نام پژوهشگر: علیرضا صادقزاده قمصری
علی لطیفی علیرضا صادق زاده قمصری
بحث از چیستی نظریه ی تربیتی و روش نظریه پردازی در تربیت، از مهم ترین مسائل در فلسفه ی دانش تربیتی است. پژوهش حاضر به تبیین دیدگاه های ولفگانگ برزینکا و ویلفرد کار به عنوان دو فیلسوف تربیتی که به بررسی تفصیلی چیستی نظریه ی تربیتی پرداخته اند، اهتمام می ورزد. نقد و تحلیل دیدگاه های این دو اندیشمند درباره ی نظریه ی تربیتی و نظریه پردازی در تربیت، با نقد مبانی آنها در فلسفه ی علوم اجتماعی و انسانی انجام می پذیرد. نقطه ی اتّکا در این نقد مبنایی، اصول و قواعد واقع گرایی صدرایی (به عنوان نوعی واقع گرایی پیشرفته و انتقادی) است. به باور برزینکا، نظریه های تربیت به سه دسته ی کلّیِ نظریه های علمی، نظریه های فلسفی و نظریه های عملی تقسیم می شوند که هر یک از این دسته ها، ویژگی ها و ملاک های ارزیابی ویژه ی خود را دارا هستند. ویلفرد کار نیز معتقد است نظریه ی تربیتی به منظور حلّ مسائل تربیت که همیشه مسائلی عملی هستند، صورت بندی می شود و به همین خاطر، در عمل و به وسیله ی عمل تدوین شده و مورد ارزیابی قرار می گیرد. دیدگاه برزینکا، بر نوعی تجربه گرایی تعدیل یافته استوار است که معرفت تجربی را آرمانِ هرگونه شناخت می داند، همان گونه که دیدگاه ویلفرد کار نیز مبتنی بر رویکرد نظریه ی انتقادی است که علاوه بر وابسته به زمینه دانستن هرگونه شناخت و انکار شناخت عینی، ملاک صدق و حقیقت یک ادّعای معرفتی را اجماعِ گفتمانی بر آن ادّعا می داند. این پژوهش با بررسی مهم ترین رویکردهای رایج در فلسفه ی علوم اجتماعی (تجربه گرایی، تفسیرگرایی و نظریه ی انتقادی)، آشکار می سازد که بر اساس واقع گرایی صدرایی، تمامی این رویکردها از ارائه ی روایتی معتبر و قابل اتّکا از شناخت ناتوانند و مقصد نهایی همه ی آنها، شکّاکیت است. بر این اساس، دیدگاه های برزینکا و کار درباره ی چیستی نظریه ی تربیتی نیز به خاطر ابتنا بر تجربه گرایی و نظریه ی انتقادی، دچار مشکل شکّاکیت شده و راه به معرفت و دانش نمی برند.
فرشته آل حسینی علیرضا صادق زاده قمصری
چکیده هدف این پژوهش، تبیین رویکرد عملی به فلسفه تربیت اسلامی در پرتو دیدگاههای عملی با تأکید بر دیدگاه ویلفرد کار است. مواجهه فلسفه تربیت اسلامی با دیدگاههای عملی به دلیل تأثیرات نامطلوب شکاف میان نظریه و عمل تربیتی، و به منظور آشکار کردن محدودیتهای فلسفه تربیت جمهوری اسلامی ایران در غلبه بر مسئله ربط ضرورت یافته است. از یک سو، فلسفه تربیت اسلامی به دلیل حاکمیت معیارهای فلسفه مدرن، همچون «مدون بودن»، «کلی بودن»، «فارغ از مکان بودن» و «فارغ از زمان بودن» بر اعمال ما، ممکن است به آسانی در معرض بی توازنی و بی ربطی با عمل تربیتی قرار بگیرد. از سوی دیگر، به دلیل غلبه مفاهیم مسئله دار مدرن از عامل، نظریه و عمل، همچون «عامل به عنوان مجری»، «نظریه به عنوان نظریه نظریه پرداز» و «عمل به عنوان کاربرد نظریه» بر فهم ما، ممکن است با مانع جدی برای تحقق عامل تربیت اسلامی مواجه باشد. این پژوهش، با تحلیل و نقد بی ربطی شکل کنونی فلسفه تربیت اسلامی با اعمال تربیتی، از فقدان مبنای مناسب برای رسیدن به مطلوبش آگاهی می دهد و برای رسیدن به این مطلوب، لزوم مبنایی جدید و رویکردی دیگر را توصیه می کند. در کل، در دفاع از رویکرد عملی برای تحقق تربیت اسلامی به استدلال می پردازد. در حال حاضر، مأموریت فلسفه تربیت اسلامی به عنوان یک رشته دانشگاهی به تولید فلسفه های مدونِ کلیِ فارغ از زمان و مکانِ در انتظار کاربردی شدن و بازتولید فیلسوف تربیت فروکاسته شده است. با رویکرد عملی به فلسفه تربیت اسلامی، مأموریتهای جدید و ایجاد روابط اجتماعی تحول یافته با عاملان می تواند به دستور کار فلسفه تربیت اسلامی افزوده شود. مهمترین مأموریت فلسفه تربیت اسلامی با رویکرد عملی، کمک به احیای عمل تربیت اسلامی و تحقق عامل تربیت اسلامی است.