نام پژوهشگر: مرضیه فیروزپور

بررسی و نقد کهن الگوها در شعر بلند الحیدری
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شیراز - دانشکده علوم انسانی 1392
  مرضیه فیروزپور   حسین کیانی

پیوند ناگسستنی میان ادبیات و روان شناسی باعث ایجاد نقد روانشناختی در حوزه ادب شده است. این نقد می کوشد تا پیوستگی میان ادب و ادیب و آنچه ورای اثر ادبی است را نشان دهد. روانشناسان بزرگی به پویایی این نقد کمک کرده اند، از جمله این ها کارل گوستاو یونگ است که با طرح نظریه ی ناخودآگاه جمعی در کنار ناخودآگاه فردی فروید، تحولی بزرگ در نقد روانشناختی اثر ادبی بوجود آورد. این روانشناس بر آن است که ناخودآگاه جمعی – ناخودآگاه مشترک تمام آدمیان- و نیز کهن الگوهای داخل در آن، در خلق یک اثر هنری خصوصا اثری که بیانگر درد اجتماع است، دخالت دارند. این پژوهش بر آن است تا با در نظر گرفتن ناخودآگاه جمعی وکهن الگوهای آن شعر بلند الحیدری شاعر معاصر عربی را که تجسم آگاهی های جمعی و بیانگر درد اجتماع است، بر اساس روان شاعر و محیط اطرافش، مورد کندوکاو قرار دهد. و در این راه از چند روش مختلف مانند، روش روانشناسی و اجتماعی و تاریخی بهره می گیرد. یافته های پژوهش نشان می دهد که این ادیب آگاه با تکیه بر ناخودآگاه جمعی و کهن الگوهای آن سعی دارد آدمیان را از عقب ماندگی ها رهانیده و به یاد زندگی صلح آمیز گذشته بیندازد، و اینگونه آن-ها را به سمت زندگی ای سرشار از صلح و عدالت رهنمون سازد، اما از آنجا که شاعر در محیطی پر از تاریکی و بحران زندگی می کند، از دستخوش دوگانگی روانش دور نمانده و به دنبال آن، گاه دچار یأس و ناامیدی شده و گاه نیز با دیدی سرشار از امید به اصلاح جامعه و به عبارتی اصلاح عالم، می نگرد.