نام پژوهشگر: فرشاد شکیبا اول
فرشاد شکیبا اول جاسب نیکفر
از زمان شکل گیری اولین اجتماعات سیاسی و آغازین گفت و گوها درباره سیاست، یکی از جدی ترین مباحث این حوزه، نقش مردم در شکل دهی به نظام سیاسی حاکم، وضع قوانین حاکم بر آن و اداره جامعه بوده است. از زمانی که مباحث فلسفه سیاسی به تحریر در آمده است، دموکراسی به عنوان یک بحث مهم در میان آنها مطرح شده است. در قرن بیستم دموکراسی به مهم ترین موضوع فلسفه و تأمّل اندیشمندان سیاسی تبدیل شد. در دوره معاصر دموکراسی وارد ادبیات سیاسی اسلامی نیز شد و بحث های مختلفی پیرامون آن در میان اندیشمندان اسلامی صورت گرفت، به گونه ای که در پرتو نسبت سنجی آن با آموزه های اسلامی، برخی به رد آن و گروهی به پذیرش آن حکم کردند و دیدگاه های گوناگونی در این میان مطرح گردید . با این حال، در ادبیات سیاسی دینی – ایرانی از این واژه معمولاً به مردم سالاری تعبیر می شود که از پیوند آن با دین نیز، واژه مردم سالاری دینی شکل می گیرد. علی رغم وجود برداشت های مختلف از این واژه، می توان تعریف کلی آن را « حکومت به وسیله مردم دانست» حکومت به وسیله مردم؛ یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یعنی مردم در اداره حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و رژیم حکومتی و سیاسی نقش داشته باشند. حکومت در خدمت مردم است. یعنی اعتنا کردن به خواسته های مردم؛ یعنی درک کردن حرف ها وخواسته های مردم و ...در مجموع می توان جوهر و مشخصات اصلی دموکراسی را « مشارکت مردمی در مسائل سیاسی » ، « آزادی » ، « تساوی در برابر قانون » و « مقبولیت نظام سیاسی حاکم » ( رضایت مردم )و ... دانست و بر اساس آن دموکراسی را چنین تعریف کرد: حکومتی که در آن، مشارکت مردم در مسائل سیاسی، آزادی، تساوی همه در برابرقانون و رضایت مردم نسبت به نظام سیاسی حاکم به رسمیت شناخته است. اما از این مفاهیم در مردم سالاری دینی و دموکراسی برداشت های مختلفی می شود. از جمله مفهوم رأیدادن. هدف اصلی در این نوشتار بررسی مقایسه ای مفهوم رأی دهی و مشارکت سیاسی درنظام های مردم سالاری دینی و لیبرال دموکراسی، به عنوان مهمترین الگوهای نظری رقیب برای حکومت در جهان معاصر است. این هدف در سه گام دنبال می شود: بررسی نقش و جایگاه مردم در حکومت لیبرال دموکراسی، بررسی نقش و جایگاه مردم در حکومت مردم سالاری دینی و نهایتاً بررسی مقایسه ای دو نظام، جهت تشخیص نقاط شباهت و تفاوت آنها با یکدیگر.