نام پژوهشگر: حسن عیدی

بررسی تطبیقی علّیت و تبیین پدیده ها از دیدگاه رئالیسم انتقادی و حکمت صدرایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم اجتماعی 1391
  مهدی رجبی   عماد افروغ

اصل علّیت ، به عنوان یک اصل کلی و بنیان علومی که درباره احکام موضوعات حقیقی بحث می کنند، مورد توجّه همه ی مکاتب فلسفی بوده است. تحقیق پیش رو تلاش شده با تمرکز بر مباحث حکمت متعالیه به عنوان میراث فلسفی فعال جهان اسلام و رئالیسم انتقادی به عنوان یکی از روی کردهای مطرح در فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی، دیدگاه آن ها درباره ی علّیت ارائه گردد ومتناسب با تحلیل دو مکتب از علّیت، الگوی کلیِ تبیین در هر یک از دو دیدگاه معرفی شده و مورد مقایسه قرار گیرد. نوشتار حاضر بر این عقیده است که 1ـ نفی صدفه و پذیرش اصل علّیت به مثابه ی قانون حاکم بر هستی، 2ـ نقد تصور هیومی و کانتی از علّیت، 3ـاصل سنخیت علّی و معلولی ؛ 4ـ اصل ضرورت علّی ؛ 5ـ نقش علل اعدادی در فعلیّت دادن به قابلیّت ها ؛ 6ـ نقش علّی دلیل و انگیزه(علّت غایی) در صدور کنش انسانی ؛ 7ـ ضرورت وجود قابلیت و استعداد برای حدوث فعلیّت ها ؛ 8ـ امکان اتخاذ موضع انتقادی بنا بر هر کدام از دو تحلیل از علّیت ، نقاط اشتراک دو دیدگاه در باب علّیت است اما در اینکه آیا مفهوم «علّیت» مفهومی فلسفی است یا ماهوی از یکدیگر جدا می شوند. همچنین هر چند وجود استعدادها ، قوه ها ، و قابلیّت ها مورد قبول هر دو دیدگاه است اما رئالیسم انتقادی این استعدادها را به مثابه ی علّیتِ اشیاء مطرح می کند و بر این عقیده است که این استعدادها با قطع نظر از فعلیّت و تولید رخداد ، علّیت دارند. اما از منظر صدرایی این نحو از علّیت ، علّیتِ اقتضایی و ناقصه است و اطلاق علّت در زمانی که هنوز نیروی خود را به فعلیّت در نیاورده ، خالی از تسامح نیست. در سطح تبیین، هر دو دیدگاه ، نوعی قیاس را الگوی تبیین معرفی کردند ؛ رئالیسم انتقادی با توجّه به بینش اصلی خود درباره وجود ساختارها ، نیروها و قابلیّت های علّی اشیاء از یک سو و متناسب با «استدلال استعلایی» به عنوان استدلال حاکم بر این دیدگاه از دیگر سو، الگوی «تبیین فرآیندی» یا «پس کاوی» را به عنوان الگوی مورد نظر خود در جستجوی ساختارها و نیروهای علّی مطرح ساخت. گفتیم که این الگو ، در برابر الگوی استقرایی و نیز فرضی ـ قیاسی پوپر قرار دارد. در حکمت صدرایی، استدلال «قیاسی ـ برهانی» استدلال حاکم بر حرکت فکری است ، بنابراین الگوی کلیِ مناسب با این روش استدلال در تبیینِ پدیدها ، همان الگوی «قیاسی ـ برهانی» خواهد بود. البته از آنجا که در قیاس برهانی به حسب موضوعات ، از مواد ویژه ای بهره گرفته می شود این الگوی کلی می تواند شکل های مختلفی به خود گیرد و در علوم مختلف به صورت های گوناگون به کار گرفته شود. نهایتاً به نظر می رسد در ارتباط با قابلیت های موضوعات و ساختارهای درون اشیاء، از دیدگاه حکمت صدرایی نیز می توان الگوی «پس کاوی» یا «فرایندی» را به مثابه ی الگوی مناسب تبیینِ این قابلیّت ها و ساختارها به کار برد اما در این تلقی ، «پس کاوی»،آمیزه ای از برهان عقلی و برهان تجربی خواهد بود و باز هم با استدلالِ حاکم بر این دیدگاه منافات نخواهد داشت.