نام پژوهشگر: فهیمه قائمی
فهیمه قائمی علی علی حسینی
سلطه بر اذهان که از طریق فرایند شکل¬دهی تربیتی ممکن می¬شود، دغدغه¬ای است که توجه متفکران بسیاری را به خود جلب ¬کرده است. رابطه تربیت و قدرت از قدیمی¬ترین و نگران کننده¬ترین روابط در طول تاریخ برای فیلسوفان بوده است. تهدید و اسارت خاموشی که این رابطه می¬تواند برای بشر داشته باشد، فیلسوفان را واداشته تا هر روز قید و بند جدیدی بر دست و پای دولت تدبیر کنند تا او را از جولان در این عرصه دور بدارند. نقطه اوج این نگرانی در آثار فیلسوفان انتقادی و پست مدرن مانند فوکو مشاهده می¬شود. البته در تاریخ اندیشه فیلسوفان دیگری نیز بوده¬اند که خلاف این جریان زعامت و قیمومیت تربیت را به دست دولت ¬سپرده¬اند. این اندیشه¬ها گاهی تا حدی پیش رفته¬اند که درک آن برای همگان به ویژه برای انسان امروز که مدعی است خود را از قید اسارت دولت رهانیده آسان نیست. درک این اندیشه¬ها هنگامی مشکل¬تر شده است که با صرف توجه به اشتراک آنها در اصل دخالت و بی توجه به گروه¬بندی و تمایزات درونی و همچنین مبانی فکری این اندیشه¬ها، مورد مطالعه و حتی نقد واقع شده¬اند. مشکل اصلی را در این زمینه اندیشه¬های فضیلت¬گرا دارا می¬باشند، اندیشه¬هایی که براحتی قابل طرد و چشم پوشی و خالی از منطقی توجیه کننده نیستند. منطقی که برای درک یا نقد باید برآن آگاهی یافت. اندیشه¬های فضیلت¬گرا، دارای نمایندگان برجسته¬ای در یونان باستان و حوزه¬ی تفکر دینی به ویژه اندیشه¬های اسلامی است. در این اندیشه¬ها دولت مسئولیت و وظیفه¬ی ویژه¬ای در تربیت افراد جامعه بدون محدودیت خاصی بر عهده دارد. از جمله مشهورترین و جدی¬ترین صاحبان این اندیشه¬ها، افلاطون در یونان باستان و فارابی، در تفکر اسلامی است. آنها با آنکه از دو حوزه فکری مختلف هستند، شباهت زیادی در اندیشه¬های سیاسی_تربیتی به یکدیگر دارد. شباهتی که نشات گرفته از مبانی فکری فلسفی آنها می¬باشد. با آنکه یکی برخاسته از حوزه عقل و سنت یونان است و دیگری از عقل و دین اسلام است. این شباهت موجب شده است تا اکثر موضع¬گیری آنها در سیاستگذاری تربیتی که بر اساس این مبانی ارائه شده نیز به یک صورت مستدل شود. بنابراین فهم نگاه حداکثر دخالت دولت در تربیت، در اندیشه¬های فضیلت گرا به ویژه افلاطون و فارابی و تمایز آن از سایر اندیشه¬های این نوع، نیازمند بررسی مبانی فلسفی آنها و تاثیر این مبانی بر اندیشه¬های سیاست تربیتی آنها است. این امر با صورت دادن مقایسه¬ای از مبانی فلسفی این دو فیلسوف نمود بیشتری خواهد یافت.