نام پژوهشگر: رضا سیروس صبری

تعیین معیارهای طراحی کانون پرورش فکری کودکان با رویکرد ارتقاء خلاقیت کودکان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی - دانشکده هنر و معماری 1392
  نسیم اسماعیلی   اسماعیل ضرغامی

موفقیت و پیشرفت های انسان در گرو اندیشه های بارور و موثر اوست. در عصر گسترش روز افزون اطلاعات و ارتباطات، مسئله ای که بیش از هر چیز توجه پژوهشگران را به خود معطوف کرده است، چگونگی رشد و ارتقا این اندیشه های بارور و خلاق است. علم روان شناسی ثابت کرده است که بهترین زمان برای تربیت و شکوفایی استعدادهای انسان، دوره ی کودکی اوست زیرا تمام صفات اکتسابی و الگوهای رفتاری و عادات لازم در این زمان اخذ می شود و شخصیت واقعی کودک بر اساس همین عامل شکل می گیرد(نساجی زاده، 1384، ص. 46). در سال های اخیر تحقیقات بسیاری انجام شده است که از میان عوامل متعدد تاثیرگذار در رشد خلاقیت کودک؛ شیوه های آموزشی، جنبه های عاطفی-شناختی و نیز مسائل تربیتی مورد بررسی قرار گرفته اند؛ اما به تاثیر کیفیت فضای معماری در پرورش خلاقیت، کمتر توجه شده است(شفایی و مدنی، 1389، ص.215). این در حالی است که مطالعات نشان داده است شرایط فیزیکی محیط، رفتار ساکنین در آن محیط را تحت تاثیر قرار داده و در بروز رفتارهای هنجار و ناهنجار و پرورش و ارتقای خلاقیت موثر می باشد. طبق نظریه ی جان لنگ تغییر در محیط مصنوع مستقیما منجر به تغییر در رفتارها خواهد گردید(مرتضوی، 1376، ص. 15). بنابراین تمامی محیط هایی که کودکان در آن حضور می یابند، در شکل گیری شخصیت کودک و رفتار او موثر اند. در این بین فضاهای آموزشی به عنوان یکی از مهم ترین محیط های اثر گذار در شخصیت کودک از اهمیت ویژه ای برخوردار خواهند بود. کانون پرورش فکری کودکان یک نهاد فرهنگی و کمک آموزشی است که با تولید و انتشار کتاب، فیلم، نمایش و ایجاد پایگاه هایی برای عرضه ی این محصولات و برگزاری کلاس های متعدد پرورشی و کمک آموزشی به منظور غنی کردن اوقات فراغت و ارتقاء توانمندی و استعدادهای کودکان در سال 1344 تاسیس شد و تا به امروز به فعالیت خود ادامه داده است. با توجه به این اهداف والا، انتظار می رود کانون پرورش فکری کودکان حضور و نقشی پررنگ تر و موثرتر در راستای شکوفایی و ارتقا خلاقیت و توانمندی های کودکان ایفا نماید این در حالی است که تجربه ی سال های گذشته، گویای این مطلب است که کارکرد کنونی این نهاد از ماهیت وجودی آن فاصله گرفته است به بیانی دیگر کانون پرورش فکری کودکان به نهادی تک بعدی بدل شده است که به جای شناسایی و پرورش استعداد و خلاقیت کودکان، به نگهداری و پر کردن اوقات فراغت آنان اکتفا نموده است. با توجه به تاثیر کیفیت فضای معماری در پرورش خلاقیت می توان یکی از دلایل مهم ناکارآمدی کانون پرورش فکری کودکان را معماری ناکارآمد آن دانست. این نهاد همچون اغلب فضاهای آموزشی کودکان در ایران، فاقد طراحی مناسب کودکان و یا در فضاهای غیر آموزشی است به گونه ای که اکثر آن ها تنها ساختمان های اداری هستند که نیازهای اولیه ی کاربران خود را تامین می کنند و با نقاشی و رنگ آمیزی، ظاهرا به محیطی کودکانه تبدیل شده اند و به جای برخورداری از فضاهای متنوع؛ حیاط هایی که طبیعت را به کودکان عرضه می کنند و کارگاه و کلاس های پویا که برای کودکان و براساس نیازهایشان طراحی شده باشند، مکانی کلیشه ای برای استقرار کودکان را فراهم آورده اند. از این رو هدایت کودکانی که حضور در چنین فضایی را تجربه می کنند، به سوی نگاه و تفکر خلاقانه، سخت به نظر می رسد. چرا که بارور کردن روح کاوش و تقویت فرآیند تفکر و خلاقیت در کودک، زمانی ممکن و موثر است که این امکان برای او فراهم شود. اما با شناخت و تکیه بر قابلیت های کانون پرورش فکری و به کارگیری اصول ارتقا دهنده ی خلاقیت در طراحی فضاهای مختص کودکان، می توان نهادی را بنا نمود که علاوه بر تحقق اهداف ابتدایی خود، بستری باشد در جهت ارتقا انگیزش کودک برای بازی، کنجکاوی، خیال پردازی و مشارکت اجتماعی او تا بدین ترتیب زمینه ی شکوفایی و رشد خلاقیت کودک فراهم شود.

هویت بخشی بر اساس امکانات بالقوه منظر شهری(نمونه موردی: حدفاصل میدان تجریش تا میدان قدس)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی - دانشکده معماری و شهرسازی 1391
  هاجر کلوندی   رضا سیروس صبری

خیابان شهرداری تجریش یکی از خیابانهای بااهمیت شهر تهران است که به واسطه دارا بودن ویژگی هایی خاص، نقش مهمی در حیات اجتماعی شهر تهران دارد. ویژگی های خاص هویتی این خیابان که حاصل تعامل دوسویه فرهنگ و طبیعت بوده و در طی زمانی طولانی شکل گرفته است موجب اهمیت یافتن این خیابان در تصویر ذهنی شهروندان و شکلگیری ارتباطی عمیق و دوستانه میان مردم با این مکان شده است. در طی چند دهه گذشته با افزایش رشد اقتصادی محدوده شاهد گسترش ساخت و سازها و از بین رفتن کیفیات مطلوبی در این محدوده هستیم که از شاخصه های هویتی این محدوده به شمار می روند و در نتیجه هویتمندی فضای مذکور را به مخاطره انداخته اند. در این پژوهش سعی شده تا در وهله نخست زیرساختهای شکل دهنده به هویت مکان شناخته شده و سپس یا کنکاشی در ادبیات موضوع، مفاهیم مرتبط با هویت و پایگاههای نظری آنها بررسی شوند و در نهایت به تعریف و تدوین چارچوبی نظری برای هویت بخشی به مکان بر اساس پتانسیل های موجود در منظر شهری پرداخته شده است. پایه های نظری چارچوب طرح هویت بخشی به مکان بر مبنای دو بعد اصلی هویت مکان یعنی فرهنگ و طبیعت شکل گرفته و بر همین اساس این طرح تعریفی از کیفیت را ارائه می کند که بر پایه نیازهای انسانی تعریف شده است. با چنین تعریفی هویت بخشی به معنای انجام مطالعات هماهنگ برای تشخیص ویژگی های مثبت منظر شهری برای ارتقاء و حفظ این ویژگی ها و بهبود کیفیت زندگی در شهر می باشد.