نام پژوهشگر: امیر امین یزدی
الهه بروغنی بهروز مهرام
چکیده: پرورش عواطف کودکان ، متناسب با ویژگی های سنی آنها از رسالت های مهم نظام رسمی نظام آموزش وپرورش قلمداد می شود. در این مطالعه که با هدف بررسی آثار پنهان مولفه های برنامه درسی برعواطف دانش آموزان دختر مدرسه ای ابتدایی در شهر سبزوار در سال تحصیلی 1389-90 انجام شده است، نقش مولفه های نه گانه برنامه درسی از منظر کلاین شامل، هدف ها، محتوا ، فعالیت های یادگیری دانش آموزان ، روش های ارزشیابی،منابع و ابزار یادگیری ، زمان ، فضا و یا محیط یادگیری ،گروهبندی دانش آموزان ، معلم و راهبردهای تدریس بر تحول عواطف دانش آموزان مورد بررسی قرار گرفت.در این مطالعه تغییرات عاطفی مخاطبان یا رویکرد مبتنی بردوره سنی آنها در قالب نظریه اریکسون مبنای بررسی قرار گرفت.بنا براین ویژگی سازنده بودن در مقابل احساس حقارت به عنوان زیر بنای تحول عاطفی مطالعه شد. رویکرد مطالعه کیفی و روش مطالعه از نوع ارزشیابی ومتکی بر اساس مدل خبرگی و نقادی آیزنر بود. بر این اساس، چهار مرحله توصیف، تفسیر، ارزشیابی و مضمون یابی تعقیب شد.شیوه جمع آوری داده ها از طریق مشاهده، مصاحبه نیمه سازمان یافته با دانش آموزان ، معلمان ، مدیر و معاونین وهمچنین اسناد مکتوب از قبیل آیین نامه های انضباطی و روزنامه های دیواری بود.برای اعتبار بخشی به یافته ها از شیوه کفایت اجماعی، انسجام ساختار یافته وکفایت ارجاعی بهره گیری شد.یافته ها نشان داد که در میان مولفه های برنامه درسی مولفه معلم و راهبرد های تدریس بیشترین تاثیر را بر عواطف دانش آموزان دارد در این مولفه رفتار مناسب معلم با دانش آموز تا حد زیادی برشکل گیری حس سازندگی دانش آموز تاثیر دارد در مقابل رفتار نامناسب معلم با دانش آموز باعث حس حقارت در دانش آموز شد.
زینب هاشم زاده امیر امین یزدی
پژوهش حاضر با هدف بررسی نظریه ذهن و رشد هیجانی کارکردی در کودکان دبستانی نابینای شهر مشهد و مقایسه با همتایان بینایشان انجام شد. برای تعیین حجم نمونه از نرم افزار جی پاور استفاده شد. تعداد 126 دانش آموز از هر دو گروه، همراه با مادران خود در این پژوهش شرکت کردند. نمونه گیری در هر دو گروه به شیوه تصادفی انجام شد. به منظور بررسی نظریه ذهن در کودکان نابینا و همتایان بینایشان فرم کلامی آزمون باور کاذب اجرا شد و سپس برای بررسی رشد هیجانی کارکردی مقیاس رشد هیجانی کارکردی گرینسپن در اختیار مادران آن ها قرار گرفت. تعداد 90 پرسشنامه توسط والدین کامل شد. برای تحلیل داده ها در بخش نظریه ذهن از آزمون مکنمار استفاده شد و نتایج نشان داد که عملکرد نابینایان از همتایان بینا بهتر بود. داده های مربوط به رشد هیجانی کارکردی به وسیله آزمون تحلیل واریانس چند متغیره مورد بررسی قرار گرفت. تحلیل یافته ها نشان داد که کودکان نابینا در مرحله اول (توجه و تنظیم اشتراکی) از همتایان خود عقب تر هستند اما در سایر مراحل تفاوت معنی داری بین دو گروه وجود نداشت. نابینایی از مهم ترین عوامل موثر بر توانمندی های شناختی، اجتماعی و به طور کلی رشد همه جانبه فرد است. رشد هیجانی کارکردی، به عنوان فرایندی که یکپارچگی سیستم حسی-حرکتی، شناختی و هیجانی را در بر دارد، و نظریه ذهن به عنوان یک مهارت سطح بالای اجتماعی جز مقوله های برجسته رشد محسوب می شوند.
رمضانعلی زرنگ حسین کارشکی
چکیده هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک های یادگیری و درگیری تحصیلی با عملکرد تحصیلی بر اساس یک الگوی علّی است که در آن درگیری تحصیلی میانجی رابطه سبک های یادگیری و عملکرد است. نوع این پژوهش علی غیرآزمایشی با استفاده از تحلیل مسیر مبتنی بر همبستگی متغیرهاست. جامعه آماری این پژوهش کلیه ی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 91-1390 است. نمونه ی پژوهش شامل 385 نفر از دانشجویان گروه های مختلف دانشگاه فردوسی می باشد، که به روش نمونه گیری سهمیه ای از بین جامعه مورد نظر انتخاب شدند. برای سنجش متغیر های مورد نظر از پرسشنامه سبک های یادگیری و درگیری تحصیلی استفاده شد. در این پژوهش معدل تحصیلی ترم قبل دانشجویان، ملاک عملکرد تحصیلی در نظر گرفته شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش های آماری ضریب همبستگی و الگوی تحلیل مسیر به منظور بررسی رابطه بین متغیر ها استفاده شد. نتایج پژوهشی حاصل از آزمون الگوی تحلیل مسیر رابطه شیوه های یادگیری (تجربه عینی، مفهوم سازی انتزاعی، مشاهده تاملی، آزمایشگری فعال) و مقیاس های درگیری تحصیلی (درگیری شناختی، انگیزشی، رفتاری) با عملکرد تحصیلی نشان داد که الگوی کلی پیشنهادی از برازش مناسبی برخوردار نبوده است. اما در بررسی الگوی فرعی تر، آزمون رابطه بین مقیاس های درگیری تحصیلی با عملکرد تحصیلی با استفاده از تحلیل مسیر انجام گردید و نتایج نشان داد که الگوی پیشنهادی از برازش مناسبی برخوردار است. واژگان کلیدی: سبک های یادگیری، درگیری تحصیلی، عملکرد تحصیلی
الهام گنابادی امیر امین یزدی
چکیده از آنجایی که بخش مهمی از مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان به شیوه فرزندپروری والدین بر می گردد و آموزش های فرزندپروری در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان در مطالعات متعدد مورد آزمون قرار گرفته است؛ پژوهش حاضر با این هدف که، کدام یک از دو شیوه فرزندپروری، مثبت و انتخاب، تأثیر بیشتری در کاهش مشکلات رفتاری و هیجانی کودک دارد، انجام گرفت. تحقیق حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. نمونه پژوهش را خانواده های مراجعه کننده به فرهنگسرای کودک و آینده شهرداری مشهد، در بازه فروردین تا تیر 1392 تشکیل دادند؛ برگزاری این کارگاه ها از طریق پیامک به خانواده ها اطلاع رسانی شد. تعداد 30 مادر دارای کودک 3 تا 6 سال (20 نفر گروه های آزمایش و 10 نفر گروه کنترل) که بر اساس سیاهه رفتاری کودک آخنباخ (cbcl) کودکان شان دارای مشکلات هیجانی یا رفتاری بودند (بالاتر از نمره درصدی 80 و نقطه برش60=t)انتخاب شدند. همچنین والدین پرسشنامه والد بودن(خودکارامدی) را نیز تکمیل نمودند. جهت تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چند متغیره (ancova) استفاده شد. نتایج نشان داد که هر دو گروه آموزش فرزندپروری در مقایسه با گروه کنترل کاهش معناداری را در مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان نشان دادند. همچنین هر دو آموزش توانست میزان صلاحیت والدینی شرکت کنندگان در کارگاه را نسبت به گروه کنترل افزایش دهند. اما فرزندپروری انتخاب، در کاهش مشکلات هیجانی و رفتاری کودکان موثرتر از برنامه فرزندپروری مثبت بود. میزان صلاحیت والدینی شرکت کنندگان گروه فرزندپروری انتخاب با شرکت کنندگان در گروه فرزندپروری مثبت تفاوت معناداری نداشت. نتایج نشان داد که به طور کلی آموزش های فرزندپروری در هر دو گروه نسبت به گروه کنترل سبب کاهش معناداری در مشکلات رفتاری و هیجانی کودکان است، و همچنین این آموزش ها سبب افزایش احساس خودکارآمدی و توانمندی در والدین هر دو گروه نسبت به گروه کنترل شده است. کلید واژه ها: فرزندپروری مثبت، فرزندپروری انتخاب، مشکلات رفتاری ـ هیجانی، خودکارآمدی.
منیره جلیلی امیر امین یزدی
پژوهش حاضر سعی در بررسی تاثیر روش گفتار درمانی شناختی و تقلیدی، بر رشد مهارت های زبانی کودکان مبتلا به اختلالات اوتیسم دارد. این مهارت ها شامل زبان گفتاری، گو ش کردن، سازماندهی، صحبت کردن، معناشناسی، و نحو می باشد. در این پژوهش سی کودک شش تا هشت ساله مبتلا به اوتیسم به دو گروه جداگانه تقسیم شدند. در مرحله اول پژوهش، توانایی های زبانی هر دو گروه بررسی و اندازه گیری شد. پس از آن هر دو گروه تحت آموزش یک دوره شش ماهه گفتاردرمانی قرار گرفتند، که در طی آن یک گروه با روش تقلیدی، و گروه دوم با روش شناختی آموزش دید. پس از اتمام دوره آموزشی شش ماهه، در مرحله دوم پژوهش توانایی های زبانی دو گروه توسط پس آزمون اندازه گیری شد، و دو گروه در این مرحله تفاوت های چشمگیری را نشان دادند. در مجموع، نتایج نشان دادند که پس از دوره آموزشی شش ماهه، کودکان اوتیستیکی که با روش شناختی آموزش دیده بودند، در رشد مهارت های زبانی پیشرفت بیشتری نسبت به گروهی داشتند که با روش تقلیدی کار کرده بود.
محمد رضا روح بخش ایلی مقدم علی غنایی چمن آباد
هدف: هدف این پژوهش، ارزیابی تاثیر دو رویکرد مداخله؛ یکپارچه سازی حسی و آموزش نوروفیدبک بر افزایش سطح توجه در دانش آموزان مبتلا به اختلال adhd می باشد. روش پژوهش: در این پژوهش از ابزار پاریاد جهت پیشرفت یکپارچه سازی حسی و دستگاه نوروفیدبک دو کاناله procomp2 ساخت شرکت thought technology کشور کانادا، جهت آموزش نوروفیدبک استفاده شده است. این پژوهش به شیوه شبه تجربی، پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل اجرا گردید. جامعه آماری در این پژوهش دانش آموزان پسر و دختر مبتلا به اختلال adhd در مقطع ابتدایی مشهد در سال 92-1391 می باشد. برنامه مداخله در گروه های آزمایش؛ در رویکرد آموزش نوروفیدبک شامل 7آزمودنی، در 17 جلسه که هر جلسه به مدت 45 دقیقه و هر آزمودنی، تحت آموزش با این رویکرد قرار گرفتند. در گروه یکپارچه سازی حسی، 7 آزمودنی، در 34 جلسه، به مدت 45 دقیقه در این درمان مشارکت نمودند. جهت سنجش سطح توجه دانش آموزان در گروه های آزمایش و کنترل از آزمون های cpt و wisc-r به عنوان پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد. یافته ها: نتایج تحلیل آماری آماره کوواریانس نشان داد که بین میانگین نمرات دو گروه کنترل و آزمایش درافزایش سطح توجه (p<0.05) و همچنین بین تاثیر گروه درمان یکپارچه سازی حسی و گروه نوروفیدبک درافزایش سطح توجه (p<0.05) تفاوت معناداری وجود دارد. نتیجه گیری: رویکرد درمان یکپارچه سازی حسی و آموزش نوروفیدبک بر افزایش سطح توجه در دانش آموزان مبتلا به اختلال adhd موثر هستند، و همچنین در مقایسه، رویکرد آموزش نوروفیدبک موثرتر از رویکرد درمانی یکپارچه سازی حسی می باشد.
سکینه محبی امین حسین جعفری ثانی
ما هم اکنون در آستانه عصر شتابندگی تاریخ هستیم. از این رو به کارگیری روش هایتدریس خلاق، از ضروریات سیستم آموزش عالی محسوب می شود. با توجه به این که روش آموزش و یادگیری بین فرهنگ های مختلف متفاوت است می توان گفت که نظام آموزشی، بازتابی از فرهنگ جامعه، نیازها ، آرزوها و ماهیت دانش موجود در یک جامعه محسوب می شود. هدف اصلی این پژوهش بررسی فرهنگ تدریس و شناسایی الزامات تدریس خلاق بود. تا از این طریق بستری برای فهم بیشتر عوامل فرهنگی موثر بر تدریس خلاق فراهم شود. برای دستیابی به این اهداف دو سوال مطرح شد؛ در سوال اول، به بررسی فرهنگ تدریس در دو دانشکده پرستاری و ادبیات پرداخته شد و در سوال دوم، الزامات تدریس خلاق شناسایی گردید. روش اصلی پژوهش رویکرد کیفی مردم نگاری بود. میدان تحقیق دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی مشهد و دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد بود. از مشاهده مشارکتی و مصاحبه به عنوان ابزار اصلی پژوهش استفاده گردید. مشارکت کنندگان اصلی پژوهش 7 نفر از اساتید (3 استاد از دانشکده پرستاری و 4 استاد از دانشکده ادبیات) و تعدادی از دانشجویان این دو دانشکده بودند. داده های گرد آوری شده از طریق روش کدگذاری اشتراوس و کوربین تحلیل شد. جهت اعتبار یافته ها از معیارهای چهارگانه منسوب به گابا و لینکلن استفاده گردید. نتایج تحقیق در سوال اول نشان داد که خلاقیت یک هنجار مرسوم در فرهنگ تدریس تلقی نمی شود. در این رابطه برخی از عوامل مثل باورهای ذهنی استاد درباره دانشجو، تدریس، یادگیری، ارزشیابی، باور استاد درباره ارتباط با دانشجو، تجربه زیسته استاد و پیشینه تحصیلی و همچنین عوامل مربوط به ویژگی های دانشجو مثل وابستگی به استاد، نگرش ستایشگرانه به علم، فقدان مهارت های مباحثه، تصور از استاد به منزله دانای مطلق، منجر به ایجاد پدیده محوری پژوهش (هنجار نبودن تدریس خلاق) شده است. این پدیده تحت تأثیر برخی از شرایط نظیر سیاست های انگیزشی دانشگاه، سیاست های ارزشیابی از تدریس، سیاست های آموزش استادان، حجم زیاد فعالیت هیأت علمی، مقررات آموزشی، کمبود امکانات، ویژگی های شخصیتی استادان و دانشجویان، ضعف در دانش استادان و شیوه های تدریس فعلی، هنجارها و ارزش های حاکم بر دانشگاه و سیاست های مربوط به گزینش استاد قرار دارد. یافته های سوال دوم پژوهش که با تکیه بر فرهنگ کشف شده، بنیان های نظری تدریس خلاق و اسناد فرادستی انجام شده بود، نشان داد که برای دستیابی به فرهنگی که حمایت کننده تدریس خلاق است، مجموعه عوامل و عناصری همچون ویژگی های برنامه درسی، ساختار تدریس و یادگیری، استاد و تکنولوژی باید دستخوش تحولاتی قرار گیرد.
فرح هاشمی امیر امین یزدی
هدف از انجام این پژوهش بررسی نقش تئوری ذهن و همدلی در پیش بینی مشکلات رفتاری – هیجانی دانش آموزان خانواده های عادی و طلاق می باشد.قالب پژوهش، چندروشی است که به روش علی – مقایسه ای و نیز به روش همبستگی انجام شد. جامعه آماری شامل دانش آموزان دختر پایه پنجم و ششم مقطع ابتدایی شهر مشهد است که در سال تحصیلی 93- 92 مشغول به تحصیل هستند. نمونه آماری شامل 293 دانش آموز بود که از این تعداد 31 نفر را دانش آموزان والدین طلاق گرفته و 262 نفر را دانش آموزان خانواده های عادی تشکیل می دادند که به شیوه خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل سه پرسشنامه تئوری ذهن، همدلی و فرم گزارش والدین از نظام سنجش مبتنی بر تجربه آخنباخ بود که دو پرسشنامه تئوری ذهن و همدلی را دانش آموز و فرم گزارش والدین را سرپرست دانش آموز تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها و به منظور پیش بینی مشکلات رفتاری- هیجانی کودکان از طریق تئوری ذهن و همدلی از تحلیل رگرسیون چندگانه استفاده شد، به منظور مقایسه مشکلات رفتاری- هیجانی دو گروه کودکان طلاق و عادی از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری و به منظور بررسی همبستگی تئوری ذهن و همدلی با مشکلات رفتاری – هیجانی در دو گروه خانواده های طلاق و عادی از فرمول z فیشر استفاده شد.جهت تجزیه و تحلیل سایر داده ها از نرم افزار spss16استفاده شد. نتایج نشان دادکه تئوری ذهن قادر به پیش بینی مشکلات رفتاری – هیجانی در دانش آموزان خانواده های عادی است، اما این متغیر نتوانست مشکلات رفتاری هیجانی دانش آموزان خانواده های طلاق را پیش بینی کند. بین توانایی همدلی و مشکلات رفتاری هیجانی در هیچ کدام از دو گروه کودکان عادی و طلاق رابطه معناداری مشاهده نشد. همچنین نتایج نشان داد که بر اساس گزارش والدین، کودکان طلاق، مشکلات رفتاری- هیجانی بالاتری نسبت به کودکان خانواده های عادی داشتند. مقایسه همبستگی بین تئوری ذهن و همدلی با مشکلات رفتاری- هیجانی در کودکان عادی با طلاق نشان دادکه بین همبستگیهای به دست آمده در دو گروه از لحاظ آماری تفاوت معنادار وجودندارد. در تبیین نتایج به دست آمده می توان گفت که دو توانایی تئوری ذهن و همدلی تنها عوامل موثر در بروز و یا عدم بروز مشکلات رفتاری – هیجانی کودکان نمی باشند و نیز با در نظر گرفتن این نکته که در این پژوهش مشکلات رفتاری – هیجانی دانش آموزان خانواده های طلاق به گونه ای معنادار بالاتر از دانش آموزان خانواده های عادی به دست آمد توجه به فضای روانی – اجتماعی خانواده هایی که کودکان طلاق در آن پرورش می یابندو همچنین خلق و خوی کودک حائز اهمیت است.
هانیه موحدی راد امیر امین یزدی
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی خودتنظیمی هیجانی در رابطه بین جو عاطفی خانواده و مهارت های اجتماعی نوجوانان است. این پژوهش به صورت مقایسه ای در بین دانش آموزان دختر مقاطع دوم راهنمایی و سوم دبیرستان انجام گردیده است. به همین منظور 452 دانش آموز دختر به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای از میان نواحی 1، 2 و 4 شهر مشهد انتخاب شدند. به منظور جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه های جو عاطفی خانواده هیل برن، خودتنظیمی هیجانی هافمن و کاشدان و مهارت های اجتماعی ماتسون استفاده شده است.داده های پژوهش با استفاده از روش ها وشاخص های آماری از جمله همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه، تحلیل واریانس چند¬متغیره و مدل معادلات ساختاری مورد تحلیل قرار گرفتند. بر اساس یافته ها، متغیرهای جو عاطفی خانواده، خودتنظیمی هیجانی و مهارت های اجتماعی به صورت دو به دو با یکدیگر رابطه دارند و میزان آنها در اوایل نوجوانی تفاوت معناداری با اواسط آن دارد. همچنین، نتایج نشان دادند که مدل کلی نقش خودتنظیمی هیجانی در رابطه بین جو عاطفی خانواده و مهارت های اجتماعی در دو مقطعسنی متفاوت است و در اواسط نوجوانی برازش مناسب تری نسبت به اوایل آن دارد. کلید واژه ها: نوجوانی، جو عاطفی خانواده، خودتنظیمی هیجانی، مهارت های اجتماعی
فاطمه ثانوی گروسی حسین کارشکی
هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش محیط های اجتماعی خود تعیین گرانه خانه، مدرسه و دوستان بر جهت گیری هدفی دانش آموزان است. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه معتبر اهداف پیشرفت میدگلی و همکاران(1998)، پرسشنامه اهداف پیشرفت 3×2 الیوت (2011)، و پرسشنامه سه نیاز بنیادین خود تعیین گری میل یاوسکایا و همکاران (2009) ، استفاده شد. برای تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون، الگوی معادلات ساختاری و رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج اجرای همبستگی پیرسون نشان داد که تمام مولفه های محیط های خود تعیین گرانه (خانه، مدرسه و دوستان) با مولفه های اهداف پیشرفت (اهداف تبحری، عملکردی رویکردی و عملکردی اجتنابی) دو به دو با هم همبستگی دارند. با اجرای الگوی معادلات ساختاری برای آزمون رابطه محیط های خود تعیین گرانه و اهداف پیشرفت مشخص شد که الگوی پیشنهادی از برازش خوبی برخوردار است و محیط های خود تعیین گرانه پیش بینی کننده ی مناسبی برای اهداف پیشرفت هستند
زهرا بی غم امیر امین یزدی
از جایی که افراد دارای سبک های دلبستگی مختلف به گونه ی متفاوتی به پردازش اطلاعات هیجانی می پردازند ، ممکن است این تفاوت به طور واضحی در الکتروانسفالوگرام این افراد مشاهده شود. هدف.هدف اصلی این پژوهش بررسی رابطه میان سبک های دلبستگی بزرگسالان,تجربه هیجانی و غلبه طرفی در الکتروانسفالوگرافی لوب پیشانی است. روش.تعداد بیست و دو نفر(10نفر مرد) شرکت کننده به روش داوطلبانه در طرح شرکت کردند.میانگین سنی شرکت کنندگان 24 سال بود.از پرسشنامه روابط بارتولمیو و هوروویتز(1991) و همچنین پرسشنامه ی سبک های دلبستگی ون اودن هوون و هافسترا (2004) برای تشخیص سبک های دلبستگی افراد استفاده شد.همینطور از پرسشنامه ی سنجش دست برتری چاپمن و چاپمن (1987) برای سنجش دست برتری استفاده شد. سپس افراد راست دست منتخب در دو گروه دلبسته ی ایمن و ناایمن قرار گرفتند. پس از دعوت به کلینیک، طی یک جلسه ی یک ساعته ، شرکت کنندگان تصاویر حالات چهره ی مربوط به پنج حالت هیجانی(شادی،غم،ترس،خشم و خنثی) را مشاهده کرده و حین مشاهده ، از دستگاه mitsar نوزده کاناله برای ثبت الکتروانسفالوگرافی استفاده شد.eeg به روش 20-10 از نوزده نقطه ی پوست سر با ارجاع به هر دو گوش و با مقاومت کمتر از k?10 ثبت شد.در راستای هدف پژوهش لازم بود ابتداشدت هیجان های ترس ، شادی، غم، خشم در افراد با سبک های دلبستگی متفاوت بررسی شود و سپس میزان فعال سازی بخش های مختلف دو نیمکره به ویژه در لوب پیشانی هنگام مواجهه با هیجان های مذکور بررسی گردد.بنابراین داده های چهار نقطه یf3 ،1o،4t و 4c برای سنجش برانگیختگی و چهار نقطه یf3، f4 ، f7 و f8 برای محاسبه ی غلبه ی طرفیدر الکتروانسفالوگرافی وارد نرم افزار win eeg شدند و پس از حذف آرتیفکت ها به روش ica غلبه ی طرفی در الکتروانسفالوگرافی و همچنین برانگیختگی هیجانی برای 1 حالت استراحت و 5 حالت هیجانی شادی،غم،خشم،ترس و خنثی،محاسبه شد. یافته ها.افراد دلبسته ی ناایمن نسبت به افراد دلبسته ی ایمن هیجان خشم و ترس را با شدت بیشتری تجربه می کنند.همچنین افراد دلبسته ی ناایمن هنگام مشاهده ی تصاویر هیجانی مربوط به خشم فعال سازی بیشتری را در لوب فرونتال راست نشان می دهند و هنگام مشاهده ی تصاویر با محتوای شادی فعال سازی کمتری را در لوب پیشانی چپ نشان میدهند. نتیجه گیری. ازاینیافته ها استنتاجمیشودکهافراددلبسته ی ناایمن هیجان های ناخوشایند بویژه خشم و ترس را با شدت بیشتری تجربه کرده و مدار های مربوط به این دو هیجان را بیشتر فعال می سازند.در صورتی که هیجان شادی را هم کمتر فعال کرده و هم با شدت کمتری تجربه می کنند.
جواد نظافت فریزی علی مشهدی
مسئله: افسردگی از جمله مشکلاتی است که درصد قابل توجهی از جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد و طبق آمار سازمان جهانی بهداشت یکی از منابع عمده معلولیت ها است. افسردگی مولفه¬هایی چون کیفیت زندگی، ابرازگری هیجانی و مهارت¬های اجتماعی فردی را تحت تاثیر قرار می¬دهد. همچنین در مطالعات مختلف، منشا شکل¬گیری افسردگی را در بافت روابط بین¬فردی شناسایی کرده¬اند. هدف: هدف این پژوهش، بررسی اثربخشی روان¬درمانی بین¬فردی بر افسردگی و مولفه¬های حاصل از آن در زندگی فرد بود. روش: جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانشجویان دانشگاه¬های مشهد ، که با شکایت افسردگی به کلینیک¬های سطح شهر مشهد مراجعه می¬کنند، نشکیل می¬دهد. نمونه آماری این پژوهش را 30 نفر از دانشجویان مذکر و مونث دانشگاه فردوسی مشهد، که با شکایت افسردگی با زمینه روابط بین¬فردی به کلینیک دانشگاه ارجاع نموده¬اند، تشکیل می¬دهد. در این پژوهش روان¬درمانی بین¬فردی بعنوان متغیر مستقل در گروه آزمایش اجرا شد، و متغیرهای کیفیت زندگی (توسط پرسشنامهwhoqol)، ابرازگری هیجانی (توسط پرسشنامه eeq)، مهارت¬های اجتماعی (توسط پرسشنامه ssi) و افسردگی(پرسشنامه افسردگی بک – 2) بعنوان متغیر وابسته مورد بررسی قرار گرفتند. یافته¬ها: متغیرهای مهارت¬های اجتماعی، افسردگی و ابرازگری هیجانی و کیفیت زندگی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل، نمرات آنان، بهبود معنادار داشت. همچنین در پرسشنامه افسردگی بک -2، افراد در گروه آزمایش نسبت به گروه گواه بهبود معنادارتری داشتند. نتیجه گیری: روان¬درمانی بین¬فردی برای افسردگی که در بافت روابط بین¬فردی بوجود می¬آید، اثربخش است. همچنین این درمان، بر مولفه¬های حاصل شده از این اختلال بالینی(یعنی مهارت¬های اجتماعی، ابرازگری هیجانی و کیفیت زندگی)، اثربخشی معناداری دارد. کلیدواژه: افسردگی بالینی ـ ابرازگری هیجانی ـ مهارت های اجتماعی ـ کیفیت زندگی ـ روان¬درمانی بین¬فردی
آیدا اشرافی امیر امین یزدی
هدف از اجرای این پژوهش بررسی اثربخشی بازی درمانی فلورتایم بر افزایش مهارت های اجتماعی کودکان پیش دبستانی می باشد. برای این منظور نمونه ای به حجم 30 نفر از کودکان دوره پیش دبستانی مهد کودک های ناحیه 4 شهر مشهد در سال تحصیلی 92-93 انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. اعضای گروه آزمایش 8 جلسه بازی درمانی به شیوه فلورتایم را در ارتباط با یکی از والدینشان دریافت کردند، اما به گروه کنترل مداخله خاصی ارائه نشد. برای سنجش مهارت های اجتماعی اعضای نمونه در مرحله پیش آزمون و پس آزمون، از مقیاس رشد اجتماعی واینلند استفاده گردید و اطلاعات حاصل از این آزمون با استفاده از روش های آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شد. نتایج حاکی از این بود که شرکت در جلسات بازی درمانی فلورتایم باعث افزایش مهارت های اجتماعی کودکان پیش دبستانی می گردد . فرضیه تحقیق حاضر این بود که مهارت اجتماعی کودکان گروه آزمایش فلورتایم (مبتنی بر خانواده) در مقایسه با گروه کنترل افزایش بیشتری داشته است. به منظور آزمون این فرضیه تحقیق از آزمون آماری تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد
شهربانو عالی محمدسعید عبدخدایی
هدف پژوهش حاضر از یک سو طراحی درمان ترکیبی خانواده – محور مبتنی بر مدل تحول یکپارچه ی انسان و مقایسه ی اثربخشی آن با بازی درمانی فلورتایم در بهبود نیمرخ عصب – روانشناختی اختلال asd و از سوی دیگر ساخت و اعتباریابی ابزار سنجش کارکرد تحولی خانواده بود که در قالب دو مطالعه مورد بررسی قرارگرفت؛ در مطالعه ی اول براساس مبانی نظری مدل تحول یکپارچه ی انسان، پرسشنامه ای برای سنجش کارکرد تحولی خانواده تهیه و روایی آن با استفاده از روش های روایی محتوایی، ملاکی، روایی سازه (تحلیل عاملی) و پایایی آن با روش های آلفای کرونباخ و بازآزمایی سنجیده شد. نمونه ی مطالعه ی اول را 148 نفر از مادران کودکان 4 تا 6 سال مهدکودک های شهر مشهد در سال تحصیلی93-1392 تشکیل می دادند، که به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای از میان مناطق شهرداری مشهد انتخاب شدند. روایی ملاک این پرسشنامه با ابزار سنجش کارکرد خانواده ی مک مستر(fad) محاسبه و ضریب0/75- به دست آمد. تحلیل عاملی مؤلفه های اصلی با دوران واریماکس انجام شد که با در نظر گرفتن یک مدل 7 عاملی 67/25 درصد از کل واریانس تبیین شد. درخصوص پایایی نیز، ضریب بازآزمایی پرسشنامه ی کارکرد تحولی خانواده0/93 و آلفای کرونباخ کلی این پرسشنامه 0/92 است. همچنین آلفای کرونباخ برای خرده مقیاس های این پرسشنامه از 0/53 تا0/72 به دست آمد که بیانگر پایایی مطلوب این مقیاس به طور کلی می باشد. بنابراین در مجموع می توان گفت؛ پرسشنامه ی محقق ساخته ی کارکرد تحولی خانواده از روایی و پایایی مطلوبی برخوردار است و از آن می توان در حیطه های پژوهشی و درمانی در شناسایی قوت ها و ضعف های خانواده در دستیابی به توانمندی های تحولی استفاده کرد. در مطالعه ی دوم سعی شد تا براساس این مدل، درمان خانواده – محور طراحی و اثربخشی آن در ترکیب با بازی درمانی فلورتایم بر بهبود اختلال asd بررسی شود. مطالعه ی دوم در چهارچوب یک طرح تک آزمودنی در طول 6 ماه روی 12 کودک (3 گروه 4 نفره) 8-3 ساله ی مبتلا به اختلال asd و خانواده های آنها اجرا شد و اطلاعات در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و سه ماه بعد، در پیگیری جمع آوری شد. برای بررسی اثربخشی درمان از پرسشنامه ی محقق ساخته ی کارکرد تحولی خانواده، پرسشنامه ی سنجش تعامل هیجانی– کارکردی، پرسشنامه ی تحول هیجانی – کارکردی، مقیاس استرس والدگری، مقیاس سنجش اوتیسم کودکی استفاده شد. همچنین در مرحله ی پیش آزمون و پس آزمون نقشه ی مغزی 5 نفر از کودکان ثبت شد. سپس یافته ها به دو صورت فردی و گروهی تحلیل شدند. در مجموع نتایج مطالعه ی دوم نشان داد که درمان ترکیبی خانواده – محور مبتنی بر مدل تحول یکپارچه ی انسان که در این مطالعه طراحی شده است، می تواند اثربخشی بازی درمانی فلورتایم را افزایش دهد و به عنوان یک رویکرد درمانی مؤثر در درمان اختلال asd به کاررود.
عاطفه ناصحی بهجت الملوک عجمی
: مشکلات پردازش حسی می تواند روی تکامل اجتماعی، شناختی و حسی– حرکتی و نیز سطح هیجانات اثر گذاشته و منجر به مشکلات رفتاری در کودکان گردد. هدف از این مطالعه بررسی ارتباط بین توانایی های پردازش حسی با اضطراب و همکاری کودکان پیش دبستانی در دندانپزشکی می باشد. مواد و روش: در این مطالعه ی مقطعی، 101 بیمار 4 تا 6 ساله با روش نمونه گیری آسان انتخاب شدند. جهت ارزیابی مشکلات پردازش حسی از پرسشنامه ی نیمرخ حسی استفاده شد. به منظور ارزیابی سطح اضطراب اولیه، از پرسشنامه ی cfss-ds و جهت ارزیابی سطح اضطراب و همکاری کودکان حین درمان از شاخص های vcas و vccs استفاده شد. یافته ها: نمره ی شاخص cfss-ds با بیشتر متغیر های پردازش حسی همبستگی معنی داری را نشان داد (p<0/05). بین پردازش شنیداری با vcas و vccs در مرحله ی تزریق و تراش ارتباط معنی دار مشاهده شد (p<0/05). یافته ها نشان دادند که سطوح بالاتر پردازش حس دهانی با عدم همکاری در مرحله ی تراش رابطه ی معنی داری دارد (p=0/008). بین "پردازش حسی مرتبط با تحمل و استقامت" و vcas و vccs در تمام مراحل درمان، به جز مرحله ی تراش، نیز ارتباط معنی داری وجود داشت (p<0/05). در بین الگوهای پردازشی، الگوی حساسیت حسی با سطح اضطراب و همکاری در مراحل فلورایدتراپی و تزریق و الگوی اجتناب حسی با سطح همکاری در مرحله ی فلوراید تراپی ارتباط معنی داری را نشان دادند (r=-0/228،p=0/022). نتیجه گیری: سطح توانایی های پردازش حسی می تواند روی سطح اضطراب قبل و حین درمان و نیز همکاری کودک در دندانپزشکی موثر باشد. از این رو، بررسی توانایی های پردازش حسی با استفاده از پرسشنامه ی نیمرخ حسی ممکن است در پیش گویی سطح همکاری و اضطراب دندانپزشکی در کودکان کمک کننده باشد.
محمد یوسف آبادی امیر امین یزدی
هدف پژوهش حاضر بررسی توانایی فراشناخت مدیران و تاثیر آن بر سلامت سازمانی مدارس راهنمایی بود. براین اساس چهار سوال و سه فرضیه تدوین شد. به منظور پاسخدهی به فرضیه ها و سوالات تحقیق از روش توصیفی نوع پیمایشی و علی _ مقایسه ای استفاده شد. جامعه آماری تحقیق کلیه مدیران و معلمان مدارس راهنمایی دولتی شهر نیشابور در سال تحصیلی 88-87 بود. برای تعیین حجم نمونه از فرمول های مربوط به تحقیقات پیمایشی و علی – مقایسه ای بهره گرفته شد. در مجموع 30 مدرسه به عنوان نمونه نهایی به روش تصادفی ساده انتخاب شد و تمام مدیران این 30 مدرسه و از هر مدرسه 4 معلم برای پاسخدهی به پرسشنامه ها در نظر گرفته شدند. جهت گردآوری اطلاعات مربوط به سلامت سازمانی از پرسشنامه هوی و همکاران و برای آگاهی از توانایی فراشناخت مدیران از پرسشنامه اسکراو و دنیسون استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روشهای آماری آزمون مقایسه دو گروه مستقل(t) ،آزمون t برای یک گروه استفاده شد. نتایج نشان داد که بین توانایی فراشناخت مدیران در مدارس دارای سلامت سازمانی بالا و پایین از نظر آماری تفاوت معنی داری وجود ندارد. همچنین بین مولفه های توانایی فراشناخت (دانش شناختی و تنظیم شناختی) در مدارس دارای سلامت سازمانی بالا و پایین تفاوت معنی داری مشاهده نشد. بررسی سوالات اصلی یک و دو تحقیق نشان داد که وضعیت سلامت سازمانی و توانایی فراشناخت از ارزش متوسط بالاتر است. بررسی سوال فرعی یک نشان دهنده ی تفاوت سلامت سازمانی در مدارس دخترانه و پسرانه بود. سلامت سازمانی در مدارس دخترانه بالاتر از مدارس پسرانه مشاهده شد. نتایج سوال فرعی دو حاکی از آن بود که بین توانایی فراشناخت مدیران زن و مرد تفاوت معنی داری وجود ندارد.
سلیل ضیایی جواد صالحی فدردی
مشخص شده است که شناخت های ضمنی، به ویژه تورش توجه نسبت به محرک مربوط به مواد، نقش مهمی در حفظ، پیشرفت و عود رفتار سوء مصرف مواد بازی می کند. مطالعه اول، روایی آزمون استروپ مواد را بر روی نمونه ای از سوء مصرف کنندگان مواد تحت درمان (53= n) و افراد عادی (71= n) تعیین کرد. مطالعه دوم، امکان پذیری پرورش توجه با برنامه آمورش کنترل توجه نسبت به مواد را بر روی نمونه ای از سوء مصرف کنندگان تحت درمان (48= n) که به شیوه تصادفی به دو گروه تقسیم شدند، بررسی کرد. گروه آزمایش، سه جلسه آموزش را پشت سر گذاشت. تمامی شرکت کنندگان، آزمون استروپ مواد، پرسشنامه جمعیت شناختی، مقیاس وسوسه فارسی، مقیاس استرس ادراک شده، پرسشنامه خلق مثبت-خلق منفی، پرسشنامه اطمینان موقعیت، پرسشنامه آمادگی برای تغییر و مقیاس دغدغه های شخصی را کامل کردند. همین طور، شاخص های بازخورد زیستی هنگام مواجهه آزمودنی ها با محرک های مواد و محرک های خنثی، ثبت شد. از تمامی آزمودنی ها در جلسات پس آزمون و پیگیری دو ماهه، سنجش به عمل آمد. یک پیگیری مختصر تلفنی شش ماهه نیز برای ارزیابی وسوسه، اطمینان موقعیتی، آمادگی برای تغییر، خلق مثبت و منفی، استرس ادراک شده و میزان و دفعات لغزش آزمودنی ها اجرا شد. نتایج نشان داد، آزمون استروپ مواد که برای این مطالعه تدوین شده است، روایی پیش بین و افتراقی دارد. علاوه بر این، آموزش کنترل تورش توجه نسبت به مواد، وسوسه را در پس آزمون، میزان دارو و دفعات لغزش را در پیگیری دو ماهه کاهش داد. این کاهش با افزایش در دو خرده مقیاس پرسشنامه های اطمینان موقعیتی و آمادگی برای تغییر، به ترتیب در جلسات پیگیری دو و شش ماهه شد. نتایج نشان داد که مستقل از عضویت در گروه، انگیزش انطباقی با اطمینان موقعیتی همبستگی مثبت و با وسوسه، استرس ادراک شده، خلق منفی و نمره تداخل استروپ کلاسیک همبستگی منفی داشت. تلویحات یافته های پژوهش از لحاظ نظری و عملی بحث شد.
نجمه اشکانی جواد صالحی فدردی
رضایت زناشویی، نشانگر استحکام و کارایی نظام خانواده است. برای برخی همسران جانبازان زندگی زناشویی به دلایل مخلتف ممکن است به صورت ویژه ای فشارزا باشد و به همین دلیل در معرض اختلافات زناشویی و آسیبهای خانوادگی بیشتری باشند. هدف پژوهش حاضر بررسی میزان رضایت مندی زناشویی در همسران جانبازان و غیرجانبازان و هم چنین اثربخشی مداخله گروهی غنی سازی و ارتقا زندگی (leap) و عقلانی هیجانی رفتاریrebt)) بر افزایش رضایت مندی زناشویی همسران جانبازان بود. در مطالعه اول، 60 آزمودنی برای هر گروه با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه رضایت مندی زناشویی (دارای چهار خرده مقیاس جاذبه، ارتباط، نگرش و سرمایه گذاری و یک نمره کل) بر روی آنها اجرا شد. برای مطالعه دوم، از بین داوطلبانی که در مطالعه اول نمره رضامندی زناشویی پایینی داشتند، برای هر گروه 30 نفر داوطلب فراخوانی شدند و به طور تصادفی در یکی از دو گروه آزمایشی leap وrebt و یا در گروه گواه قرار گرفتند. جلسات گروهی برای گروههای مداخله 5 جلسه یک و نیم ساعته بود. بر روی گروه گواه درمانی صورت نگرفت. در مطالعه دوم پرسشنامه رضایت زناشویی بر روی تمام آزمودنی ها اجرا شد. پرسشنامه اهداف شخصی (pci) برای سنجش ساختار انگیزشی و پرسشنامه تفکرات غیر منطقی (ibq) برای سنجش باورهای غیرمنطقی از دیگر ابزارهای پژوهش بودند که اولی برروی گروه leap و دومی بر روی گروه rebt به صورت پیش و بعد از مداخله اجرا شدند. نتایج مطالعه اول نشان داد که همسران جانبازان نسبت به همسران عادی در تمام مقیاسها و نمره کل، رضایت مندی زناشویی نمرات پایین تری دارند. مطالعه دوم نشان که (الف) گروه leap بر روی 9 مقیاس از 11 مقیاس ساختار انگیزشی پیشرفت کردند؛ (ب) گروه rebt از مجموع 11 باور غیرمنطقی در 9مورد تغییر معنادار به دست آورده بود؛ (ج) از نظر نتایج رضایت مندی زناشویی بین گروه درمانی leap و گروه درمان rebt به جز خرده مقیاس نگرش تفاوت معناداربود. نتیجه آن که هر دو مداخله در افزایش رضامندی زناشویی همسران جانباز موثر بوده اند.