نام پژوهشگر: اصغر کیوانحسینی
سمیه محمدنیا حنایی اصغر کیوان حسینی
فرهنگ استراتژیک عبارت از یک کلان زمینه ی اندیشه گانی رفتار، که تمام رفتارهای فردی، گروهی و دولتی در ارتباط با کاربست زور برای رسیدن به اهداف را تحت تأثیر قرار می دهد؛می باشد. این مقوله ی نظری تقریباً از اوایل دهه 1980 میلادی از آن جهت مورد توجه قرارگرفت که، می توانست فارغ از تبیین های یکسان-انگارانه ی واقع گرایی به شناخت بهتر علل تصمیمات استراتژیک کشورها و همچنین پیش بینی رفتارهای آن ها نائل آید. ایالات متحده به خاطر وضعیت استثنائی اش در عرصه روابط بین الملل از همان ابتدا مورد توجه محققان این حوزه قرارداشت و براین اساس آثار زیادی مبنی بر شاخص های اصلی این فرهنگ منتشر شد. اما این پژوهش تلاش دارد با یک دید عمیق تر نسبت به فرهنگ استراتژیک ایالات متحده، نسبت به بررسی مهمترین عوامل سازنده و شکل دهنده ی این فرهنگ در بازه ی زمانی 2014- 2001 بپردازد. سطح بندی تحلیلی جونز به نگارنده این اجازه را داد تا مولفه های مورد نظر خود را از سه سطح کلان، میانی و خرد ؛ در قالب جغرافیا، مشخصه های فرهنگی و تمدنی، تاریخ ، امنیت سرزمینی، اتاق های فکر و برتری طلبی تکنولوژیکی برگزیده و نسبت به اثبات فرضیه اقدام نماید. در پایان پژوهش با برررسی اسناد امنیتی و مواضع اعلامی رهبران آمریکا؛ به این جمع بندی نائل آمدیم که متغیر جغرافیا در قالب ژئوپلتیک، شاخص های تمدنی، فرهنگی ، تاریخی در کنار پررنگ شدن مساله امنیت سرزمینی بعد از حادثه سپتامبر 2001، تاثیرگذاری اتاق فکرها به عنوان سطح میانی در پروسه روایت سازی امنیتی و در نهایت تداوم و تقویت فرهنگ سازمان نظامی بر محور اسطوره برتری طلبی تکنیکی از مهمترین عناصر اثرگذار در فرهنگ استراتژیک آمریکا در این بازه ی زمانی بوده است.
اسدالله حبیب زاده اصغر کیوان حسینی
پژوهش حاضر بررسی تاثیر مولفه های امنیتی وبشر دوستانه برسیاست خارجی آمریکا درقبال افغانستان در سال های ریاست جمهوری اوباما یعنی سال های بعد از 2009 را مدنظر دارد. حادثه ی سپتامبر2001، افغانستان را به مرز منازعه ی آمریکا در "مبارزه با تروریسم بین الملل " تبدیل ساخت و بر این مبنا تصمیم سازان سیاست خارجی این دولت به اعمال سیاست های چند وجهی در کشور مزبور مبادرت کردند. بر این مبنا، بخش مهمی از رفتار ایالات متحده در ارتباط با افغانستان در مقطع زمانی مورد بحث ، در راستای اقدامات دولت بوش بر محور مبارزه با تروریسم باید مورد توجه قرار گیرد؛ هر چند که سیاست های مزبور با تحولاتی نیز همراه بوده است. بر این مبنا، دولت اوباما در چارچوب سیاست های نظامی- امنیتی اقداماتی چون سرکوب نیروهای وابسته به گروه القاعده ، انعقاد پیمان استراتژیک میان آمریکا وافغانستان و افزایش نیرو وحضور دائمی آن دراین کشور را مدنظر داشته ؛ و در حوزه ی سیاست های لیبرال نیز به مواردی چون مقابله با توسعه ی کشت خشخاش ، کمک به کاهش اختلافات سیاسی میان نخبگان و رهبران کابینه ی نوپا ، ....، مبادرت نموده است. با این وجود پیچیدگی های مسائل مربوط به افغانستان که در سطوح داخلی ، منطقه ای و بین المللی را شامل می شود؛ چالش های خاصی را در برابر رهبران آمریکا قرار داده که به طور مستقیم بر کارآمدی سیاست های اوباما در ارتباط با این کشور تأثیر داشته است.