نام پژوهشگر: علیرضا دادخواه
مهدی جواهری کامبیز مشایخی
چکیده به منظور بررسی اثر سالیسیلیک اسید بر روی صفات مورفولوژیک گوجه فرنگی آزمایشی در سال 1390 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی شیروان اجرا شد. آزمایش به صورت طرح بلوک کامل تصادفی با چهار تکرار انجام شد. غلظت های مختلف سالیسیلیک اسید (2-10 مولار، 4-10 مولار، 6-10 مولار و 8-10 مولار) به صورت محلول پاشی بعد از بیست روز پس از استقرار گیاه و به فواصل 15 روز یکبار انجام شد. متغیرهای اندازه گیری شده شامل صفات ظاهری (تعداد شاخه در بوته، ارتفاع بوته، تعداد برگ، قطر ریشه و ساقه و سطح برگ)، خصوصیات اجزاء عملکرد (تعداد میوه در خوشه، تعداد کل میوه، متوسط وزن میوه، متوسط قطر میوه و عملکرد) و صفات بیوشیمیایی (درصد بریکس، میزان لیکوپن، ویتامینc، کلروفیل، کارتنوئید و آنتوسیانین) بود. تجزیه داده ها با نرم افزارsas و مقایسات میانگین ها از طریق آزمون lsd در سطح 5% صورت گرفت. نتایج حاصل از این بررسی نشان داد که در بین تمامی صفات مورد بررسی به غیر از تعداد شاخه در بوته، میزان ویتامین c، لیکوپن، کلروفیل و کارتنوئید که پاسخ معنی داری به تیمارهای اعمال شده نداشتند سایر صفات به طور معنی داری تحت تأثیر یک یا چند مورد از تیمارهای اعمال شده قرار گرفتند. تعداد برگ به طور معنی داری در اثر تیمارهای سالیسیلیک اسید کاهش یافت. تیمارهای سالیسیلیک اسید 2-10 مولار، 4-10 مولار و 6-10 مولار با اختلاف معنی داری در سطح یک درصد باعث افزایش تعداد خوشه در بوته، تعداد میوه در بوته، قطر پوست میوه و میزان سفتی میوه نسبت به شاهد شدند. درصد بریکس به طور معنی داری در اثر کاربرد سالیسیلیک اسید افزایش پیدا کرد. سالیسیلیک اسید به طور معنی داری ارتفاع گیاه را در مقایسه با شاهد کاهش داد که منجر به کاهش فاصله میانگره ها شد. کاربرد سالیسیلیک اسید 2-10 مولار، 4-10 مولار و 6-10 مولار وزن میوه را کاهش داد، ولی این کاهش در عملکرد تأثیری نداشت زیرا تعداد کل میوه در بوته در اثر کاربرد سالیسیلیک اسید افزایش یافته بود. کمترین وزن خشک میوه نیز مربوط به تیمار شاهد بود که اختلاف معنی داری در سطح یک درصد با دیگر تیمارها داشت. با توجه به نتایج تحقیق استفاده از سالیسیلیک اسید تحمل به حمل و نقل و درصد بریکس را افزایش می دهد که برای کارخانجات صنایع تبدیلی توصیه می شود.
علیرضا دادخواه ابراهیم بهداد
قارچهای عامل پوسیدگی ریشه و طوقه چغندرقند همواره از تهدیدکنندگان جدی تولید این محصول به شمار می روند. براساس نتایج بدست آمده از این تحقیق، میزان آلودگی ناشی از این بیماری در مزارع چغندرقند نواحی مختلف استان اصفهان بین یک تا بیست درصد تغییر می کند. این امر لزوم مبارزه با این بیماری را نشان می دهد. طی نمونه برداریهای مکرر از مناطق مختلف استان، هفت جدایه متعلق به گونه rhizoctonia solani بدست آمد. همه این جدایه ها متعلق به گروه آناستوموزی چهار بودند. از آنجایی که این تعداد جدایه فقط سه و نیم درصد جدایه های بدست آمده از ریشه های پوسیده را شامل می گردید، نمی توان این گونه را مهم را عامل ایجاد این بیماری در استان اصفهان نامید. 96/5 درصد بقیه قارچها، شامل fusarium (69 درصد)، rhizopus (هشت درصد)، phoma (شش درصد)، aspergillus (چهار درصد) و pythium (سه و نیم درصد) بودند. در این تحقیق مقاومت 27 رقم تجاری و لاین در مرحله گیاهچه و گیاه بالغ در گلخانه بخش تحقیقات آفات و بیماریهای گیاهی اصفهان نسبت به r.solani (ag-4) مورد ارزیابی قرار گرفت . در بررسی مقاومت در مرحله گیاهچه دو روش مایه زنی شامل استفاده از دانه های جو آلوده به رایزوکتونیا و استفاده از اینوکلوم مایع به کار رفت . جهت ارزیابی میزان مقاومت در مرحله گیاهچه، درصد بقای گیاهچه های مایه زنی شده نسبت به درصد بقای گیاهچه های شاهد در یک دوره سه هفته ای ثبت گردید. ضریب همبستگی حاصل از این دو روش r 0/54 بود. لذا این دو روش می توانند جایگزین یکدیگر شوند. ارقام و لاینهای 20278-hm1833، 20277، h4635، 8001-70 و 16402 نسبت به این قارچ در مرحله گیاهچه مقاوم بودند. به منظور ایجاد آلودگی مصنوعی جهت بررسی مقاومت در مرحله بلوغ پای هر بوته دو و نیم گرم اینوکلوم اضافه گردید. واکنش ارقام و لاینهای مختلف مطابق با روش استاندارد بین المللی (مقیاس صفر تا هفت ) مورد ارزیابی قرار گرفت . دو رقم 20315-com ete و 41rt در این مرحله نسبت به قارچ مذکور مقاومت نشان دادند. همچنین ارتباط زیادی بین میزان مرگ و میر برگها و مقاومت در مرحله بلوغ مشاهده نگردید.
علیرضا دادخواه امیر قلاوند
به منظور بررسی تاثیر فواصل ردیف کاشت و میزانهای بذر بر روی صفات کمی و کیفی و منحنی رشد گیاه سویا آزمایشی در سال 1371 در مزرعه تحقیقاتی موسسه تحقیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر کرج با استفاده از طرح آزمایشی اسپلیت بلوک بر پایه بلوکهای کامل تصادفی در چهار تکرار اجراء گردید. سطوح مختلف فاصله ردیف به عنوان فاکتور افقی و میزانهای بذر به عنوان فاکتور عمودی در نظر گرفته شدند. سطوح فاصله ردیف شامل a1 و a2 به ترتیب برابر 30 و 40 سانتیمتر و سطوح میزان بذر شامل b1 و b2 و b3 و b4 که بترتیب برابر50،60،70،80 کیلوگرم درهکتار بودند. درکنار این تحقیق طرحی جهت بررسی منحنی رشد و آنالیزهای رشد برای دو تیمار فاصله ردیف 30 سانتیمتر با میزان بذر 60 کیلوگرم درهکتار و تیمار فاصله ردیف 40 سانتیمتر با میزان بذر 60 کیلوگرم در هکتار در قالب طرح کرتهای کاملا تصادفی با سه تکرار پیاده شد که هرده روز یکبار از آن نمونه برداری انجام می شد. نتایج بدست آمده نشان داد که فاصله ردیف 30 سانتیمتر (a1) نسبت به فاصله ردیف 40 سانتیمتر (a2) عملکرد دانه و ماده خشک بیشتری تولید کرد. تیمار فاصله ردیف 30 سانتیمتربا میزان بذر 60 کیلوگرم درهکتار با متوسط عملکرد 6105 کیلوگرم در هکتار (در رطوبت یازده درصد) بالاترین عملکرد دانه را تولید کرد. نتایج حاصله بیانگر این مطلب هستند که هرچه فاصله خطوط کاشت کاهش یابد (البته تاحد معینی) و فاصله بین بوته ها برروی ردیف کاشت افزایش یابد (تاحد معینی) الگوی کاشت تاحدودی شکل مربعی به خود گرفته و بیشترین عملکرد دانه حاصل می گردد.هرچه تراکم زیادتر شود ارتفاع بوته و ارتفاع اولین غلاف تشکیل شده از سطح زمین افزایش می یابد اماتعداد غلاف در بوته و تعداد شاخه جانبی کاهش می یابد. تعداد دانه در غلاف و وزن هزار دانه و همچنین درصد روغن میزان تحت تاثیر تراکم واقع نگردیدند. بنظر می رسد تیمار a1 b2 بعلت داشتن lad,lai,nar,cgr بیشتر، عملکرد دانه و تولید ماده خشک زیادتری داشته است .