نام پژوهشگر: راحله زارع

مفهوم حق در فلسفه لاک و کانت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1392
  راحله زارع   مسعود امید

در دوران مدرن در نتیجه¬ی تلاش¬های متفکران و فیلسوفان این دوره، انسان بیش از پیش در کانون توجه قرار گرفت و جایگاه مرکزی را در عالم اشغال کرد. در این دوران همه چیز از زاویه¬ی انسانی تعریف می¬شد. بر این اساس مفهوم حق هم در این دوران معنایی انسانی به خود گرفت. در این دوران حقوق کیهان محور یونان باستان و حقوق خدا محور قرون وسطی، که در نتیجه¬ی آن، نقش اراده¬ی انسانی در تعیین حقوق فردی و اجتماعی نادیده گرفته می¬شد و حق به مجموعه¬ای از ارزش¬های از پیش تعیین شده اطلاق می¬گردید و انسان همواره محکوم به رعایت این ارزش¬ها بود، کنار گذاشته شد. متفکران دوران جدید با ارج نهادن به مقام والای انسانی در تعیین سرنوشت خویش و تأکید بر توانایی¬های عقل انسان در شناسایی حق و حقوق، مفهوم حق را در رابطه¬ی تنگاتنگ آن با اختیار و اراده¬ی انسانی مطرح کردند. جان لاک فیلسوف قرن هفدهم و نظریه¬پرداز بزرگ حقوق طبیعی، انسان را دارای حقوقی می¬دانست که مستقل از کلیسا و نظام حکومتی معتبر بود و عقل و خرد انسانی کاشف این حقوق بود و لذا حقوق انسان، حقوق اعطایی از جانب کلیسا و حکومت نبود و تنها نقش حکومت، پاسداری از حقوق طبیعی افراد بود. در ادامه¬ی این مسیر فکری به فیلسوف اخلاق قرن هجدهم، ایمانوئل کانت می¬رسیم. کانت نیز مفهوم حق را در ارتباط با مقام و منزلت رفیع انسانی مطرح کرد و می¬توان گفت که بیشتر از جان لاک، به برجسته کردن جایگاه انسان در ارتباط با حقوق انسانی پرداخت. او مفهوم حق را در حوزه¬ی اخلاق مطرح کرد تا همواره انسان با التزام به قانون اخلاقی و خرد خود بنیاد، در ارتباط با دیگر انسان¬ها به گونه¬ای اخلاقی و از بُعد شرافت والای انسانی و غایت فی نفسه بودن انسان، هم در وجود شخص خویش و هم در وجود دیگران، با آنان رفتار کرده و حقوق انسانی را مراعات نماید و با حرکت در مسیر تکامل اخلاقی، هر چه بیشتر در راستای انسانیت گام برداشته و آزادی را تحقق بخشد.