نام پژوهشگر: رحیم حب نقی

بررسی تأثیر سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان تحریک شده با آگونیست های tlr3 (polyi-c) و (lps) tlr4 در ترمیم زخم حاصل از سوختگی پوست موش و مقایسه آن با درمان استاندارد
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه ارومیه - دانشکده علوم 1391
  لیلا سلیمانی   نوروز دلیرژ

چکیده فارسی: مقایسه اثرات پماد سیلور سولفادیازین و تزریق زیر جلدی سلولهای مزانشیمی تحریک شده با آگونیست (lps)tlr4 و آگونیست tlr3 (poly i-c) در ترمیم سوختگی در موش اخیرا" سلولهای مزانشیمی به عنوان منبع مهمی از سلولهای تمایز نیافته که می توانند به سلولهای رده مزودرمال تبدیل شوند شناسایی شده اند. در این مطالعه اثرات سلولهای مزانشیمی تحریک شده با لیپو پلی ساکارید (lps) و پلی اینوسینیک پلی سیتیدیلیک اسید (poly i-c) در ترمیم روند سوختگی بیان شد و با گروه شاهد و سیلورسولفادیازین (ssd) مقایسه شد در این مظالعه 54 موش نر در 6 گروه تقسیم بندی شد: 1. گروه شاهد، 2. درمان با پماد سیلورسولفادیازین (گروه ssd) 3. .درمان با سلول مزانشیمی تحریک نشده (گروه مزاتشیم) 4. درمان با سلول مزانشیمی تحریک شده با lps (گروه lps) 5. درمان با سلول مزانشیمی تحریک شده باpoly i-c (گروه poly i-c) و 6. درمان با سلول مزانشیمی تحریک شده با ترکیب lps و poly i-c (گروه lp). سوختگی درجه سه پوست به کمک تماس یک میله ی فلزی داغ شده در آب جوش به مدت 9 ثانیه ایجاد شد. حیوانات در گروه شاهد بدون هیچ گونه مداخله ای درمان شدند. در گروه ssd حیوانات تا روز آخر، هر روز پماد دریافت کردند. در گروههای درمانی سلولی، پس از ایجاد سوختگی یک دز از سلول مزانشیمی بصورت زیر جلدی در ناحیه سوخته تزریق شد. حیوانات در تمام گروهها در روزهای 7، 14 و 21 کشته شدند، نمونه بافتی جمع آوری، فیکس و آماده برای پروتوکل های آزمایشگاهی روتین شد، برشهای 5 میکرو متر تهیه شد و با تکنیک هماتوکسیلین - ائوزین و ماسون تری کروم رنگامیزی شد. نتایج: انقباض بافت جوانه ای در گروه مزانشیم، lps، poly i-c و lp با 50%، 67%، 29% و 7% در مقاییسه با 22.6% و 15% در گروه ssd و شاهد نشان داده شد. نتایج رنگامیزی ماسون تری کروم نشست بیشتر کلاژن در گروه lps را در مقایسه با سایر گروهها نشان داد. از آنجایی که کلاژن یک فاکتور اساسی در جمع شدگی آسیب می باشد، گروه lps جمع شدگی بهتر و در نتیجه ترمیم بهتری را در این مطالعه نشان داد. کلمات کلیدی: سلول بنیادی مزانشیمی، lps، poly i-c، کلاژن.

ارزیابی اثرات تجویز داروهای آتورواستاتین و اسید رتینوئیک بر پولاریزه شدن پاسخ لنفوسیتهای t کمکی و سیمای بالینی و هیستوپاتولوژیک آنسفالومیلیت تجربی خود ایمن در موش c57bl/6
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه ارومیه - دانشکده دامپزشکی 1391
  سید میثم ابطحی فروشانی   رحیم حب نقی

از جمله رهیافت های مناسب جهت بهبود فرآیند درمانی ms، ترکیب فراورده های دارویی موجود جهت حصول به نتایج مطلوب تر می باشد. در بررسی های گذشته به اثرات ایمونومودولاتوری آتورواستاتین و آل-ترانس رتینوئیک اسید (atra)اشاره شده است. در مطالعه حاضر به بررسی امکان مفید بودن استفاده ترکیبی از عوامل فوق در مدل موشی بیماری ms (آنسفالومیلیت تجربی خود ایمن) eae پرداخته شده است. بیماری eae با استفاده از پپتید mog35-55 و ادجوانت کامل فروند در موش های ماده c57bl/6 القا شد. موش ها در 4 گروه درمانی (هر گروه 7 رأس) دریافت کننده آتورواستاتین (mg/kg10-روزانه)، atra (mg/kg25-یک روز در میان)، ترکیب دو دارو (نصف دوز هر یک از داروها) و یا دارونما قرار داده شدند. کلیه درمان ها پس از بروز ناتوانی نورولوژیک در همه موش های گروه درمانی (روز 12 پس از ایمن سازی) آغاز شد و تا زمان کشتار موش ها (روز 33 پس از ایمن سازی) ادامه یافت. سپس میزان تکثیر سلولی به وسیله آزمون mtt، میزان تولید سایتوکاین ها به وسیله elisa و فراوانی سلول های foxp3+treg به وسیله فلوسایتومتری در بین سلول های طحالی سنجیده شد. علاوه بر این بافت های مغز و نخاع نیز به منظور ارزیابی های هیستوپاتولوژی برداشت گردید. بر اساس نتایج بدست آمده ترکیب دو داروی آتورواستاتین و atra در نصف دوزهای خود دارای اثرات سینرژیستی بوده و منجر به بروز پیامدهای بالینی و آسیب شناختی مناسبت تری نسبت به تجویز انفرادی دوز کامل هر یک از این داروها می گردد. درمان ترکیبی در قیاس با درمان انفرادی با هر یک از داروها، بدون آنکه اثرات ضد تکثیری بیشتری را ایجاد نماید، منجر به کاهش بیشتر در تولید سایتوکاین التهاب آور 17-il و افزایش هم زمان سطح سایتوکاین ضد التهابی il-10 گردید. به علاوه تنها در گروه درمان ترکیبی سطح لنفوسیت های foxp3+treg افزایش معنی داری را نشان می دهد. در مجموع ممکن است که این رهیافت دارویی به عنوان یک استراتژی سودمند در درمان اسکلروز متعدد مطرح گردد.

مطالعه اثر درمانی عصاره سیتوپلاسمی و دیواره سلولی مخمر saccharomyces cerevisiae غنی شده با عنصر سلنیوم به عنوان یک پروبیوتیک برسرطان کولون القا شده توسط دی متیل هیدرازین در موش صحرایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه ارومیه - دانشکده علوم پایه 1392
  میترا دادرس   وحید نجاتی

زمینه: پس از بیماری های قلبی و عروقی، سرطان به عنوان مهم ترین عامل مرگ و میر در بسیاری از کشورها است. سرطان کلورکتال یا سرطان کولون یا روده بزرگ در پی رشد سلول های سرطانی در کولون، رکتوم و آپاندیس بروز می کند. شواهد زیادی مبنی برآثار ضدسرطانی پروبیوتیک ها خصوصا در مورد سرطان های کولون، کبد، روده کوچک و سرطان پستان مشاهده شده و بیان شده است که پروبیوتیک ها می توانند با اتصال به مواد سرطان زا ( کارسینوژن ها) و پیش سرطانی (پروکارسینوژن ها) آنها را مهار وحذف، فلور باکتریال روده را کنترل، سیستم ایمنی و پاسخ های ضدتوموری را تحریک کنند. در مورد نقش پروبیوتیک ها در پیشگیری و درمان سرطان کولون گفته می شود که آنها می توانند از طریق کاهش غلظت مدفوعی آنزیم ها و نمک های صفراوی و کاهش جذب موتاژن های مضر نقش موثری را ایفا کنند. روش بررسی: تعداد 48 سر رت ماده تهیه و بعد از دو هفته سازگاری با محیط جدید، به 12 گروه تقسیم شدند. کلیه حیوانات به جز گروه شاهد سالم داروی 1 و 2 – دی متیل هیدرازین کلراید را به صورت زیر جلدی به میزان mg/kg 40 وزن بدن هفته ای دو بار و به مدت 4 هفته دریافت کردند. بعد از مشاهده علائم کارسینوم کولون، گروه ها با تیمارهای مدنظر سلنیوم و دیواره سلولی و عصاره سیتوپلاسمی مخمر saccharomyces cerevisiae و دیواره سلولی و عصاره سیتوپلاسمی مخمر saccharomyces cerevisiae غنی شده با سلنیوم درمان شدند. در پایان مطالعه، بعد از تشریح کردن موش ها، مطالعه در زمینه های سنجش آنزیم مدفوعی، سنجش پارامترهای استرس اکسیداتیو، سنجش آنزیم های کبدی و بررسی بافت کبد، بررسی شاخص های مورفومتری بافت روده و بررسی تشکیل کانون کریپت های نابه جا و تغییرات بافتی روده در هر گروه انجام گرفت.یافته ها: تزریق زیر جلدی dmh در موش ها باعث ایجاد کارسینوم کولون شده و باعث تغییرات زیادی در سطح مخاط روده از جمله تشکیل کانون کریپت های نابه جا، تخریب سلول های پوششی سطح مخاط، کاهش گابلت سل ها، تخریب ساختار طبیعی کریپت ها و غیره شد و همچنین در نتایج بدست آمده از مطالعه کبد مشاهده گردید که dmh باعث آسیب در بافت کبد به صورت تشکیل کانون های آماسی و افزایش فضاهای سینوزوئیدی شد و باعث تغییر در میزان فعالیت آنزیم های کبدی از جمله alt , ast و alp گردید و درمان با تیمارهای مدنظر تاحدودی توانستند آسیب های مذکور را کاهش دهند.نتیجه گیری: با توجه به یافته ها می توان بیان کرد که سلنیوم، دیواره سلولی و عصاره سیتوپلاسمی مخمر saccharomyces cerevisiae و دیواره سلولی و عصاره سیتوپلاسمی مخمر saccharomyces cerevisiae غنی شده با سلنیوم دارای خاصیت ضدتوموری هستند و تیمار با ml/µg2000 پروتئین مستخرج از دیواره های سلولی و عصاره های سیتوپلاسمی و ppm 4 سلنیوم خوراکی می توانند تا حدودی باعث کاهش آسیب های وارده توسط dmh شوند.

ترمیم عصب سیاتیک با استفاده از گرافت غیر خودی وریدی iovg همراه با سلول های مزانشیمی با منشاء مغز استخوان و سوسپانسیون چادرینه بزرگ در رت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه ارومیه - دانشکده دامپزشکی 1390
  رحیم محمدی   سعید عزیزی

استفاده از آلوگرافت و اتوگرافت عصبی برای بازسازی اعصاب محیطی متعاقب بروز جراحت و یا اعمال جراحی از اوایل قرن حاضر آغاز شده است. بررسی منابع در ارتباط با موضوع نشان میدهد که کاربرد مستقل سلول های مزانشیمی با منشاء مغز استخوان و همچنین تکنیک گرافت وریدی iovg به تنهایی در نمونه های تجربی سبب تسهیل روند ترمیم اعصاب محیطی شده است. ولی تاکنون در مورد احتمال تاثیرات مثبت ترمیمی گرافت وریدی iovg همراه با تزریق سلولهای تمایز نیافته مزانشیمی با منشاء مغز استخوان و نیز کاربرد سوسپانسیون چادرینه بزرگ به داخل کاندوئبت iovg مطالعه ای ثبت نشده است. هدف این مطالعه این است تا با استفاده از تکنیک پیوند گرافت وریدی iovg در نقیصه عصب و تزریق سلول های مزانشیمی با منشاء مغز استخوان و بافت چربی (چادرینه بزرگ) به داخل آن بتوان روندرژنراسیون عصب را سهولت بخشیده و کارکرد آن را به حالت سلامتی قبلی خود نزدیکتر نمود. روش کار : در این مطالعه تعداد 90 قطعه رت نر سفید نژاد wistar و میانگین وزنی 25+-280 گرم مورد استفاده قرار گرفت. رت ها به صورت تصادفی به 5 گروه 18 تایی در گروههای oadnc،bmsc،iovg و nc تقسیم بندی شدند. در گروه کنترل نرمال (nc) عصب سیاتیک سمت چپ پس از برش پوست و عضله سرینی دستکاری شده و پس از خونبندی موضع بخیه گردید. در گروه (tc) پس از دستیابی یه عصب سیاتیک با قطع عصب، نقیصه ای به طول 10 میلیمتر ایجاد گردید. در گروههای iovg، bmsc و oadnc به ترتیب پس از ایجاد نقیصه 10 میلیمتری، انتهاهای قطع شده پروکزیمال و دیستال عصب با استفاده از گرافت وریدی به هم مرتبط شدند و10 میکرولیتر pbs، سولهای مزانشیمی تمایز نیافته مغز استخوان و بخش سلول های هسته دار بافت چربی چادرینه به داخل گرافت تزریق گردید. هر گروه متعاقبا به سه زیر گروه 6 تایی تقسیم گردیده و در مقاطع زمانی 4، 8 و 12 هفته بعد از جراحی مورد مطالعه قرار گرفتند. همچنین از 54 قطعه دیگر به عنوان دهنده ورید وداجی خارجی و نیز برای تهیه سلولهای مزانشیمی با منشاء مغز استخوان و سوسپانسیون چادرینه بزرگ استفاده گردید. در این مطالعه نتایج روند ترمیم عصب سیاتیک قطع شده در محل گرافت وریدی در زیرگروههای مختلف درمان و شاهد با روش تست فانکشنال رژنراسیون عصب شاخص عملکردی عصب سیاتیک، مطالعات هیستومورفومتری و ایمنوهیستوشیمیائی مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج : در پایان هفته چهارم پس از جراحی میانگین sfi در گروههای oadnc، bmsc، iovg، tc ، nc به ترتیب برابر 73.3-، 74.4-،92.8-،93.3-،6.1- بود. این میزان در پایان هفته دوازدهم در گروههایی که bmscs و oadncs دریافت کرده بودند به طور معنی داری کاهش یافت (p<0.05) که بیانگر بهبود قابل ملاحظه در عملکرد عصب سیاتیک بود. نتیجه گیری : oadncs یک منبع آماده، سریع و قابل تزریق را در مقادیر بالا فراهم می آورد که میزان بهبودی رژنراسیون عصبی آن مشابه تاثیر کشت bmscs تمایز نیافته میباشد که میتوان آن را در طب ترمیمی جراحی مد نظر قرار داد. همچنین صدمات ناشی از اخذ سلولهای چربی کم بوده، بازده سلولی بالا و فاصله زمانی تا اخذ سلول و تزریق آن در مقایسه با bmscs در کمترین میزان می باشد.