نام پژوهشگر: محمد باقری سبزوار

استعاره در سه جزء آخر قرآن کریم
thesis دانشگاه تربیت معلم - سبزوار - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  مصطفی غلامی   غلام محمد محمدی خرم آبادی

این رساله با عنوان «استعاره در سه جزء آخر قرآن کریم» با استفاده از کتاب ها و تفاسیر مختلف همچون :«الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه اثر محمود صافی» و «الاتقان فی علوم القرآن جلال الدین عبدالرحمن سیوطی» و «اسالیب البیان فی القرآن سید جعفر حسینی» و...با روش کتابخانه ای در صدد یافتن انواع استعاره های موجود در سه جزء مذکور و تبیین معانی و مفاهیم به کمک این آرایه ی بیانی است. مهم ترین سوالاتی که این رساله به آنها پاسخ می دهد عبارتند از: 1- آیا فهم استعاره در درک معانی قرآن موثر است؟ 2- استعاره در ترجمه و تفسیر قرآن چه تأثیری دارد؟ 3- نوع استعاره های موجود در سه جزء آخر کدام اند؟ 4- آیا بلاغت استعاره از دیگر مباحث علم بیان برتر است؟ بنابراین آگاهی از مشبه یا مشبه به های محذوف (انواع استعاره ها) در متن آیات و تحلیل درست آنها کمک می کند که خواننده ی این کتاب آسمانی به درک صحیح و بهتری دست یابد و ضمن ارائه ی ترجمه ای قابل قبول، با درک بلاغت خاص استعاره به ظرایف پنهان و علوّ بیان قرآن کریم پی ببرد.

رابطه سعادت و فضیلت از دیدگاه ارسطو وفارابی
thesis دانشگاه تربیت معلم - سبزوار - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1394
  علی صبری   سید محمد کاظم علوی

تبیین مسئله سعادت و فضیلت در نظام فکری ارسطو به عنوان معلم اول و فارابی به عنوان معلم ثانی گره گشای مهم ترین مسائل حکمت عملی یعنی اخلاق و سیاست بوده است. مسئله ی اساسی این نوشتار بیان رابطه ی فضیلت و سعادت است. اطلاق عنوان کمال اول به فضیلت و کمال ثانی به سعادت و حصول سعادت از طریق فضیلت بر مبنای رعایت حدوسط، در نگرش این دو فیلسوف مشایی بهترین رابطه لحاظ شده این دو مسئله است. از طرفی به کارگیری طرح مدینه ی فاضله توسط فارابی و تأکید بر آن به این دلیل بوده که تحقق سعادت فردی منوط به سعادت اجتماع است و این مسئله را بیان می کند که فارابی سعادت را در نظام اجتماعی هم به صورت کامل به کاربرده است. هردو فضیلت را برحسب جنس ملکه و برحسب نوع حدوسط می دانستند. باوجوداین اشتراکات اختلافاتی در دیدگاه این دو فیلسوف وجود دارد که مهم ترین آن ها تفاوت در نگرش این دو متفکر بوده است؛ ارسطو سعادت را مسئله ای اخلاقی و نه دینی دانسته، ولی فارابی سعادت را مسئله دینی و اخلاقی قلمداد کرده و اساس هستی شناسی خود را بر مبنای توحید بنانهاده است. نقطه افتراق دیگر این دو فیلسوف در تحقق سعادت است که ارسطو سعادت را به این دنیا محدود می داند ولی فارابی علاوه بر سعادت دنیوی به سعادت قصوی معتقد است که همان قرب به کمال خداوند است و در این دنیا محقق و حاصل نمی شود. فارابی با این تفکر به سعادت جنبه و حیثیتی عرفانی بخشیده است. علاوه بر این در مشهورترین تقسیم فضیلت که مشترک بین ارسطو و فارابی است، ارسطو بر نقش فضایل عقلانی در تحصیل سعادت اعتقاد داشته اما فارابی هرچند سعادت را درگرو کسب فضایل دانسته، درعین حال مهم ترین نقش را به فضایل اخلاقی داده است و به سعادت اجتماعی در قالب مدینه ی فاضله توجه بیش تری نموده است.