نام پژوهشگر: محمود دهقانی

کارایی روان درمانی پویشی کوتاه مدت تعدیل کنند? اضطراب بر مکانیزم های دفاعی غیرانطباقی و ابرازگری هیجانی بیماران مبتلا به هراس اجتماعی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1392
  مصطفی محمودی قهساره   حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف

چکیده مقدمه و هدف: با وجود شیوع بالا، سیر طولانی، و آسیب زایی زیاد اختلال هراس اجتماعی، پژوهش های اندکی در زمینه کارایی روان درمانی پویشی کوتاه مدت در درمان این اختلال انجام شده است. با توجه به جایگاه این مداخله در درمان اختلالات روانی و بویژه توسعه و گسترش فزاینده مدل های آن در سال های اخیر، در این مطالعه کارایی روان درمانی پویشی کوتاه مدت؛ مدل تعدیل کننده اضطراب مک کالو بر کاهش نشانگان هراس اجتماعی، کاهش مکانیزم های دفاعی غیرانطباقی و افزایش ابرازگری هیجانی بررسی می شود. روش: پژوهش حاضر با حجم نمونه 6 بیمار مبتلا به هراس اجتماعی(پسر) بود که سال 1391 در کلینیک روان شناسی بالینی دانشگاه فردوسی مشهد اجرا شد. مراجعان براساس مصاحبه بالینی ساختاریافته scid برای اختلالات محور i در dsm-iv و مقیاس ارزیابی عملکرد کلی(gaf) برای گزینش بیماران انتخاب شدند. در این پژوهش از روش نمونه گیری هدفمند استفاده شد و آزمودنی ها پس از احراز شرایط درمان بصورت پلکانی وارد فرایند درمان شدند. همچنین از طرح تجربی تک موردی از نوع خط پایه چندگانه نیز استفاده گردید. تعداد جلسات برای تمامی بیماران 20 جلسه (دو بار در هفته) به انضمام سه مرحله پیگیری برای هر یک از آن ها بود. مداخله براساس طرح چندگانه خط پایه ای از نوع بین آزمودنی سازماندهی شد. شرکت کنندگان پرسشنامه هراس اجتماعی را بعنوان متغیر اولیه کارایی در خط پایه اول، دوم، جلسه اول، پنجم، دهم، پانزدهم، بیستم، پیگیری یک ماهه، دو ماهه و سه ماهه تکمیل کردند. برای آنها در خط پایه اول، جلسه اول، جلسه دهم، جلسه بیستم و پیگیری سه ماهه پرسشنامه های سبک های دفاعی و ابرازگری هیجانی بعنوان شاخص های متغیر ثانویه کارایی استفاده گردید. داده ها با استفاده از تحلیل نمودار، معناداری بالینی، درصد بهبودی و شاخص های شش گانه کارایی تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: داده های این پژوهش حاکی از آن بود که رواندرمانی پویشی کوتاه مدت مدل تعدیل کننده اضطراب توانست هراس اجتماعی مراجعان را (%66 درصد بهبودی)، مکانیزم های دفاعی غیرانطباقی (%73) کاهش دهد و ابرازگری هیجانی را (%62) افزایش دهد، که در پایان دوره پیگیری سه ماهه این میزان تغییر افزایش یافت (%67- %78-%67). همچنین در پایان درمان و دوره پیگیری نمره gaf مراجعان از 51 تا 60 به 71 تا 80 افزایش یافت. نتیجه گیری: نهایتاً براساس نتایج بدست آمده روان درمانی پویشی کوتاه مدت مدل تعدیل کننده اضطراب روشی کارا و موثر برای درمان اختلال هراس اجتماعی می تواند در نظر گرفته شود. همچنین این درمان می تواند موجب کاهش استفاده غیرانطباقی مکانیزم های دفاعی نسبت به ملاک بهنجار و افزایش ابرازگری هیجانی در مبتلایان به اختلال هراس اجتماعی شود. کلید واژه ها: روان درمانی پویشی کوتاه مدت تعدیل کننده اضطراب، اختلال هراس اجتماعی، مکانیزم های دفاعی غیرانطباقی، ابرازگری هیجانی

بررسی هوشهای چندگانه گاردنر در هدایت بازیگر مبتنی بر سیستم استانیسلاوسکی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده سینما و تئاتر 1393
  احسان طیب   اسماعیل شفیعی

بسیاری از صاحب نظران در حوزه تئاتر، بازیگر را اساسی ترین رکن نمایش و همچنین هدایت بازیگر به منظور کشف قالب کاراکتر و فرورفتن در آن را، کلیدی ترین وظیفه کارگردان می دانند. می توان به سیستم استانیسلاوسکی به عنوان یک نظریه پرداز هدایت بازیگر اشاره کرد. این سیستم ارتباط محسوسی با نظریه هوش های چندگانه دارد. نظریه ای که گاردنر در سال 1983 ارائه کرد و اعلام نمود که افراد، یک هوش کلی ندارند، بلکه چندین هوش وجود دارد که یک فرد می تواند با توجه به فعالیت هایی که توانایی انجام آن را دارد، از آن هوش بهره ببرد. با توجه به ارتباط میان سیستم استانیسلاوسکی و هوش های چندگانه، این ضرورت ایجاد می¬شود که تعیین نماییم بازیگرانی که برمبنای این سیستم هدایت می شوند، کدام یک از هوش ها را باید بیشتر دارا باشند تا به موفقیت دست یابند و کارگردان چگونه باید به آن ها توجه کند. در فصل اول این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده، به معرفی هوش¬های چندگانه گاردنر، سیستم استانیسلاوسکی، ایفای نقش و هدایت بازیگر پرداخته شده است، در فصل دوم به کاربرد هوش¬های چندگانه در یافتن وجه بیرونی و درونی کاراکتر و همچنین در مراحل ساخت قالب کاراکتر و فرورفتن در آن، اشاره شده است. در فصل سوم این پژوهش به بررسی کاربرد هوش های چندگانه در ساخت قالب کاراکتر و ارائه نقش توسط بازیگران شناخته شده، پرداخته شده است. نتیجه پژوهش براین است یک کارگردان با علم به فرایند رسیدن به نقش در سیستم استانیسلاوسکی و آگاهی از هوش های چندگانه، باید مطلع باشد که برای هدایت بازیگر در سیستم ذکرشده هوش میان فردی، هوش بصری- فضایی و هوش زبانی- کلامی از بیشترین اهمیت برخوردار است و در صورت بروز ضعف بازیگران در هر یک از هوش ها، راهکارهایی را که توماس آرمسترانگ برای تقویت این هوش ها ارائه کرده و در این پژوهش به آن ها اشاره شده است، به بازیگرانش توصیه کند.

بررسی چگونگی هدایت بازیگر برای ارائه کاراکترهای روان نژند و روان پریش با تکیه بر سه اثر چخوف (مرغ دریایی، جشن سالگرد، خواستگاری)؛ عنوان بخش عملی: کارگردانی نمایش هملت به روایت مردم کوچه و بازار
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده سینما و تئاتر 1393
  حسن معینی   اسماعیل شفیعی

با گسترش علم روانشناسی و مطرح شدن آن به عنوان یکی از شاخه های مهم علمی در قرن 19 و سپس ورود آن به عالم هنر و از جمله تئاتر که اوج آن با مطرح شدن سیستم استانیسلاوسکی در پرورش بازیگر بود دنیای بازیگری وارد دورانی تازه شد. وارد شدن روانشناسی به تئاتر نه تنها باعث دگرگونی در بازیگری شد بلکه در تحلیل متون نمایشی و ادبی نیز برگی تازه بود زیرا با تحلیل روان شناسانه، دریچه تازه ای بر روی آنالیز متون نمایشی گشوده شد. در این میان بخصوص نظریات فروید به عنوان پدر روانکاوی، جایگاه ویژه ای دارد. خلق شخصیت های دارای پیچیدگی های روانی همواره برای دست اندرکاران هنر نمایش از نمایشنامه نویس گرفته تا بازیگر چالشی بزرگ به شمار می آید که در صورت موفقیت در خلق آن ها گوئی به مدارجی بالاتر در کار حرفه ای خود رسیده اند. خلق این نوع شخصیت ها برای بازیگر به عنوان اجراکننده و کارگردان به عنوان مهم ترین راهنمای او در خلق شخصیت چالشی بسیار بزرگ است و از میان این نوع شخصیت ها، خلق شخصیت های روان نژند و روان پریش جایگاه ویژه ای (به جهت دشوار بودن) دارد. در این رساله ابتدا به تعریف شخصیت و مراحل رشد آن از دیدگاه فروید پرداخته شده و سپس ویژگی های شخصیت های روان نژند و روان پریش شرح داده شده و وجوه افتراق و اشتراک آن ها موردبررسی قرار گرفته. در فصل سوم آثار چخوف به عنوان یکی از چهره های درخشان شخصیت پردازی موردبررسی قرار گرفته و شخصیت های روان نژند و روان پریش در سه اثر او (خواستگاری، جشن سالگرد و مرغ دریایی) موردبحث و بررسی قرار گرفته است و در فصل چهارم با تکیه بر سیستم استانیسلاوسکی ضمن مقایسه نظریات او و چخوف در باب بازیگری چگونگی هدایت بازیگر در خلق این نوع شخصیت ها با استفاده از سیستم او موردبررسی قرار گرفته است.

شبیه سازی تاثیر میدان مغناطیس و تزریق پلاسما بر محصولات احتراق تراسترهای شیمیایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید بهشتی 1389
  محمود دهقانی   علیرضا طلوعی

چکیده ندارد.

ساخت نانو ذرات فریت mn-zn به روش همرسوبی شیمیایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه بیرجند 1387
  محمود دهقانی   احمد امیرآبادی زاده

چکیده ندارد.

ساخت نانوذرات فریت ‏mn-zn‏ به روش همرسوبی ‏شیمیایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه بیرجند - دانشکده علوم انسانی 1387
  محمود دهقانی   حسین فرسی

در این تحقیق نانو ذرات فریت منگنز – روی به روش همرسوبی شیمیایی ساخته شد. این روش یکی از ‏ساده ترین و پرکاربرد ترین روشهای ساخت نانو ذرات در فاز محلول می باشد. در این روش ما اکسید ‏آهن 3 را با اسید کلریدریک به منظور داشتن محلول ‏fe+3‎‏ ترکیب کردیم. همچنین از کلراید منگنز و ‏سولفات روی برای داشتن، محلولهای ‏mn+2‎‏ و ‏zn+2‎‏ استفاده شد. محلولهای شامل یونها را با نسبتهای ‏مناسب باهم در آب مقطر مخلوط می کنیم. سپس برای تهیه نانوذرات فریت منگنز – روی به مخلوط ‏قبلی محلول هیدروکسید سدیم در دمای 80 درجه سانتی گراد اضافه می کنیم. برای تعیین ساختار ‏بلوری و اندازه نانوذرات فریت منگنز – روی از پراش اشعه ایکس ‏‎(xrd)‎‏ و میکروسکوپ الکترونی ‏عبوری ‏‎(tem)‎‏ استفاده کردیم. مشاهده شد که افزایش روی در نانو ذرات فریت اندازه آن را کاهش ‏می دهد. خواص مغناطیسی نانوذرات فریت با مغناطیس سنج نمونه ارتعاشی ‏‎(vsm)‎‏ بررسی شد و ‏مشخص شد که نانوذرات فریت منگنز – روی با نسبت منگنز به روی برابر 7 به 3 بیشترین مغناطش ‏اشباع را دارند و مشاهده شد که پذیرفتاری اولیه نانو ذرات فریت منگنز – روی با افزایش روی در ‏فریت کاهش می یابد

بررسی رابطه بین سبکهای دلبستگی ، اعتیاد و نیمرخ روانی افراد معتاد در مقایسه با افراد غیرمعتاد ( در مراکز خودمعرف استان بوشهر)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی 1381
  محمود دهقانی   علیرضا جزایری

تاکید بر روی عوامل موثر در وابستگی مواد و عود مکرر احتمالا بیش از هر چیز معطوف به شکل گیری الگوهای دیرپای شخصیتی است و این الگوهای شخصیتی نیز شدیدا متاثر از جهت گیری تحولی شخصیت می باشند. همچنین پژوهش های مختلف نشان داده اند که دلبستگی به عنوان یک عامل تحولی نقشی تعیین کننده درشکل دهی الگوهای شخصیتی دارد. از این رو پژوهش حاضر از یک سو رابطه بین سبکهای دلبستگی را با وابستگی مواد مورد بررسی قرار می دهد و از سوی دیگر به بررسی رابطه بین دلبستگی و اعتیاد با نیمرخ روانی می پردازد.