نام پژوهشگر: رحمن غیاثی گندمانی

ترجمه رمان نائب عزرائیل اثر یوسف السباعی همراه با تحلیل ساختاری آن
thesis دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) - قزوین - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  رحمن غیاثی گندمانی   علیرضا شیخی

یوسف السباعی از جمله نویسندگانی است که تقریبا در انواع ادبی دست به قلم داشته، از این جهت می تواند انتخاب مناسبی برای این منظور باشد. او در کارنامه کاری خود رمان بلند اجتماعی، رمان، داستان بلند، داستان کوتاه، فابل،نمایش نامه دارد که به وجه مسلم، نوع روایت هرکدام متفاوت خواهد بود. اما با توجه به حجم بالای آثار او، قطعاً بررسی همه آثار این نویسنده در این مقدمه کوتاه نخواهد گنجید. در این جستار، تنها به تحلیل ساختار روایی یکی از داستان های او و شاید بتوان گفت بارزترین اثر داستانی او از میان سی و اندی مجموعه داستان کوتاه و بلند ایشان پرداخته ایم تا هرکدام به عنوان مصداقی برای این نوع نظریه ادبی معاصر به کار آید. داستان نائب عزرائیل خود پایه گذاری بود برآغاز ابداع گری یوسف السباعی در زمینه ادبیات طنز و فکاهه که در نوع خود بی نظیر به شمار می رود و ایشان نوشته اش را به حضرت عزرائیل (سلام ا...علیه) هدیه می کند و با خطاب به او می گوید: هذاالکتاب یا سیدی عزرائیل ... این کتاب سرورم جناب عزرائیل ... از تو و برای توست، در آن کوشیده ام تا با وفاداری تمام حقیقت و راستی وجودی تو را به بشریت نمایان سازم، یا بر آنچه خود من گمان می کنم حقیقت توست ... و همچنین آن صورت زشتِ هولناک و درهم ریخته ای را که انسان ها به واسطه ی آن در ذهن خود بدان می اندیشند، از خیالشان بزدایم. اما نمی دانم تا چه اندازه ای موفق شده ام، یا اینکه تا چه حدی برای خودم رضایت بخش بوده است. یوسف السباعی به واسطه ی داستان های کوتاه طنزش از جمله داستان نویسان و پایه گذاران ابداع ادبیات طنز و فکاهه به شمار می رود، او در عمق جامعه ی مصری که در آن زندگی می کرد رسوخ و نفوذ می کرد و به دنبال سبک و سیاق های زندگی انسانی ای که آن ها را با دقت و ظرافت تمام رصدکرده بود، می رفت. از این روست که یوسف السباعی نویسنده ای به شمار می رود که کاملاً معنای روح زمانه ای را که در آن زندگی کرد، دریافت، زمانه ای که هم او را رنج داد و هم درگیر جنگ و نبرد کرد. او به شدت از محیط عامه ی جامعه و همین طور احزاب سیاسی تأثیر پذیرفت، احزابی که رأس هم? مشکلات بودند. از مضامین محوری که یوسف السّباعی در خلال رمان به آن پرداخته، عشق است. این عشق خود را این بار در همان اصطلاح معروفی که هرکسی شاید بارها در طول زندگی شنیده باشد، نشان می دهد، یعنی همان عشق آسمانی. نویسنده با ایجاد این سوال که آیا ممکن است چنین چیزی یا نه؟! انبوهی از تعجب و شگفتی را در ابتدا به شکل ناخودآگاه در ذهن تداعی کرده و مخاطب و خواننده را مجبور می سازد به این موضوع بیندیشد. اما هیچ گاه به صراحت اقرار به این موضوع نمی کند، حتی وقتی آن مرد زمینی از جناب عزرائیل (سلام ا... علیه) درباره ماهیت قرار ملاقاتش با یکی ازملائک بهشتی ـ در بهشت ـ می پرسد، ایشان بلافاصله جواب نمی دهد و سعی می کند به جای پاسخ، اصل موضوع و مورد تعجب مرد زمینی را به او بهفماند. این پرسش و شگفتی با حیرت آمیخته مرد که ـ آخر چطور می توان میان شقاوت و سختی قلب در شغل خطیر قابض الارواحی (ملک الموت) را با لطافت و نرمی عشق و عاشقی جمع بست؟! اصلاً اجتماع نقیضینی اساساً محال است. اما در مقابل این پرسش هم به ظاهر و هم در واقع غیرمنطقی و برخاسته از سطحی نگری صرف یک زمینی غیر اصیل، جناب عزرائیل پاسخ دندان شکن و حکیمانه ای ارائه می دهد و می گوید: دوست داشتن همچون هواست که همه مخلوقات عالم ناگزیر از تنفس آن هستند و تا زندگی هست عشق هم برقرار است. رمان نائب عزرائیل، داستان شخصی است که در این دنیای پر از فساد و گناه و ظلم، جایی که ضد ارزش ها خود را به عنوان ارزش ها جا زده اند وآن هایی هم که اندکی در مسیر درست زندگی سعادتمندانه و با شرافت و غالباً بدون خطا وگناه گام بر می دارند باز هم با بزرگترین دشمن بشریت یعنی همان غفلت ـ با تمام مصادیقش ـ دسته و پنجه نرم کرده و گهگاهی دچار آن می شوند؛ این شخص در حالی زندگی می کند که با مردگی فرقی ندارد. کسی که خود از طبقه ی متوسط جامعه به شمار می رود، جدای از درگیر بودن با همه ی آنچه از فراز و نشیب های یک زندگی معمولی آن هم در مصر آن زمان که دچارآشوب های داخلی بود، می توان برشمرد، این فرد درگیری ها یا بهتر بگوئیم مشکلات نفس زیادی هم ـ مثل خیلی های دیگر ـ در خود داشت. (نکته: اینکه داستان هایی از این دست همیشه بر آن بوده اند که ضمن به تصویر کشیدن حیات بیرون یک انسان در هر عصر، بیشتر توجه را به درون او معطوف دارند تا قضاوت را برعهده ی خواننده گذاشته باشند) . صحبت از تعلقات دنیوی، فراز و نشیب های یک زندگی انسانی ـ که شاید عمدتاً خلاف واقع شکل می گیرند و از کم و کاستی های آن گرفته تا ماجرا و حقیقت مرگ، انتقال ازاین جهان به جهانی دیگر، در قید و بند غفلت و گناهان بودن ـ که خیلی ها تاآن دم آخر، آنها را ابداً غفلت و گناه به حساب نمی آوردندـ و شاید مهم تر ازهمه چگونگی و شکل نگاه افراد جوامع مختلف انسانی به این امر و واقعیت و بالاخره دنیای عالی تر و فراتر از این دنیا. از مواردی که این رمان( داستان) را به نمایشنامه نزدیک می سازد، کاربرد طنز و فکاهه ای است که اغلب در بخش های داستان یافت می شود. این طنز، گاه جنبه ی انتقادی و گاه طره ی حرف است. نویسنده از طنز صرف، تمثیل جو خانواده های مصری و زندگی روزانه و درترسیم برخی از شخصیت های داستانی بهره جسته است. از دیدگاه انتقادی هم اشاره ای دارد به سه مشکل فقر و مرض و جهل که مردم آن زمان با آن ها بسیار درگیر بوده اند و اینکه متولیان و زمامداران حکومت و حتی و علما و نویسندگان با اینکه خود را داعیه ی برطرف کردن و از بین بردن این ها می دانند، ولی خود بیشتر محتاج فقر و مرض و جهل زدایی اند. در آخر بایستی گفت که این شکل از داستان نویسی یکی از معدود ابتکارات در این حوزه به شمار می رود که با بیانی روان و ساده به زیبایی توانسته با بهره گیری زیرکانه اما بی پروا از دنیای وسیع فساد و هرج و مرج و انحطاط اخلاقی و جمع کردن اینها با واقعیت هایی چون مرگ، مأمور مرگ، انسانیت، فتنه انگیز بودن مال و فرزند و مادیات همراه با اشاره ای به حقیقت عالم خلقت و خالق هستی، اثر فاخر از خود به جای گذاشته و مخاطبان زیادی را به سوی خود بکشاند.