نام پژوهشگر: سید محمد تقی چاوشی
میثم واثقی حمید پارسانیا
معرفت و ساختار حاکم بر آن از دیرباز در صدر توجهات فلاسفه قرار داشته است. این موضوع با دوپاره شدن هستی به جهان عینی و جهان ذهنی در فلسفه دکارت مسائل جدیدی را برای فلسفه بعد ایجاد نمود. کانت که توانست دو نحله فلسفی منتج از دوئالیسم دکارتی را جمع کند، با طرح مقولات استعلایی، قالبهایی را معرفی کرد که حصول معرفت نزد آدمی در چهارچوب آنها امکان پذیر می شد. این قالبها که نزد کانت ثابت و بین همه انسانها مشترک بودند، در فلسفه های نوکانتی صورتهایی متفاوت و متکثری می یابد. زمینه مندی معرفت و تأکید بر زمینه اجتماعی و تأثیر آن بر معرفت، از جمله نتایج تفکر نوکانتی است که در مسئله معرفت ایجاد شده است. رساله حاضر با روش گفتگو، تلاش دارد تا این مسئله را با ابعاد مختلف آن، موضوع گفتگوی میان هرمنوتیک فلسفی گادامر و حکمت متعالیه صدرایی قرار دهد. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن معرفت؛ عالم مندی، تاریخمندی و ساختار دیالکتیکی معرفت؛ هویت معرفتی جامعه؛ فرهنگ و لایه مندی آن و افق توحیدی از جمله مهم ترین فروعاتی هستند که از طریق آن تحلیل نهایی راجع به موضوع رساله حاصل می شود. با گذر از فروعات مذکور این نتیجه از منظر حکمت متعالیه صدرایی حاصل می شود که زمینه اجتماعی اگرچه استقلال فردی را در کسب معرفت ذائل نمی کند، اما نقش اعدادی در کسب معرفت داشته، می تواند در مسیر هویت یابی فرد سهیم باشد. همچنین معرفت توحیدی می تواند به عنوان معیاری برای نقد دیگر معارف که در حاشیه غفلت از توحید شکل گرفته اند واقع شود. نگاه خاص گادامر به فرهنگ و توجه او به امر متعال در ساختار دیالکتیکال معرفت و همچنین جایگاه زبان در نظام معرفتی او، از مهمترین فروعاتی هستند که تحلیل نهایی را در اندیشه او راجع به موضوع رساله فراهم می آورند. از منظر گادامر هویت معرفتی انسان مستقل از تأثیر اموری چون فرد و جامعه بوده، لذا زمینه اجتماعی تنها جرقه های الهام علمی در انسان را شعله ور می سازد. تفاوتی که امکان نقد را برای حکمت صدرایی نسبت به فلسفه گادامر فراهم می سازد، معیار بودن معرفت توحیدی برای قرائت و نقد دیگر معارفت است.