نام پژوهشگر: عزت‌اله کرمی

تضاد در بهره برداری از آب: تحلیل بوم شناسی انسانی در حوزه پایاب سد درودزن
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شیراز - دانشکده کشاورزی 1391
  مسعود بیژنی   داریوش حیاتی

توسعه و مدیریت منابع آب، امری ضروری در جهت کشاورزی پایدار، بویژه در مناطقی است که با کم آبی مواجه هستند. بر این اساس، آب می تواند منبعی برای ایجاد درگیری و تضاد میان بهره گیران از آن تلقی شود. از این رو، تضاد آب به عنوان یکی از مهمترین چالش ها در مدیریت آب کشاورزی محسوب می گردد. "تضاد آب کشاورزی"، در این تحقیق، اصطلاحی برای توصیف درگیری ها و اختلاف ها بر سر دسترسی به منابع آب در بخش کشاورزی است. هدف از انجام این مطالعه در قالب یک رساله دکتری، واکاوی تضاد های موجود در بهره برداری از منابع آب سطحی در بخش کشاورزی و دلایل و پیامدهای آن بر اساس تحلیل های بوم شناسی انسانی نوین به منظور طراحی مدل مناسب مدیریت تضاد در بهره برداری از منابع آب سطحی و شناخت جایگاه ترویج کشاورزی در بکارگیری مدل حاصل، جهت مدیریت بهینه تضاد آب در بخش کشاورزی بوده است. این مطالعه، در شبکه آبیاری سد درودزن در استان فارس در دو مرحله "کمی" و "کیفی" انجام گردید. اطلاعات مورد نیاز در فاز کمی با استفاده از دو پرسشنامه ساختارمند (برای کشاورزان و کارشناسان) جمع آوری شد. اطلاعات به دست آمده از طریق پرسشنامه ها، با استفاده ازنرم افزارهای spss19، amos21 و excel مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در همان زمان، اطلاعات مورد نیاز در مرحله کیفی، با استفاده از یک سری مشاهدات اولیه، مصاحبه های نیمه ساختار یافته و باز، جمع آوری شد. پاسخگویان شامل دو گروه کشاورزان و کارشناسان آب منطقه ای بودند. نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای طبقه بندی شده برای جمع آوری داده ها از 294 کشاورز مورد استفاده قرار گرفت. همچنین کلیه کارشناسان آب منطقه (75 نفر) مخاطب این تحقیق بودند. در مرحله کیفی نیز، پاسخگویان با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند، انتخاب شدند. برای دستیابی به هدف ذکر شده، هشت مرحله در انجام این مطالعه، مد نظر قرار گرفت. هدف مرحله اول، بررسی ادبیات و ابعاد نظری بوم شناسانه تضاد آب در بخش کشاورزی، علل و پیامدهای آن بود. روش پژوهش در این مرحله، توصیفی بود که با مطالعه اسناد انجام گرفت. در این مرحله، زمینه های نظری مدیریت تضاد و تحلیل اثرات زیست محیطی آن، بررسی گردید. همچنین، تضاد آب کشاورزی در ایران طی دهه های گذشته، در سه مرحله تشریح شد. نتایج حاصل از این مطالعه در این مرحله، نشان داد که مهمترین درگیری های آب بین گروگزاران آب و دولت است و بهترین راه حل در این زمینه چرخش و انتقال مدیریت از حالت دولتی به حکمرانی توسط خود بهره گیران از آب است. هدف از مراحل دوم، سوم و چهارم، واکاوی دیدگاه های کشاورزان و کارشناسان آب منطقه ای پیرامون تضادهای آب کشاورزی و مقایسه نظرات آنها بود که با استفاده از روش تحقیق، توصیفی ـ همبستگی صورت گرفت. یافته ها نشان داد که درگیری ها و اختلافات در استفاده از آب در بخش کشاورزی در منطقه مورد مطالعه رو به افزایش است. علل اصلی این مناقشات، "کم آبی"، "خشکسالی"، "ضعف مدیریت منابع آب توسط دولت" و "فقدان مدیریت محلی منابع آب توسط کشاورزان" بودند. در میان گروه هایی که در بهره برداری از آب با یکدیگر تضاد دارند، مناقشه اصلی میان "کشاورزان با دولت" و "کشاورزان در بالادست و پایین دست سد درودزن" بود. اکثر کشاورزان از مدیریت منابع آب توسط خودشان، رویگردان بودند. در واقع، آنها ترجیح می دهند که مدیریت از سوی دولت اجرا شود؛ بر خلاف نظر کشاورزان، کارشناسان معتقد بودند که کشاورزان و مردم روستایی برای مدیریت منابع آب، اولویت دارند. همچنین یافته ها نشان داد رضایت کشاورزان از مدیریت آب "کم" است. سن، میزان تحصیلات، رضایت از مدیریت آب و نگرش کشاورزان نسبت به شرایط جغرافیایی و اقلیمی، رابطه معنی داری با تضاد آب کشاورزی داشت. تفاوت قابل توجهی بین نظر گروه های مختلف کارشناسان آب در رابطه با تضاد آب کشاورزی وجود نداشت. در دنباله مراحل قبلی تحقیق، بویژه با توجه به یافته های گام اول، هدف از مرحله پنجم، واکاوی تضادهای آب کشاورزی از یک چشم انداز بوم شناسی انسانی بود که با استفاده از الگوی poet و تجزیه و تحلیل نقاط ضعف و قوت، تهدیدها و فرصت ها (swot) صورت گرفت. روش پژوهش، روش توصیفی ترکیبی بود که با دو پیمایش و مصاحبه های نیمه ساختار یافته انجام شد. تحلیل swot نشان داد که بهترین راهبرد در کاهش و کنترل تعارض آب کشاورزی، حفظ و افزایش پایداری زیست محیطی با بهره گیری از رویکردهای مشارکتی مدیریت آب، تشکیل و تقویت تشکل های آب بران و انطباق فناوری های آبیاری با توجه به شرایط کشاورزان است. هدف مرحله ششم در این تحقیق، بر واکاوی علل و پیامدهای تضاد های آب کشاورزی، استوار گردید. روش پژوهش، روش توصیفی ترکیبی بود که با بهره گیری از مشاهدات اولیه، دو پیمایش و مصاحبه های باز در قالب یک روش سه سویه سازی انجام گرفت. علل تضاد های آب، در دو دسته عوامل قابل کنترل و غیرقابل کنترل، شناسایی شدند. علل اصلی مناقشات آب کشاورزی در منطقه مورد مطالعه، علاوه بر "کم آبی " و "خشکسالی"، "ساختار فیزیکی شبکه آبیاری سد درودزن" و "عدم تناسب ظرفیت آب سد درودزن با شبکه آبیاری" بودند که به عنوان عوامل غیر قابل کنترل محسوب می شوند. همچنین، "ضعف مدیریت آب توسط دولت"، "فقدان مدیریت محلی منابع آب توسط کشاورزان"، "عدم تمایل دولت برای مشارکت کشاورزان" و "عدم تمایل کشاورزان به مشارکت در مدیریت آب"، به عنوان عوامل قابل کنترل شناخته شدند. پیامدهای ناشی از درگیری های آب، در قالب زمینه های"اجتماعی ـ اقتصادی" و "کشاورزی ـ زیست محیطی"، بیشتر از سایر زمینه ها بودند. با توجه به یافته های حاصل از این مرحله، یک مدل برای تعیین علل و پیامدهای تضاد آب طراحی گردید. هدف مرحله هفتم در انجام این تحقیق بر واکاوی دیدگاه کشاورزان و کارشناسان آب، پیرامون نگرش های ارزشی زیست محیطی و رابطه آنها با تضاد آب کشاورزی، قرار گرفت. روش تحقیق مورد استفاده در این مرحله، توصیفی، همبستگی بود که با استفاده از فن پیمایش انجام شد. یافته ها نشان داد که افراد با نگرش ارزشی زیست محیطی خودخواهانه سطح تضاد آب را بالاتر دانسته و همچنین اهمیت کمتری برای تخریب های زیست محیطی ناشی از تضاد آب، قائلند. نتایج تحلیل مسیر در این تحقیق، وجود رابطه علّی، میان ارزش های زیست محیطی، باورها و هنجارهای مرتبط با تضاد آب را با رفتار تضاد آب، تأیید نمود. همچنین نتایج این تحقیق نشان داد که داشتن ارزش های طرفدار محیط زیست، برای کاهش تضاد آب و تخریب های زیست محیطی ناشی از آن به تنهایی کافی نبوده و لازم است گروگزاران آب در مدیریت منابع آب مشارکت داشته و از اتخاذ راهبرد انفعالی و اجتناب بپرهیزند. با توجه به یافته های هفت مرحله قبل، در مرحله هشتم از این مطالعه، مسوولیت ترویج کشاورزی در جهت مدیریت تضادآب، به عنوان هدف نهایی با استفاده از روش تحقیق توصیفی، مد نظر قرار گرفت. با توجه به یافته های حاصل از این مرحله، یک مدل به منظور تعیین نقش و جایگاه ترویج کشاورزی برای مداخله در مدیریت تضاد آب، طراحی شده است.

الگوی تصمیم گیری کشاورزان برای سازگاری با نوسانات اقلیمی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شیراز - دانشکده کشاورزی 1392
  طاهر عزیزی خالخیلی   عزت اله کرمی

شرایط اقلیم جهان در حال تغییر است که قسمت اعظم این تغییرات در نتیجه فعالیت های بشر است. این تغییرات باعث تشدید نوسانات در شرایط آب و هوایی می گردد. تغییرات و نوسانات اقلیمی می تواند بر بخش های مختلف اعم از کشاورزی، محیط زیست، بهداشت، صنعت و اقتصاد اثرات منفی داشته باشد ولی این تاثیرات بر بخش کشاورزی که به کمترین نوسانات در میزان بارش و درجه حرارت حساس است، بیشتر خواهد بود. هر چند نوسانات اقلیمی شرایط رشد گیاه را تحت تاثیر قرار می دهد ولی تاثیرات آن تنها اقتصادی و زیست محیطی نیست بلکه تاثیرات اجتماعی مثل کاهش فرصت های شغلی را نیز در بر خواهد داشت. بدون شک تغییرات و نوسانات اقلیمی در حال اتفاق افتادن است و در نتیجه تمام جوامع نیاز دارند بیاموزند که چگونه با این تغییرات پیش بینی شده مقابله نموده و سازگار شوند، لذا سازگاری نسبت به نوسانات رایج و بالقوه اقلیمی پیش شرط توسعه پایدار و کاهش دهنده فقر بوده و باید در سیاست گذاری ها لحاظ گردد. تغییرات و نوسانات اقلیمی یک تهدید جدی بخصوص برای معیشت کشاورزان خرده مالک است چون این افراد منابع کافی مثل اعتبارات مالی یا بیمه محصولات برای مقابله و سازگاری با این نوسانات را در اختیار ندارند و تصمیم گیری آنها برای اینکه چه چیزی و چگونه تولید کنند در یک محیطی پر از ریسک صورت می گیرد لذا کشاورزان نیازمند کمک و حمایت هستند تا تصمیمات مناسبی برای سازگاری با نوسانات اقلیمی بگیرند. با داشتن فرض هایی درباره اینکه چگونه افراد و جوامع به نوسانات اقلیمی پاسخ خواهند داد، و تشخیص اینکه چرا گروه های خاص به شکل های گوناگون رفتار می کنند این فرصت را ایجاد می کند تا در این فرآیند مداخله نموده و به آنها کمک نمود تا تصمیمات بهتری بگیرند. لذا این مطالعه با هدف تبیین فرآیند تصمیم گیری کشاورزان برای سازگاری با نوسانات اقلیمی بمنظور ارائه راهکارهای حمایتی مناسب برای بهبود سازگاری و کاهش آسیب پذیری آنها در شهرستان مرودشت استان فارس در چهار فاز طراحی و اجرا گردید. در فاز اول تحقیق (پژوهش توصیفی) که هدف شناسایی وضعیت موجود تصمیم گیری و اقدامات کشاورزان برای سازگاری با نوسانات اقلیمی بود، با استفاده از روش های مطالعه کتابخانه ای و تحقیقات اسنادی، و همچنین با انجام مطالعه عمیق در سطح 2 روستا در منطقه مورد مطالعه و بهره گیری از فن مصاحبه در گروه متمرکز و مصاحبه عمیق و نیمه ساختارمند داده های لازم جمع آوری شدند. از اصول روش نظریه بنیانی به عنوان راهنمای جمع آوری داده ها و ارائه مدل در این فاز استفاده شد. نتایج این فاز نشان داد کشاورزان میزان نوسانات اقلیمی در منطقه را زیاد ارزیابی می کنند و یکسری شرایط زمینه ای (مشکلات مالی و مشکلات اداری) و شرایط مداخله گر (شرایط تولیدی مزرعه، شرایط اقتصادی و میزان اطلاعات و آگاهی) روی راهبردهای سازگاری با نوسانات اقلیمی تاثیرگذار هستند. در فاز دوم تحقیق (پژوهش استنباطی) که هدف ارزیابی مدل نظری تحقیق در سطح شهرستان مرودشت و ارائه الگوی ساختاری بر اساس یافته های تحقیق بود، با بهره گیری از اطلاعات بدست آمده در فاز اول و همچنین مطالعات کتابخانه ای پرسشنامه تحقیق طراحی شد و با استفاده از روش پیمایش در سطح شهرستان مرودشت مدل نظری مورد ارزیابی قرار گرفت و مدل ساختاری ارائه شد. از مهمترین نتایج این فاز شامل: پایین بودن میزان سازگاری کشاورزان منطقه با نوسانات اقلیمی که در هر سه بعد مورد بررسی پایین تر از حد متوسط بود، بر اساس نتایج رگرسیون مهمترین عامل تاثیرگذار روی سازگاری کشاورزان مشاهده نتایج سازگاری سایر کشاورزان بود، میزان ریسک کار کشاورزی در شرایط نوسانات اقلیمی در تمام ابعاد مورد بررسی بالاتر از حد متوسط بود، و همچنین بررسی ادراک کشاورزان نسبت به آینده کار کشاورزی نشان داد کشاورزان آینده مطلوبی برای کشاورزی منطقه متصور نیستند. در فاز سوم تحقیق (پژوهش معیاری) با توجه به نتایج بدست آمده در دو فاز قبلی و همچنین مطالعات کتابخانه ای مسائل و مشکلات موجود سر راه سازگاری کشاورزان با نوسانات اقلیمی و همچنین راهکارهای پیشنهادی برای بهبود شرایط در منطقه مورد مطالعه تعیین شد. از جمله مهمترین مشکلات کشاورزان برای سازگاری با نوسانات اقلیمی شامل مشکلات مالی، کمبود سرمایه، و عدم دسترسی به اعتبارات مناسب دولتی، مشکلات اداری و بروکراسی طولانی سازمان ها برای اعطای تسهیلات مصوّب، همچنین توزیع ناعادلانه تسهیلات و امکانات دولتی بین کشاورزان بود. راهکارهای پیشنهادی برای بهبود سازگاری کشاورزان نیز در سه بعد اطلاع رسانی، مدیریت مزرعه و اداری و مالی ارائه گردید. در فاز چهارم (پژوهش تجویزی) با انجام یک جلسه گروه متمرکز با کارشناسان جهاد کشاورزی شهرستان مرودشت (منطقه مورد مطالعه) نظرات آنها در مورد منطقی و عملی بودن راه کارهای پیشنهادی مورد ارزیابی قرار گرفت و همچنین با یک سوال کلی و بحث باز نظرات آنها در مورد مشکلات و موانع موجود برای سازگاری کشاورزان با نوسانات اقلیمی و راه کارهای پیشنهادی مورد بحث قرار گرفت. بر اساس نتایج، مقایسه میانگین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب راهکارهای پیشنهادی نشان داد اختلاف بین وضعیت موجود و مطلوب تمام راهکارها از نظر آماری معنی دار می باشد که بیانگر لزوم توجه به تمام آنها می باشد. به منظور اولویت بندی میزان نیاز و لزوم توجه به هر کدام از راهکارهای پیشنهادی برای سازگاری با نوسانات اقلیمی از فرمول نیازسنجی بوریچ استفاده شد. همچنین با تحلیل نظرات کارشناسان 12 مشکل عمده برای سازگاری کشاورزان استخراج و تعیین گردیدند. در پایان مدل تجربی تصمیم گیری کشاورزان برای سازگاری با نوسانات اقلیمی ارائه گردید.