نام پژوهشگر: محمدرضا حافظ‌نیا

مذهب و گسترش حوزه نفوذ مورد: ج.ا.ایران و مذهب شیعه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم انسانی 1388
  عباس احمدی   محمدرضا حافظ نیا

کشورها با استفاده از پدیده ها و عوامل گوناگون تلاش می کنند تا حوزه نفوذ خود را افزایش دهند. گسترش حوزه نفوذ در خارج از مرزهای یک کشور معمولا از نشانه های قدرتمندی آن کشور محسوب شده و به همین خاطر کشورها، بویژه قدرت های منطقه ای علاقه مندند که از طریق عوامل و متغیر های مختلف، در فضاهای پیرامونی خود به نقش آفرینی بپردازند. در این میان یکی از این متغیر ها، عامل مذهب است. با توجه به نقش اساسی مذهب در زندگی بشر که امروزه آنرا به یکی از مؤلفه های زیر بنایی هویت انسانها تبدیل کرده است، به نظر می رسد که این عامل از حیث ژئوپلیتیک نیز اثر گذاری و نقش آفرینی ویژه خود را در تحولات و دگرگونی های جهانی ایفا می نماید. ایران با توجه به ویژگی های جمعیتی خود و مرکزیت دنیای شیعه می تواند به پدیده شیعه (عامل مذهب) در راستای افزایش نفوذ و میدان عمل منطقه ای خود توجه کند. به عبارتی دیگر با توجه به ویژگی های مذهب شیعه در فضا های جغرافیایی اطراف خود به نقش آفرینی بپردازد و تأثیر گذار باشد. از نگاه ژئوپلیتیک، ساختار جغرافیایی مناطق استقرار شیعیان در ایران و کشورهای پیرامون آن موقعیتی استثنایی در اختیار ایران قرار می دهد. این پژوهش در صدد است تا به بررسی علمی نقش ژئوپلیتیک مذهب در گسترش حوزه نفوذ بپردازد و از طریق مورد ایران که با توجه به واقعیت های موجود در متغیر شیعه واجد ویژگی های خاصی است، این مسأله را مورد مطالعه قرار دهد. بر این اساس دو فرضیه تحقیق به شکل زیر تدوین شده است: 1. به نظر می رسد که مذهب شیعه حوزه نفوذ ایران را در ابعاد سیاسی، اجتماعی و رسانه ای گسترش داده است. 2. از نظر فرهنگی، علمی و آموزشی، موقعیت مرکزی تشیع در ایران، به افزایش حوزه نفوذ آن کمک کرده است. جهت گردآوری اطلاعات مورد نیاز این رساله علاوه بر استفاده از روشهای کتابخانه ای (اسناد، کتب، مقالات، متون)، مراجعه به پایگاههای اطلاعاتی مرتبط با تحقیق در شبکه جهانی اطلاع رسانی و گفت و گو با کارشناسان، پرسش نامه ای نیز تهیه شده و توسط صاحبنظران مربوطه در کشورهای گوناگون تکمیل شده است. پس از تجزیه و تحلیل کیفی و کمی اطلاعات گرداوری شده، هر دو فرضیه تحقیق مورد تایید قرار گرفت.

سیاست دولت و مناسبت های بین قومی (مورد: قوم بلوچ و سیستانی)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم انسانی 1388
  سلمان حسینی   محمدرضا حافظ نیا

وجود تنوع قومی در کشورهای مختلف جهان اغلب به عنوان عاملی در جهت کاهش همبستگی ملی کشورها یاد می شود،کشور ایران هم دارای اقوام و اقلیت های مختلف می باشد که این امر خود باعث کاهش وحدت ملی شده است قوم بلوچ و سیستانی از جمله اقوام ایرانی هستند که از قدیم الایام در جنوبشرقی ایران ساکن بوده اند نگاه دولت مرکزی و مجموعه حاکم بر ایران به این دو قوم باتوجه به سطح تجانسات و تفاوتهای آنها متفاوت بوده است قوم سیستانی که بیشتر در قسمت شمالی استان ساکن می باشند باتوجه به اینکه در ویژگیهای زبان ،مذهب،تاریخ و نژاد با بدنه اصلی ملت و دولت مرکزی نسبت به بلوچها که از لحاظ مذهبی دارای تفاوت می باشند تجانس دارد و از سیاستهای حمایتی بیشتری برخوردار بوده اند اما با توجه به بررسی انجام شده با روش کتابخانه-ای و میدانی واستفاده از پرسشنامه مشخص شد بیشترین سیاستهای حمایتی دولت که باعث شده است مناسبت های بین قومی سیستانی ها و بلوچها به صورت یک رابطه خصمانه دربیاید در خصوص بکارگیری تعداد زیادی از سیستانی ها در دستگاههای اداری و اجرایی بلوچستان و همچنین در دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی استان سیستان و بلوچستان می باشد که این امر خود باعث به وجود آمدن تنش بین این دو قوم شده است تقریباً می-توان گفت که یک حالت بحرانی دائمی و درونی ایجاد شده است که خود ضرورت تغییر سیاست های دولت مرکزی را در این زمینه آشکار می سازد.

تبیین فرایند تصویرسازی ژئوپلیتیکی؛ نمونه موردی: تصویرسازی ژئوپلیتیکی ایالات متحده از کشورهای اسلامی در دوره پس از جنگ سرد
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم انسانی 1394
  رضا جنیدی   زهرا احمدی پور

تصویرسازی ژئوپلیتیکی عبارت است از رقابت قدرت¬ها بر سر شکل¬دهی به ادراک و ذهنیت اشخاص، نهادها و بازیگران سیاسی از موقعیت، ویژگی¬ها و محتوای فضای جغرافیایی بر اساس منافع مورد نظر خود. بر این اساس، پژوهش حاضر در صدد شناخت فرایند تصویرسازی ژئوپلیتیکی است. استدلال تحقیق حاضر بر این است که تصویر ژئوپلیتیکی در چارچوب گفتمان قدرت/دانش شکل گرفته و عمل می¬کند؛ به این معنا که کارگزاران قدرت، معناها و تصورات جغرافیایی لازم را خلق می¬کنند و معنای تولید شده زمینه¬ساز بسط قدرت و تسهیل سلطه¬گری و نهایتاً ساخت و بازساخت فضا، مکان و چشم¬انداز می¬شود. به منظور ارزیابی فرضیه¬ی مزبور ، تصویرسازی ژئوپلیتیکی ایالات متحده آمریکا از کشورهای اسلامی با تاکید بر خاورمیانه در دوره¬ی پساجنگ سرد به عنوان نمونه موردی انتخاب و مورد تحلیل واقع گردید. روش به¬کار¬گرفته شده در این پژوهش جزء روش¬های کیفی شامل روش توصیفی- تحلیلی و تحلیل گفتمان انتقادی به ویژه روش اجتماعی- شناختی ون¬دایک و تحلیل گفتمان انتقادی لاکلاو و موفه است. یافته¬های کتابخانه¬ای تحقیق نشان می¬دهد که تصویرسازی ایالات متحده از کشورهای اسلامی در دوره پساجنگ سرد، طی فرایند تعامل پیچیده¬ی ژئوپلیتیک رسمی، ژئوپلیتیک کاربردی و ژئوپلیتیک عمومی شکل گرفت؛ به این صورت که ژئوپلیتیک رسمی از تعامل میان نظریه¬پردازان دانشگاهی، موسسات استراتژیک و اتاق¬های فکر ایالات متحده، مقبولیتی علمی به تصویر امریکا از کشورهای اسلامی بخشید. ژئوپلیتیک کاربردی از طریق سیاستگذاری دولتمردان امریکایی به ویژه در چارچوب دکترین¬ها و سخنرانی¬ها، دیپلماسی عمومی و دیپلماسی رسانه¬ای به معماری ژئوپلیتیکی کشورهای اسلامی مبادرت ورزید. ژئوپلیتیک عمومی نیز در تعامل با دولتمردان و نظامیان امریکایی با بهره¬گیری از شیوه¬های مختلف پروپاگاندا به ویژه در قالب فیلم¬های سینمایی، تصویر ژئوپلیتیکی ایالات متحده از کشورهای اسلامی را متقاعدپذیر و طبیعی¬شده جلوه می¬دهند. یافته¬های تحلیل گفتمان نیز منجر به شناخت چگونگی مفصل¬بندی گفتمان ژئوپلیتیکی تروریسم در دولت¬های ایالات متحده امریکا در دوره پساجنگ سرد به ویژه در دولت جرج دبلیو بوش شد. بر اساس صورت بندی گفتمانی امریکا از تروریسم، دیگری (ها) که در گفتمان ژئوپلیتیکی مزبور عمدتا شامل کشورهای مسلمان خاورمیانه به ویژه عراق (قبل از 2003) و ایران می¬شوند را دولت های تروریست پروری به تصویر می کشد که همزمان غیرمتمدن، شرور، قانون شکن، سرکوب¬گر، مستبد و عقب¬افتاده نیز می¬باشند.

بررسی رابطه سیستم سیاسی بسیط (تک ساخت) با همبستگی ملی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1388
  رضا الله وردی زاده   محمدرضا حافظ نیا

سیستم سیاسی بسیط، بر واحد بودن و عدم تقسیم قدرت سیاسی در عرصه جغرافیایی کشورها اشاره دارد. به نظر می رسد بین نظام سیاسی بسیط و همبستگی ملی رابطه وجود دارد. ویژگی مطلوب نظام سیاسی بسیط در جهت وحدت و همبستگی ملی، زمانی آشکار می شود که کشور به لحاظ انسانی و فرهنگی تقریبا یکدست باشد. این پژوهش به بررسی رابطه سیستم سیاسی بسیط با همبستگی ملی در کشور ایران پرداخته است. روش تحقیق مورد استفاده در این پژوهش، روش توصیفی - تحلیلی و ابزار گردآوری اطلاعات با طراحی پرسش نامه و با استفاده از تکنیک دلفی است. جامعه آماری تحقیق، پژوهشگران و متخصصین در رشته های جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، مدیریت دولتی می باشد. تعداد نمونه آماری 70 نفر از متخصصین مزبور است که به شکل تصادفی انتخاب شدند. با توجه به نتایج بدست آمده، این فرضیه که سیستم سیاسی بسیط موجب تقویت همبستگی ملی می شود، تائید نمی گردد؛ بالعکس سیستم سیاسی بسیط برای کشوری چون ایران موجب تضعیف در همبستگی ملی می باشد. عدم تائید فرضیه به معنی ناکارآمد بودن سیستم سیاسی بسیط برای ایران نیست؛ بلکه تمرکز افراطی و شدید در سیستم بسیط است که همبستگی ملی را تضعیف می کند.