نام پژوهشگر: احمدعلی حیدری
سمیه باقری احمدعلی حیدری
یکی از مکاتب تأثیرگذار فلسفی قرن بیستم اگزیستانسیالیسم است. فیلسوفان اگزیستانس به دغدغه های انسانی پرداخته اند و فلسفه را از امور انتزاعی به امور ملموس زندگی روزمره وارد کرده اند. یکی از این فیلسوفان کارل یاسپرس است. یاسپرس در فلسفه ورزی خود به دنبال اگزیستانس است. او اگزیستانس را وجود حقیقی انسان میداند و معتقد است که آن در ارتباط، آزادی و موقعیتهای مرزی شکوفا میشود. بیشتر آثار یاسپرس به زبان فارسی برگردانده شده است، اما مهمترین اثر او، کتاب فلسفه در سه جلد که به نظر خود او نتیجه تمام فلسفه ورزی هایش است، هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده است. نگارنده به دلیل علاقه ای که به فلسفه های اگزیستانس و به خصوص به اندیشه های این فیلسوف کلاسیک آلمانی داشت بر آن شد تا این کار صعب و دشواری را که تا کنون بزرگان عرصه ترجمه برای آن اقدامی نکرده اند، آغاز کند. یاسپرس جلد اول را با پرسش از چیستی وجود و تلاش برای پاسخ به آن آغاز میکند. در اولین مرحله او مفاهیم صوری و کلی وجود را به سه قسم تقسیم میکند: وجود عینی objektsein، وجود من ichsein و وجود فی نفسه ansichsein. در مرحله بعد یاسپرس به دنبال چیستی من است. از نظر او من سه گونه است: دازاین، آگاهی کلی، اگزیستانس ممکن. دازاین یا موجود تجربی وجودی است که پیش از هرگونه تفکری برای ما نمایان میشود، وجود حی و حاضر و تجربی ماست که در مکان و زمان درگیر زندگی و عمل در جهان است. حیث چنین وجودی جهتیابی در جهان(weltorientierung)است. شناخت موضوعات موجود، جهتیابی در جهان نامیده میشود. از دیدگاه یاسپرس جهتیابی در جهان میتواند در خودش به جهتیابی درجهان علمی و فلسفی تقسیم شود. در جلد اول یاسپرس به جهتیابی در جهان فلسفی میپردازد. یکی از بحثهای مهمی که یاسپرس در این جلد به آن میپردازد انتقاد از علم و تفاوت آن با فلسفه است. یاسپرس هم فلسفه ای را که دستآوردهای علم را نادیده میگیرد و به گرایشهای رمانتیک رو میکند، ناروا میشمرد و هم فلسفه ای را که بر آن است تا خود را چون علم بنماید. او با همه تاکیدش بر علم، یادآوری میکند که علم نه تنها نمیتواند راهنمای ما گردد بلکه حتی نمیتواند معنا و دلیل بودن خود را نیز روشن و استوار کند.
شیرزاد پیک حرفه مرتضی مردیها
میزان مطالبه اخلاق یکی از مباحث جدیدی است که، باوجود سابقه پیشین در فلسفه اخلاق، در دهه های آخر قرن بیستم به صورت مبحثی جدی و مستقل در فلسفه اخلاق مطرح شد. این مفهوم، غالبا، براساس سه مولفه شمول، اولویت و شدت سنجیده می شود و سه نگرش کلی درباره آن وجود دارند که عبارتند از اخلاق حداکثرگرا، اخلاق اعتدال گرا و اخلاق حداقل گرا. این رساله، دارای دو بخش است. بخش نخست، علاوه بر تحلیل میزان مطالبه اخلاق براساس آن سه مولفه و تبیین نظرات این سه نگرش درباره آن، باتوجه به قرابت اخلاق اعتدال گرا به اخلاق رایج، به نقد آن می پردازد. بخش دوم، باتأکیدبر سه ویژگی اصلی اخلاق اعتدال گرا، می کوشد این نکته را نشان دهد که اعتدال گرایان، برای دفاع از اخلاق اعتدال گرا، می توانند از قراردادگـرایی اس.....
زاهده فلاحتی احمدعلی حیدری
موضوع و طرح مسئله: هدف نشان دادن جایگاه منطقی مفهوم روح قومی در اندیشه ی هگلی و تبیین ضرورت وجودی این مفهوم در تفکر او و نقش آن به عنوان ایده ای تأثیرگذار و اجتناب ناپذیر در فلسفه ی تاریخ هگل می باشد، به نحوی که کلیدی ترین مفهوم فلسفه ی تاریخ هگل را شامل می شود. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: مبنای اصلی این رساله کنار هم قرار دادن بخش های مؤثر در فهم اندیشه ی روح قومی در فلسفه ی تاریخ اوست تا سیر منطقی تفکر هگل در رسیدن به این مفهوم روشن گردد. درابتدا تمهیداتی از فلسفه ی تاریخ و اندیشه ی تاریخ نگرانه ی هگل آورده شده است. فصل اول، با عنوان روح (geist) روشن کننده ی نقطه ی آغاز فلسفه ی هگل و چرایی و چگونگی آن است. فصل دوم با عنوان روح جهان (weltgeist) تبیین کننده ی ارتباط فلسفه ی هگل با تفکر تاریخی او، چگونگی تجلی روح در تاریخ جهان و نیز تحقق عقل می باشد. لذا فصل سوم با عنوان روح قومی (volksgeist) فاعل اصلی تاریخ جهان را برای ما نمایان می سازد. این فاعل به منزله ی واحد زنده و حقیقی روح، عبارتست از اقوام و ملت های مختلف و روح حاکم بر آن ها. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، نحوه ی اجرای آن، شیوه ی گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: تبیین جداگانه ی اندیشه ی هستی شناسانه و معرفت شناسانه ی هگل و روشن سازی وحدت بنیادین میان آن ها بر اساس دو اثر عظیم هگل پدیدارشناسی روح و درسگفتارهایی درباره ی فلسفه ی تاریخ. یافته های تحقیق: روح به منزله ی اصل فلسفه ی هگل، ذاتی آگاه و آزاد و نیز متعین است که در قالب اقوام و ملل مختلف به تجلی درمی آید و تنها از طریق دولتِ اخلاقی و نیز هماهنگی افراد با نظام کلیِ سامان مند عقلانی، به خودآگاهی و آزادی دست می یابد. لذا براساس اهمیت مفهوم جماعت در اندیشه ی هگل، ارتباط میان سه قلمروی فلسفه (روح)، تاریخ (عینیت)، و اجتماع (قوم) در تفکر او روشن می گردد نتیجه گیری و پیشنهادات: روح قومی به منزله ی هستیِ روحانیِ یک قوم، روحی کلی و در عین حال متعین است که واسطه ی تحقق و تجلی عقل در تاریخ جهان قرار می گیرد. لذا بحث درباره ی این مفهوم، فلسفه ی هگلی را عینیت بخشیده؛ مفهوم روح را در اذهان، معقول تر و به تبع کاربرد آن را منطقی تر می سازد.
لیلا نیکویی نژاد احمدعلی حیدری
در این نگارش با عنوان "شبیه سازی انسانی از منظر فلسفه ی اخلاق" تلاش کردیم که برخلاف سایر منابع موجود، همسان سازی انسانی را از منظر تحلیل فلسفی به انجام رسانیم. نگارش حاضر شامل پنج فصل است: در فصل اول کلیات و مفاهیم این موضوع تبیین شده است، در فصل دوم دلایل ارائه شده از سوی طرفداران فن آوری همسان سازی انسانی به تفصیل بیان شده و در فصل سوم دلایل ارائه شده از سوی مخالفان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در فصل چهارم تحلیل فلسفی موضوع، بر اساس انسان شناسی اسلامی و انسان-شناسی کانت اختصاص یافته است. در فصل آخر این نتیجه به دست آمد که همسان سازی تولید مثلی انسانی به این دلیل که با ساختار خانواده، اختیار شخص همسان سازی شده، کرامت ذاتی بشر تعارض پیدا می کند و باعث ایجاد طبقات نژادی در جامعه می شود، باید از اعمال آن بر روی انسان جلوگیری کرد.
محمد رعایت جهرمی محمدرضا اسدی
نزد ویتگنشتاین، خصوصاً ویتگنشتاین دوم، فهم و معنا با زبان و ابعاد فرهنگی، اجتماعی و تاریخی آن ارتباط دارد. بازیهای زبانی، صورتها یا سبکهای زندگی و حیثیتهای همگانی، قاعده مند و کاربرانه یِ زبان، با فهم و سوء فهم، ارتباط دارد. همچنین حیثیت بازنمودی نبودنِ تفکر، تلقی از تفکر به عنوان حالت یا سبکی از عمل کردن، جایگاه تفسیر و ارتباط آن با تردید و عرف، همگی از امور مورد توجه در ویتگنشتاین دوم است. اما از طرفی دیگر، برای گادامر نیز هستیِ قابلِ فهم، زبان است و فهم که همان امتزاج زبان ها است حیثیت تاریخی و فرهنگی دارد. برای گادامر نیز فهم به عنوان یک رخداد(event) و به عنوان یک تجربه ی هرمنوتیکی، نتیجه آمیزش زبانها و تشکیل زبان مشترک است. نزد او فهم، چونان بازی است. عمل فهم یک عمل پایان ناپذیر است که در اثر پرسش و پاسخ و گفتگو میان مفسر و متن، صورت می پذیرد
مریم حسن پور صدرالدین طاهری
آنچه پیش رو دارید تحقیقی است در ارتباط با مقایسه اصل علیت از دیدگاه ابن سینا و دکارت ومشتمل بر سه بخش است. در این پژوهش حدود پذیرش علیت و روابط آن از دیدگاه ابن سینا و دکارت بررسی می شود ،آنچه به عنوان نتیجه ی تحقیق میتوان ارائه کرد این است که ابن سینا و دکارت، علیت را می پذیرند و مورد قبول آنهاست، منتها دکارت با همان مبانی خودش، اما همسان با اشاعره پیش می رود و بنابراین با طرح مشیت و اراده خدا مقدمات زیر سوال بردن ضرورت، سنخیت و در نتیجه اصل علیت را فراهم می کند. با این تفاوت که دکارت، جداً معتقد به علیت است چرا که در همه چیز شک می کند اما اشاعره تظاهر به اصل علیت می کنند. چرا که نمی توانند آشکارا آن را انکار کنند. بنابراین دکارت نسبت به اشاعره اشعریتی عالمانه تر دارد
مریم خدادادی احمدعلی حیدری
در این رساله به بررسی پدیدارشناسانه تجربه اخلاقی از دیدگاه موریس ماندلباوم می پردازیم. ماندلباوم پدیدارشناسی اخلاق را با توصیف و تحلیل شهودها یا تجارب اخلاقی آغاز می کند؛ او تجربه های اخلاقی را عمدتاً از سنخ حکم می داند و احکام اخلاقی را به سه دسته احکام مستقیم، دور و ناظر به ارزش اخلاقی تقسیم می کند؛ احکام اخلاقی مستقیم از مواجهه مستقیم و بی واسطه عامل با موقعیت صادر می شوند اما در احکام اخلاقی دور و احکام ناظر به ارزش اخلاقی، عامل به نحو بالفعل با موقعیت اخلاقی درگیر نیست، بلکه ناظر درگیری عامل دیگری با موقعیت است؛ با این تفاوت که احکام اخلاقی دور درباره درستی و نادرستی عمل و احکام ناظر به ارزش اخلاقی، درباره یک ویژگی یا کل شخصیت عامل صادر می شوند. ماندلباوم پس از دسته بندی شهودهای اخلاقی در قالب این سه نوع حکم، به تحلیل مولفه های آنها همچون احساس فرمان یا الزام، مبدأ فرمان و مقصد آن می پردازد. به نظر او، احساس فرمان مولفه ذاتی انواع تجربه های اخلاقی است که ریشه در درک ما از تناسب عمل با موقعیت عامل دارد. موقعیت قلمرو گسترده ای است که شرایط ابتدایی عمل، گذشته عامل، مهارت های عامل و ... را دربرمی گیرد. به این ترتیب، ماندلباوم توصیفی پدیدارشناسانه از انواع تجربه های اخلاقی در چارچوب درک تناسب میان عمل و موقعیت به دست می دهد و این توصیف را در هر یک از سه نوع حکم اخلاقی یادشده به طور جداگانه و به تفصیل بیان می کند. توصیف پدیدارشناسانه ماندلباوم از تجربه های اخلاقی لوازم مهمی برای نظریه های اخلاق هنجاری در پی دارد و نشان می دهد که دیدگاه های غایت انگارانه مانند سودگرایی و دیدگاه های وظیفه گرایانه تنها به یکی از مولفه های تجربه اخلاقی نظر دارند و سایر مولفه ها را نادیده می گیرند، ازاین رو نمی توانند توصیف جامع و کاملی از چنین تجاربی ارائه کنند.
مهدی بهشتی حمیدرضا آیت اللهی
در میان مسایل فلسفی، اصل علیت از اولین مسایلی است که فکر بشر را به خود مشغول کرده است. در بیان اهمیت آن، همین قدر کافی است که بدانیم این اصل، پایه و اساس هر گونه معرفتی است به طوری که بطلان یا تزلزل آن، موجب تزلزل معرفت بشری می گردد. پس از رنسانس، با دو جریان عمده عقل گرایی و تجربه گرایی در فلسفه مغرب زمین مواجهیم که تمام مسایل فلسفی از جمله علّیت را تحت الشعاع خویش قرار دادند. ما در این تحقیق، با انتخاب لایب نیتس از گروه اول و هیوم از گروه دوم، به مقایسه نظرات این دو جریان در ارتباط با تبیین فلسفی علیت می پردازیم. در دیدگاه لایب نیتس، حالتی از جوهر (یا مناد)، علت برای حالت بعدی همان جوهر است و وی رابطه علیت را بین خدا و مخلوقات می پذیرد امّا تأثیر و تأثر بین دو جوهر مخلوق را نفی می کند و آن را به هماهنگی پیشین بنیاد بین آنها ارجاع می دهد. در مقابل، هیوم بر مبنای نظام تجربه باورانه خویش، وجود ضرورت علّی میان پدیده های علت و معلول را انکار نموده و با تحلیلی روان شناسی، ایجاد مفهوم آن را در ذهن ناشی از عادت و تجربه قلمداد می کند. در پایان، نظرات این دو فیلسوف در رابطه با علیت در چهار محور زیر مورد مقایسه قرار گرفته اند: نگاه ابژکتیو یا سوبژکتیو به علیت، موضع کانت در برابر دو فیلسوف، ارتباط ضرورت علّی با آزادی و اختیار آدمی، جایگاه خدا در بحث علیت.
سید محمدرضا یاسینی احمدعلی حیدری
در دوره ی روشنگری در آلمان، همراه با تغییراتی که در تفکر رایج فلسفی آن زمانه رخ می داد، تغییراتی نیز در فهم فلسفی زیبایی شناسی رخ داد که نه تنها با دیگر تغییرات آن زمان هم خوانی داشت بلکه به نوعی باعث فهم این تغییر در دیگر عرصه ها نیز بود. از پیشروان این زیبایی شناسی جدید در آلمان گوتهولد افرائیم لسینگ بود که نه تنها در عرصه ی زیبایی شناسی بلکه در فرهنگ و زبان آلمانی نیز تأثیر ماندگاری برجای نهاد. لسینگ در کتاب پرارزش خود با نام لائوکوئون، اهمّ نظرات خویش درباره ی زیبایی شناسی را به رشته ی تحریر درآورده است. این رساله می کوشد تا به کمک این کتاب به بررسی نقشی که لسینگ در عصر روشنگری در عرصه ی اندیشه ی آن روزگار ایفا کرده، پرداخته و با بیان زمینه و زمانه ی اندیشه ی وی، تأثیراتی را که او در زمان حیات و پس از مرگش برجای نهاده در حد امکان منعکس سازد.
آرش کرامتی غلامرضا ذکیانی
موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): موضوع این پایان نامه عبارت است از بررسی دیدگاه فلسفی فیلسوفان پیش از سقراط (شامل سه مکتب فیثاغورسیان، سوفیست ها و اتمیان) به منظور شناسایی آرای منطقی آنها و تعیین اثرگذاری احتمالی این آرا بر منطق ارسطو. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و فرضیه ها: مهمترین منبع های مورد استفاده درز این پایان نامه عبارتند از مجموعه آثار ارسطو، کتاب متفکران یونانی، تاریخ فلسفه یونان و کتاب die fragmente der vorsokratiker. چهارچوب نظری این پژوهش عبارت است از توصیف و تحلیل دیدگاه های فلسفی و منطقی فیلسوفان پیش سقراطی (سه مکتب مورد بحث در این پایان نامه که در بالا اشاره شد) با بهره گیری از منبع های موجود و بررسی ارتباط احتمالی این دیدگاه ها با دیدگاه های منطقی ارسطو در مرحله پس از آن. پرسش اصلی این پژوهش این است که آیا فیثاغورسیان، سوفیست ها و اتمیان (لئوکیپوس و دموکریتوس) دارای دیدگاه های منطقی بوده اند؛ و پرسش فرعی عبارت از این است که آیا این دیدگاه ها تأثیر مشخصی بر منطق ارسطو گذارده اند یا تقابل مشخصی با آن داشته اند. فرضیه های این پژوهش نیز عبارت هستند از این که به نظر می رسد در موردهایی مانند «کلّیات»، «مقوله بندی»، «ساختن گزاره»، «تعیین معیار صدق و کذب»، «گونه ای از منطق استقرایی یا تمثیلی» و «تعریف های منطقی»، بحث های با اهمیتی نزد فیثاغورسیان، سوفیست ها و اتمیان جریان داشته که مورد توجه ارسطو بوده اند. پ. روش تحقیق و تعریف مفاهیم: این پژوهش به روش کتابخانه ای صورت گرفته است. عمده مفاهیم تخصصی این پژوهش را می توانیم با تعریف های ارائه شده در زیر ببینیم: - آرای منطقی: ارائه بحثهای مقدماتی و غیر نظام مند درباره موضوع هایی مانند مقوله بندی، اثبات هندسی، صدق و کذب باورها و گفتارها، وجودداشتن یا نداشتن مفاهیم، ساختار جمله ها و چگونگی استدلال. - منطق: یعنی روش استدلال درست. - دیالکتیک یا جدل: استنتاجی است که از مقدمه هایی که به طور کلی پذیرفته شده اند، به متناقض یک تز داده شده، استدلال می کنند. - جوهر: آنچه در زیر همه هستیهای دیگر است وتحلیل به آن پایان می پذیرد. - مفهوم: ایده ای (کلی) است که از امور جزئی انتزاع شده است. - معیار یا پیمانه صدق وکذب: آنچه صادق بودن یا کاذب بودن یک گفتار، باور یا شناخت با آن مشخص می شود. - حد: آن چه مقدمه های قیاس ارسطو به آن تحلیل می شوند. - مقوله بندی منطقی: دسته بندی گفتارهای غیرمرکبی که هستی را بیان می کنند و با ترکیب آنها، گزاره های صادق یا کاذبی درباره هستی شکل می گیرد. - اصول اعداد فیثاغورسی: جفت های متضاد در مکتبهای فیثاغورسی که آنها را اصول اعداد می دانستند. - اثبات هندسی: اثبات یک قضیه هندسی با شروع از اصول موضوع و به کارگیری استدلالهای منطقی. - تقدم منطقی: مقدم بدون موخر قابل تصور است، اما موخر را نمی توان بدون مقدم تصور کرد. - تقدم در وجود : اگر مقدم وجودنداشته باشد، موخر وجودنخواهدداشت. ت. نتیجه گیری و پیشنهادها: در زمینه نقش جوهری اصول دهگانه اعداد و خود عددها (نزد فیثاغورسیان)، قراردادن انسان به عنوان معیار تعیین صدق و کذب گفتارها و باورها و نفی واقعیت بیرون از او و نیز انکار امکان تناقض گویی (نزد پروتاگوراس و گرگیاس)، بهره گیری از دیالکتیک (نزد گرگیاس)، انکار عینیت داشتن مفهوم ها و نفی وجود جوهری زمان (نزد آنتیفون)، ارائه استدلالهایی درباره نامتناهی بودن شمار شکل های اتمها و بخش ناپذیری آنها (نزد لئوکیپوس)، به کارگیری استدلالهایی که امروزه مشخص نیستند برپایه گواهی حواس برای اثبات اتمها (نزد اتمیان) و توجه به مفهوم ها و ارائه تعریف از چیزها (نزد پروتاگوراس، گرگیاس و دموکریتوس)دیدگاه های منطقی ارائه شده است و نیز فیثاغورسیان به ارائه استدلال برهانی در هندسه نزدیک شده بودند. شاهدی نشان دهنده این که ارسطو در دیدگاه های منطقی خود، از فیثاغورسیان و اتمیان تأثیر پذیرفته یا تقابل ویژه ای با آنها داشته است وجود ندارد، اما دیدگاه او در قراردادن واقعیت بیرونی به عنوان معیار صدق و کذب جمله ها، در تقابل آشکار با دیدگاه پروتاگوراس و گرگیاس است. پیشنهاد می شود درباره اثبات قضیه های هندسی که بنابر سندها توسط فیثاغورسیان انجام شده است، مطالعه بیشتری برای بررسی سیر تکاملی هندسه صورت گیرد. به تأثیرگذاری فیثاغورسیان بر افلاطون توجه شود. در مورد سوفیستها ضرورت دارد که برای فراهم آوردن پژوهشی کاملتر، به اندیشه های هراکلتیوس و پارمیندس و مکتب وی، پرداخته شود تا اثری که بر سوفیستها داشتند، آشکارگردد. بزرگترین مشکلی که در راه فراهم آوردن این پژوهش قرارداشت، زمان کم درنظرگرفته شده برای انجام آن بود؛ که باعث شد تا این پژوهش از رشد بیشتر بازماند. از این رو نیازاست تا برای از میان برداشتن این مشکل، اقدام لازم صورت گیرد.
حسین علوی آزاد احمدعلی حیدری
عصاره و چکیده مسائل مورد توجه در این پژوهش عبارت است از: 1- آیا آنچه که آقای سروش به عنوان راه حل مشکلی که به زعم ایشان گریبان اخلاق را گرفته، بیان داشته اند، اساساً راه حلی فلسفی است؟ بدین معنی که ایشان ابتدا مشکلاتی را در ساحت فلسفه اخلاق طرح کرده و سپس به درمان آن اقدام می کنند. این تحقیق بر آن است که راه حل مطروحه ایشان را از این منظر که؛ آیا چنین راه حلی در ذیل مسائل فلسفه اخلاق می گنجد یا نه مورد واکاوی قرار خواهد داد. 2- زمینه های فکری ای که آقای سروش را به ارائه چنین نگاهی به مقوله اخلاق کشانده کدامند؟ در بیانی گویاتر؛ آیا آنچه به عنوان نظرات شخصی آقای سروش در دو رساله اخلاقی مذکور مطرح گشته، ماحصل تاملات شخص ایشان است یا بازگویی آراء گروهی از فلاسفه مغرب زمین؟ 3- بیان آراء ایشان تا چه حد تابع اصول متعارف یک پژوهش علمی یا در عبارتی گویاتر؛ تا چه حد تابع ضوابط اخلاق پژوهشی است؟ 4- چه نسبتی میان فلسفه اخلاق آقای سروش و مسلّمات وحیانی دین مبین اسلام وجود دارد؟ 5- جامعه ای که مبادی اخلاقی مورد نظر آقای سروش را فراراه خود قرار دهد نهایتا به کجا خواهد انجامید؟ یا به عبارتی؛ مختصات اوتوپیای اخلاقی آقای سروش کجاست؟
حنانه حاجی آقا بابا محمدرضا حسینی بهشتی
با توجه به اهمیت چشمگیر شبیه سازی به عنوان یکی از فناوری های علم پزشکی به تحقیق در این زمینه پرداخته شده است که چالش های اساسی فلسفی و اخلاقی آن کدام هستند.در آغاز به اثبات این امر توجه داشته ایم که شبیه سازی می تواند و باید موضوع اخلاق باشد و در ادامه به این نقطه نظر دست یافته ایم که اگر انسان از ابتدای تاریخ دست به تغییر دادن محیط اطرف خویش زده است، اکنون نیز می تواند تغییراتی با توجه به اعمال گذشته خود انجام دهد. در ادامه مباحث چالش برانگیز در مواضع موافقین و مخالفین شبیه سازی ذکر شده است و در آخر این نتیجه اتخاذ گشته است که با عنایت به منافع غیر قابل انکار این فناوری تا روشن شدن زمینه های علمی واقعی از تدوین هرگونه قانون شتابزده اجتناب گردد و با رعایت اصول اخلاقی در این فناوری در حوزه حیوانات کسب تجربه کنیم و راه را برا ی بهره مند ساختن انسان از این فناوری هموار و بی خطر سازیم.
سید محمد جواد سیدی احمدعلی حیدری
چکیده ندارد.
احمدعلی حیدری علی رضا بی نیاز
رساله با موضوع جایگاه مردم در اندیشه سیاسی امام خمینی در قالب یک مقدمه و چهار فصل تنظیم یافته است، فصل اول:مفهوم حکومت، ضرورت حکومت، مشروعیت، دموکراسی رأی و بیعت و مشارکت سیاسی را تبیین می کند، فصل دوم به بیان شرایط، وظایف و حدود اختیارات حاکم اسلامی پرداخته است فصل سوم نقش و جایگاه مردم را از نظر حضرت امام خمینی مورد بحث قرار داده است، فصل پایانی دیدگاههای مفسران نظریه امام خمینی را نسبت به جایگاه مردم نقد و بررسی می کند. و به طورکلی هدف اساسی این نوشتار دست یازیدن به پاسخ این سوال اصلی است که هر چند مردم در نگاه و دیدگاه امام صاحب احترام و اهتمام فراوان هستند، اما دقیقا نقش و جایگاه آنان در منظومه فکری و اندیشه سیاسی امام خمینی چگونه تعریف می شود؟ آنچه از نگاشته ها و آثار محکم و متقن ایشان به عنوان پاسخ سوال فوق بدست می آید این است که مشروعیت به مفهوم حقانیت حکومت اسلامی در تمامی سلسه مراتب طولی-نزولی آن یعنی از پیامبر تا ولی فقیه، منبعث و برخواسته از مشیت و اراده تشریعی الهی است و دست بشر در همه ادوار تاریخ از این ساحت مقدس کوتاه هست، اما مقبولیت، تحقق و کارآمدی حکومت اسلامی، در تمامی سطوح و لایه هایش عرصه ی است که نقش اساسی و چشمگیر مردم در آن پدیدار می گردد، در حقیقت نظام اجتماعی با تمامی زیرمجموعه های آن در حوزه مقبولیت و عینیت خارجی خود حدوثا و بقاء مرهون و وامدار اراده، تصمیم و نقش مثبت مردم است، اراده و خواست عمومی مردم به عنوان فصل مقوم و صورت ساز حکومت اسلامی و تمامی اجزاء و عناصر آن به حساب می آید، توجه و اهتمام بیش از حد امام خمینی به آرای مردم ناشی از همین نقش اساسی و حیاتی آنان نسبت به حکومت و تمامی نهادهای مدنی و اجتماعی جامعه است.
علی عزیزیان احمدعلی حیدری
نیچه در عبارت معروفی در کتاب فراسوی خیر و شر روانشناسی را ملکه علوم می داند و به دنبال نشاندن روانشناسی به جایگاه اصلی خود در میان علوم است. همچنین می دانیم که نیچه پیوسته خود را روانشناس نامیده است. این روانشناس بودن نیچه به چه معناست؟ روانشناسی نیچه نوعی روانشناسی فیزولوژیک است که بر اساس تحلیل نیروها و تفسیر آنهاست. این نیروها با اینکه تمام نیروهای عالم را در بر می گیرند اما تفسیر علم فیزیک از آنها ناقص است و نمی تواند بیانگر آنها باشد. همچنین این نیروها بدون منشأ و اتم هستند ولی در عین حال به طرزی مکانیکی بر هم عمل می کنند. این را نیچه جمع دید افلاطونی و مکانیکی نامیده است. شناخت "من" و تفاوت آن با "خود" و سیر "من" به سوی "خود" و ایجاد رابطه ای مستحکم میان "من" و "خود" هدف کلی روانشناسی نیچه می باشد به این ترتیب که "من" تا آنجا که خود را تن نمی داند و از بدن جدا و بیگانه گشته است، ارتباط خویش را با "خود" که همان خرد بدن می باشد از دست داده است. لیکن این "من" و عالم خیال که توهم اراده آزاد دارد، به کلی نفی نمی شود. در اینجاست که نیچه با آرمان زاهدانه فاصله می گیرد. اما هر اراده آزادی نیز تأیید نمی شود. تنها آن اراده آزادی به راستی اراده آزاد است که "خواست قدرت" و "خواست بازگشت جاودان" همان را دارد.
زینب ربیعی محمود خاتمی
مسأله اصلی این رساله ترسیم خطوط کلی رویکرد پدیدارشناسانه شلر به اخلاق با توجه به نقش محوری شخص در فلسفه اوست. شلر پدیدارشناسی را به کار می برد تا از امکان وجود اخلاقی برپایه ارزش های غیرصوری و شخص انسانی دفاع کند. به همین منظور از یک سو تعریفی سلسه مراتبی از ارزش ها ارائه می دهد و از سوی دیگر به تعریف وجود اصیل انسان می پردازد و والاترین ارزش را به شخص انسان اسناد می دهد. زیرا شخص است که همواره با ترجیح ارزشی بر ارزش دیگر ارزش های اخلاقی نیک و بد را محقق می کند. اگرچه او درابتدا از سلسله مراتب مطلق ارزش ها صحبت می کند، اما هر انسانی با توجه به تمایلات و گرایش های خاص خود و با توجه به نقشی که عشق و کینه در ادراک او از ارزش ها ایفا می کند، این ارزش ها را تحقق می بخشد. در این میان، اسوه های اخلاقی می توانند به درک کامل تر فرد از ارزش ها یاری رسانند و نحوه ای از بودن را به وی بیاموزند، اما خود نیز نواقصی دارند و از این رو نیاز به شخص کامل تری حس می شود که از این نقائص مبرا باشد. هرچند شلر ابتدا از خداوند به عنوان مصداقی برای این وجود کامل یاد می کند، اما شر را معضلی می داند که کمال خداوند را با مشکل مواجه می کند. او در نهایت، برای تبیین این مشکل تلقی خود را از خداوند به مثابه شخص نامتناهی به کناری می نهد و از خداانگاری به نوعی همه خداانگاری روی می آورد.
اعظم عزیزی شمس الملوک مصطفوی
مفاهیم انتخاب و اضطراب مفاهیمی هستند که در بستر فلسفه اگزیستانسیالیستی بسیار اهمیت یافته اند. انتخاب در پرتو آزادی لنفسه یا انسان معنا می یابد و در فلسفه سارتر ذیل مباحثی هم چون اخلاق و ارزش ها و طرح افکنی بسیار به آن پرداخته شده است. سارتر هم جنین اضطراب را غکس العمل انسان در برابر آزادی بنیادی خویش می داند و معتقد است که انسان ها برای فرار از اضطراب به خودفریبی پناه می برند.
بهلول علائی کورش صفوی
الف. موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف) هدف اصلی این تحقیق، ارائۀ توصیف و تحلیلی از شیوۀ عملکرد ارجاع در زبان فارسی با تکیه بر نظرات فیلسوفان زبان و معنی شناسان صوری است. از سوی دیگر، سعی بر آن است که انگاره ای یکپارچه از عملکرد ارجاع در زبان فارسی ارائه گردد. نظر بر این است که شناخت عملکرد ارجاع، به شناخت هرچه بیشترِ عملکرد زبان انسان و نظریه پردازی بهتر دربارۀ آن منجر خواهد شد. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیه ها این پژوهش از سویی به حیطۀ مطالعات فلسفۀ زبان وارد می شود که خود شاخه ای از فلسفۀ تحلیلی است. از سوی دیگر، از ابزارهای منطق صوری نیز در تحلیلهای خود بهره برده و به آن گونه از مطالعات معنی شناختی می پردازد که معنی شناسی صوری نامیده شده است. این پژوهش، علاوه بر اهداف کلّی اش، پاسخ به پرسشهای ویژه ای را نیز دنبال می کند؛ یکی اینکه سازوکارهای ارجاع در زبان فارسی کدامند؟ دیگر آن که چگونه می توان تمام روابط ارجاعی را تحت یک الگوی ارجاعی واحد توضیح داد؟ دو فرضیه مطرح شده است؛ نخست آنکه بخشی از سازوکارهای ارجاع همگانی است، امّا عملکردهایی نیز وجود دارد که ویژۀ زبان فارسی است. دیگر آنکه همۀ روابط ارجاعی در درون زبان و خارج از آن تحت یک الگوی واحد، که مبتنی بر مفهوم اساسی مصداق گفتمانی است، قابل توضیح می باشد. پ. روش تحقیق دست کم دو برداشت از ارجاع مورد نظر است: یک برداشت معنی شناختی و یک برداشت کاربردشناختی. در این پژوهش، زبان فارسی در شکل طبیعی اش مد نظر است و زبان ادبی یا زبانهای مصنوعی نظیر زبان صوری منطقیون و ریاضیدانها و نظایر آن مطرح نیست. روش پژوهش، توصیف و تحلیل است. به این ترتیب که پژوهشگر، نمونه هایی از جمله ها و متون فارسی را ارائه داده و به محک نظریات فلاسفه، معنی شناسان و کاربردشناسان و نیز تبیین نظرات خود می پردازد و نهایتاً فرضیه هایش را تأیید یا رد می کند. ت. یافته های تحقیق مهمترین یافته های این پژوهش عبارتند از: (1) تغییر ارزش صدق گزاره ها در اثر جایگزینی اسامی خاص هم مرجع تحت تأثیر عوامل کاربردشناختی اند که به صورت عملگرهای منطقی عمل می کنند. (2) از آنجا که معرفگی، به صورت معنی شناختی در زبان فارسی رمزگذاری نمی شود، نظریۀ اوصاف معرف، قابل تسرّی به زبان فارسی نیست. (3) افادۀ جنس بودگی، ارجاع و اسناد، خوانش توزیعی یا خوانش جمعی از گروههای اسمی، قابلیت دسترسی گروه اسمی به مرجع و شناخت مفروض گوینده از ارجاع گروه اسمی، بدون رمزگذاری معنی شناختی صورت می پذیرد و باورها و شناخت مشترک گوینده و شنونده از جهان خارج در این امر دخیل است. (4) عملکرد پس اضافۀ «را» در افادۀ مشخص بودگی و نیز حالت نمایی مفعول صریح باید در ارتباط با فعل جمله تعبیر شود که باز هم تابعی از شناخت ما نسبت به منطق حاکم بر جهان خارج است. همچنین، جایی که معرفگی یک عبارت مفعولی صریح قابل انکار نیست، امکان حذف «را» وجود ندارد. (5) ارجاع به یک مصداق گفتمانی ارتباطی با وجود مصداقی واقعی ندارد. (6) نقاط ارجاعی شناختی یا پیش نمونه ها، با تأثیرپذیری از موقعیتها و علائق شخصی افراد تنوع می یابد و همین امر باعث هم پوشی ارجاعی نیز می شود. ث. نتیجه گیری و پیشنهادها بررسی شیوۀ عملکرد ارجاعی زبان فارسی و مقایسۀ آن با شیوۀ عملکرد زبانی مانند انگلیسی چند نمونه از کارکردهای زبان ویژۀ فارسی را آشکار ساخته، فرضیۀ اول را تأیید کرد. از سوی دیگر، می توان الگویی کلّی از عملکرد ارجاع ترسیم کرد که بتواند تمام یافته ها در باب عملکرد ارجاعی گروههای اسمی زبان فارسی را به طور مطلوب پوشش دهد. از این رو، فرضیۀ دوم نیز تأیید می شود. بر اساس چنین الگویی، هر گروه اسمی بر یک مصداق گفتمانی ارجاع می دهد که از طریق سازوکارهای معینی به گفتمان وارد شده و در آن تثبیت شده است. در کل، ارجاع پدیده ای پویا و چند سطحی است که به تعامل زبان و جهان وابسته است. یکی از نتایج این تعامل و پویایی، اقتصاد زبانی است؛ که طی آن قادر می شویم یک عبارت زبانی واحد را برای ارجاع به مصداقهای کمابیش متفاوتی در موقعیتهای ارتباطی مختلف به کار بگیریم. چند موضوع قابل تحقیق دیگر در حوزۀ ارجاع، عبارتند از: الف) یک بررسی مقابله ای از عملکرد ارجاع در گروههای اسمی فارسی و در زبانی دیگر به منظور بررسی رمزگذاریهای معنی شناختی و کاربردشناختی و تبیین دلایل آنها. ب) محدودیتهای ارجاعی در نظریۀ مرجع گزینی و تبیین های معنی شناختی آنها با تکیه بر مفهوم گفتمان و مصداقهای گفتمانی. پ) تعیین محدودیتهای حاکم بر رمزگذاریهای معنی شناختی و کاربردشناختی در گروههای اسمی. ت) نحوۀ شکل گیری و درک معانی استعاری یا ارجاع استعاری. صحت اطلاعات مندرج در این فرم بر اساس محتوای پایان نامه و ضوابط مندرج در فرم را گواهی می نماید.
نسرین مزرعه احمدعلی حیدری
هیدگر متفکری بزرگ و تأثیرگذار است. تا آن جا که هانا آرنت ، در پایان مقاله ای که به مناسبت هشتادسالگیِ وی نوشته بود، او را با افلاطون مقایسه می کند. اندیشه های هیدگر برای هر خواننده ی فلسفه ای حایز اهمیت اند، چراکه هیدگر به هر مفهوم فلسفی یا غیرفلسفی ای که نظر می افکند، آن را در قالبی جدید و خاص به بحث می گذارد و ابعادی از آن را برجسته می سازد که پیش از آن به چشم نمی آمدند. از سوی دیگر مسئله ی زمان در فلسفه ی وی همواره در پیوند با هستی مطرح شده است، و پرسش از معنای هستی، مهم ترین پرسش فلسفیِ او در طول حیاتِ فلسفی اش بوده است که هر بار، آن را از منظری به بحث گذاشته است. بنابراین بررسیِ زمان در فلسفه ی هیدگر، افقی برای فهمِ هستی فراهم می سازد. افقی که هیدگر آن را درخورترین افقِ تحلیلِ هستی و "نامِ حقیقتِ هستی" می داند. مطابق نظر هیدگر در هستی و زمان ، زمان مندی به طریق آغازینِ پدیدارین، در کل ْبودنِ خودینه ی دازاین، و در پدیده ی مصممیتِ پیشی جوینده تجربه می شود. هیدگر متذکر می شود که این کلْ بودن تنها در مواجهه با مرگ پدیدار می شود، و در غیر این صورت دازاین ماهیتی منتشر دارد. در تشویش و اضطراب حاصل از رویارویی با مرگ است که دازاین، پردازش های منتشرِ هرروزینه ی خود را گردهم آورده و متمرکز می شود. این حالت به مصممیتی می انجامد که او را به "از آنِ خودترینْ هستنْ توانستن"اش رهنمون می سازد. البته نیروی رانش اولیه ی این حرکت را ندای وجدان ایجاد می کند که به هر دازاینِ منفرد، مقصربودنش را یادآور می شود. اما باید توجه داشت که تقصیر و وجدان، بر وفقِ نظر هیدگر، اگزیستانسیال هستند، یعنی وجدانی اخلاقی یا متافیزیکی نیست و حتا وجدان به معنای عامِ آن هم نیست. هیدگر می کوشد نشان دهد این وجدان، از درون دازاین برمی آید و از سوی هیچ کس یا هیچ چیز بیرونی نیست، و آن چیزی نیست جز پروا که وحدت و یکپارچگی ساختار دازاین را فراهم می سازد. با توجه به آن چه گفته شد، تلاش این رساله این است که به بررسیِ مفهوم زمان و زمان مندی در کتاب هستی و زمان هیدگر پرداخته و افقی برای فهم آن فراهم سازد.
محمدصادق صادقی پور احمدعلی حیدری
در این رساله به تحلیل حوزه معنایی ترس در اندیشه هایدگر پرداخته، و تلاش کرده ایم اثبات نماییم که این حوزه معنایی در طیفی از امر نااصیل (ترس) تا امر اصیل (ترس آگاهی) تعریف می شود و رسیدن به یافتگیِ بنیادین ترس آگاهی در سیری تدریجی از استحاله حوزه معنایی ترس میسر است. نقطه آغازین این طیف پدیدار ترس است در مقام امر نااصیل آغازین که به مثابه نخستین پله به ما کمک می کند تا پس از گذر از مراتب میانی رعشت، دهشت و وحشت به سوی پله غایی اصالت که همان ترس آگاهی است حرکت نماییم. یعنی چنانکه هایدگر معتقد است حرکت به سوی امر اصیل ناگزیر از گذار از ساحت بی اصالتی است. اهمیت یافتگیِ بنیادین ترس آگاهی در دوران فراموشی مطلق هستی، در ایجاد التفات در دازاین نسبت به هستی و کمک به او برای حرکت به سوی اصیلانه بودن آشکار می شود. سپس یکی از مهم ترین مضامین اندیشه هایدگر یعنی «رویداد حقیقت» از منظر وقوع آن در کار هنری و به طور خاص هنر فیلم مورد تأمل قرار می گیرد و تلاش می شود که با طرح مفهوم پیکار میان پوشیدگی و ناپوشیدگی در کار هنری، که هایدگر آن را پیکار میان زمین و جهان می نامد، به سیطره تماشاگر در تفسیر جهان فیلم خاتمه داده شود زیرا با این رویکرد، تماشاگر دیگر سوژه ای نیست که بخواهد فیلم را به ابژه ای برای شناخت خویش بدل نماید بلکه در یک رویارویی با جهانِ فیلم در پرده فرو افکندن از حقیقت در ساحت فیلم یاری رسانده و با تفسیر خود از فیلم، در تحقق رویداد حقیقت مشارکت می نماید. پدیدارشناسی هرمنوتیک به عنوان روش شناسی این رساله به ما یاری می رساند که دریابیم چگونه تجربه رویارویی با جهان فیلم، تماشاگر را به پرسش هستی شناختی خودش از فهم فیلم رهنمون می گردد زیرا هر تفسیر، تماشاگر را به فهم از هستیِ خودش، در مقام دازاین در-جهان ارجاع می دهد؛ دازاینی که بازیگر است و درگیر با جهان و نه مشاهده گری صرف در ساحت تفکر محاسبه گر دکارتی و به دور از تجربه در-جهان-بودن. در نهایت نظریه نهایی این رساله مطرح می شود که از ترکیب آرای هایدگر با سه نظریه سینمایی در باب غایت سینمای وحشت متعلق به نوئل کارول، سینتیا فریلند و جرج اوچوا حاصل آمده است. در طرح نظریه نهایی از توانش های این سه نظریه استفاده شده و نقطه ضعف آن ها، که تفکر محاسبه گر دکارتی و غفلت از پرسش هستی است، به مدد تفکر تأملی هایدگر مرتفع می گردد. نظریه نهایی این رساله معتقد است هیولا، به مثابه تجسم شرّ و عنصر محوری سینمای وحشت، در جلوه های متفاوتی از پدیدار ترس (شامل ترس، رعشت، دهشت، وحشت و ترس آگاهی) تجلی می یابد. سینمای وحشت با طرح عناصر اساسی تحلیل هرمنوتیکی هایدگر (یعنی جهان، مرگ، گناه، طرح افکنی و اصالت) در نسبت با دازاین در قالب بیان سینمایی، امکان ظهور «رویداد حقیقت» در جهان فیلم را با مشارکت تماشاگر، در مقام دازاین تفسیرکننده، فراهم می آورد و «رویداد حقیقت» منکشف شده در این سینما، یافتگی بنیادین «ترس آگاهی» است که در جهانی سینمایی برساخته از 5 ژانر اساسی شامل ژانر ترس، ژانر رعشت، ژانر دهشت، ژانر وحشت و در نهایت ژانر ترس آگاهی از خویش پرده فرو می افکند.
علی حاتمیان احمدعلی حیدری
آلن بدیو فیلسوف معاصر فرانسوی بخشی از مهمترین دیدگاه های خود را به مقوله های الهیاتی اختصاص داده است. او در مقام متفکری خداناباور در سراسر مسیر فکری خود کوشیده است راه های جدیدی برای مقابله با ایده های الهیاتی بیابد. هستی شناسی ریاضیاتی او و همچنین نظریه رخداد، به عنوان دو رکن اساسی اندیشه بدیو، هر دو با همین هدف طراحی شده اند و در آنها تلاش می شود چارچوب های کهن الهیات آشکار شده و آنگاه با یاری از همین فراگیری از فرآیند تفکر کنار گذارده شوند. رویکردی که البته با انتقادات خاصی از هر دو گروه خداناباور و متاله مواجه است.
مریم احمدی کافشانی احمدعلی حیدری
روند حوادث در قرن بیستم انسان و شرایط زندگی او را در مرکز توجه فیلسوفان قرار داد. در میان این فیلسوفان گابریل مارسل چهره ای ممتاز است. وی به عنوان متفکری که به دنبال فلسفه ورزی نیست بلکه دغدغه ی انسان را دارد، برای یافتن راه نجات، مرزهای فلسفه ی سنتی را درمی نوردد و با نگرشی نامتعارف درصدد یافتن راهی برای احیای کرامت انسان معاصر است.مارسل آشکارا به تفکر مدرن می-تازد و آن را سبب از خودبیگانگی انسان معاصر معرفی می کند.وی این تفکر را با مفاهیم کارکرد و انتزاع تعریف می کند. مفاهیمی که سبب ازخودبیگانگی انسان، خروج او از جایگاه حقیقی اش در هستی و در نتیجه، غربت و تشویش او شده است.مارسل دریافت که برای احیای کرامت انسانی، باید در تعریف انسان تجدید نظر کرد. این تعریف مجدد، نیازمند پایه ریزی متافیزیکی است که بتواند انسان را در جایگاه واقعی اش بنشاند. چنین متافیزیکی با به رسمیت شناختن حقایقی که وی راز می نامد، به انسان این امکان را می دهد که خود و جهان را از طریق مشارکت در تجربه های درونی اش بشناسد. تجربه ای که این بارِ معنایی را خواهد داشت وفاست. در نوشتار حاضر به بررسی آموزه ی وفا از دیدگاه مارسل پرداخته می شود. وفا در جغرافیای فکری مارسل جایگاهی کلیدی دارد و اساساً راهبرد وی به تغییر است. وفا، تغییر در سه سطح از زندگی انسان را در برنامه ی خویش دارد. در سطح فردی، به انسان توان تعالی از آنات زمان و بازیافتن وحدت و هویت خویش را می دهد. در ساحت اجتماع، وفا روابط بیناشخصی را با الگوی عشق و تعهد سامان می دهد اما در همین ساحت و در پی تجربه های بیناشخصی صورت کامل خویش را در ساحت ایمان می یابد و در ارتباطی دو سویهوارد تجربه ی شخص متعال می شود. واژگان کلیدی: وفا، تعالی، دیگری، کارکرد، انتزاع.
پریسا یزدان جو احمدعلی حیدری
چکیده ندارد.
زهرا مشجرابوزیدآبادی حمیدرضا آیت اللهی
چکیده ندارد.
مهدی کهندانی احمدعلی حیدری
چکیده ندارد.