نام پژوهشگر: مجتبی پوریا

شناسایی و تعیین تنوع و تراکم جوامع ماکروبنتیک در رودخانه ی گاماسیاب (استان کرمانشاه)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه زابل - دانشکده منابع طبیعی 1393
  محسن کرمی   احمد قرایی

در این تحقیق، تراکم و زی توده موجودات ماکروبنتیک، در رودخانه گاماسیاب، استان کرمانشاه مورد بررسی قرار گرفت. به همین منظور نمونه برداری از تیر ماه سال 1392 لغایت اردیبهشت 1393 به صورت هر دو ماه یکبار (6 دوره نمونه برداری) درشش ایستگاه با سه تکرار انجام شد. پس از نمونه برداری و فیکس کردن موجودات در فرمالین 4 درصد، آنها جهت جداسازی، شناسایی و شمارش به آزمایشگاه منتقل شدند. در این بررسی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی آب رودخانه شامل دبی، دما، عمق، عرض، ph، سرعت جریان، اکسیژن و ec نیز سنجیده شد.. به علاوه جهت تعیین میزان آلودگی این رودخانه از شاخص هلسینهوف (hilsenhoff) استفاده گردید. در این تحقیق 10 خانواده از بی¬مهرگان کفزی در 10 راسته شناسایی شدند که در این بین خانواده¬های gammaridae، lymnaeidae و chironomidae به ترتیب جز خانواده¬های غالب بودند. بررسی تغییرات فصلی، تراکم و زی¬توده موجودات کفزی شناسایی شده حکایت از تراکم و بیومس حداکثری در اردیبهشت ماه و حداقلی در دی ماه را داشت. هم¬چنین ایستگاه 6 و 4 به ترتیب دارای بیشترین و کم¬ترین تراکم بودند و ایستگاه 1 و 3 به ترتیب دارای بیشترین و کم¬ترین زی توده بودند. هم¬چنین در بررسی تغییرات شاخص¬های کیفی (هلسینهوف) و شاخص¬های غنا و تنوع (سیمپسون، ept و ept به chironomidae) مشخص گردید که شاخص آب¬های آلوده¬اند، رودخانه گاماسیاب دارای آبی با خصوصیات کیفی نامناسب می¬باشد و به غیر از ایستگاه 6 که از نظر شاخص¬های زیستی دارای کیفیت مناسب و ارزش شیلاتی می¬باشد،

تهیه بارکد ژنتیکی کپورماهیان قنات های اردستان و نائین
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهرکرد - دانشکده منابع طبیعی 1393
  اسامه بابایی   ایرج هاشم زاده سقرلو

گونه¬های جنس سیاه¬ماهی (capoeta) در اکثر حوضه¬های آب¬های داخلی به¬خصوص در قنات¬های مرکزی ایران پراکنش یافته¬اند. مطالعاتی که تاکنون بر اساس صفات ریخت¬شناسی صورت گرفته، گونه¬های این جنس را به¬عنوان گونه¬های مشخص معرفی کرده¬اند. اگر چه در زمینه روابط تکاملی و منشأ ژنتیکی آن¬ها اطلاعات اندکی در دسترس است. امروزه تهیه توالی¬های بارکد برای شناسایی گونه¬ها و همچنین کشف گونه¬های جدید در حال گسترش است. به-منظور تهیه بارکد ژنتیکی کپورماهیان در مهرماه 1392 نمونه¬برداری در 8 قنات در محدوده اردستان و نائین (استان اصفهان) انجام شد. پس از بیهوش کردن ماهیان در عصاره گل¬میخک، باله سینه¬ای سمت راست بدن قطع و در الکل اتانول 96 درصد تثبیت شد و برای انجام مطالعات مولکولی به آزمایشگاه انتقال یافت. پس از استخراج dna و تهیه توالی با استفاده از ژن coi نمونه¬ها برای توالی¬یابی به خرج از کشور ارسال شد. پس از دریافت توالی¬ها بوسیله نرم-افزارهای رایج از جمله bioedit v7.2.5 و mega6 توالی¬ها ویرایش و روابط خویشاوندی نمونه¬ها مورد مطالعه قرار گرفت. گونه¬های پراکنش یافته در این مناطق c. aculeata بود که به¬منظور مقایسه گونه¬های قنات، با گونه¬های نواحی دیگر، توالی 2 نمونه از گونه¬های c. aculeata در قناتی واقع در حوضه نمک (استان تهران) و 4 نمونه از رودخانه¬های ماربر، چنارخشکه، آب¬ونک و دوپلان (حوزه کارون و دز) هم برای مقایسه مورد بررسی قرار گرفت. جمعا 15 قطعه از گونه c. aculeata، 9 قطعه از قنوات نائین و اردستان در استان اصفهان (از یکی از قنات¬ها دو نمونه)، 2 قطعه از قنوات حوضه نمک و 4 قطعه از رودخانه¬های حوضه کارون به¬منظور تهیه توالی بارکد مورد استفاده قرار گرفتند. در مجموع 5 هاپلوتیپ به دست آمد که میزان تمایز توالی بارکد در سطح درون گونه¬ای جمعیت¬های نواحی ذکرشده بر پایه ضریب تمایز k2p برابر 2/0 تا 7/0 درصد بود. نتایج نشان داد که گونه c. aculeata گروه تک شجره¬ای بوده و در مقایسه با دیگر گونه¬های مورد بررسی به گونه luciobarbus albanicus نزدیک¬تر بود. ماهیان قنات های جهان آباد، کدنوئیه هنفش و محمدیه در محدوده نائین هاپلوتایپ متفاوتی را در مقایسه با ماهیان صید شده از منطقه اردستان دارند و ماهیان منطقه اردستان از نظر ژنتیکی در توالی های مورد بررسی با ماهیان قنوات استان تهران تفاوتی نداشتند. بر پایه این نتایج می¬توان ماهیان قنوات نائین را به علت تفاوت های هاپلوتایپی از ذخایر ژنتیکی متفاوت گونه مورد مطالعه دانست که باید نسبت به حفاظت از آن¬ها دقت شود. علاوه بر موارد یادشده در بین هاپلوتایپ های حوضه نمک و حوضه کارون علی رغم جدایی جغرافیایی، فاصله ژنتیکی قابل توجهی وجود نداشت که این امر می تواند نشان¬دهنده رابطه حوضه¬های یاد شده در گذشته باشد. انشقاق این گونه از c. capoeta در حدود 42/4 تا 1/5 میلیون سال قبل، همچنین انشقاق آن از c. barroisi به 6/12 تا 2/14 میلیون سال قبل بر می¬گردد. زمان انشقاق این گونه با سایر گونه¬های جنس سیاه¬ماهی زمانی ما بین 4 تا 14 میلیون سال پیش است.

تأثیر افزودن هیدروکسی پروپیل متیل سلولز، کتیرا و زدو در مراحل مختلف تولید بر میزان کاهش جذب روغن، کیفیت و ماندگاری برگر ماهی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان - دانشکده منابع طبیعی گرگان 1393
  سجاد ایزدی   بهاره شعبان پور

فرآورده های سوخاری شده روغن زیادی در طی فرآیند سرخ کردن جذب می کنند. در سال های اخیر افزودن صمغ ها به فرآورده های سوخاری یکی از روش های موثر جهت کاهش جذب روغن در طی فرآیند سرخ کردن می باشد. در تحقیق حاضر، اثرات افزودن صمغ های مختلف شامل هیدروکسی پروپیل متیل سلولز، کتیرا و زدو در مراحل مختلف تولید بر کاهش جذب روغن، کیفیت و ماندگاری برگر ماهی بررسی شد. در طی فرآیند تولید برگر ماهی، مقدار 2 درصد صمغ در سه بخش مختلف برگرماهی شامل فرمولاسیون برگر (داخلی)، آرد زنی (میانی) و فرمولاسیون لعاب (بیرونی) استفاده شد. تمامی برگرها در دمای 180 درجه سانتی گراد به مدت 5 دقیقه در روغن آفتابگردان به صورت عمیق سرخ شدند. نتایج نشان داد افزودن صمغ ها به قسمت لعاب بیشترین تأثیر را بر کاهش جذب روغن در برگر ماهی دارد (05/0p<). کتیرا و زدو به ترتیب بیشترین و کمترین تأثیر را بر میزان کاهش جذب روغن داشتند. میزان بازده محصول پس از فرآیند سرخ کردن در نمونه های شاهد به-صورت معناداری کمتر از سایر نمونه ها بود (05/0p<). بیشترین میزان روشنایی (l)، قرمزی (a*) و زردی (b*) روکش برگر ماهی به ترتیب در تیمار کتیرا، هیدروکسی پروپیل متیل سلولز و زدو افزوده شده به لعاب مشاهده گردید. به طورکلی، سختی بافت برگرها با افزودن صمغ ها کاهش یافت. مقادیر شاخص های شیمیایی شامل ph، تیوباربیتوریک اسید، اسیدهای چرب آزاد و شاخص های میکروبی (تعداد کل باکتر ها و باکتری های سرمادوست) تا پایان 4 ماه نگهداری در دمای 18- درجه سانتی گراد پایین تر از حداکثر مجاز بودند. نتایج ارزیابی حسی نشان داد افزودن 2 درصد کتیرا به لعاب به دلیل زیاد شدن میزان جذب لعاب به برگر منجر به کاهش امتیاز ظاهری و بافت محصول شد. درمجموع برگر ماهی حاوی 2 درصد هیدروکسی پروپیل متیل سلولز در لعاب بالاترین پذیرش کلی را داشت.