نام پژوهشگر: ارسلان هدایتی
ارسلان هدایتی کمال خالق پناه
موضوع مرگ در طول تاریخ همواره در زندگی بشر مطرح بوده است و از زوایای مختلف و رویکردهای متفاوتی به آن پرداخته شده است.با اینکه فیلسوفان،انسان شناسان،جامعه شناسان و روانشناسان هر کدام به شیوه ای درصدد کشف گوشه ها و بعدهای آن برآمده اند اما امروزه همچنان موضوع مرگ مورد جرح وتعدیل و سوال است و به شیوه های گوناگون به بازنمایی آن رداخته می شود. در واقع بازنمایی و مرگ هر کدام اموری اجتماعی هستند و حاصل ارتباط و تعامل کنشگران اجتماعی است و این کنشگران هستند که نظام های مفهومی فرهنگ خود و نظام های زبانی و دیگر نظام های بازنمایی را به کار می گیرند تا معنا بسازند،جهان را معنادار کنند و درباره آن جهان ارتباط معناداری با دیگران برقرار کنند. بر همین اساس ما در این پژوهش به دنبال ردیابی مراحل نحوه بازنمایی مرگ در سینما هستیم.بر منوال ادبیات سازه گرایان که ایشان اساسا معنادار بودن چیزها را به نقد می کشیدند و معتقد بودند که ما با استفاده از نظام های بازنمایی-یعنی مفاهیم و نشانه ها-معنا می سازیم سعی در تعمق بازنمایی مرگ در سینما خواهیم نمود.اگر سینما را بتوان به عنوان یکی از بنیادیترین عرصه های فرهنگی لحاظ کرد می توان اذعان نمود که سینما علاوه بر کارکردش به مثابه میانجی فهم زندگی و شناخت اجتماعی،نگرش حاکم بر دوره های تاریخی و تحول زندگی روزمره را نیز بازنمایی کند.بر همین منوال سینما و فیلم می توانند از جامعه و قایع زمانه بازنمود قابل ملاحظه ای داشته باشند. به دلیل پیشرفت های بشری در حوزه پزشکی و نیز رشد فرآیندهای متمدن شدن، مردگان از واقعیت به «تصویر» تبدیل شده اند. در واقع بازنمایی و مرگ هر کدام اموری اجتماعی هستند و حاصل ارتباط و تعامل کنشگران اجتماعی است و این کنشگران هستند که نظام های مفهومی فرهنگ خود و نظام های زبانی و دیگر نظام های بازنمایی را به کار می گیرند تا معنا بسازند،جهان را معنادار کنند و درباره آن جهان ارتباط معناداری با دیگران برقرار کنند. بر همین اساس ما در این پژوهش به دنبال ردیابی مراحل نحوه بازنمایی مرگ در سینما هستیم.بر منوال ادبیات سازه گرایان که ایشان اساسا معنادار بودن چیزها را به نقد می کشیدند و معتقد بودند که ما با استفاده از نظام های بازنمایی-یعنی مفاهیم و نشانه ها-معنا می سازیم سعی در تعمق بازنمایی مرگ در سینما خواهیم نمود.اگر سینما را بتوان به عنوان یکی از بنیادیترین عرصه های فرهنگی لحاظ کرد می توان اذعان نمود که سینما علاوه بر کارکردش به مثابه میانجی فهم زندگی و شناخت اجتماعی،نگرش حاکم بر دوره های تاریخی و تحول زندگی روزمره را نیز بازنمایی کند.بر همین منوال سینما و فیلم می توانند از جامعه و قایع زمانه بازنمود قابل ملاحظه ای داشته باشند. به دلیل پیشرفت های بشری در حوزه پزشکی و نیز رشد فرآیندهای متمدن شدن، مردگان از واقعیت به «تصویر» تبدیل شده اند. کمتر اتفاق می افتد که جسدی را دیده باشیم. مردگان طی یک فرآیند شبه بوروکراتیک، سریعا از مناظر عمومی جمع آوری می شوند و به دورترین مناطق بیرون از شهر برده شده و توسط کارگرانی حرفه ای و مخصوص، آماده خاکسپاری شده و به گونه ای پوشیده دفن می شوند. والدین تا می توانند کودکان را از گفتن واژه «مرگ» برحذر می دارند، آنها را به مراسم خاکسپاری نمی برند و به بهانه تاثیرات بد روانی از کنار مردگان دورشان می کنند.اما در گذشته، مرگ به گونه ای تجسدیافته و ملموس در زندگی روزمره افراد حضور داشته است. گورستان ها نه مکان هایی دور افتاده از شهر بلکه مکان هایی درون شهر بودند و افراد می توانستند اجساد را تجربه کنند. حال با توجه به موارد ذکر شده ضرورت انجام این پژوهش یافتن الگویی است که نشان دهد که فضای مفهومی مرگ در جامعه مدرن را بر ما آشکار سازد و از طرفی میانجی های مفهومی و اجتماعی بازنمایی مرگ در سینمای سینماگران کرد را بر ما روشن سازد.