نام پژوهشگر: زهرا سلیمانی پور
زهرا سلیمانی پور اصغر کیوان حسینی
دولت شوروی به رغم داشتن داعیه رهبری سبک زندگی ممتاز و همراه با موفقیت های چشمگیر نتوانست به آرمان های خود چه در مرکز و چه در اقمار جهت توسعه اقتصادی و سیاسی دست پیدا کند. روند رو به افول این کشور مدتی پیش از فروپاشی آغاز گردیده بود. گورباچف با هدف تاخیر در زوال کشورش به ترسیم گلاسنوست و پروستریکا به عنوان راهکارهای برون رفت از بحران سیاسی و اقتصادی پرداخت، اما اوضاع شوروی وخیم تر از آن بود که این گونه اصلاحات یارای مقابله با روند اضمحلال آن را داشته باشند. از زمان فروپاشی شوروی، رهبران روسیه سعی دارند تا ضمن ایجاد دولتی قدرتمند در داخل و سروسامان دادن به مشکلات کشور، در عین حال جایگاه این کشور را در عرصه نظام بین الملل بهبود بخشند. دهه اول حیات روسیه جدید، تمرکز بر اصلاحات داخلی و همسوسازی آن با هنجارها، نهادها و چارچوب های برخاسته از نظم لیبرالی وجود داشت و پس از آن با قرار گرفتن نام این کشور در رده ِشرکایِ ملل متمدن غرب، تلاش مضاعفی برای ارتقای موقعیت با بکارگیری تمام ظرفیت های داخلی و فعال سازی ابزارهای دیپلماتیک به کار گرفته شد. برخورد منافع روسیه و غرب در حل چالش-های بین المللی با بروز جنگ های داخلی در بوسنی آغاز شد و اوج گیری آن در بحران گرجستان و سوریه در زمان کنونی قابل مشاهده است. رهبران روسیه در طول سال های پس از جنگ سرد با انتقاد از نظم تک قطبی به محوریت آمریکا و تاکید بر چندجانبه گرایی به دنبال ایجاد دنیای چندقطبی هستند که در آن روسیه به یکی از مراکز عمده قدرت تبدیل گردد. لذا در شرایط حاضر که امکان رویارویی و تقابل مستقیم با آمریکا برای روسیه و کشورهایی امثال آن وجود ندارد، این کشورها در صدد ایجاد موازنه نرم قدرت، جهت کاهش توانایی و خنثی سازی اقدامات و نیات هژمون هستند. در این مسیر آنچه که به نظر می رسد نقش به سزایی در موفقیت و پررنگ شدن سیاست های تعدیل کننده قدرت از نوع نرم آن در سیاست خارجی روسیه داشته است، ارتقای جایگاه آن کشور در نظام بین الملل بوده است. بنابراین در این پژوهش به دنبال تبیین ارتباط سیاست حداکثرسازی موقعیت در پیدایش توازن طلبی نرم روسیه در سال های پس از جنگ سرد هستیم.