نام پژوهشگر: سمانه رودبارمحمدی
سمانه رودبارمحمدی شهلا حائری
اریک امانوئل اشمیت، یکی از نویسندگان فرانسوی مطرح عصر حاضر است که آثارش به زبانهای مختلف ازجمله زبان فارسی ترجمه شده و با استقبال زیادی روبرو شده است .زویا پیرزاد نیزیکی از نویسندگان معاصرایرانی است که آثارش به چندین زبان ازجمله زبان فرانسوی ترجمه شده و مورد توجه فرانسوی زبانان قرارگرفته است. در این رساله برآن شدیم تا داستان های کوتاه این دو نویسنده ی معاصر را در یک بررسی تطبیقی مورد مطالعه قرار بدهیم. در این قیاس، سه مجموعه داستان (اودت معمولی و داستان های دیگر، خیالپرداز شهر اوستاند و آهنگی به یادبود یک فرشته از اریک امانوئل اشمیت و سه مجموعه داستان مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو و یک روز مانده به عید پاک از زویا پیرزاد) مورد بررسی قرار گرفتند. بدین منظور، ساختار کل رساله را به دو بخش اصلی و هر بخش را به دو فصل تقسیم نمودیم تا به این صورت در بخش اول به بررسی شخصیت ها و مضامین آثار آنها بپردازیم و در بخش دوم، داستان ها را از لحاظ روایتی و سبکی مورد تحلیل قرار دهیم. در بخش اول متوجه شباهات زیادی در انتخاب شخصیتها و مضامین نزد دو نویسنده شدیم. در واقع، دو نویسنده، در اکثر داستانهای خود، زنان را شخصیت اصلی قرار می دهند. زنانی که حدودا" سی، چهل ساله اند واکثرا" متاهل . هر دو نویسنده به نقش زنان در خانواده و جامعه توجه نشان داده اند و به بررسی مشکلات زندگی آنان و بیان احساسات و عوالم آنان پرداخته اند. از لحاظ مضمونی ، در داستان های هر دونویسنده، مضامینی چون زندگی، عشق، ازدواج، خوشبختی، روابط انسانی، پیری، بیماری و مرگ از مضامین اصلی به شما می رود. اما از آنجا که تمرکز پیرزاد بر ملالت و یکنواختی زندگی روزمره است، ناگزیر نا امیدی و ملالت یکی از اصلی ترین مضامین آثارش محسوب می شود در حالیکه نزد نویسنده ی فرانسوی،مضمون امید به زندگی را می یابیم. بدین ترتیب درمی یابیم که نگاه دو نویسنده به زندگی متفاوت است. پیرزاد بیشتر نگاهی واقعگرایانه به زندگی دارد واشمیت نگاهی آرمانگرایانه. هویت نیز مضمون دیگری است که در آثار هر دو نویسنده وجود دارد با این تفاوت که هویت نزد پیرزاد به هویت زن محدود می شود درحالیکه نزد اشمیت ،حالت کلی تری دارد و زنان ومردان را به طور کل شامل می شود. در فصل اول از بخش دوم، به بررسی داستانها از بعد روایتی پرداختیم واز نطریات ژرار ژنت در این زمینه بهره گرفتیم. با بررسی از بعد روایتی دریافتیم که هر دو نویسنده اکثرا" از راوی سوم شخص، از حالت روایی پسین و از کانون روایتی صفر برای بیان داستانهایشان استفاده کرده اند و همچنین سیر اکثر داستان هایشان خطی نیست. آنچه که دو نویسنده را از هم متمایز می کند، ریتم داستان است که داستان های پیرزاد در مقایسه با اشمیت دارای ریتم تندتری هستند. در فصل آخر نیز با بررسی سبک نوشتار دو نویسنده بر اساس نظریات لئو سپیتزر، سبک شناس استرالیایی، متوجه شباهات وتفاوتهایی شدیم. هر دو نویسنده به وفور از آرایه های ادبی نظیر تکرار، تشابه، استعاره، جابجایی، شخصیت پردازی استفاده می کنند و هر دو از تکنیک های روایی چون، نقب به گذشته و داستان های آیینه وار استفاده کرده اند. زبان هر دو، زبانی ساده، بی پیرایه و روان است که به زبان مردم در زندگی روزمره بسیار نزدیک است. الهام اشمیت از فیلسوف فرانسوی دیدرو، سبب بازتاب ایده های فلسفی در نوشتار او شده است که این سبب تمایز دو نویسنده شده است چراکه در نوشتار نویسنده ی ایرانی هیچ ردی از فلسفه به چشم نمی خورد.شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که شباهت های مضمونی بین دو نویسنده، به زیستن آن دو در یک برهه ی تاریخی (دوران معاصر) بر می گردد اما بدون تردید موفقیت آنها نزد مردم را باید در زبان و سبک داستان نویسی آنها دانست.