نام پژوهشگر: محمّد رضا صرفی

بررسی و تحلیل عناصر روایت در رمان مدارصفردرجه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید باهنر کرمان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  تهمینه سالاری   محمّد رضا صرفی

روایت شناسی نوعی از ساختاگرایی در ادبیّات و نظریه ای دربار? متون روایی است که بیشترین بحث آن درباب حدود و ثغور داستان است و می کوشد ساختارهای نظام دهند? ادراک روایتی ما را مورد بررسی قرار دهد. ازجمله روش های مفید و عالی برای آشکارشدن ساز وکار روایت ها، تجزیه و تحلیل تودورف دراین عرصه است؛ تودوروف امکانات روایی را به نحوی گسترش می دهدکه می توان آن را فراتر از قصّه و روایت های اسطوره ای و درجهت تحلیل دیگر متون ادبی از جمله رمان، بسط داد. مدارصفر درجه نوشت? احمد محمود، رمانی رئالیستی است که وقایع انقلاب اسلامی ایران را دربرمی گیرد. تحلیل این رمان بر اساس نظری? تودورف می تواند راهگشای تحلیل های سودمند دیگری در این زمینه باشد. در این پژوهش، بررسی توالی و پی رفت های رمان بر اساس داستان هریک ازشخصیّت ها صورت گرفته است؛ پس از آن به بررسی اجزای کلام در رمان پرداخته شده و در پایان وجوه روایی حاکم بر رمان بررسی گردیده است. به طورکلّی، رمان مدارصفر درجه با یک دستور پای? روایتی، معنادار می شود و می توان گفت این رمان، علاوه بر، شیو? تحلیلی تودورف تقریباً با تمام روش های تحلیل ساختاری قابل بررسی است. واژه های کلیدی: عناصرروایت، نظری? تودوروف، مدارصفردرجه، احمدمحمود.

بررسی تطبیقی تعالیم اخلاقی نهج البلاغه وشاهنامه فردوسی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید باهنر کرمان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  زهرا انجم شعاع   محمّد رضا صرفی

نهج البلاغه،یکی از مهم ترین کتاب ها در زمینه تعالیم اخلاقی است. معارف بلند و ژرف کلام حضرت علی (ع) سبب شده است تا تأثیر شگرفی در ادبیّات عربی و فارسی داشته باشد. شاهنامه فردوسی از جمله کتاب هایی است که از نهج البلاغه تأثیر پذیرفته است.در شاهنامه، به دلایل گوناگون، روند منطقی روایت داستان ها ،گسسته می شود و فردوسی،به شکل های مختلف به بیان تعالیم اخلاقی و انسانی خود می پردازد. از آنجا که فردوسی شاعری شیعی است ودر عصر جمع آوری نهج البلاغه می زیسته، با بخش عمده ای از اندیشه های حضرت امیر المومنین (ع) آشنایی داشته است. از این جهت بررسی تطبیقی نهج البلاغه و شاهنامه فردوسی حائز اهمّیّت است و در تبیین ویژگی های شخصیّتی و اندیشگی فردوسی بسیار موثّر است .در این پایان نامه با استفاده از روش کتابخانه ای و سند کاوی تعالیم اخلاقی دو کتاب ارزشمند استخراج شده و با تطبیق مفاهیم مطرح شده، جنبه های اشتراک و افتراق این دو اثر مشخص می شود. بر اساس یافته های این پژوهش،می توان مهم ترین ویژگی های مشترک دو اثر را در مواردی چون: خدا باوری وایمان، تقوا و پارسایی،خرد ورزی، یاد کرد مرگ، نا پایداری دنیا، عبرت از گذشتگان و نکوهش هوا پرستی،آز، دنیا دوستی، دروغ، بیداد گری و ... جست و اختلافات موجود در دو اثر نیز به این شکل است که تعالیم اخلاقی در نهج البلاغه،جامع تر و کامل تر و به تفصیل بیان شده است؛ولی این تعالیم در شاهنامه،مجمل و اشاره گونه است.

بررسی تطبیقی تأویلات قرآنی در کشف الاسرار و عده الابرار میبدی و لطائف الاشارات قشیری (پنج جزء اوّل)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید باهنر کرمان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1393
  طیبه موسی یی هاردنگی   محمّد رضا صرفی

با ظهور اسلام و نزول قرآن، علم تفسیر به عرص? علوم اسلامی گام نهاد و با پیدایش فرق? تصوّف، تفسیر و تأویل عرفانی مجال بروز یافت. میبدی و قشیری از مفسّران بزرگ قرآن کریم هستند که با تأویل عرفانی آیات قرآن، خدمت شایان توجّهی به علم تفسیر و عرفان نموده اند. در این پژوهش پس از بحث مختصری پیرامون تأویل، تفسیر، زندگی و آثار این دو مفسّر، به بررسی مباحث زبان شناسی، ویژگیهای زبان عرفانی، نماد، نشانه شناسی و هرمنوتیک پرداخته شده است. در این تحقیق، تأویلات قرآنی در کشف الاسرار و عده الابرار و لطائف الاشارات قشیری مورد بررسی قرار گرفته و آیاتی که دارای نقاط اشتراک تأویلی هستند در آن مشخّص شده است. سپس بن مایه های تأویلی مشترک ذیل هر آیه بیان شده است. حاصل تطبیق این دو اثر گرانقدر تفسیری، اثبات اقتباس میبدی از تأویلات عرفانی قشیری در لطائف الاشارات است. این تحقیق نشان می دهد که میبدی و قشیری در تأویلات قرآنی آثار خود دارای مشرب یکسانی هستند، تا آنجا که در پاره¬ای موارد، تأویلات دو اثر کاملاً به یکدیگر شباهت دارند. اکثر تأویلات مشترک در دو اثر مذکور شامل تأویلات ذوقی و تأویلات تطبیقی است.

بوطیقای روایت در آثار سعدی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید باهنر کرمان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1394
  امید وحدانی فر   محمّد رضا صرفی

در این رساله روایات داستانی موجود در آثار روایی سعدی (گلستان، بوستان، غزل ـ روایت ها و مجالس پنجگانه) که در قالب «حکایت» نگارش یافته اند؛ معرّفی شده و از دیدگاه برخی از نظریّه پردازان روایت شناسی ساختارگرا از جمله: تزوتان تودوروف و ژرار ژنت مورد تحلیل قرار گرفته است. مباحث رساله در پنج فصل به شرح زیر ارائه گردیده است: فصل نخست دربار? مبادی پژوهش نگارش یافته است. فصل دوم مقدّماتی است که زمین? آشنایی بیشتر با روایت و روایت شناسان برجست? ساختارگرایی و پساساختارگرایی را فراهم آورده است. فصل سوم و چهارم به مباحث اصلی رساله اختصاص یافته که در فصل سوم به بررسی ساختار آثار روایی سعدی پرداخته شده است؛ در این فصل همچنین، «بیت ـ حکایت ها» و «غزل ـ روایت ها»ی سعدی که تاکنون ناشناخته مانده بودند؛ معرّفی شده اند. در فصل چهارم نیز مباحثی نظیر: «مایگان» (تِم)، «موتیف» (بن مایه)، «پیرنگ» (طرح)، «جهتِ داستان» (کانون تمرکز) و «رتوریک» (بلاغت) روایت در آثار روایی سعدی مورد مطالعه قرار گرفته اند. فصل پایانی رساله نیز به نتیجه گیری پژوهش اختصاص یافته و خود از دو بخش تشکیل شده است: در بخش نخست، یافته ها و نتایج اصلی پژوهش ارائه گردیده و در بخش دوم به پیشنهادهای پژوهشی مرتبط با موضوع رساله در مورد آثار سعدی اشاره شده است. حاصل این پژوهش نشان می دهد که «حکایت پردازی» در میان آثار روایی سعدی از جایگاهی ممتاز برخوردار است و روایتگریِ سعدی در جهتِ اهداف و اندیشه های تعلیمی و اخلاقی مورد نظر او بوده است؛ از این رو، سعدی توانسته است این اهداف خود را به خوبی برای مخاطبان و خوانندگان آثارش در قالب «حکایت» بیان کند. همچنین، بررسی برخی از موضوعات روایی در آثار سعدی نظیر: نوع شناسی حکایت ها و سرعت روایت حکایات، با نظریّات برخی از روایت شناسان ساختارگرا مانند تودوروف و ژنت و تحلیل بیت ـ حکایت ها با اصول مینی مالیستی کاملاً تطابق دارد؛ امّا در بسیاری از موضوعات از جمله: ساختار غزل ـ روایت ها، الگوهای حکایت واره ها، مایگان، موتیف ها، پیرنگ و رتوریکِ روایت در حکایت-ها، خود متن روایی آثار سعدی تئوری و الگوی خاصّی را به دست می دهد.