نام پژوهشگر: حسن حسن زاد
حسن حسن زاد حسن فتحی
چکیده: درقرن پنجم قبل ازمیلاد بنا به دلایلی، ازجمله رویگردانی ازجهان شناسی اسطوره ای وپرداختن به انسان شناسی وجایگزینی نظام نوین تعلیم وتربیت به جای نظام کهن، جماعتی دریونان به عرصه وجود قدم نهادند که به «سوفسطاییان» معروف شدند. آنها مدعی بودند بهترین آموزگاران فرزندان کشورخویش به ویژه جوانان شهرآتن درزمینه های گوناگونی چون مسایل سیاسی، فنّ سخنوری وبرتری وکارآمدی در اداره کشور، شهر و سامان دهی به امورخانواده هستند و با همین ادعا از سرتاسر یونان به سمت آتن گسیل شدند و به برگزاری کلاسها وآموزش آرته (کارآمدی) به جوانان پرداختند. ولی از همان آغازکارشان، عدّه ای به عنوان حامی تعالیم سنتی وبرخی با این توجیه که آموزش آنها جز به فساد وتباهی مردم به ویژه جوانان نمی انجامد، به عنوان مخالف در برابر آنها موضع گرفتند. از جمله این مخالفان آریستوفانس- کمدی نویس- ومدتی بعد ازاو افلاطون- فیلسوف- بودند. این دو، نگرش منفی وتقریباَ شبیه هم درمورد سوفسطاییان دارند؛ یعنی درجبهه واحد برعلیه آنها می جنگند. تنها درمورد سوفسطایی بودن یا نبودن سقراط این دو باهم اختلاف دارند. آریستوفانس، درنمایشنامه ابرها، سقراط را به عنوان نماینده سوفسطاییان منظورکرده، برعلیه او به مبارزه پرداخت وتفکرخانه وی را به عنوان «لانه یاوه گویان» به آتش کشید. ولی افلاطون، سقراط را درنقطه مقابل سوفسطاییان قرارمی دهد ومعتقد است تعلیمات اخلاقی وبدون مزد ومنت وی که منفک ازشخصیت والای اونیست، به مراقبه و خودشناسی وتزکیه نفس ازرذایل منجرمی شود؛ درحالی که آموزش سوفسطاییان ثمره ای جزکاسبکاری، غلبه برحریف وموفقیت های قضایی وسیاسی ندارد.