نام پژوهشگر: لطفالله نبوی
فرزانه ذوالحسنی محمد سعیدی مهر
ابن سینا نظریه آراء محموده خویش را بر پایه تقسیم مبادی اقیسه و دقت در تداخل بین آنها، شناخت قوای انسان با تأکید بر عقل عملی و ارتباط های سه گانه آن با عقل نظری، بدن و نفوس اجرام سماوی و بررسی نقش آن در تولید مشهورات، و نیز روش شناسی در صناعت جدل به ویژه در مقایسه با برهان و توجه به جایگاه شهرت در فن جدل استوار ساخته است. آراء محموده از نظر ابن سینا مشهورات مطلقه ای هستند مانند «عدل خوب است» که عامه مردم با تکیه بر اذعان همگانی و متأثر از اسباب شهرت، آنها را بدیهی می انگارند و بدان ها جزمی در حد یقین دارند. این جایگاه، کارکرد مهمی درجهت مصالح اجتماعی به این قسم قضایا بخشیده است. از نظر ابن سینا تنها با آزمون فطرت عقل می توان خود را از اسباب شهرت فارغ انگاشت و آنگاه شک در آراء محموده و اولیات باب برهان را به عقل نظری عرضه داشت. در این شرایط عقل می یابد که قادر به تشکیک در آراء محموده هست ولی نمی تواند در اولیات عقلی شک کند و اینچنین جزم به آراء محموده از جزم به اولیات متمایز می گردد. البته ابن سینا صدق پذیری این قضایا را پذیرفته و بررسی آنها در باب برهان و حصول یقین نظری بدانها را میسر می داند. حاصل این دو نگاه شکل گیری دو سطح در اخلاق است. اخلاقی در سطح عامه مردم که از کلیات عقلی ناتوان هستند ولی به آراء محموده مانند اولیات یقین دارند. و اخلاقی شامل قضایای کلی یقینی معطوف به عمل در قلمرو عقل نظری که حکمت عملی ثابت و جاودانه را در سطح حکما رقم می زند.
زهیر انصاریان رضا اکبریان
رابطه دین و فلسفه به عنوان دو منظومه معرفتی و بررسی تعاملات آن دو، پیوسته از مسائل بسیار مهم اندیشه دینی و فلسفی بوده است که نتایج آن در تبیین معنای فلسفه دینی نقش شگرفی دارد. فیلسوفان اسلامی جملگی بر اهمیت این مسأله واقف بوده و درباره نقش آموزه های دینی در بالندگی اندیشه فلسفی نظریه پردازی کرده اند. دیدگاه فیلسوفان اسلامی در این مسأله در الگویی واحد قابل بررسی است که بر اساس آن هر فیلسوفی مبتنی بر دیدگاه خود درباره نسبت دین و فلسفه در مقام پدیداری، به کیفیت انتقال آموزه های دینی به فلسفه به عنوان دانشی با قواعد خاص می پردازد. صدرالمتألهین و علامه طباطبایی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. دیدگاه صدرالمتألهین درباره پیوند دین و فلسفه در دو مقام پدیداری و مقام فهم قابل رهگیری می باشد. نسبت دین و فلسفه در مقام تنزیل و پدیداری از حیثیات مختلفی نظیر منشأ، فاعل شناسا، روش، مسائل، زبان و زمان مورد بررسی قرار می گیرد. در این نظریه دین و فلسفه در اصل روش و مسائل متحد هستند لکن از جهت مرتبه نسبت به یکدیگر تفاضل دارند. نتیجه این تفاضل، در نسبت زبانی و زمانی دین و فلسفه نمایان می شود؛ به طوری که زبان دین علاوه بر اشتمال زبان حکمی، از زبانی تنزیلی بهره می برد که رقیقه ای از زیان حکمت محسوب می شود؛ همچنین با عنایت به تفاضل معرفتی دین نسبت به فلسفه، فیلسوفان برای نیل به حقیقت باید از آموزه های انبیاء اقتباس نمایند و لذا فلسفه زماناً از دین متأخر است. مناسبات دین و فلسفه در مقام فهم نیز عبارت است از روش هایی زبانی و باطنی برای نیل به معنای معتبری که الفاظ متون دینی از آنها حکایت می کنند. بهره گیری از این روش ها، فلسفه را در جایگاهی قرار می دهد که با اقتباسی روشمند از آموزه های دینی، در عین حفظ گوهر تفلسف می توان آن را به دینی بودن متصف نمود. دیدگاه علامه طباطبایی نیز همانند ملاصدرا در همین الگو مورد بررسی قرار می گیرد. در این نظریه به جهت مرموز و مجهول دانستن روش وحیانی امکان تبیین نسبت روشی دین و فلسفه وجود ندارد. متون دینی در تبیین معارف عالی خود از همان زبان مرسوم میان انسان ها بهره می برد که از جمله اعتباریات محسوب می شود و نسبت آن با حقایق محاکی از آن نسبت مثل به ممثل است. همچنین اوج دین از دیدگاه علامه طباطبایی زماناً متأخر از اوج فلسفه حادث شده است. مناسبات دین و فلسفه در مقام فهم نیز عبارت است از روش هایی زبانی مبتنی بر تفسیر قرآن به قرآن که دانش فلسفه را با فهم صحیح از متون دینی به جایگاهی می رساند که کمال آن در فلسفه ای دینی متجلی می شود که در آن همه قضایای نظری و عملی بالتحلیل به اصل توحید بازگشت داشته باشد.
عامر آمیخته لطف الله نبوی
در پی توسعه ی منطق جدید، «منطق کلاسیک» در مقوله هایی چون «ضرورت»، «زمان»، «معرفت»، «تکلیف» و ... گسترش پیدا کرده است. با پرداختن به مقوله ی «خواست»، الگو از «منطق های نیمه کلاسیک» بالاخص «منطق تکلیف» و به کمک «منطق ترجیح»، گسترشی نو از منطق کلاسیک را برساختیم. این گسترش، در حوزه های «موجهات نرمال»، «موجهات غیرنرمال»، «محمولات»، «عوامل»، «شرط» و «مقدار خواستن» بسط داده شده است. با تاکید بر تکنیک های ریاضی منطق جدید، کمی فلسفیدن و اشاراتی بر روانشناسی به تحلیل مفهوم «خواستن» و تاسیس «منطق های خواست» پرداختیم. به علاوه سیستم هایی با محوریت مفاهیم «تمایل» و «ترجیح» را معرفی کردیم. و در مورد ارتباط بین «خواستن» و «ترجیح دادن» نیز نظام هایی را پیشنهاد دادیم. در میان منطق ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم از «منطق موجهات محمولی»، «منطق زمان»، «منطق معرفت»، «منطق تکلیف شرطی»، «منطق ترجیح»، «منطق ترجیح موجهاتی»، «منطق ربط» و «منطق شرطی» استفاده کرده ایم. در بیان ساختار معنایی «منطق های خواست نرمال» نیز از ایده ی «جهان های ممکن تکلیفی» در دلالت شناسی کریپکیایی «منطق تکلیف» بهره برده ایم.