نام پژوهشگر: سمانه گودرزی

مطالعه تطبیقی چهار متد فیلمنامه نویسی در سینمای داستانی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده سینما و تئاتر 1392
  سمانه گودرزی   حمید دهقانپور

بنظر می رسد بنیان های تئوریک روایت و تفاوت گونه های غالب سینما در اروپا و امریکا به دو نگاه فلسفی متفاوت یعنی اندیشه های افلاطون و ارسطو باز می گردد بطوری که سینمای اروپا ریشه در تعریف حماسه و اندیشه های افلاطون دارد و سینمای امریکا نیز وامدار اندیشه های ارسطو است . ارسطو با بیان تفاوت های حماسه و درام در کتاب فن شعر که اولین متن تئوریک یونان باستان است ، دو نوع فرم روایی یعنی فرم روایت حماسی و فرم روایت دراماتیک را تعریف می کند . بنا بر تعریف ارسطو در روایت حماسی ، حضور راوی تعیین کننده است بدین معنی که یا نویسنده خودش راوی داستان محسوب می شود و یا راوی یکی از شخصیت های داستان است. در فرم روایت دراماتیک، ساختار ، وظیفه ی راوی را بعهده می گیرد بدین معنی که عمل قهرمان و حوادثی که واقع می شوند داستان را پیش می برد. همچنین بسیاری معتقدند که ساختار سه پرده ای نیز در این گفته ی ارسطو که "تام است آنچه آغاز، میان، و پایان دارد" ریشه دارد و فن شعر، ساختار سه پرده ای را بعنوان الگوی غایی برای داستان دراماتیک معرفی می کند. طبق این تقسیم بندی و در یک طبقه بندی کلی در هنر سینما اَشکال روایت در سینمای داستانی به فیلم هایی تقسیم می شود که ساختار سه پرده ای دارند (فرم روایت دراماتیک) و فیلم هایی که این ساختار را در هم می شکنند (فرم روایت حماسی). اما این تقسیم بندی کلی نمی تواند تفاوت اشکال گوناگون روایتی را در جزییات هر دو نوع توضیح دهد. مثلا نوع فرم روایت دراماتیک بسیاری از فیلم ها ساختار سه پرده ای هست اما همه ی آن ها از قواعد یکسانی پیروی نمی کنند که ما در اینجا به بررسی تفاوت ها و شباهت های چهار متد ارائه شده توسط چهار نظریه پرداز حوزه ی فیلمنامه نویسی یعنی سید فیلد، لیندا سیگر، کریستوفر وگلر و رابرت مک کی می پردازیم که هر چهار نفر از ساختار سه پرده ای تبعیت می کنند. فیلد نام متد مورد نظرش را "الگو" می گذارد و این سه پرده را آغاز، تقابل و حل و فصل می نامد که توسط دو نقطه پیرنگ از هم جدا می شوند. سیگر نام متدش را "ستون فقرات داستان" می گذارد که این الگو با تفاوتهای اندکی تکرار تئوری فیلد است. وگلر هم بر اساس آموزه های کمبل الگوی "سفر قهرمان" را مطرح می کند و 12 گام را برای این سفر برمی شمارد. رابرت مک کی به معرفی دو الگو می پردازد که یکی "پیرنگ مرکزی" و دیگری "جستجو" نام دارد . که "پیرنگ مرکزی" به پنج بخش حادثه ی محرک ، مشکلات فزاینده، بحران، نقطه اوج و گره گشایی تقسیم می شود. در جدول تطبیقی فصل آخر خواهیم دید که تمامی عناصر تشکیل دهنده ی چهار الگوی ذکر شده با هم قابل انطباقند. بعنوان مثال نقطه پیرنگ 1 (فیلد) و نقطه عطف 1 (سیگر) همان عبور از نخستین آستانه (وگلر) و دگرگونی عمده (مک کی) هستند و بهمین دلیل همه ی فیلمنامه های سه پرده ای را می توان در این الگوها گنجاند.

تخلیص بیودیزل تولیدی از روغن پسماند با استفاده از غشای نانو کامپوزیتی بر پایه پلی اتر سولفون اصلاح شده با نانوذرات تیتانیوم اکساید
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - پژوهشگاه مواد و انرژی - پژوهشکده انرژی 1393
  سمانه گودرزی   سید محسن حسینی

بیودیزل سوختی تجدید پذیر است که با روش های مختلفی تولید می شود. یکی از این روش ها، واکنش ترانس استریفیکاسیون است. در این واکنش ناخالصی هایی همراه بیودیزل است که نیاز به جداسازی دارند. روش معمول تخلیص بیودیزل در این مرحله، روش آبشویی است اما به دلیل مشکلاتی مثل مصرف بالای آب و مسایل زیست محیطی این روش چندان مناسب نیست. به همین دلیل در سال هاب اخیر استفاده از روش های غشایی رواج یافته است. از دو نوع غشای سرامیکی و پلیمری در زمینه تخلیص بیودیزل استفاده می شود. تحقیق حاضر از غشای پلیمری پلی اتر سولفون اصلاح شده با نانوذرات تیتانیوم اکساید استفاده شده است. آنالیز ها و محاسبات لازم برای توجیح عملکرد و ساختار غشا ها نیز انجامگرفته است. در نهایت نتایج نشان داد که تخلیص بیودیزل با استفاده از غشاهای پلیمری می تواند جایگزین مناسبی برای روش آبشویی باشد.