نام پژوهشگر: امیر رسولی
امیر رسولی امیر کاووسی
به منظور بهبود عملکرد و افزایش دوام مخلوط های آسفالتی از افزودنی های مختلفی استفاده می شود. در میان این افزودنی ها، آهک هیدراته به عنوان یک افزودنی شاخص در جهت افزایش مقاومت مخلوط-های آسفالتی در برابر پدیده عریان شدگی در پروژه های میدانی به طور گسترده استفاده می شود. اغلب محققین فقط به این خاصیت توجه داشته اند و خصوصیات دراز مدت آن در روسازی ها که مقاومت در برابر ترک های خستگی است کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این پژوهش با اعمال شرایط عمل آوری کوتاه مدت و بلند مدت تسریع یافته ی آزمایشگاهی (مطابق با روش استاندارد aashto pp2)، خصوصیات خستگی مخلوط های آسفالتی حاوی آهک هیدراته در دو شرایط پیرنشده و پیرشده بررسی شد. مصالح سنگی سیلیسی از یکی از معادن تهران تهیه گردید و مخلوط های حاوی مقادیر مختلف آهک هیدراته استاندارد (1 الی 2 درصد) آماده شدند. آزمایش خستگی خمشی چهار نقطه ای در حالت تغییر شکل (کرنش) کنترل شده (سطوح کرنش 500، 600، 700 و 900 میکرون) در حالت بارگذاری سینوسی با فرکانس بارگذاری 10 هرتز و بدون زمان استراحت در دمای 20 درجه سانتی گراد انجام شد. رویکرد های کاهش سختی و انرژی تلف شده برای تحلیل و ارزیابی عمر خستگی مخلوط های آسفالتی مختلف استفاده گردید. نتایج آزمایشات و تحلیل های آماری نشان دادند که عمر خستگی مخلوط های آسفالتی به مقادیر آهک هیدراته افزوده شده حساس است. نتایج نشان داد که در شرایط پیرنشده، استفاده از آهک هیدراته در مقادیر 1، 5/1 و 2 درصد وزن مصالح سنگی بهبود در عمر خستگی مخلوط های آسفالتی را به دنبال دارد. در شرایط پیرشدگی بلند مدت استاندارد فوق (عمل آوری 120 ساعت در دمای c?85)، به طور متوسط آهک هیدراته در مقادیر 1 و 5/1 درصد، عمر خستگی مخلوط آسفالت را به ترتیب حدود 25 و 50 درصد بهبود بخشید. با این حال مقدار 2 درصد آهک هیدراته منجر به کاهش حدود 40 درصدی در عمر خستگی نسبت به مخلوط شاهد شد. به این ترتیب، نتایج آزمایشات بیانگر این است که مخلوط آسفالت حاوی 5/1 درصد آهک هیدراته دارای بیشترین عمر خستگی در بین تمام نمونه ها است. بنابراین، مقدار فوق به عنوان درصد بهینه آهک برای حصول بیشترین عمر خستگی پیشنهاد می شود و مقادیر بیشتر از آن نتیجه معکوس در مولفه عمر خستگی به دنبال دارد.
امیر رسولی حسن طاهرخانی
مدول ارتجاعی به عنوان پارامتر کلیدی طراحی در سیستم های روسازی مطرح بودهو طی دهه های اخیر مورد توجه محققین قرارگرفته است. آگاهی دقیق از مدول ارتجاعی مصالح لایه های روسازی برای تعیین چگونگی پاسخگویی سیستم روسازی برای تحمل بار ترافیک موضوع مهمی است که نباید از آن غفلت نمود. پیش بینی دقیق مدول ارتجاعی، به دلیل رفتار پیچیده و متغیر مصالح تحت بارگذاری و شرایط محیطی گوناگون امری سخت و دشوار است. محققین مختلف در سال های گذشته با ارائه گراف ها و معادلات گوناگون بر اساس روش های رگرسیونی مدول ارتجاعی را پیش بینی نموده اند.این پایان نامه به دنبال بکارگیری تکنیک شبکه های عصبی (ann) برای پیش بینی مدول ارتجاعی مصالح دانه ای است. به دلیل محدودیت و عدم دسترسی به داده های جامع آزمایشگاهی مدول ارتجاعی در داخل کشور، در این پایان نامه از داده های آزمایشگاهی ایالت میسوری برای مدل سازی استفاده گردید. پارامترهای موثر در مدول ارتجاعی،حد روانی ،حد پلاستیک ،شاخص خمیری ،وزن مخصوص خشک ماکزیمم ،درصد رطوبت بهینه ،تنش های پیرامونی و انحرافی ودرصدهای عبوری ازالکهای نمره 4 ،نمره 40 و نمره 200 در نظر گرفته شدند و بر اساس نتایج آزمایشگاهی مدل سازی با استفاده از شبکه های عصبی مصنوعی صورت گرفت. پیش بینی مدول ارتجاعی مصالح دانه ای توسط شبکه های عصبی مصنوعی پرسپترون چندلایه پیشرووالگوریتم آموزش انتشار به عقب، باتکنیک بهینه سازی عددی لونبرگ-مارکواردت، مدلسازی شده است. فرآیند مدل سازی با استفاده از جعبه ابزار شبکه عصبی صورت پذیرفته است. شبکه عصبی بهینه ساخته شده با استفاده از جعبه ابزار شبکه عصبی دارای ساختار 1-18-16-11 با ضریب رگرسیون 9675/0 بدست آمد. نتایج این پایان نامه نشان می دهد که ann در مقایسه با روش های آماری موجود، به دلیل توانایی استفاده از متغیرهای ورودی بیشتر در مدل سازی و نتایج دقیق تر، روشی موثرتر برای پیش بینی مدول ارتجاعی است.
امیر رسولی عبدالرزاق حسامی فر
چالمرز از دو منظر قصد تببیین مسأله ی آگاهی را دارد، اولین جنبه ی پژوهش وی بر مبنای اصول علم امروزین، مانند علومی چون روان شناسی، عصب شناسی و فیزیک است، که هر یک به زعم خود به بررسی آگاهی و تقلیل این مسأله در حوزه های علمی خود می پردازند، وی با بررسی دقیق منظرهای گوناگون این علوم در مورد آگاهی، سعی دارد ما را مجاب کند که این علوم تنها راهکارهایی را برای فهم و درک کارکرد مغز ارائه می دهند و تنها می توانند به قدری ناچیز یاری دهنده ی ما برای فهم جنبه های فیزیولوژیک رفتارهایمان باشند. جنبه ی دیگر پژوهش وی خصایص پدیداری ذهن است که از طریق تجارب بروز پیدا کرده و از طریق اطلاعات بازتاب پیدا می کند، از نظر چالمرز تاریخ پیشرفت آگاهی در قرن اخیر از جنبه ی دوم غافل بوده و همین امر سبب شده است که ما زمینه ی اطلاعاتی فوق العاده ناچیزی برای شروع پژوهش در مورد خصلت پدیداری ذهن داشته باشیم؛ از نظر وی وظیفه ی خطیر متفکران این حوزه این است که به جای توسل به زمینه های علمی آگاهی، به روش شناسی صحیحی در مورد خصلت پدیداری تجارب مان بپردازند تا زمینه ی مناسبی را برای تحلیل مسائل مربوط به آگاهی پیدا کنند. از این روی، وی با رویکردی غیرتقلیل گرایانه در مورد آگاهی، تمام سعی و تلاش خود را معطوف به دو امر می کند: 1- بررسی و تحلیل دقیق نگرش های تقلیل گرایانه، به گونه ای سلبی. 2- روش شناسی اصولی درباره ی آگاهی و خصایص پدیداری تجربیات مان به گونه ای ایجابی. بدین طریق وی قصد دارد ما را به نظریه ای بنیادین در باب آگاهی نزدیک کند.