در 80 سال اخیر تغییراتی در موقعیت زنان در جامعه ی ایرانی رخ داده که ادراک از نقش های اجتماعی و خانوادگی آنان را به چالش کشانده است.افزایش نسبت زنان تحصیل کرده ،افزایش حضوز زنان در بازار کار رسمی و غیر رسمی نمونه های از این تغییرات است.این تغییرات،موقعیت و پایگاه قدرت سنتی در خانواده را با پرسش هایی جدی مواجه کرده است.در همین راستا رساله حاضر با هدف بررسی عوامل موثر بر جایگاه زنان متاهل در ساختار قدرت خانواده انجام گرفته است.چارچوب نظری تحقیق،برگرفته از نظریه های منابع،جامعه پذیری جنسیتی،نظریه های فمینیستی و نظریه ی عینی گرا-ذهنی گرای بوردیو می باشد.اطلاعات پژوهش با روش پیمایشی،از نمونه ای با حجم 384 نفر،که از جمعیت آماری 53943 هزار نفری زنان متأهل شهر آبادان و با روش خوشه گیری چندمرحله ای ،جمع آوری شده و مراحل آماری آن با استفاده از نرم افزار spss.v15انجام شده است. با آزمون فرضیه های تحقیق مشخص شد که بین نگرش های جنسیتی،منابع ارزشمند،تطابق پذیری،اشتغال زنان و سن همسران با ساختار قدرت در خانواده رابطه ای معنادار وجود دارد و بین سن و قومیت زنان و طول مدت ازدواج آن ها و قومیت همسران با ساختار قدرت در خانواده رابطه ای معنادار دیده نشد. با مقایسه میانگین ها مشخص شد که بین ساختار قدرت در خانواده های زنان شاغل و خانه دار تفاوت وجود دارد و زنان شاغل از قدرت بیش تری در این ساختار برخوردارند.همچنین زنان خانه دار نسبت به زنان شاغل دارای نگرش های جنسیتی سنتی تری هستند . نتایج مربوط به رگرسیون چندمتغیره نشان می دهد که متغیرهای مستقل 23 درصد از واریانس ساختار قدرت در خانواده را تبیین می کنند.