نام پژوهشگر: محمدربیع میرزایی
محمدربیع میرزایی هادی صادقی
در این پژوهش پس از معرفی «خواجه افضل الدین کاشانی»، مشهور به «بابا افضل»، حکیم و عارف پارسی گوی قرن ششم و هفتم هجری و اشاره به زندگانی، آثار و برخی از مفاهیم و کلیات اخلاق از دیدگاه وی، می کوشیم با بررسی مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی اخلاق از منظر او، یکی از زمینه های لازم برای استخراج نظریه اخلاقی اسلام را فراهم آوریم تا زمینه ای باشد در کنار نظرگاه های دیگر دانشمندان مسلمان و نیز آموزه های اخلاقی قرآن کریم و احادیث اهل بیت? برای استنتاج نظریه فلسفه اخلاق اسلامی. خواجه افضل الدین «علم اخلاق» را یکی از زیرشاخه های علم النفس و علوم رفتاری دانسته که به اصلاح، هدایت و تربیت ویژگی های نفس انسانی می پردازد. وی علم اخلاق را «علمِ شناخت خصلت های نیک و بد انسان و روش های کسب خوبی ها و پرهیز از بدی ها» یا «علم شناخت مکارم و رذایل اخلاقی و روش آراستن خود به مکارم و زدودن رذایل از خویش» دانسته است. جایگاه شناخت و آگاهی در آموزه های اخلاقی بابا افضل به قدری پررنگ است که وی حتی خیر و شر را نیز براساس آگاهی و دانش تعریف می کند؛ چنان که افعال خیر را اعمالی می داند که سبب افزودن آگاهی شود و انسان را در رسیدن به کمال مطلوبش یاری رساند و شرور را کارهایی می داند که به جهل و ناآگاهی بینجامد و انسان را از نیل به هدف حقیقی اش بازدارد. بابا افضل علاوه بر اعتقاد به جدایی بدن و نفس انسانی، امکان تغییر و تربیت پذیری اخلاقی انسان را می پذیرد و با تأکید بر رابطه شناختی و وجودیِ مثلثِ «خداشناسی، هستی شناسی و انسان شناسی»، بر آن است که اگر کسی از این معارف محروم باشد، ادراک و شناختش همانند ادراک و شناخت خفتگان، ناقص و غیرحقیقی خواهد بود. از دیدگاه وی، وجود تامّ و حقیقی هر چیز، صورت علمی و معقول آن است و بر همین اساس، کمال نهایی انسان نیز در بقای عقلانی اوست؛ زیرا کمالِ حیات و حسّ، به قوّه ادراک و تعقّل است و کمالِ ادراک و تعقّل، به فعلیت آن و کمال فعلیّت تعقّل و دانش، به «اتّحاد عاقل و عقل و معقول». از حیث اخلاق عملی نیز به عقیده حکیم افضل الدین، نشان کمال انسان در این است که قوای غضبی و شهوی او در حدّ اعتدال باشند و تحت حاکمیتِ خرَد عمل کنند و مطیع و مسخّر آن باشند.