نام پژوهشگر: lمجتبی محمدی
lمجتبی محمدی جهانبخش ایزدی
بررسی تطبیقی اندیشه سیاسی علامه نائینی و شیخ فضل الله نوری باهدف به دست آوردن امکان و امتناع تحقق دموکراسی خواهی در افکار و اندیشه های این دوعالم دینی، به منظور ارزش نهادن به حضور گستردۀ مردم در تمامی عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... در جامعۀ انسانی و سازگاری و سفارش این مهم در تعالیم اسلامی با اندیشه های نوگرایانه و وارداتی از غرب، در گفتمان مشروطه خواهی علامه نائینی و مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری، به نظر می رسد تلاش بسیار مفیدی است که رساله حاضر درصدد است تا ابعاد مختلف آن را در دهه 2013 میلادی/ 1392 شمسی، بازگویی و تحلیل کند. بررسی این دو دیدگاه با توجه به اسناد و مدارک، کتب و آثار فقهی و پژوهش ها، تحلیل ها و تحقیق های مختلف از منظر شخصیت های داخلی و خارجی در چگونگی برخورد این دوعالم شیعی با موضوع مردم سالاری یا همان دموکراسی خواهی و بها دادن به حضور بالقوۀ مردم در همۀ عرصه ها، به ویژه در جوامع دینی آن هم در عصر قاجاریه، با روش دیرینه شناسی دانش به منظور باز کردن کلاف های تاریخی و بسترسازی های مناسب برای رسیدن به شاخص های تطبیقی اندیشۀ این دو روحانی برجسته، بخشی از ابتکارات به عمل آمده در این تحقیق می باشد. جمع بندی و فرجام بررسی مزبور به طور بسیار خلاصه عبارت است از اینکه، اندیشه و افکار شیخ فضل الله نوری با علامه نائینی در باب دموکراسی خواهی و هر واژۀ وارداتی از غرب در عصر قاجاریه همچون قانون، مساوات، آزادی و عدالت دارای تعارضات بسیاری است که این نظر برمی گردد به نوع برداشت شیخ با توجه به دانش و فضای روز جامعه؛ و با توجه به اینکه شیخ فضل الله نوری خود یک روحانی و اهل علم و فقاهت بوده است اما نتوانسته افکار و اندیشه های جدید و وارداتی را در دانش و محتوای ذهن خود انسجام دهد. وی متأسفانه همانند گذشتگان خود به این گونه قضایا، بسیار سنتی نگاه می کرده و اعتقاد داشته است که آزادی برای این مردم خطرناک است و نمی توانند راه درست را از نادرست تشخیص دهند، اما با تمامی این ها، به دار آویختن این روحانی بزرگ دور از حق و انصاف بود. علامه نائینی نیز به علت احاطه ای که به دانش روز جامعه جهانی داشت قادر بود با این گونه مناسبات با تأمل و آگاهی بیشتر روبرو شود، لذا بیشترین پیوند و ارتباط با گفتمان های خردگرایی سنتی(فقهی) معاصر در او وجود داشته است که مشروطیت را با تمامی ارکانش پذیرفته بود. خطای بزرگ او نیز در جمع آوری و به دجله ریختن آثارش بسیار دور از ذهن بود. مناسب بود هر دوعالم دینی، جدای از مبانی نظری و اندیشه روش شناسی مختلف و متفاوتی که داشتند، به گونه ای به حل تعارضات ناشی از مدرنیته و مدنیت غربی که همخوانی با شریعت اسلام داشت می پرداختند و در برخورد با نواندیشان، برای حفظ انسجام و وحدت بیشتر،گام برمی داشتند.