نام پژوهشگر: نازنین محمدخانی غیاثوند

هایدگر و گذر از متافیزیک
thesis دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) - قزوین - دانشکده علوم انسانی 1392
  نازنین محمدخانی غیاثوند   علی نقی باقرشاهی

در این رساله تعریف هایدگر از متافیزیک و انتقادات او بر آن مورد بررسی قرار می گیرد. دغدغ? اصلی هایدگر متافیزیک بود، خصوصاً متافیزیکِ هستی. از نظر هایدگر سخنی که به هستی نپردازد و تفاوت هستی شناسانه میان هستی و موجود را فراموش کند سخنی متافیزیکی است. برخلاف تفاسیر رایج، هایدگر با تفسیر فلسف? کانت ادعا کرد که فلسف? کانت در طرح هستی شناسی بنیادین قرار می گیرد. هدف او مقابله کردن با فلسف? سوژه مدار است که ذهنیت را اثبات می کند. نگاه هایدگر بعد از دوران چرخش، از انسان به هستی است. او انسان را موجودی متناهی می داند و ادعا می کند برای تحقق تناهی بشر انسان دارای حس شده است. سپس با نقد نظری? مطابقت و تفسیر تمثیل غار افلاطون، تفسیر خود از حقیقت به مثاب? آشکارگی را ارائه می دهد. و بعد از آن به تفسیر فلسف? نیچه می پردازد و او را فیلسوفی می داند که رویکرد به موجودات را تا آخرین حد آزموده است. سپس او با حمایت نیچه از بی معنایی مخالفت می کند. از نظر هایدگر معنا در یک موجود متافیزیکی یا مادی ساکن نیست بلکه در یک توصیف هستی شناسانه از وحدت و استعلا مقیم است. از نظر او عدم بهتر از روش متافیزیکی بازنمایی حالات هستی را مجسم می کند و وحدت، توانایی موجود را برای استعلا و دستیابی به هستی مشخص می کند. همچنین فلسفه ای که نتواند وحدت یابد منتهی به بی معنایی و عدم وحدت خواهد شد.