نام پژوهشگر: امیرحسین چیتسازیان
نعمت باقری فرد امیرحسین چیت سازیان
این نگارش و پژوهش، به ابعاد تازه ای از مفهوم مخاطب نظر داشته است؛ تلاش برای رفع کاستی های موجود در تعریفِ رایج از مخاطب- که ریشه در بدبینی مدرنیسمِ اولیه از فرهنگ توده ای داشت- به مرور، فضا را برای طرحِ جدی موضوع مخاطب باز کرد. در هنرهای تجسمی، این رویکرد، خاستگاه تازه ای از هنرها شد که تلویحا، مخاطب را نه محصول و نتیجه ی اثر هنری، بل سرچشمه و منشاءِ آن می انگارند. بر این اساس، ضمن بررسی جایگاه مخاطب در دو رویکرد مدرنیسم و پست مدرنیسم، عواملِ تاثیرگذار در جایگزینی عصرِ مخاطب محوری به جای عصر هنرمند محوری، مورد تحلیل قرار گرفت. همسو با فراگیر شدن هنرهایی مخاطب محور، شاهد شکل گیری اندیشه هایی هستیم که مقوله ی مخاطب/ دیگری را سرلوحه ی نقد و نظرهای خود ساخته اند. این هم گرایی در اندیشه و هنر غرب، پیامد بازبینی در بسیاری از اندیشه های و الگوهای هنری مدرنیسم بوده و اتفاقات جریان ساز هنری تازه ای را در پی داشته است. این تحقیقِ توسعه ای، که با شیوه ی گردآوری اسنادی و کتابخانه ای توأم با روش تحقیقِ تحلیلی- تاویلی، سامان یافته، با تأکید بر این هم گرایی، بر این نکته تاکید دارد که علی رغمِ باورِ تاریخیِ هنر، نحوه ی شکل گیری اثر هنری، ریشه در افقِ خواست و انتظارِ مخاطب دارد نه در نیتِ هنرمند. در زمانه ی حاضر- عصری که با نام پست مدرن از آن یاد می شود- معنا و کارآیی هنر، ابعاد تازه ای به خود دیده است؛ برقراری ارتباط با مخاطب- از حیث چیستی و چگونگی اش-، یکی از دغدغه های شایع در هنر معاصر به شمار می رود. تا حدی که نقش تاثیرگذار مخاطب در شکل یابی اثر هنری، این مجال را به ما می دهد که هنر معاصر را مخاطب گراتر از رویکردهای پیشین، ارزیابی کنیم. رویکردی که شکلِ سالبه ی آن از مدرنیسم آغاز شد؛ هرچه مدرنیسم، بر نخبه گرایی و نبوغِ هنرمند، تاکید و از صنعت فرهنگِ عامه ی مردم پرهیز می نمود، در عوض پست مدرنیسم، برگِ برنده ی هنرِ خود را به مخاطب می دهد. هنر امروز همسو با اندیشه های معاصر، گرایشی بنیادین به مقوله ی دیگری(:مخاطب)، پیدا کرده است. هنر، پنجره ای به سمت دیگری است و به نظر می رسد هنر امروز، به شکلی خودآگاه، درپیِ گشایش آن، به روی اکثریت برآمده است؛ پنجره ای که در طول تاریخ، به سمت و سوی مخاطبانی ویژه باز می شد.
پیام طاهری امیرحسین چیت سازیان
بعد فرهنگی یکی از ابعاد اساسی جامعه است که آثار هنری را نیز در برمی گیرد،سینما به عنوان هنری چندوجهی که در کنار نشانه های بصری با مبانی زبان شناختی نیز همراه است،رابطه ی متقابلی با جامعه ی خود دارد و می تواند نشان دهنده ی ویژگی های بارز جامعه ی خود باشد. بامطالعه ی آثار سینمایی می توان روابط قدرت ، و جهان بینی های مربوط به تقسیم و توزیع قدرت، میان ارکان و ابعاد مختلف جامعه ی مولد آثار سینمایی را دریافت. یکی از روش های تحلیلی در این رابطه، تحلیل گفتمان انتقادی است که با قائل بودن کارکرد اجتماعی و عملی برای زبان،از طریق سنجش نظام نشانه شناسی آن به رابطه ی میان زبان و اجتماع می پردازد و روند توزیع قدرت را بسته به هدف پژوهش، بررسی می کند و در راستای رفع تبعیض و نشان دادن عدم تعادل توزیع قدرت به تبیین می پردازد.در این پژوهش توصیفی- تحلیلی که اطلاعات آن با روش کتابخانه ای جمع آوری گردید و به شیوه ی تحلیل محتوا(با تأکید بر تحلیل گفتمان انتقادی) ارزیابی آن صورت گرفت ، به تحلیل گفتمان جنسیت در آثار سینمایی: علی حاتمی ، داریوش مهرجویی،رخشان بنی اعتماد و اصغر فرهادی پرداخته و به این یافته ها منتج شد: روش تحلیل گفتمان انتقادی روش قابل اعتمادی در بررسی روابط قدرت میان جنسیت زن و مرد است و همچنین گذر زمان و تغییر سامان دانایی جامعه در گفتمان جنسیت آثار سینمایی آن جامعه نیز تأثیری قابل توجه داشته است و عامل جنسیت مولف اثر نیز در نحوه ی بیان و نمایش گفتمان جنسیت آثار سینمایی موثر است. در این راستا با علم به رابطه ی متقابل میان سینما و جامعه،مولفان آثار تصویری با ارتقا دانش زمینه ای شان می توانند بر سامان دانایی اجتماعشان تأثیری به سزا بگذارند و در ایجاد تعادل میان اهرم های قدرت نقشی پویا داشته باشند.