نام پژوهشگر: محمدکاظم یوسفپور

بررسی چند منظری بخش تاریخی شاهنامه فردوسی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه گیلان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  معصومه غیوری   علیرضا نیکویی

شاهنامه فردوسی بزرگترین شاهکار حماسهملی که روایتی از اساطیر و تاریخ ایران تلقی می شود از زمان سرایش تا کنون از مقام و منزلتی کم نظیر برخوردار بوده است. ساختار روایی شاهنامه اگرچه، آن را همچون چارچوبی کلی فراگرفته است اما در سراسر اثر، ویژگی های یکدست و منسجمی را به نمایش نمی گذارد. به این جهت براساس مرسوم ترین تقسیم بندی شاهنامه، آن را به بخشهای متمایزی چون اسطوره ای، حماسی و تاریخی تقسیم نموده اند. مبنای این تقسیم-بندی چه دقیق و درست باشد چه بر پایه بدیهی انگاشتن قولی مشهور باشد، به دلیل گسست ها و شکافهایی که در ساختار کلی شاهنامه موجود است، به خوانش ها و تفسیرهای متمایز و متفاوت از شاهنامه مجال می دهد. همچنین مبنای تقسیم بندی ها، چه تفاوتهای سبکی باشد، یا تفاوتهای محتوایی، تصویری، روایی و یا هر نوع دیگر، سبب شده است تا به بخش های مختلف شاهنامه به یک اندازه توجه نشود. این رساله پس از تحقیق درباره اصل و سرمنشأ تقسیم بندی سه گانه شاهنامه در فرایندی تکوینی یا متأثر از آراء مستشرقین، از رهگذر تحلیل های درون متنی، برون متنی و بینامتنی و از نگاهی چندمنظری (روایت شناسی، تحلیل گفتمان و تاریخیگری) به بررسی بخش سوم و مقایسه و تطبیق آن با دو بخش اول و دوم (درون متنی) و نیز متونی غیر از شاهنامه(برون متنی و بینامتنی)، و دلایل کم توجهی به این بخش، می پردازد. شاهنامه فردوسی، به عنوان کلان ساختاری متشکل از ساختارهای متعدد که اسطوره و تاریخ را در کنار یکدیگر قرار می دهد، به نوبه خود متأثر از فضای داستان-گویی در قالب نظم است. بنابراین ساختار روایت تاریخی آن از یکسو با روایت اسطوره ای و حماسی سنجیده می شود و از دیگرسو با روایت داستانی. اگرچه بخش تاریخی شاهنامه، روایتی از تاریخ ایران باستان تا حمله مسلمانان است اما به دلایلی که در رساله به آنها پرداخته ایم نمی توان فردوسی را مورخ دانست بنابراین بخش مذکور، با تلقی از تاریخ در تاریخ نگاری معاصر در تعارض است. از آنجایی که بررسی روایات تاریخی در عرصه تحلیل انتقادی گفتمان، یکی از دلمشغولی های عمده نقد معاصر و نوتاریخیگری است، بخش تاریخی شاهنامه در وجه حماسی و ساختار داستانی مجالی مناسب برای این تحقیق فراهم می آورد. زیرا از یک سو می توان علت تمایز بخشهای مختلف شاهنامه از یکدیگر را از منظر روایت شناسی،گفتمانی و تاریخیگری، بررسی نمود و از سوی دیگر می توان تأثیر متقابل تاریخ و فرا تاریخ بر یکدیگر را در ساختار کلی شاهنامه فردوسی الگوبندی کرد.