نام پژوهشگر: لیلا ولیزاده
افسانه ارزانی وحید زمانزاده
تولد نوزاد نارس تجربه ویژه ای برای مادران می باشد و آنها را با چالشهای متعددی روبرو میکند. از آنجا که درک و فهم جامع و کامل از نحوه مدیریت مادران در رابطه با تولد نوزاد نارس، میتواند تیم مراقبتی و درمانی را در کشف کمبودها و نیازهای مادرانِ این نوزادان و جهت مداخله بهتر و موثرتر کمک کند، لذا این مطالعه با هدف تبیین مدیریت مادران در رابطه با تولد نوزاد نارس انجام شده است. این مطالعه کیفی با رویکرد نظریه زمینه ای در فاصله سالهای1393-1391 به انجام رسید. جمع آوری داده ها با 30 مصاحبه بدون ساختار و عمیق با مادران دارای نوزاد نارس و سایر مشارکت کنندگان انجام گردید. شیوه انتخاب مشارکت کنندگان با استفاده از روش نمونه گیری مبتنی بر هدف آغاز و تا رسیدن به اشباع داده ها به صورت نظری ادامه یافت. داده های حاصل بر اساس روش کوربین و اشتراوس 2008، تجزیه و تحلیل شد. فرایند مدیریت مادران در بستری از مواجهه ناگهانی و غیرمنتظره با تولد نوزاد نارس، نارسی و تهدید سلامت نوزاد، فرصت در کنار هم قرار گرفتن (مادر و نوزاد)، فشار اقتصادی، تغییر در اوضاع زندگی و واکنش و درک اطرافیان شکل میگیرد. نگرانی اصلی مادران نارسی و تهدید سلامت شیرخوار بود. طبقه مرکزی تحت عنوان خود توانمندسازی: تلاش مادران در برابر تهدید سلامت شیرخوار نیز اشاره به راهبردهای مادران در این فرایند دارد. احساسات، تعاملات و راهبردهای آنها در مراحل ابتدای واقعه شامل: پاسخهای هیجانی و ادراکی، شکوفاسازی غریزه مادری و سپس یاری جستن، برقراری تعادل در مسئولیتها و تعهدات فردی، ظرفیت افزایی، تامین و حفظ آرامش میباشد. بارقه های رشد و بار مراقبتی از پیامدهایی هستند که این مادران آنها را تجربه میکنند. فرایند مدیریت مادران در رابطه با تولد نوزاد نارس از طریق خود توانمندسازی انجام می شود. این مفهوم بیانگر کوششهای متعدد مادران به عنوان مراقبت دهنده اصلی از شیرخوار میباشد. با توجه به منحصر به فرد بودن نقش مادر در پاسخگویی به نیازهای شیرخوار، سیستم درمانی و مراقبتی باید در برنامه های مداخله ای خود در راستای ارتقاء سلامت و کیفیت زندگی نوزادان نارس، مادرانِ آنها را به معنای واقعی جزء گروه هدف قرار دهد تا شاید از این طریق سنگینی بار مراقبت و اداره شرایط بحرانی ناشی از تولد نوزاد نارس بر دوش مادر تقلیل یابد.
مژگان لطفی لیلا ولیزاده
مقدمه: سوختگی یکی از مشکلات اصلی و رایج سلامت در کل جهان و ازجمله ایران است. پیشرفت های اخیر در امر مراقبت از بیماران مبتلا به سوختگی اگرچه جان بسیاری از این بیماران را نجات داده است، با این وجود هنوز بسیاری از این بیماران از عوارض آن در رنج هستند. به دلیل چندبعدی بودن و وسعت متفاوت دامنه تأثیرات مخرب سوختگی بر زندگی مبتلایان، تجربه زندگی پس از سوختگی عموما انفرادی و ارتباط نزدیکی با بافت فرهنگی مذهبی آنها دارد. لذا این مطالعه با هدف بررسی چگونگی بازگشت بیماران مبتلا به سوختگی به جامعه و طراحی یک مدل مراقبتی منطبق با بستر موجود و نیاز جامعه ایران صورت گرفت. روش کار: مطالعه ای کیفی با رویکرد گراندد تئوری و نمونه گیری به صورت مبتنی بر هدف آغاز و تا رسیدن به اشباع اطلاعات، به صورت نظری ادامه یافت. ابزار اصلی جمع آوری داده مصاحبه بود. در مجموع با 20 مشارکت کننده 23 مصاحبه عمیق انفرادی صورت گرفت. مصاحبه ها با روش کوربین و استراوس 2008، تجزیه و تحلیل شدند. یک مدل مراقبتی برای بازگرداندن بیماران مبتلا به سوختگی به جامعه نیز طراحی گردید. یافته ها: پس از تجزیه و تحلیل اطلاعات چهارطبقه اصلی ماتریکس خود(زمینه)، گسیختگی خود(دغدغه)، مکان یابی(استراتژی) و تعادل(پیامد) استخراج گردید. مشارکت کنندگان برای پاسخ به گسیختگی خود؛ از مکانیسم های ذهنی خودوارسی، دگروارسی و موقعیت سنجی درجهت اتخاذ تصمیمات عملی برای محافظت از خود استفاده میکردند. پیامد این راهبردها یکپارچگی جسمی، پیوستن به جریان زندگی و بازگشت به خویشتن بود. بر اساس یافته های حاصله مدل مراقبت بازگشت به خویشتن طراحی گردید. نتیجه گیری: شواهد موجود بیانگر آن است که قربانیان سوختگی برای بازگشت به جامعه مسیری چند بعدی(جسمی، ذهنی، تعاملی، پنداشتی) را با هدایت «مکان یابی» در گذر زمان و مکان طی میکنند. در این مسیر آنها گذری جسمی از درد و عذاب به سوی یکپارچگی جسمی، سفری ذهنی از رنج و ناراحتی به سمت اتصال به جریان زندگی، تلاشی سخت برای خلاصی از انزوا و پیوستن به جمع و سیری درونی در جهت تغییر باورهای خود از خویش برای داشتن یک زندگی فعال و متعالی را تجربه میکردند. پیامد این سفر، برگشتن به نقطه قبل از سوختگی نیست و طیفی از خود باختگی تا خود یافتگی را شامل میشود.
لیلا ولیزاده فاطمه گلشنی
هدف: با توجه به اهمیت تنهایی روانشناختی ، سبک های فرزندپروری و طرحواره های ناسازگار، درسازگاری و سلامت روانی تعیین ارتباط بین این سه متغیر در دانش آموزان دبیرستانی برای استقرار بهزیستی روانی هدف این پژوهش می باشد. روش: پژوهش حاضر، مطالعه توصیفی از نوع همبستگی می باشد و جمعیت مورد مطالعه در آن کلیه ی دانش آموزان دبیرستانی مشغول به تحصیل در منطقه ی 5 تهران در سال 1393 می باشد که با روش نمونه گیری ، در دسترس 320 نفر از آنها به عنوان نمونه انتخاب شدند و به پرسش نامه های فرم کوتاه طرحواره های یانگ(sq-sf)، مقیاس ادراک شیوه های والدین(pops) و مقیاس احساس تنهایی پاسخ دادند. نتایج با استفاده از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون ، رگرسیون چند متغیره و تی مستقل و با استفاده از نرم افزار spss مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که از میان سبک های فرزندپروری ، مولفه های حمایت والدین از خودمختاری و گرمی والدین پیش بینی کننده ی قوی احساس تنهایی بوده و طرحواره های ناسازگار به عنوان عامل درون فردی توانستند احساس تنهایی را در نوجوانان به طور معناداری پیش بینی کنند. نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش، احساس تنهایی با سبک های فرزندپروری و طرحواره های ناسازگار ی رابطه دارد شایسته است متخصصان بالینی به عنوان پیشگیری ثانویه در امور مربوط به مشاوره و روان درمانی به این یافته توجه داشته باشند.