نام پژوهشگر: جعفر مروارید
محمد عنبرسوز جهانگیر مسعودی
مفهوم شهود از جمله مفاهیم محوری در فلسفه است که به «آگاهی بی واسطه» تعریف می شود. برخی شهود را مفهومی ضدعقلانی و خارج از حیطه ی فلسفه دانسته اند، اما فیلسوفان نامداری از جمله افلاطون و دکارت و کانت و برگسون نیز قائل به آن بوده و شهود را یکی از طرق مهم وصول به حقیقت قلمداد کرده اند. در این جستار موضوع و مسایل اصلی تحقیق عبارت است از: مفهوم شهود در نزد هانری برگسون، نقش آن در تکوین اندیشه ی وی و ارتباطش با سایر منابع معرفتی، تاثیرات و تاثرات این اندیشه در قبال سایر مباحث فلسفه ی برگسون و نیز در قبال تلقی دیگر فیلسوفان از شهود. همچنین پایان نامه به نحو مجزا به بررسیسه عنصر معرفتی اساسی در برگسون، یعنی عقل، غریزه و شهود می پردازد و نحوه ی ارتباط آن ها را تبیین می کند. این پایان نامه مدعی است که شهود برگسون امری عقلانی و نقطه ی اتحاد دو منبع دیگر شناخت، یعنی هوش و غریزه است و زمانی حاصل می شود که این دو به خودآگاهی رسیده و متحد گردند. همچنین شهود برگسون آشکارا معطوف به زندگی است و هدف از آن اتحاد با حیات در طی فرآیندی خلاقانه است که این توجه به حیات نقشی محوری در تلقی برگسون از شهود دارد. همچنین در بخش های پایانی رساله، به بررسی شباهت ها و تفاوت های برگسون با برخی بزرگان فلسفه ی غرب پرداخته شده؛ بزرگانی چون افلاطون، فلوطین، دکارت، کانت ، هیدگر و هوسرل. و نیز رویکرد برگسون در قبال مکاتب مختلف فلسفی مانند ایدئالیسم و رئالیسم و تجربه گرایی و عقل گرایی و فلسفه ی تحلیلی و غیره مورد بررسی قرار گرفته ایت.
مریم خادمی علی حقی
مبحث دین و سیاست و نسبت آن دو با یکدیگر، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است و پرسش اساسی این است که آیا دین مشتمل بر سیاست و رهبری امور دنیا هم میباشد؟ یا دین ذاتا بیانگر اموری است که صرفا هدایت معنوی و سعادت اخروی انسان را ذاتا تامین خواهد کرد و مقوله ای جدا از سیاست است؟ مسئله دین و سیاست و بحث پیرامون جدایی یا پیوند آن دو، از دیرباز مورد توجه و از دغدغه های اصلی جوامع بشری بوده است. سوالات زیر اصلی ترین موضوعات و فصول اصلی پژوهش خاضر را تشکیل می دهند : 1. مشخصه های لیبرالیسم چیست؟ 2. مشخصه های تئوکراسی چیست؟ 3. آیا لیبرالیسم و تئوکراسی با یکدیگر قابل جمع هستند ؟ این رساله در چهار فصل به بررسی مسئله ی «امکان سنجی پیوند تئوکراسی و لیبرالیسم» میپردازد. در فصل اول ، به کلیات بحث پرداخته می شود و مفاهیم مورد نیاز پژوهش تعریف می گردد. مفاهیمی همچون دین، لیبرالیسم، آزادی و مفاهیم بسیار دیگری که با وجود تعدد تعاریف مانند مفاهیم بسیار دیگر در حوزه علوم انسانی، همچنان از ابهام برخوردارند. در فصل دوم مشخصه های اصلی لیبرالیسم، انواع لیبرالیسم و منتقدان آن مطرح می گردد. در فصل سوم ویژگی های بنیادین تئوکراسی یا حکومت دینی بیان می شود و تفاوت های تئوکراسی با حکومت غیر دینی آشکار می گردد. سر انجام در فصل چهارم و نتیجه گیری، به امکان سنجی میان لیبرالیسم و تئوکراسی پرداخته خواهد شد. تلاش نگارنده در مختصری که در فصول جداگانه به هر یک از این مفاهیم اشاره نموده، بر این بوده است تا از تکرار مطالب قدیم -جز در آنجا که ناچار به بیان بوده است- فاصله گرفته و به جدیدترین مسائل در زمینه مورد نظر حتی به صورت خلاصه پرداخته شود. نگارنده در این پژوهش بر آن نبوده است تا جامعه ای آرمانی را ترسیم نموده و آن را به عنوان مدینه فاضله معرفی نماید. هدف اصلی طرح یک تئوری جدید سیاسی است تا بر اساس اعتقاد به ادیان و ایمان به خداوند و توجه به آزادی و حقوق انسان ها، دکترینی در زمینه سیاسی مطرح گردد به نظر می رسد بهترین نوع حکومت باشد، اما بر خلاف جوامع آرمانی، قابل دسترسی است و از افق خیال فاصله گرفته و در جهان حقیقی قابلیت تحقق یافتن دارد. لیبرال تئوکراسی با پیوند اصلی ترین مشخصه لیبرالیسم یعنی آزادی و تئوکراسی یعنی خدا سالاری، هم در حوزه فلسفه دین قابل طرح شدن است و هم می تواند در قلمرو فلسفه سیاسی مطرح شود.
فاطمه عابدی جهانگیر مسعودی
این رساله برآن است که جایگاه دیرینه شناسی و تبارشناسی را در دیدگاه نیچه و فوکو مورد بررسی و مقایسه قرار دهد. دیدگاه تبارشناسی نوعی روش تحلیلی تاریخی و در تقابل با تاریخ نگاری سنتی است. نیچه تبارشناسی را برای مخالفت با هرگونه جست وجوی خاستگاه مطلق برای پدیده ها، بویژه اخلاق به کار برد. او با تحلیل تبارشناختی، به گمان خود نشان داد که اخلاق امری تاریخی بوده و دگردیسی و تنوع در آن امری اجتناب ناپذیر است. فوکو در آثار اولیه از روش دیرینه شناسی استفاده کرد و در آن تنها به کردارهای گفتمانی توجه نمود و به بررسی واژه ها و معانی و قواعد حاکم بر گفتمان و کشف این قواعد پرداخت. در آثار متأخر، با روش تبارشناسی به تحلیل رابطه و پیوند میان صورت بندی های گفتمانی با حوزه های رفتاری(غیرگفتمانی) روی آورد. این دو روش در مطالعات فوکو مکمل یکدیگرند. از نظر نیچه منشأ جهان خواست قدرت است و این نظریه، مبنایی برای استفاده از روش تبارشناسی بود. فوکــو به پیروی از همین نظریه، مناسبات قدرت را تعمیم داد و این مناسبات را در همه ی امور مربوط به انسان مورد بررسی قرار داد. فوکو با تبارشناسی نشان داد که نظام قدرت هم شرط تولید حقیقت درباره ی انسان است و هم پیامد آن.
مهدی حسینی بایه علی حقی
در این رساله نظر و یتگنشتاین متقدم و متاخر در باب معنا مورد بررسی قرار گرفته است. مساله زبان و معنادار بودن آن مساله¬ای محوری در دو دوره¬ی فکری ویتگنشتاین است. ویتگنشتاین متقدم مسائل فلسفی را برخاسته از بدفهمی منطق زبان می¬داند و قصد دارد با تبیین درست منطق زبان میان آنچه می¬توان گفت و آنچه به بیان در نمی¬آید مرز بنهد و حدود جهان ما که منطبق بر حدود زبان ما است را مشخص کند. او برای این کار نظریه تصویری معنا را مطرح می¬کند که در آن گزاره ها ذاتا دارای ویژگی تصویرگری هستند و باید اجزاء جهان و زبان متناظر با یکدیگر باشند تا گزاره معنادار باشد. ویتگنشتاین بعدها تفکرات متقدم خود را مورد انتقاد قرار می¬دهد. او در فلسفه متاخرش با مطرح کردن بحث بازی¬های زبانی اعتقاد به یک زبان ایدئال را که به نوعی برخاسته از نظریه تصویری معنا در دوران متقدم تفکرش است را کنار می¬گذارد و معنا را عبارت از کاربرد واژه در زمینه و متنی که در آن مورد استفاده قرار می¬گیرد می¬داند. همچنین او باور به وجود یک زبان خصوصی یعنی نشانه هایی که تنها دلالتی برای یک نفر داشته باشند و فقط برای یک شخص معنا دار باشند را، یک توهم محض می¬داند و معتقد است که ما زبان را براساس معیارهای اجتماعی می آموزیم.
بی بی زهره حسینی جهانگیر مسعودی
این پایان نامه با موضوع پدیدارشناسی، به عناصر پدیدارشناختی هوسرل در اندیشهی هیدگر می پردازد. سه مسئلهی اصلی مرتبط با این موضوع عبارتست از: 1- آیا هوسرل و هیدگر برای پدیدار به تعریف یکسانی قائلند؟ 2- آیا هیدگر نظریّهی تحویل در فلسفهی هوسرل را بکاربردهاست؟ 3- آیا نظریّهی هوسرل در بارهی آگاهی التفاتی، در فلسفهی هیدگر تأثیری داشتهاست؟ از فصل سوّم که به فلسفهی هوسرل اختصاصدارد این نتایج به دست می آید: 1- در فلسفهی هوسرل پدیدار ازنظر لغت یعنی خودآشکارگی و در اصطلاح فلسفهی او پدیدار، التفاتی و دیداری است. 2- نظریّهی تحویل در فلسفهی هوسرل عبارت است از اپوخه و شهود. آن به این معناست که تمام باورها را به حال تعلیق درمی آوریم تا بتوانیم ذوات یقینی را شهودکنیم. 3- هوسرل آگاهی التفاتی را به عنوان یکی از موضوعهای مهمّ فلسفه مطرحمیکند. باتوجّه به آگاهی التفاتی می توان مسائل مهمّ فلسفه از جمله رابطه ی ذهن و عین و شناخت خود و جهان را پاسخگفت. از فصل چهارم که به اندیشهی هیدگر اختصاصدارد سه نتیجه بهدست می آید که بیانگر تأثیر هوسرل بر هیدگر است: 1- در فلسفهی هیدگر پدیدار ازنظر لغت یعنی خودآشکارگی و در اصطلاح فلسفهی او پدیدار، نسبتداشتن و دیداری است. 2- هیدگر برای ایضاح دوبارهی پرسش از هستی لازم می داند که باورهای متافیزیکی دربارهی هستی را به حال تعلیقدرآوریم تا ذات هستی که همان حقیقت و معنای هستی است آشکارشود. 3- در فلسفهی هیدگر دازاین - تعریف انسان- به معنای نسبتداشتن است و هیدگر هستی دازاین را آگاهی می داند.
حجت ایمانی کیا علی حقی
یکی از مهمترین مسائل در فلسفه علم مسأله ی تحدید است. این که چه چیز علمی است؟ و غیر علمی کدام است؟ فیلسوفان را براین داشته تا ملاک دقیقی برای این موضوع در نظر بگیرند. غیرعلم شامل، شبه علم، متافیزیک و عموماً همچنین منطق، ریاضیات محض، فلسفه ، دین و سیاست هم می¬شود. شبه علم و متافیزیک خود شامل زبان بی معنا، تئوری نظری، حدس¬های موضعی، و آن چیزی که امروزه علم خرافه نامیده می شود می گردد. کانت مرز میان علم و متافیزیک را در وجود قضایای ترکیبی پیشین بر تجربه ¬دانست به این معنا که وجود این گونه قضایا در علم ممکن است و در متافیزیک ممکن نیست. ویتگنشتاین متقدم این مرز را در معناداری و بی معنایی می دانست. گزاره¬های علمی معنادارند و گزاره¬های متافیزیکی بی معنا. پوزیتیویست¬های حلقه ی وین تحت تأثیر ویتگنشتاین اثبات پذیری را ملاک معناداری و درنتیجه مرز میان علم و متافیزیک برشمردند. رویکردی که پوپر آن را رد کرد. ویتگنشتاین در فلسفه متأخرش ملاک معناداری را در کاربرد دانست. بنابراین مرزی میان علم و متافیزیک وجود ندارد، زیرا هردو قلمرو نوعی بازی زبانی است. کارل پوپراما، مسأله ی تحدید برایش سنگ بنای جدایی علم از غیر علم است. او ابطال پذیری را ملاک تحدید دانست. ملاک¬های تحدید مطرح شده از سوی این سه فیلسوف دارای ایرادات و اشکالاتی است که از سوی فیلسوفان علم مورد نقد قرارگرفته است. نتیجه این که با توجه به عرصه ی وسیع موضوعات، تفاوت گسترده علوم مشروع، فلسفه های علم و خرافات بشری، و تفاوت روش و روش¬شناسی هر دو قلمرو معرفتی، شگفت آور نیست که توافقی بر سر این که آیا رویکرد تصمیمی کافی و بسنده یا ملاک تحدیدی وجود دارد یا نه؟ و اگر هست آن چیست.
موسی خانی علی حقی
پس از مطرح شدن تفسیر شکاکانه کریپکی از ویتگنشتاین، بحث های گسترده ای درزمینه شیوه پیروی از قاعده و هنجارمندی معنا شکل گرفته است و مفسران زیادی در دفاع از آن و یا مخالفت با آن سخن گفته اند. در این جستار پس از توضیح نظریه کریپکی، به شرح و بررسی دیدگاه فیلسوفانی پرداخته می شود که ضمن حفظ جنبه هنجارمندی، به دنبال استخراج تفسیری واقع گرایانه از معنا در آرای ویتگنشتاین متأخر هستند. پس ازآن آراء فیلسوفانی مورد بررسی قرار می گیرد که منشأ اصلی استدلال شکاکانه را هنجاری دانستن معنا می دانند و به همین سبب دلایلی را در رد هنجارمندی عرضه می کنند. در پایان نشان داده می شود که علی رغم برخی کاستی ها در تفسیر شکاکانه کریپکی به عنوان نظریه ای در باب زبان، به دلیل ناکامی رویکردهای بدیل در معرفی هرگونه امر واقع برای تبیین معنا، استدلال شکاکانه هنوز قدرت و استحکام خود را حفظ کرده است.
الهام همتیان علی حقی
عقل و عواطف دارای نقش اساسی در آثار و نوشته های اسپینوزا هستند و وی به منظور دستیابی به راه سعادتمند شدن آدمی به تبیین و توضیح اساس و پایه این دو و نقش و ویژگی های مهم آن هامی پردازد.
علیرضا محسنی محمدکاظم علمی سولا
هرچند فلسفه حیطه افکار محض است و معماری غایاتی عملی دارد، اما افکار ما بر ساختههای ما و مصنوعات ما بر افکارمان تاثیر میگذارند تا آن حد که از یکدیگر تفکیک ناپذیر میشوند. هدف از این پژوهش جستجوی انحای مختلف تاثیر فلسفه بر معماری و بررسی ضرورت چنین تاثیر و تاثرهایی برای معماری است. این هدف از طریق تحلیل تعاریف معماری و کشف معانی آن، همچنین بازشناسی اغراض زبانی متفاوت ما در بهکار بردن کلمه معماری انجام یافته است. از این طریق، پژوهش برای معماری تاثیر متقابل مهمی بر فلسفه نیز یافته است.
شهاب شاکری محمد کاظم علمی
سالومون مایمون که یکی از ناقدان معاصر کانت بود، از بنیانگذاران ایدئالیسم نظری به شمار می رود. کانت معتقد بود که هیچ یک از ناقدانش به خوبی مایمون مسائل اصلی فلسفه نقادی را درک نکرده اند. نقد مایمون بر استنتاج استعلایی در نقد عقل محض مهمترین نقد او بر فلسفه کانت است. بنا بر نظر مایمون، مسئله اصلی استنتاج استعلایی (مسئله حق) -یعنی این مسئله که اطلاق مقولات محض فاهمه بر شهود بر چه اساسی قابل توجیه است؟ - بر اساس مقدمات کانتی حل شدنی نیست. از نظر او، از آنجا که این دو قوه شناخت (حساسیت و فاهمه) در فلسفه کانت از نظر کیفی کاملاً از یکدیگر جدا هستند، اطلاق مقولات بر شهود نمیتواند با ضرورت و کلیت همراه شود. مایمون برای غلبه بر دوگانه انگاری درونی فلسفه کانت از برخی از ایده های عقلگرایان استفاده می کند. او فاهمه متناهی را جزئی از فاهمه نامتناهی می داند که صورت و محتوای تجربه را ایجاد می کند. به این ترتیب، او تمایز کیفی میان دو قوه حساسیت و فاهمه را از میان بر می دارد. او برای حل کردن مسئله داده شدگی نظریه دیفرانسیلها و نظریه جدید زمان و مکان به مثابه صورتهای تفاوت را طرح می کند. به علاوه، او شیء فی نفسه به مثابه هستنده ای متعالی را رد می کند و شناخت شیء فی نفسه را شناخت کامل پدیدارها به شمار می آورد.