نام پژوهشگر: طاهره کریمی

آنالیز مقایسه ای سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از خون بند ناف و مغز استخوان از نظر توان تمایز به بافتهای استخوان و غضروف و شاخص های پیری سلولی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شیراز - دانشکده دامپزشکی 1390
  طاهره کریمی   محمد رضا باغبان اسلامی نژاد

در سالهای اخیر پیشرفتهای بسیاری در زمینه طب ترمیمی رخ داده است. سلولهای بنیادی به دلیل دارا بودن همزمان دو ویژگی منحصر به فرد خود نوزایی و توان تمایز به رده های سلولی مختلف در سالهای اخیر مورد توجه بسیاری از محققین علوم پایه وبالینی قرار گرفته اند. گرچه مغز استخوان اولین و شناخته شده ترین منبع سلولهای بنیادی مزانشیمی می باشد? اما روش جمع آوری نمونه از مغز استخوان بسیار تهاجمی است. همچنین تعداد? توان تکثیرو تمایز این سلولها با افزایش سن کاهش می یابد. بنابراین دسترسی به منابع جایگزین سلولهای بنیادی مزانشیمی جهت مطالعات پایه ای و بالینی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. خون بند ناف یک منبع بسیار جوان از سلول های بنیادی مزانشیمی است که به دور از مشکلات اخلاقی? خطر ایجاد واکنش های ایمنی و همچنین سرطانی شدن? مزایای هر دو منبع سلولهای بنیادی جنینی و بزرگسال را دارا می باشد. بر اساس مطالعات پیشین بین افرایش طول تلومر? ناشی از عملکرد آنزیم تلومراز و توان تکثیر سلولی ارتباط مستقیم وجود دارد. از آنجا که تا کنون گزارشی در رابطه با الگوی میزان فعالیت آنزیم تلو مراز? به عنوان یک فاکتور مستعد کننده القا نامیرایی سلولی? در سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف طی پاساژهای متعدد در دسترس نمی باشد? در این مطالعه میزان فعالیت آنزیم تلومراز در خون بند ناف با استفاده از روش telomerase rapid amplification protocol (trap) اندازه گیری و با مغز استخوان مقایسه گردید. در این مطالعه سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از خون بند ناف و مغز استخوان بر اساس خصوصیت چسبندگی به سطح پلاستیک جداسازی گردیدند. به منظور شناسایی بیشتر سلولهای جدا سازی شده? مارکرهای سطحی اختصاصی این سلولها مورد بررسی قرار گرفتند. همچنین زمان دو برابر شدن سلولی (pdt) در طی پاساژهای مختلف ((p3- 9 در این سلولها اندازه گیری شد. توان تمایز به بافتهای استخوان غضروف و چربی تحت شرایط القایی مناسب مورد بررسی قرار گرفت. نتایج آزمایش فلوسیتومتری نشان میدهد که سلولهای شبه فیبروبلاستی جدا شده از خون بند ناف در مقایسه با مغز استخوان به میزان بالاتری مارکرهای سطحی سلولهای بنیادی مزانشیمی شامل cd 105, cd 90, cd 73, cd 44 رابیان می کنند. بیان مارکرهای اختصاصی سلولهای رده خون ساز شامل cd 45, cd 33, cd 11b, cd 34 درهردو منبع بسیار پایین می باشد. بر اساس نتایج بافت شناسی? rt- pcr و آزمایشات بیوشیمیایی هر دو منبع تحت شرایط القایی مناسب از توان بالایی جهت تمایز به بافت استخوان و غضروف برخوردارند. در حالیکه بر خلاف سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان? بر اساس نتایج رنگ آمیزی oil red سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف تحت شرایط لیپوژنیک از توان بسیار پایینی برای تمایز به بافت چربی برخوردارند. نتایج حاصل از اندازه گیری میزان فعالیت آنزیم تلومراز با استفاده از روش trap در نمونه های حاصل از پاساژهای متعدد سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف و مغز استخوان? نشان دهنده عدم فعالیت آنزیم تلومراز درهردو منبع سلولی می باشد. بر اساس نتایج حاصل از تحقیق حاضر میانگین زمان دو برابر شذن سلولی (pdt) برای سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف در پاساژ 3 برابر با 0.52 ± 60.6 ساعت محاسبه گردید و در طی پاساژهای متعدد (p3- 9) اختلاف معنی داری مشاهده نشد. در حالیکه pdt برای سلولهای مزانشیمی مغز استخوان در پاساژ سوم 0.86 ± 64.87 محاسبه گردید و به تدریج طی پاساژهای متعدد افزایش معنی داری را نشان می دهد ( p? 0.01). بر اساس نتایج آزمایشات بافت شناسی? بیوشیمیایی و همچنین آنالیز داده های real time pcr ? سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف در مقایسه با مغز استخوان? پس از 21 روز کشت در شرایط القایی مناسب از توان بالاتری جهت تمایز به بافتهای استخوان و غضروف برخوردارند. به طو خلاصه بر اساس نتایج این تحقیق بر خلاف سلولهای بنیادی مزانشیمی که به تدریج پس از9 پاساژسلولی توان تکثیر خود را به میزان زیادی از دست می دهند? سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف توان نو خود زایی خود را طی پاساژهای متعدد حفظ می کنند. آنجا که در سلول درمانی همواره با یستی تعداد زیادی از سلولهای فعال از نظر متابولیک در دسترس باشند? توان تکثیر بالا در طی پاساژهای متعدد به عنوان یک مزیت برای این منبع سلولی محسوب می شود. همچنین از آنجا که بر اساس نتایج مطالعات پیشین ارتباط مستقیمی بین میزان بیان آنزیم تلومراز و خطر سرطانی شدن سلولهای سوماتیک وجود دارد، سلولهای بنیادی مزانشیمی خون بند ناف (فاقد فعالیت تلومرازی) با توان تکثیر بالا می تواند به عنوان یک منبع سلولی مطلوب جهت کاربردهای درمانی مطرح باشند.

جلوه های مادی و معنوی خوردن در آثار مولانا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده ادبیات، زبانهای خارجی و تاریخ 1392
  طاهره کریمی   ذوالفقار علامی

قلمرو پژوهشی «خوردن» در برگیرنده¬ی موضوعات گسترده¬ای است: آرای فقهی و کلامی خوردن، الگوهای اجتماعی و فرهنگی شیوه¬ی خورد و خوراکِ انسان، آداب و رسوم سفره، قصه¬ها و تمثیل¬های مربوط به خوردن، باورها و تابوهای مربوط به خوراک¬ها و اندیشه¬ها و باورهای عرفانی به مثابه¬ی خوردن. «خوردن» از پرکاربردترین واژه¬هایی است که در آثار مولانا برای نمایاندن تمامی ساحت¬های مادی و روحانی استفاده شده، و واژه¬های دیگری از خانواده¬ی آن، در بازتاب این معانی به شاعر یاری رسانده است. این رساله در چند حوزه¬ی کلامی، فرهنگی و شناختی- عرفانی پژوهش شده است. پیش از شروعِ فصل¬های اصلی، فصلی با نامِ «کلیّات» قرار دارد که در آن روش پژوهش، پیشینه، اهداف، مفاهیم و مبانی نظری تحقیق طرح شده است. این پژوهش در شش فصل اصلی و حول شش موضوع تنظیم شده است. «خوردن در زندگی مولانا» نیز یک فصل فرعی است که در ادامه¬ آمده است. روش پژوهش به صورتِ توصیفی- تحلیلی، و جمع¬آوری داده¬ها به روش کتابخانه¬ای است. مطابقِ نتایج این پژوهش، مولانا مجموعه¬ی مسائل کلامی در باب «خوردن» را در مسیر سلوک عرفانی خود قرار دهد و بر تمامی اختلاف¬نظرهای کلامی، صبغه¬ای عرفانی می¬افشاند. نگرگاه وی در این مسائل معطوف بر جنبه¬ی عرفانی و سبکِ نگاهِ او است. مولانا برای نشان دادن جهان عرفانی خود از همه¬ی مظاهر آداب و سنن خوردن، قصه¬ها و تمثیل¬های خوردن بهره گرفته است. تفاوت در انگاره¬ها (نگاشت¬ها) ناشی از تفاوت در «تجربه¬ی زیستی» و پایه¬های تفکر استعاری هر شخص است. نوعِ زندگی صوفیه و توجه بیش از حد آن¬ها به تقلیلِ طعام، جوع، روزه، اجتناب از کسب و بها دادن به نظریه¬ی توکّل، سبب برگزیدن چنین استعاره¬های مفهومی برای مولانا می¬شود. با بررسی خوشه¬های استعاری مولانا و انگاره¬های نهفته در آن به این مسأله خواهیم رسید که وی این استعاره¬ها¬ را بر اساس ایدئولوژی خود پایه¬گذاری می¬کند. بر این اساس هشت مقوله¬ی جمال، حکمت، ذکر، راز، سماع، شادی، عشق و نور به مثابه¬ی خوراک تفهیم می¬شوند. در این رساله با استفاده از نظریه¬ی شناختی استعاره معاصر – در چارچوب نظری لیکاف و جانسون- به تبیین این استعاره¬ها پرداخته می¬شود. و در نهایت روشن می¬گردد که استعاره¬ی «عرفان خوراک است»، گزاره¬ی بنیادینِ متن است که یک ذهنیّت استعاری خوراک¬انگار را در آثار مولانا منتشر کرده است. سرانجام این¬که مولانا نشان می-دهد که عرفان نیز مانند کنش حسی «خوردن» فعالیت و نیازی روزانه برای هر فرد به ویژه سالکان است.

تأثیر پوشش کیتوزان-رزماری بر خصوصیات میکروبی و شیمیایی فیله ماکیان در شرایط یخچالی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید چمران اهواز - دانشکده دامپزشکی 1393
  طاهره کریمی   مهدی پورمهدی بروجنی

گوشت سینه ماکیان (فیله) در سرتاسر جهان مورد استقبال مصرف کنندگان بوده اما مستعد فساد سریع می باشد. از این رو، صنایع امروزه درصدد یافتن فناوری جدید برای افزایش مدت ماندگاری آن هستند. بعلاوه، تقاضای مشتریان برای مواد غذایی سالم تر (فاقد نگهدارنده های شیمیایی مرسوم) در دهه ی اخیر افزایش پیدا کرده است. کیتین، پلی ساکاریدی است که در پوشش خارجی خرچنگ ها و میگوها و دیواره سلولی قارچ ها یافت می شود. کیتوزان یا فرم داستیله کیتین دارای ویژگی غیر سمی، زیست تخریب پذیری و زیست سازگاری می باشد. اسانس ها از گیاهان استخراج شده وطی دهه ها به خاطر داشتن فعالیت های بیولوژیکی شامل خواص آنتی اکسیدانی، ضد سرطانی و ضد میکروبی شناخته شده هستند. مطالعه حاضر جهت ارزیابی تأثیر پوشش خوراکی کیتوزان 2% حاوی اسانس 1% رزماری بر روی ماندگاری و حفظ کیفیت گوشت سینه مرغ در دمای یخچال انجام گرفته است. نمونه ها به 3 گروه بدون پوشش (کنترل)، تیمار شده با اسید استیک 1% و غوطه ور شده در محلول کیتوزان حاوی اسانس رزماری تقسیم شدند. نمونه ها سپس در دمای یخچال (1±4 درجه سانتی گراد) به مدت 15 روز نگهداری شدند و در فواصل معین زمانی (روزهای 0، 3، 6، 9 ، 12 و 15) جهت آزمایش های میکروبیولوژیکی (شمارش باکتری های مزوفیل و سایکروفیل)، شیمیایی (tvn ,tba ,ph) وحسی (شکل ظاهری، میزان الاستیسیته عضلات، بو و رنگ) مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج بررسی باکتریایی دلالت بر این داشت که پوشش دهی اثر معناداری ( p<0/05) بر کاهش تعداد باکتری های مزوفیل و سایکروفیل با حداقل 15 روز نگهداری را داشته است. همچنین نمونه های غوطه ور شده در کیتوزان حاوی اسانس رزماری میزان tvn, tba وph کمتری از دو گروه دیگر در طول نگهداری نشان دادند و از نظر فاکتورهای حسی نیز نسبت به دو گروه دیگر باعث حفظ فاکتورهای حسی در سطح قابل قبول به مدت 15 روز گردیده است.

تحلیل فقهی- حقوقی مصادیق طلاق حرجی در رویه قضایی محاکم خانواده شهرستان شیراز
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یزد - دانشکده علوم انسانی 1393
  طاهره کریمی   حسین ابویی

در فقه امامیه مطابق نصوص کتاب و سنت ، بجز در موارد خاص ، طلاق به عنوان یک حق و اختیار، برای مردان یاد می شود که ماده 1130 قانون مدنی سابق به این حق اشاره داشت .اما از آن جایی که ممکن است حق طلاق زوج مورد سوءاستفاده قرار گرفته و تبدیل به حربه ای برای آزارو اذیت زوجه شود به موجب اصلاح ماده 1130ق.م ، در سال 1361ش ، هرگاه برای محکمه ثابت شود که دوام زوجیت موجب عسرو حرج زوجه است، دادگاه می تواندبرای جلوگیری از ضرر و حرج ، زوج را اجبار به طلاق نماید در غیر این صورت، با اذن حاکم شرع زوجه طلاق داده می شود.در سال 1381 ش ، با اصلاح صورت گرفته در ماده 1130ق.م، والحاق تبصره ای به آن، مصادیق عسرو حرج که در قانون ، مشخص نبود ، بیان شد و به دادگاه اجازه داده شد که در صورت احراز این مصادیق بدون اجازه زوج ، حکم به طلاق زوجه را صادر نماید.هدف از طرح پیشنهادی الحاق یک تبصره به ماده 1130ق.م ، به منظور جلوگیری از سلیقه ای عمل کردن قضات در تشخیص مصادیق عسرو حرج بوده است.نکته مهم احراز مصادیق طلاق حرجی بوسیله قضات دادگاه های مدنی و خانواده است.لذا این پژوهش جهت روشن تر شدن مفهوم عسرو حرج و احراز ضابطه مصادیق طلاق حرجی در دادگاه ها ، ضمن تبیین قاعده نفی عسرو حرج در فقه امامیه و تحلیل مصادیق طلاق حرجی ، به بررسی آراءاصداری از محاکم خانواده شیراز در این باب پرداخته و راهکارهایی جهت رفع مشکل اثبات عسرو حرج و لزوم ایجاد وحدت رویه قضایی و اصلاح خلأ های قانونی از جمله:ایجاد رویه قضایی ، مشارکت قضایی زنان در رسیدگی به اتخاذ تصمیم ، آموزش قضات توسط قانونگذارارائه داده است.نتایج حاصله نشانگر این است که علیرغم سختی احراز عسرو حرج و با در نظر گرفتن عوارض ناشی از طلاق و فروپاشی بنیان خانواده، دادگاهها پس از یأس از امکان سازش تقریبا حکم به طلاق زوجه داده اند و با توجه به فلسفه طلاق قضایی، طلاق از نوع بائن وطلاق خلع بوده است.اگرچه وحدت رویه قضایی می تواند به ضابطه بندی طلاق حرجی کمک نماید، ولی در نظر گرفتن شرایط خاص هر پرونده توسط قاضی در صدور رأی قضایی عادلانه نقش مهمی را ایفا می¬کند.