نام پژوهشگر: حمید رضا رضانیا
قمر مهدی حمید رضا رضانیا
این پایان نامه مشتمل بر پنج فصل است: فصل اول: کلیات، تاریخچه نفس و معانی نفس و روح در لغت و قرآن مطرح شده است. فصل دوم:به تعریف نفس و اثبات آن پرداخته شده و دلایل متعددی از فلاسفه و بالخصوص از علامه طباطبائی اقامه شده است. فصل سوم: به اثبات "تجرد نفس" اختصاص دارد و توضیح داده می شود که نفس یک حقیقت مجرد و جدا از بدن می باشد. فصل چهارم: سخن در باب حدوث یا قدم نفس است به فرض اینکه حادث است حدوث آن روحانی است یا جسمانی؟ در این موضوع بین فلاسفه اختلاف شدید وجود دارد. افلاطون اعتقاد به قدیم بودن نفس دارد، ابن سینا برخلاف آن به حدوث نفس معتقد است البته حدوث روحانی نفس نه جسمانی ولی ملاصدرا و شاگردان وی از جمله مرحوم علامه طباطبائی قائل به حدوث جسمانی نفس می باشند. فصل پنجم: درباره ارتباط نفس و بدن می باشد و نظرات فلاسفه در این زمینه ارائه شده است از جمله افلاطون به اصالت نفس قائل است و بدن را فرع آن می دند و ارتباط نفس و بدن را از نوع ارتباط مرغ با آشیانه می داند ولی ارسطو نفس و بدن را درحقیقت مستقل و ارتباط بین آن دو را از نوع ارتباط بین صورت و ماده می داند ولی ملاصدرا و علامه طباطبائی بنابر حکمه متعالیه بین نفس و بدن هیچ جدائی نمی بیند و نفس را مرتبه عالی و بدن را مرتبه نازل آن حقیقت می دانند.
روح ظفر رضوی حمید رضا رضانیا
به طور مقدمه باید بحث عظمت و انحطاط مسلمین مطرح شود در این مقدمه نظریات مختلف بیان از جمله نظریات غربیها. مسئله سرنوشت انسان یا قضا و قدر همیشه همراه با مسلمین بوده است و در طول چهارده قرن آثار شگرفی در جهان اسلام داشته است قرآن کریم صریحا حکومت و دخالت سرنوشت در انسان و همین طور آیات مربوط به اختیار انسان هر دو دسته را ذکر کرده است. آیا مسأله سرنوشت موجب انحطاط مسلمین است؟ نظریه پردازان غرب و بعضی مستشرقین بر این هستند که این مسئله در صدر اسلام نبوده است و مسلمین بعدا این را ایجاد نموده اند و مسئله سرنوشت یا قضا و قدر موجب انحطاط مسلمین شده است. اما عقیده شهید مطهری این است که این مسئله موجب عظمت مسلمین شده است نه انحطاط آنان و چون فکر سرنوشت، اهداف عالیه زندگی را به انسان می آموزد که باعث عظمت و سربلندی انسان است چون فکر سرنوشت به سطح عالی در قرآن کریم بیان شده است و طبعا برای مسلمین باعث عظمت و افتخار است نه انحطاط. بحث مسئله قضا و قدر، آزادی و اختیار، قضا و قدر حتمی و غیرحتمی، فرضیه های درست و غلط در این مورد ذکر شده است همین طور بررسی مسئله قضا و قدر در صدر اسلام هم شده است، همین طور نظریات مختلف دومکتب مادی و الهی و تفاوت این دو مکتب هم ذکر شده است. ریشه تاریخی این بحث قضا و قدر، منشأ پیدایش آن نیز ذکر شده است، در آخر بحثی حدیثی مطرح شده است که در آن همراه با بیان نظریات غربیان بحث کتاب پایان رسیده است.
سید جواد احمدی ابوالفضل کیاشمشکی
چکیده مسأله حدوث و قدم عالم از زمان های دیرین افکار اندیشمندان را به خود جلب کرده است. در متون دینی نیز، عالم (همه مخلوقات) به صفت «حدوث» معرفی گردیده و «قِدَم» منحصراً برای حق تعالی اثبات شده است. دانشمندان در تفسیر آیات و روایات دالّ بر حدوث عالم، نظرهای متفاوتی ارائه نموده و از هماهنگی دیدگاه خود با متن دینی دفاع کرده اند. از دیدگاه های مهم در این زمینه، نظریّه کلامی علامه حلّی، دیدگاه حدوث دهری میرداماد و حدوث زمانی مورد نظر صدرالمتألّهین است. بررسی میزان هماهنگی دیدگاه های سه گانه با مفاد متن دینی، مستلزم تبیین اجمالی سه نظریّه مذکور و مقایسه آن با معنی مستفاد از آیات و روایات است. از این رو، با تحلیل و پژوهش پیرامون آیات و روایات ناظر به حدوث عالم، چنین استنتاج شد که «زمان» از جمله مخلوقات و متصف به حدوث است؛ پس دیدگاه حدوث زمانی از منظر متن دینی قابل پذیرش نیست. از سویی دیگر، نظریه قدمت غیری و حدوث ذاتی عالم نیز خلاف ظاهر متن دینی است؛ چه این که ظهور آیات و روایات بر تأخّر انفکاکی وجود عالم از وجود خالق است، به این معنی که هستی عالم مسبوق است به عدم مقابلی که بدون تقیّد به زمان با وجود عالم در تناقض می باشد و با آن قابل جمع نیست. به عبارت دیگر، وجود جمیع ماسوی الله دارای ابتداء و آغازی فرازمانی است و زمان (زمان حاصل از تغیر تدریجی وجود عالم طبیعت) توأم با آفرینش اولین موجود مادی از کتم عدم واقعی، آغاز گردید. با بررسی آثار و کتاب های علامه حلّی، میرداماد و صدرالمتألهین، معلوم شد که ایشان بر این نکته اتفاق نظر دارند که دیدگاه حدوث زمانی مبتلا به ضعف و اشکال است؛ چنان که دیدگاه حدوث ذاتی و مسبوقیت وجود ممکنات به عدم ذاتی را صرفاً یک تحلیل عقلی و مبیِّن اصل نیازمندی هر مخلوقی به خالق هستی بخش دانسته اند که حدوث مورد نظر متن دینی را تأمین نمی کند. بنابراین هر سه دانشمند مذکور، عقیده به قدمت غیری عالم را خلاف آموزه های دینی اعلام نموده اند. ایشان قائل به حدوث عالم به معنی مسبوقیت جمیع ماسوی الله به عدم مقابل می باشند. با این تفاوت که صدرالمتألهین، حدوث مستفاد از متن دینی را حدوث زمانی تشخیص داد و بر اساس نظریه حرکت جوهری و این که «زمان» بُعد و امتدادی از وجود تدریجی عالم طبیعت است، بیان نمود که آیات و روایات بر قدمت فیض الهی و حدوث زمانی مستفیض (آفرینش لحظه به لحظه و حدوث تدریجی عالم اجسام) دلالت دارد. اما علامه حلّی تأکید نمود آن سان که تبیین قدمت خداوند نیازی به عنصر «زمان» ندارد، معنی و حقیقت حدوث عالم نیز بی نیاز از «زمان» می باشد و عالم به نحو ابداعی (بدون احتیاج به ماده پیشین و زمان سابق) با سابقه عدم محض غیرزمانی آفریده می شود و ازاین رو، هستی عالم ـ به لحاظ بدایت و آغاز ـ منتهی به عدم مقابل فرازمانی است. میرداماد نیز ضمن تأیید مسبوقیت وجود همه مخلوقات (مجرد و مادی) به عدم واقعی غیرمقید به زمان، آن عدم را عدم دهری (لاشییء مطلق) نام نهاد که با جعل وجود مخلوق توسط آفریدگار، به نحو کلی نقض و طرد می گردد. میرداماد معتقد است، عدم دهری با ویژگی صراحت و خلوص و پیراستگی از هرگونه امتداد حقیقی یا وهمی و متوهم، با هستی ممکنات در تقابل و تناقض است و موجب تأخر انفکاکی آنان از وجود خالق می باشد. به نظر می رسد سه دیدگاه مذکور (به طور کلی و با قطع نظر از میزان صحّت مبانی و ادله) در محور های ذیل با نتایج حاصل از بررسی آیات و روایات، هماهنگ اند: 1. نفی حدوث ذاتی؛ 2. نفی ازلیت غیری عالم؛ 3. مردود دانستن حدوث زمانی منسوب به متکلمان؛ 4. مسبوقیت وجود عالم به عدم مقابل؛ 5. تأخّر انفکاکی هستی مخلوقات از وجود خالق؛ 6. ابداعی بودن فاعلیت خداوند؛ 7. پیراستگی وجود پروردگار از زمان و یا هرگونه امتداد وهمی و متوهّم. واژگان کلیدی متن دینی، حدوث عالم، قدم عالم، تقدم و تأخر، حدوث و قدم زمانی، حدوث و قدم ذاتی، حدوث و قدم دهری، علامه حلّی، میرداماد، صدرالمتألّهین.