نگاشته اند. علت تفاوت و گاهی اوقات تضادها دیدگاه ها درباره هویت ایرانی دغدغه اصلی این پژوهش بوده است. که این امر با توجه به تحولات اجتماعی دهه های اخیر ایران اهمیت مضاعفی به موضوع داده است. در چارچوب مفهومی تاکید می شود که هویت ایرانی از سه حوزه ایران ، دین و غرب متاثر است و نسبت اندیشه های متفکرین منتخب (رجایی، افروغ ، طباطبایی ، داوری ، سروش ، کچویان) با این سه حوزه اساس کار تحقیق خواهد بود.سوالات تحقیق نیز بر همین اساس شکل می گیرد. در سوال اول سعی می شود هویت از منظر متفکرین تعریف و نظرگاه آنان(فلسفی ، جامعه شناختی و... ) مشخص شود. درسوال بعدی به مقوله بحران در هویت ایرانی پرداخته و سپس به عناصر تشکیل دهنده هویت ایرانی توجه شد. و در نهایت تبیین سه عنصر ایرانیت ، دین و غرب و چگونگی رابطه های این سه عنصر و سهم شان در هویت ایرانی مهم ترین سوالات تحقیق بوده است. روش: در این تحقیق از روش تحلیل محتوی کیفی و تکنیک تلخیص مایرینگ استفاده شده و برای ارائه گزارش نیز روش مضمونی (تماتیک) به کار رفته است و مطالب در تم های مختلف بیان شد. یافته ها : همه متفکرین هویت را در معنای کیستی ایرانی که در برابر غیر معنا پیدا می کند می دانند. برخی مانند سروش ، رجایی و طباطبایی هویت ایرانی را دارای بحران و برخی دیگر مانند افروغ و کچویان این مطلب را نمی پذیرند. مهم ترین یافته پژوهش به نسبت غرب و دین بر می گردد ، به طوریکه علقه ایدئولوژیک متفکرین را تا حدودی مشخص می کند. کسانی که جهان بینی دینی دارند ، اصلی ترین مولفه هویت ایرانی را دین دانسته اند که در تمام حیات اجتماعی ایرانی حضور دارد و بر حفظ آن در تمامی عرصه ها تاکید دارند. در مقابل این گروه طباطبایی بر هویت متاثر از غرب و افرادی مانند سروش بر رجایی بر هویت متکثر و چندگانه ایرانی تاکید دارند ، که مولفه های آن هیچ ارجحیتی بر یکدیگر ندارند. ودر نهایت غرب را نه در مقابل دین بلکه در کنار هم تحلیل می کنند
صفیه عبادی محسن ابراهیمپور
این پژوهش مطالعه ای توصیفی و تحلیلی است،که به بررسی عوامل موثر بر تفاوت نگرش مادران و دختران نسبت به فرزندآوری در پرداخته است ، در این تحقیق برای کسب نتایج مطلوب ،360 نفر از دختران دوره پیش دانشگاهی و مادران آنها در شهر ساری مورد بررسی قرار گرفته اند، باید اذعان داشت یکی از نتایج اساسی این تحقیق تفاوت فاحشی ست که به لحاظ توصیفی، میان مادران و دختران در زمینه های فرزندآوری مشاهده شده است به طوریکه: - 100% از مادران در هنگام ازدواج تمایل داشتند که فرزند داشته باشند در حالیکه 7/11% از دختران دوست ندرند در آینده هیچ فرزندی داشته باشند و 3/88% تمایل دارند که در آینده شان بچه دار شوند. - همچنین بین مادران و دختران در زمینه تعداد فرزند ایده ال تفاوت فاحشی مشاهده شده است. همانطور که مشاهده شد از 3/88%دخترانی که تمایل به مادر شدن داشتند 04/27% تمایل داشتند که در اینده تنها یک فرزند داشته باشند وبیش از نیمی از دختران یعنی 60/56% دختران تمایل داشتند، در اینده ، دو فرزند داشته باشند و تنها 25/1% دوست داشتند که در اینده چهار فرزند داشته باشند، در حالیکه هیچ یک از مادران در هنگام ازدواج دوست نداشتند تک فرزند باشند و تعداد مادرانی که دوست داشتند دو فرزند داشته باشند (3/8%)بسیار کم بوده است در حالیکه بیشترین فراوانی( 3/43%) در میان مادران مربوط به مادرانیست که ترجیح میدادند چهار فرزند داشته باشند . - تفاوت دیگر بین مادران و دختران سن ایده آل برای تولد اولین فرزند میباشد در بطوریکه و از 3/88%دخترانی که تمایل به مادر شدن داشتند 94/50% از دختران تمایل داشتند در سن 29-25 سالگی اولین فرزند خود را بدنیا آورند در حالیکه یعنی 1/81% از مادران تمایل داشتند اولین فرزند خود را در سن 19-15 سالگی بدنیا آورند. - تفاوت دیگری که بین مادران و دختران در زمینه فرزندآوری مشاهده شده است مربوط به فاصله بین فرزندان بوده است که از 3/88%دخترانی که تمایل به مادر شدن داشتند بیشترین فراوانی (99/52%)مربوط به دخترانیست که دوست داشتند فرزندانشان 4-3 سال از هم فاصله داشته باشند در حالیکه بیشتر مادران (4/69 %) تمایل داشتند که فرزندانشان2-1 سال از هم فاصله داشته باشند. - اما در زمینه ترجیح جنسی باید گفت که اگرچه (2 /72 % ) مادران و ( 63/61%) از دختران ترجیح میدادند اولین فرزندشان پسر باشد و اما مادران بسیار بیشتر از دختران تمایل داشتند که فرزند اولشان پسر باشد. پس از شاخص سازی نتایج ذیل حاصل شده است: - 8/32% از مادران و دختران مخالف فرزند آوری بوده اند و 7/26% از مادران و دختران تاحدی با فرزندآوری مخالف بوده اند و 6/40% از مادران و دختران موافق فرزندآوری بوده اند. - 4/34% از مادران و دختران فرزند را منفی تلقی کرده اند و 3/33% از مادران و دختران نیز تلقی بینابینی از فرزند داشته اند و 2/32% از مادران و دختران نیز فرزند را مثبت تلقی کرده اند. - 35% از مادران و دختران تمایل کم به پیشرفت داشته اند و 8/32% از مادران و دختران تمایل متوسطی به پیشرفت داشتند و 2/32% از مادران و دختران تمایل زیادی به پیشرفت داشته اند. - 7/41% از مادران و دختران از تقید بالا به الزام اخلاقی برخوردار بوده اند و 2/32% از مادران و دختران ازتقید متوسط به الزام اخلاقی برخوردار بوده اند.و 1/26% از مادران و دختران از تقید پایین برخوردار بوده اند. - 30% از مادران و دختران مخالف برابری جنسی بوده اند و 6/35% از مادران و دختران تاحدی محالف با برابری جنسی بوده اند و 4/34% از مادران و دختران نیز موافق برابری جنسی بوده اند. با آزمون فرضیه ها نتایج ذیل حاصل شده است: - با آزمون فرضیه اول مشخص شد که: بین تلقی از فرزند در مادران و دختران و نگرش آنها نسبت به فرزندآوری رابطه معنادار و مستقیمی وجود دارد، یعنی مادران و دختران هرچه فرزند را مثبت تلقی کنندیا بعبارتی فرزند را سرمایه تلقی کنند، موافق با فرزندآورری هستند بدین ترتیب که، از مادران و دخترانی که فرزند را منفی تلقی کرده اند یعنی فرزند را هزینه تلقی کردند ،مخالف فرزندآوری هستندو همانطور که نظریه لیبنشتاین و بکر و ایتسرلین بیان میدارند ،اینکه افراد فرزند را منافع و سرمایه تلقی کنند یا آنکه فرزند را هزینه تلقی کنندنگرش آنها شکل میگیرد ونیز نظریه رژیمهای جمعیتی که بین تلقی از فرزند و باروری رابطه برقرار کرده این فرضیه نظریه های مذکور را تایید میکند و نتایج حاصله نشان میدهدکه : 1/58%مخالف فرزندآوری هستند و 4/24% تا حدی مخالف با فرزندآوری هستند و5/14% نیز با فرزندآوری موافق اند.همچنین مادران و دخترانی که تلقی بینابینی از فرزند داشتند:7/31%مخالف فرزندآوری هستند و 35% تاحدی مخالف با فرزندآوری هستند و 3/33%نیز با فرزندآوری موافق اند.در نهایت مادران و دخترانی که فرزند را مثبت تلقی نموده اند یعنی فرزند را سرمایه تلقی کرده اند: 9/75%موافق با فرزندآوری بوده اند 2/17 % ،تا حدی مخالف بافرزندآوری بوده اند و 9/6% نیز مخالف با فرزندآوری هستند. -با آزمون فرضیه دوم مشخص شد که: بین میل به پیشرفت در مادران و دختران و نگرش آنها نسبت به فرزندآوری رابطه معکوس وجود دارد،یعنی هرچه میل به پیشرفت در مادران و دختران بالا باشد ،مخالف با فرزندآوری هستندو هرچه تمایل کمتر به پیشرفت داشته باشند،بیشتر موافق فرزندآوری هستند. این فرضیه که از نظریه ارتقا اجتماعی،که معتقد است هر چه افراد بیشتر تمایل به پیشرفت داشته باشند تعداد فرزندانشان را محدود میکنند،اخذ شده است.با تایید این فرضیه نظریه مذکور تایید میشود، بدین ترتیب که: از مادران و دخترانی که تمایل کم به پیشرفت دارند: 9/7% مخالف فرزندآوری هستند 19%نیز تاحدی مخالف با فرزندآوری هستند و 73% هم موافق با فرزندآوری میباشند.واز مادران و دخترانی که تمایل متوسطی به پیشرفت دارند: 2/32% مخالف فرزندآوری هستند و2/32%نیز تاحدی مخالف با فرزندآوری هستند و 6/35% نیز با فرزندآوری موافق اند.از مادران و دخترانی که تمایل بالا به به پیشرفت دارند: 3/63%مخالف با فرزندآوری هستند و 3/29% تاحدی مخالف با فرزندآوری هستند و 3/10% نیز با فرزندآوری موافق اند. -با آزمون فرضیه سوم مشخص شد که:بین الزام اخلاقی در مادران و دختران و نگرش آنها به فرزندآوری رابطه مستقیمی وجود دارد ،بدین معنا که هر چه مادران و دختران از درجه تقید پایین در الزام اخلاقی برخوردار باشند ، مخالف فرزندآوری هستند و هر چه مادران و دختران از درجه تقید بالا در الزام اخلاقی برخوردار باشند ، موافق با فرزندآوری هستند، این فرضیه ،نظریه جان سایمن را که بین باروری و الزام اخلاقی رابطه برقرار کرده، را تایید کرده است، نتایج حاصله نشان میدهد که: از مادران و دخترانی از درجه تقید بالا در الزام اخلاقی برخوردار بودند : 3/69%موافق با فرزندآوری بوده اند و 24% نیز تا حدی مخالف با فرزندآوری بوده اند و 6/7% نیز با فرزندآوری مخالف اند. از مادران و دخترانی که از درجه تقید متوسطی در الزام اخلاقی برخوردار بودند: 1/43% مخالف فرزندآوری بوده اند 9/25% تاحدی مخالف با فرزندآوری بوده اند و 31% نیز با فرزندآوری موافق اند. از مادران و دخترانی که از درجه تقید پایینی در الزام اخلاقی برخوردار بودند: 7/61% مخالف فرزندآوری هستند و9/31%تاحدی مخاالف با فرزندآوری هستند و 4/6% نیز با فرزندآوری موافق اند. -با آزمون فرضیه چهارم مشخص شد:بین اعتقاد به برابری جنسی در مادران و دختران و نگرش آنها نسبت به فرزندآوری رابطه معکوس وجود دارد بدین معنا که هر چه مادران و دختران بیشتر به برابری جنسی اعتقاد داشته باشند مخالف فرزندآوری هستند و هرچه کمتر اعتقاد به برابری جنسی داشته باشند، موافق فرزندآوری هستند،در نتیجه این فرضیه نظریه فمینیستیِ برابری جنسیتی را که بین اعتقاد به برابری جنسی و باروری رابطه برقرار میکند، تایید میکندو نتایج حاصله نشان میدهد که :از مادران و دخترانی که مخالف برابری جنسی هستند: 3/9% مخالف با فرزندآوری بوده اند و 9/25% تا حدی مخالف با فرزندآوری بوده اند و 8/64% نیز با فرزندآوری موافق اند.از مادران و دخترانی که تا حدی مخالفِ رابری جنسی هستند: 8/32% مخالف با فرزندآوری هستند25% تاحدی مخالف با فرزندآوری بوده اند و 2/42% نیز با فرزندآوری موافق اند.از مادران و دخترانی که موافق با برابری جنسی هستند 2/53% مخالف با فرزندآوری بوده اند و 29% تاحدی مخالف با فرزندآوری بوده اند و 7/11% نیز با فرزندآوری موافق اند. همچنین نتایج تحقیق، تفاوت بین مادران و دختران را ،در زمینه متغییر وابسته: نگرش به فرزندآوری و متغییر های مستقل :تلقی از فرزند ،میل به پیشرفت،تقید به نظام اخلاقی-دینی و اعتقاد به برابری جنسی،تایید میکند بدین ترتیب که: - نگرش به فرزندآوری در مادران و نگرش به فرزندآوری در دختران به لحاظ آماری متفاوت میباشد بدین صورت که:6/65% از دختران تا حدی مخالف با فرزند آوری هستند و 9/33%نیز با فرزندآوری مخالف اند و تنها 6/0% موافق فرزندآوری هستند این در حالیست که 70%از مادران با فرزندآوری موافق اند و تنها30%تاحدی مخالف با فررزندآوری هستند و هیچ یک از مادران مخالفِ فرزندآوری نیستند. - تلقی از فرزند در مادران و تلقی از فرزند در دختران به لحاظ آماری متفاوت میباشد.بدین گونه که:4/94% از دختران فرزند را منفی تلقی نموده اند و 1/21%نیز تلقی بینابینی از فرزند داشته اند و تنها 4/9%فرزند رامثبت تلقی نموده اند ، این در حالیست که 8/68%از مادران فرزند را مثبت تلقی نموده اند و 9/28%نیز تلقی بینابینی از فرزند داشته اند و تنها 3/3% فرزند را به مثابه مثبت تلقی نموده اند. - میل به پیشرفت در مادران و میل به پییشرفت در دختران به لحاظ آماری متفاوت میباشد.بدین ترتیب که:1/21% از دختران تمایل کم به پیشرفت داشته اند و 1/21% نیز تمایل متوسط به پیشرفت داشتند و8/57% هم تمایل بالایی به پیشرفت داشته انداین در حالیست که 65%از مادران تمایل کم به پیشرفت داشته اند و 7/21% نیز تمایل متوسطی به پیشرفت داشته اند و 3/13% نیز تمایل بالایی به پیشرفت داشته اند. - الزام اخلاقی در مادران و الزام اخلاقی در دختران به لحاظ آماری متفاوت میباشد بدین صورت که:3/68% از دختران از درجه تقید پایین به الزام اخلاقی برخوردارند و2/12% نیز از درجه تقید متوسطی به الزام اخلاقی برخوردارند و4/19% نیز از درجه تقید بالا به الزام اخلاقی برخوردارند این در حالیست که 4/74% از مادران از درجه تقید بالا به الزام اخلاقی برخوردارند و 4/19% از درجه تقید متوسطی به الزام اخلاقی برخوردارند و 1/6% نیزاز درجه تقید پایینی به الزام اخلاقی برخوردارند. - اعتقاد به برابری جنسی در مادران و اعتقاد به برابری جنسی در دختران به لحاظ آماری متفاوت میباشد بدین صورت که :1/16% از دختران مخالف با برابری جنسی هستند 8/7% نیز تا حدی مخالف با برابری جنسی هستند و 1/76% نیز موافق با برابری جنسی میباشند ،در حالیست که 8/67% از مادران مخالف با برابری جنسی هستند و 4/19، تاحدی مخالف هستند و 8/12% نیز موافق با برابری جنسی هستند. نتایج حاصل از رگرسیون خطی چند متغیره نیز نشان میدهد که: بین تلقی از فرزند در مادران و دختران و نگرش به فرزندآوری در مادران و دختران رابطه مستقیم وجود دارد، بدین ترتیب که به ازا هر واحد تغییر در تلقی از فرزند، نگرش به فرزندآوری 11/0 واحد،تغییر میابد.و نیز بین نگرش به فرزندآوری در مادران و دختران و میل به پیشرفت در مادران و دختران رابطه معکوس وجود دارد بدین ترتیب که به ازا هر واحد افزایش در میل به پیشرفت در مادران و دختران ،نگرش به فرزندآوری 19/0-تغییر میکند، همچنین بین به الزام اخلاقی در مادران و دختران و نگرش به فرزندآوری رابطه مستقیمی وجود دارد،بدین ترتیب که،به ازاءهر واحد تغییر در الزام اخلاقی در مادران و دختران ،نگرش به فرزندآوری 24/0 تغییر میکند، و در آخر باید گفت که:بین اعتقاد به برابری جنسی در مادران و دختران و نگرش به فرزندآوری در مادران و دختران رابطه معکوسی وجود دارد، بدین ترتیب که : به ازاءهر واحد تغییر در اعتقاد به برابری جنسی در مادران و دختران 14/0- واحد، نگرش به فرزندآوری در آنها تغییر میکند.
عباس مهاجراورسجی علی انتظاری
در این پژوهش، تأثیر بهره مندی از رسانه های جمعی بر هویت قلمرویی دانش آموزان مورد توجه قرار گرفته است. از نظرات رابرتسون، گیدنزو هال در مورد جهانی شدن و مفهوم قطبی شدن انتظاری برای تبیین متغیر وابسته پژوهش بهره گرفته شده است. داده های این پژوهش، با نمونه 284 نفری از دانش آموزان پسر سال سوم دبیرستان های شهر تهران در سال تحصیلی 92-1391 ، به صورت پیمایشی ، از طریق تکمیل پرسشنامه حاصل شده است. منظور ازهویت قلمرویی هویتی است که به محلیت، ملیت و جهان وطنیت معطوف است که دراین پژوهش بطورخاص هویت ملی به عنوان یکی از هویتهای قلمرویی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد بین بهره مندی از رسانه های جمعی و هویت قلمرویی دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد. همچنین نوع رسانه و خاستگاه قلمرویی رسانه در هویت ملی دانش آموزان در سطح متوسط تأثیر گذار است. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان می دهد میزان بهره مندی از رسانه ها و نوع رسانه در تبیین هویت ملی دانش آموزان نسبت به خاستگاه قلمرویی رسانه سهم بیشتری دارند.
محمد نیازی وحید شالچی
نزدیک به 200 سال است که از فراگیر شدن گفتمان هویت ملی در جهان می گذرد. گفتمانی که در صدر مدرنیته و از اروپای غربی آغاز شد و به تدریج در سراسر جهان فراگیر شد. یکی از مهمترین پرسشهایی که از بدو پیدایش این گفتمان، در بین اهل اندیشه و تحقیق مطرح شد؛ پرسش از چگونگی تولد مفهوم ملیت و تسری آن به جوامع غیر مدرن بود. پرسشی که به آشکارسازی و برجسته کردن مولفههایی چون سیاستگذاریهای فرهنگی و نقش نهادهای مدرن در برساخته شدن مفهوم ملیت در جوامع منتهی شد. گفتمان ملیت که پس از نخستین رویاروییهای ایرانیان و تمدن غرب در بین روشنفکران ایرانی دوره قاجار در حاشیه نظام اجتماعی طرح شد، با تأسیس دولت جدید پهلوی اول (رضاخان) به گفتمان مسلط سیاسی و فرهنگی ایران تبدیل میشود. در این پایان نامه در حد توان کوشش شده است به چگونه ساخته شدن سازه هویت ملی در پرتو تأثیرات فرهنگی و اجتماعیِ نهادهای مدرن و بهطور اخص نهاد ارتش پرداخته شود. ارتش یکپارچه جدید، در کنار کارکردهای سیاسی و نظامیاش در ایجاد و ابقای حکومت پهلوی به خلق مفهوم ملیت در ذیل ایده ملیگرایی در جامعه ایران پرداخته است. در این پایان نامه بر اساس رویکرد جامعه شناسی تاریخی و با اتکا به اسنادی درباره شکلگیری و توسعه ارتش مدرن به روایت گوشه هایی از تکوین هویت ملی پرداخته شده است. در این بررسی به نقش سیاستهای هویتی ملیگرا؛ نظیر آموزشهای ملی مبتنی بر شعار «خدا، شاه، میهن» و نیز سره سازی و ترویج زبان فارسی در سازمان نظامی و در بین افسران و سربازان و نیز به تأثیر خدمت اجباری(نظام وظیفه عمومی) در تضعیف هویتهای محلی و سنتی ایرانیان و مقاومت اجتماعی در برابر آن اشاره شده است.
عاطفه آقایی علی انتظاری
وجود نقد و گفتگو برای جامعه ای که دنبال رشد و توسعه و پیشرفت و حل مشکلات و رفع نواقص است ضروری است. ترویج نگاه منتقدانه و در عین حال پذیرش و توجه به انتقادات و گفتگوی سازنده، نیازمند فرهنگ مناسب خود است. فرهنگ نقد وگفتگو در واقع همان ارزش ها و هنجارهایی هستند که نحوه و چارچوب نقد و گفتگو را مشخص کرده و آن را جهت دهی می کند. نقد و گفتگو در حوزه علوم انسانی و به خصوص علوم اجتماعی از اهمیت بالاتری برخودار است، چرا که در ایران به دلیل وارداتی بودن علوم اجتماعی نیازمند ساخت مفاهیم بومی هستیم.از طرفی تولید دانش یکی از پایه های اصلی برای توسعه پایدار است، و این جز در فضای نقد و گفتگوی سازنده امکان پذیر نمی باشد. هدف این پژوهش توصیف ویژگی های فرهنگ نقد وگفتگو در میان صاحب نظران علوم انسانی ایران است. در این تحقیق مفاهیم فرهنگ، نقد، فرهنگ نقد، تفکر انتقادی،گفتگو به تفصیل تعریف و تشریح شده است. همچنین نظریه های مکتب فرانکفورت (هورکهایمر، آدورنو، مارکوزه)، نظریات مربوط به گفتگو ( هابرماس،بوهم،باختین، هانا آرنت) و دیدگاه های مربوط به فرهنگ نقد در ایران (فاضلی، فرقانی، محسنیان راد، اسدی) و دیدگاه های روانشناسی اجتماعی (قالب های فکری و پیشداوری، نگرش های اقتدارطلبانه و آزادمنشانه) مطرح شده اند. در این تحقیق از روش اسنادی و تکنیک تحلیل محتوا استفاده شده است. واحد ثبت و شمارش مضمون است. همچنین با جمع بندی نظریه های مربوطه ، چهار دسته کلی برای فرهنگ نقد و سه دسته کلی برای فرهنگ گفتگو در نظر گرفتیم. فرهنگ نقد را با مقولات کیفیت نقد ( با ویژگی های نقد ادراکی- نقد احساسی)، نوع نقد ( با ویژگی های نقد مخرب- نقد سازنده)، محوریت نقد (با ویژگی های نقد منبع محور- نقد پیام محور)،مرجعیت نقد ( با ویژگی های نقد غربی مآب- نقد ایرانی مآب) بررسی می کنیم. برای فرهنگ گفتگو نیز مقولات کیفیت گفتگو( با ویژگی های گفتگوی مبتنی بر عقلانیت ارتباطی- گفتگوی غیر ارتباطی)، مقوله محتوای گفتگو ( با ویژگی های گفتگوی دموکراتیک- غیر دموکرایتک) و مقوله نوع ارتباط در گفتگو ( با ویژگی های ارتباط گفتگویانه- غیر گفتگویانه) را در نظر گرفتیم. جمعیت آماری این پژوهش کلیه نقدها و گفتگوهای انتقادی منتشر شده در نشریات تخصصی علوم انسانی از سال 1385 تا1391 می باشد. روش نمونه گیری، نمونه گیری هدفمند ( تعمدی) است و حجم این نمونه برابر 45 متن انتقادی یعنی حدود200 صفحه است.نتایج پژوهش حاکی از آن است که فرهنگی نقد و گفتگوی حاکم میان صاحب نظران علوم انسانی دارای ترکیبی از مقولات دوازده گانه مطرح شده است. بررسی های ما نشان می دهد فرهنگ نقد صاحب نظران علوم انسانی بیشتر مخرب در مقابل سازنده، عقلانی ادراکی در مقابل احساسی و منبع محور در مقابل پیام محور بوده است. نتیجه این پژوهش نشان داد، از آنجا که اختلاف کمی بین ویژگی های مثبت و منفی نقد و گفتگو وجود دارد، فضای نقد و گفتگوی اندیشمندان علوم انسانی ظرفیت این را دارد که با تکیه بر ویژگی های مثبتی که در این فضا حضور دارد، شکوفاتر شود .
مرتضی نجفی علمی سید رضا نقیب السادات
این پژوهش در پی بررسی وتبیین روند تحولات فضای سایبر و نقش آن در تهدیدات ناشی ازجرم ( مورد : مدیریت تهدیدات) در دهه اخیر در کشور بوده است . پرسش آغازین ودر واقع انگیزه انجام این پژوهش این بود که روند تحولات فضای سایبر تاچه اندازه در تحول تهدیدات ناشی از جرم در کشور نقش داشته است ؟ تحولات فضای سایبر دامنه فعالیت ها را که پیش از این در دنیای واقعی ، آنالوگ وملی تعریف شده بود به دنیای مجازی ، دیجیتال وبین المللی کشانده است . چنین تغییرات محیطی حامل فرصت ها ، آسیب ها و تهدیدها یی است که از پیامدهای غیر قابل اجتناب آن تغییر وتحول در تهدیدهای ناشی از جرم می باشد. مدیریت تهدید برای رویارویی با چنین تحولاتی ناگزیر به انتخاب مدلی راهبردی با شرایط جدید خواهد بود. این پژوهش از نظر هدف ،کاربردی و بلحاظ ماهیت و روش ، توصیفی تبیینی (کمی وکیفی) می باشد . اطلاعات مورد نیاز در قالب نخبگی واز طریق پرسشنامه گرد آوری وهمچنین از داده های ثانویه ( آمار واطلاعات موجود در ناجا و... ) بهره برداری شده است . متغیر های اساسی تحقیق: الف - متغیر مستقل: روند تحولات فضای سایبر و ب - متغیر وابسته : تهدیدات ناشی از جرم می باشد . جامعه آماری مورد مطالعه این پژوهش؛ خبرگانی که مهارت شناخت جرم داشته ، با محیط سایبر و مسائل اجتماعی ، فرصت ها ، آسیب ها وتهدیدهای آن تا اندازه ای آشنا بوده وبنوعی در این رابطه مسئولیت داشته اند ، بوده ، که با توجه به محدودیت چنین جامعه آماری ، تعداد ???نفر با ویژگی های مذکوردر شهر تهران انتخاب شدند. اطلاعات مورد نظر با استفاده از پرسشنامه محقق ساخته ( پس از تایید روائی ?? نفر از کارشناسان و خبرگان ، و تایید پایائی از طریق ضریب آلفای کرونباخ) ، جمع آوری شده است . در این پژوهش از روش های آمار توصیفی واستنباطی برای تحلیل داده ها استفاده گردیده که یافته های آماری حاکی از تایید فرضیه ها بوده و نتایج تحقیق نشان داده که ؛ " قابلیت وظرفیت سازگاری روند تحولی جرم ، همگام وهمسو با روند تحولات فضای سایبر ( در سه عرصه کلی و با هفت تغییر ماهوی) " ؛ الگوی تهدید جرم( اهداف و راهبردها ، نوع ، ماهیت ، فرایند ، گستره ، محیط ، آثار وپیامد ها ) را در کشور از قابلیت وظرفیت های پیچیده و نوینی برخوردار کرده است . این اتفاق پیچیده و نرم ، به معنی آن است که " تهدیدات جرم با استفاده از قدرت تکنولوژی به تکنولوژی قدرت نرم تبدیل شده است " که این موضوع ضمن بی سابقه بودن در تاریخ تهدیدات جرم ، میتواند سبب چالشی جدی درشناخت تهدیدات و مدیریت آن در محیط سایبر وتحول در نگاه به مفهوم نظم و امنیت در وضعیت کنونی کشور گردد، لذا به همین منظور: دکترین"مدیریت راهبردی ، یکپارچه ، شبکه ای و هوشمند (با ترکیبی از نظام سیاسی ومسئولیت اجتماعی)" ، در چارچوب یک مدل ، بهمراه راهکارها ، ارائه شده است .
لطیف عیوضی حسین کچویان
هر جهان اجتماعی سه لای? معنایی، نهادی و فردی دارد. با پیوند لایه های معنایی و فردی، طیّ فرایندهای دگرسازی، دیالکتیک بیرونی جهان اجتماعی برقرار می شود. فرد نیز سه لای? هویتیِ دانشی، خواهشی و توانشی دارد. با پیوند نظر و عمل افراد، طیّ فرایندهای خودسازی، دیالکتیک درونی جهان اجتماعی برقرار می شود. با دیالکتیک بیرونی و درونی جهان اجتماعی، «نهادها» و «نظام های اخلاقی» شکل می گیرند. جهان های اجتماعی گوناگون بنا به هویتشان، اتّکای یکسانی بر نظم نهادی و نظم اخلاقی ندارند. تاکنون متلائم ترین نظم اخلاقی، در جهان های اجتماعی دینی رخ نمود، و کارامدترین نظم نهادی به مدد علم تجربی در جهان دنیویِ تجدد، سربرآورد. نخبگان علمی جامع? ما بیش از همه، از فرایندهای تربیتی علم تجربی، متأثر می شوند که انتظار می رود، آثار اخلاقی آن را بروز دهند. توزیع نظام های اخلاقی قدسی و دنیوی در میان نخبگان علمی کشور، نشانگر نقش علم تجربی در بازتولید جهان های دینی و دنیوی است. نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد؛ نخبگان علمی، بیشتر در میان? طیف نظام های اخلاقی قدسی ـ دنیوی قرار می گیرند و پایبندی عملی آنها به ارزش های اخلاقی پایین ارزیابی می شود و متغیرهایی چون تعلّق خانوادگی و جهان شناسی دینی همراه آن در اجتماعی شدن اولیه و تعلق صنفی ـ تخصصی و جهان شناسی علمی همراه آن در اجتماعی شدن ثانویه، نظام اخلاقی آنها را توضیح می دهد.
امیر خراسانی محمدمهدی کرمی
پژوهش حاضر به مسئله ی خاص بودگی در فلسفه ی علوم اجتماعی می پردازد. نقطه ی عزیمت این پژوهش شیوه ای است که به واسطه ی آن فرد تاریخی (یا همان موضوع پژوهش) در علوم اجتماعی ساخته می شود. در این مسیر با پروبلماتیک کردن مفهوم فرد تاریخی دلالت این مفهوم و مسئله زا بودن آن را برای علوم اجتماعی بررسیده می شود. در فصل نخست این پژوهش، با یک بررسی تاریخی نشان می دهیم که چگونه از آغاز بنیان گذاری علوم اجتماعی، انگاره ی تفرد نزد کلاسیک های این حوزه طرح شد، و پس از گذشت یک سده همچنان موضوع تأملات نقادانه است. در این فضل با برجسته کردن انگاره ی تفرد، می بینیم که خاص بودگی مورد نظر کلاسیک های علوم اجتماعی که بنا بود در انگاره ی تفرد رفع شود، همواره ابتر می ماند و به نوعی استعلاء می انجامد. در ادامه خواهیم دید که دلیل اصلی این ناکامی، نوعی هستی شناسی اجتماعی است که در بنِ انگاره ی تفرد قرار دارد. نسبت میان هستی شناسی و خاص بودگی فرد تاریخی ما را به یک تبارشناسی فلسفی می کشاند. نقطه ی ثقل این تبارشناسی کانت است. از این روی فصول پژوهش برمبنای پیش از کانت، پس از کانت و فراروی از کانت سازمان یافته است. برای تقریر مفهوم خاص بودگی در فلسفه ابتدا دو خوانش معاصر (دریدا و دلوز) از فرد نزد افلاطون را طرح می کنیم. سپس به سراغ اندیشمندان قرون وسطی می رویم، و آرای ایشان را درباره ی انگاره ی تفرد وامی کاویم. این دو بخش، به ترتیب دوگفتار فصل دوم را شکل می دهند. سپس به سراغ آثار کانت می رویم و درگیری کانت با انگاره ی تفرد را وامی کاویم. از این منظر کانت را یک بار در نقد اول در نظر می گیریم، و در گفتار دوم به سراغ انگاره ی تفرد کانتی در نقد سوم و مکتوبات پس از مرگ وی می رویم. در فصل چهارم دوواکنش به تفرد کانتی را مرور می کنیم. این واکنش ها یکی در فلسفه ی زیست شناسی طرح شده و دیگری از آنِ وایتهد است. در فصل پنجم به سراغ هستی شناسی اجتماعی دلوزی می ریوم. در این فصل می بینیم که چگونه این هستی شناسی جدید افق نوپدیدی بر روی مسئله ی تفرد می گشاید. داعیه ی اصلی این است که این هستی شناسی امکاناتی را برای توضیح درون ماندگار امر اجتماعی به دست می دهد که تا پیش از این قابل طرح نبودند.
رضا محبوبی عزت اله سام آرام
به دنبال چرخش پارادایمی درگفتمان رفاه اجتماعی وتوجه به مقوله فرهنگ درمباحث رفاهی،توجه به ابعاد ذهنی رفاه در کنارابعاد عینی و مادی آن، بیش ازپیش اهمیت یافته است. علیرغم وجود برخی تردیدها درکارایی عامل دین در جامعه امروز، بازهم عده ای معتقدند که هنوز ، عاملِ دینداری یکی ازمتغیرهای بلامنازع درتبیین رفتارهای اجتماعی مردم است. دراین تحقیق سعی شده است رابطه بین دینداری واحساس رفاه اجتماعی بررسی شده و درعین حال، این رابطه به وسیله متغیر«پایگاه اقتصادی اجتماعی»کنترل شده وتأثیرگذاری این دو متغیرِ رقیب برروی احساس رفاه اجتماعی بایکدیگر مقایسه شود.ازدیگراهداف این تحقیق، بررسی الگوی تأثیرگذاری دینداری براحساس رفاه اجتماعی درطبقات مختلف اجتماعی واقشارگوناگون بوده است . این پژوهش به شیوه میدانی وبه کمک ابزارمحقق ساخته(که روایی وپایایی آن دراجرای آزمایشی تأیید شد) موردآزمون تجربی قرارگرفت ویافته های آن به وسیله نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.گردآوری اطلاعات درشهرارومیه ودرمیان یک نمونه 384 نفری انجام شده است . - فرضیه اساسیِ تحقیق مبنی براینکه«میزان دینداری»در«احساس رفاه اجتماعی»تأثیرگذاراست به تأییدرسید. نتایج رگرسیون چند متغیره برای بررسی تأثیرتوآمان ابعاددینداری براحساس رفاه نشان دادکه ازبین عوامل چهارگانه سازنده دینداری افراد(عقاید،ایمان،اخلاق ومناسک)عاملِ «اخلاق»درمقایسه باسایرعوامل،بیش ازهمه دراحساس رفاه اجتماعی تأثیرگذاراست وعاملِ«مناسک دینی وپایبندی به شریعت واحکام دین» در مقایسه باسایرعوامل کمترین تأثیررادراحساس رفاه اجتماعی دارد . - نقش متغیرپایگاه اقتصادی اجتماعی دررابطه بین میزان دینداری واحساس رفاه (رفاه ذهنی) نقشی تعدیل کننده است ودرمقایسه تأثیرگذاریِ این دو متغیر بر احساس رفاه اجتماعی ، این متغیرِ «دینداری» است که تأثیرگذاری بیشتری دارد . - الگوی تأثیرات دینداری براحساس رفاه اجتماعی درطبقات مختلف پایگاه اقتصادی اجتماعی جامعه مورد بررسی،الگویی خطی نبوده بلکه الگوی u شکل است.البته،دریک روندکلی هرچه به پایگاه اقتصادی اجتماعی فردافزوده می شود، ازشدت تأثیر دینداری براحساس رفاه اوکاسته می شود ولی شدت آن درطبقات مختلف متفاوت است . - بااینکه میانگین احساس رفاه درمیان مردان بیشتراززنان جامعه مورد بررسی است، لیکن آزمونهای آماری نشان می دهدکه عاملِ دینداری در بین زنان بیشترازمردان دررفاه ذهنی تأثیرگذاراست.همچنین،یافته های تحیق نشان دادکه میانگین احساس رفاه دربین مجردین بیشترازمتأهلین جامعه مورد بررسی است وعاملِ دینداری نیزدرهمین گروه( مجردها) بیشترازدینداری درمتأهلین بررفاه ذهنی تأثیرگذاراست .
محمد مهدی بذرافشان وحید شالچی
این پژوهش تلاش دارد تا ضمن بررسی میزان جهان روایی نظریه های جامعه شناسانه به این موضوع بپردازد که اولا نظریه های جامعه شناسانه لزوما جهان روا نیستند.دوم آن که مساله آغازین علم لزوما از نظریه های جریان علم متعارف استخراج نمی شود.پس از آن با کشف خلاقانه مساله ای درباره فضای اجتماعی ایران به ارائه یک مدل نظری برای پاسخگویی به آن می پردازد.
احسان مردوخ روحانی جعفر هزارجریبی
در این رساله، سیاستگذاری آموزش عالی از سال 1357 تا سال 1390 بررسی شده است. برای این منظور تاثیر مطالبات انقلاب 1357، پیامدهای خواسته و ناخواسته این سیاستگذاری، زمینه تحقق آن و نیز مکانیسم اثرگذاری آن – که در جهت کنترل اجتماعی است- تحلیل گردیده است.