نام پژوهشگر: محمود دارم

خوانش روان کاوانه ی لکانی از رمان چهره ی هنرمند در جوانی اثر جیمز جویس
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید چمران اهواز - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1394
  عاطفه قنواتی فر   محمود دارم

پژوهش حاضر روش نوینی در استفاده ی تئوری های روان کاوانه ی لکان در رمان چهره ی هنرمند در جوانی، اثر جیمز جویس، ارائه می کند. این پژوهش قصد دارد به دام افتادن استفان دیدالوس، قهرمان رمان حاضر، در قیود ساحت نمادین و ناتوانی وی در بازگشت به ساحت واقع را مطرح کند. استفان علی رغم تلاش هایش برای بازیابی یکی شدن با دیگری (مادر) که وضعیت مطلوب اوست نمی تواند بدان دست یابد. این کنکاش نشان می دهد که چگونه استفان تحت تسلط ساحت نمادین مذهب به اشکال مختلف مانند تاثیر کلیسای کاتولیک، آموزه های پدران کلیسا، تشریفات و رسوم مذهب کاتولیک و هم چنین اعضای خانواده ی خویش قرار دارد. این بررسی اظهار می کند که استفان نمی تواند خود را از قیود مذهب برهاند. بررسی پیش رو ساختار زبان و ساز و کار آن برای نگاه داشتن استفان به عنوان سوژه ی ساحت نمادین را مطرح می کند و نشان می دهد که زبان به استفان اجازه نمی دهد که از چهارچوب های ساحت نمادین و زبان عدول کند. هم چنین با استفاده از مفاهیم لکانی میل، فقدان، شئ متعالی، شئ کوچک و فانتزی این پژوهش به بحث می پردازد که چگونه زبان در دو مغهوم زبان شناسی و غیرزبان شناسی آن استفان را در بند ساحت نمادین نگاه می دارد و اجازه ی دست یابی وی به شئ متعالی را نمی دهد. به علاوه، این پژوهش در نظر دارد نشان دهد استفان دیدالوس، برخلاف شخصیت اسطوره ای هم نام خود دیدالوس که توانست از هزار توی کریت آزاد شود، نمی تواند از ساحت هزارتو مانند نمادین خود را خلاص کند. در عوض سرنوشت استفان همچون سرنوشت پسر دیدالوس اسطوره ای، آیکرس، است که نمی تواند به صورت موفقیت آمیز از هزارتو رهایی یابد. این پژوهش به مفهوم ژوییسانس و مصادیق مربوط به آن نیز می پردازد. در رمان مورد بررسی ژوییسانس به تخلیه ی جزئی فشار ناشی از تمایل استفان مبتنی بر یکی شدن با دیگری منتهی می شود. در پایان، پژوهشگر قصد دارد نشان دهد نداشتن پایان مشخص در رمان بحث شده حاکی از اینست که استفان با استفاده از زبان در مفهوم زبان شناسی آن این امکان را ندارد که حس خوشایند یکی شدن با دیگری (مادر) را باز یابد. استفان ممکن است یکی از این دو راه را اختیار کند. او ممکن است زبان را به عنوان ابزار رهایی از ساحت نمادین به کار گیرد و بی وقفه بنویسد که در این صورت وی تنها دال ها را به حرکت در می آورد و با استفاده از زبان و این دال ها او بیشتر دچار سردرگمی در ساحت نمادین می شود. یا اینکه استفان ممکن است دیگر از ابزارهای ساحت نمادین استفاده نکند و توسط عمل روان کاوانه ی خودکشی از ساحت نمادین به ساحت واقع گریز بزند.